عُمران (به ضمّ عین) در زبان عربی از ریشهی «ع م ر» به معنای آبادی و آبادانی،[1] نقیض خرابی است.[2] اما «عِمران» (به کسر عین) یک کلمهی عبری و نام شخصی به نام «عَمرام» است که حرف میم آن در زبان عربى به «ن» تبدیل شده است؛[3] همانطور که در قرآن کریم آمده است: «وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا…»؛[4] و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم.
در تورات آمده: «پسران قَهات اینها بودند: عَمرام، یصهار، حبرون و عُزِّی ئیل .هارون، موسی و مریم فرزندان عمرام بودند».[5]
کلمهی «عَمرام»، مرکب است از:
الف. «عم» یعنى قوم [و «عمى» یعنى قوم من[6]] و در این مورد هم مقصود از «عم» قوم است.
ب. «رام»؛ یعنى خدا و یا مرتفع که «رامه» و «راموت» هم افادهی بلندى میکند.[7] بنابر این، معناى کلمه عمرام؛ قوم خدا، یا قوم بلند مرتبه است.[8]
[1]. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ص 764، انتشارات راه رشد، تهران، چاپ اول، 1389ش.
[2]. حمیرى، نشوان بن سعید، شمس العلوم، محقق و مصحح: اریانى، مطهر بن على، عبدالله، یوسف محمد، عمرى، حسین بن عبدالله، ج 7، ص 4765، دار الفکر، دمشق، چاپ اول، 1420ق؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 586، دار القلم، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[3]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 3، ص 84، بینا، بیجا، بیتا؛ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 8، ص 222، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360ش.
[4]. تحریم، 12.
[5]. تواریخ ایام؛ 6: 2 – 3.
[6]. هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، ص 621، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول، 1377ش.
[7]. همان، ص 406 – 407.
[8]. لغت نامه دهخدا، واژهی «عمرام»؛ بلاغی، سید عبد الحجت، حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، ج 1، مقدمه، ص 259، انتشارات حکمت، قم، 1386ق.