پولس و الوهيت عيسي مسيح(1)
پولس و الوهيت عيسي مسيح(1)
چکيده
الوهيت حضرت عيسي(ع) يکي از باورهاي رسمي مسيحيت است. سرآغاز اين انديشه به پولس برمي گردد که رسول خودخوانده ي جهان مسيحيت است. او که در ابتدا يهودي متعصّبي بود، سال ها پس از حيات زميني آن حضرت، مدّعي شد که حضرت عيسي(ع) را در مکاشفه اي ملاقات کرده و با دعوت آن حضرت، به آيين مسيحيت گرويده است. وي سال هاي متمادي در تبليغ مسيحيت کوشيد و درواقع، تفسيري از شخصيت مسيح و رسالت او ارائه کرد که با آموزه هاي خود آن حضرت و نيز باورهاي مسيحيان اوليه در تعارض بود. امّا سرانجام، در قرون بعدي، ديدگاه هاي وي از سوي برخي از عالمان مسيحي مورد پذيرش قرار گرفت و هرچند مخالفاني نيز داشت، در شوراهاي مسيحي به تصويب رسيد. گفتني است که اين آموزه ها، از جمله الوهيت آن حضرت، جزء باورهاي رسمي مسيحيان شد.
کليدواژه ها: عيسي(ع)، مسيح، گناه ذاتي، مرگ فديه وار، پولس، الوهيت، آيين گنوسي.
مقدمه
بحث از الوهيت حضرت عيسي (ع)اولين بار از سوي پولس مطرح شده و پس از سال ها نزاع عقيدتي، به عنوان باور رسمي مسيحيت، در شوراي نيقيه( 325 م) که اولين شوراي جهاني مسيحيت بود، به تصويب رسيده است. بنابراين، ضروري است که ابتدا به صورت اجمالي درباره ي کيفيت ايمان پولس به مسيح، نقش و جايگاهش در مسيحيت، و همچنين اصول انديشه هاي او- که در تفسير شخصيت حضرت عيسي (ع)نقش داشته است- بحث کنيم.
به جرأت مي توان گفت پولس مهم ترين شخصيتي است که آيين مسيحيت، متضمّن آموزه ها و انديشه هاي مبدع اوست؛ تأثير او در مسيحيت تا آنجاست که برخي او را معمار مسيحيت کنوني مي دانند و برخي ديگر از او به عنوان مؤسس دوم مسيحيت ياد مي کنند.(1) بنابراين، آنچه امروزه با نام « مسيحيت » شناخته مي شود، تفسير پولس از گفتار و کردار حضرت عيسي مسيح (ع)است؛ اين تفسير براساس مباني خاصّي است که وي به آنها معتقد بوده است. به هر حال، پولس بخش مهمي از تاريخ کليساي رسولي را تشکيل مي دهد.(2) پولس و انديشه هايش همواره مخالفان و موافقان فراواني داشته است، تا آنجا که برخي او را بزرگ ترين تحريف کننده ي مسيحيت و آموزه هايش مي دانند و برخي، در جبهه ي مقابل، او و انديشه هايش را تأييد مي کنند.( يکي از متفکران معاصر، هانس کونگ، از مدافعان پولس است که در کتاب خود، با عنوان متفکران بزرگ مسيحي، سعي فراواني براي دفاع از پولس و انديشه ها و عملکرد او دارد. در پايان اين بحث، اشاره اي به آن خواهيم کرد. يهوديان مي پرسند« آيا او به کلي از يهوديت دست کشيد» و مسيحيان سؤال مي کنند« آيا او واقعاً عيساي ناصري را درست شناخت يا چيز ديگري از او فهميد»؟)(3)
پولس کيست؟
پولس در ميان سال هاي 5-15 م در شهر طرسوس(Tarsus)، ( شهري در قسمت آسيايي ترکيه)، در خانواده اي ثروتمند و اشرافي به دنيا آمد.(4) تاريخ تولد او نشان دهنده ي آن است که کوچک تر از حضرت عيسي (ع)بوده است. پولس به واسطه ي پدرش توانسته است تابعيت روم را به نظر دست آورد؛ و در عين يهودي بودن، شهروند روم نيز محسوب مي شده است. پولس از نظر ديني، به فرقه ي فريسيان تعلّق داشته است. به گفته ي خود وي، ” روز هشتم مختون شده و از قبيله ي اسراييل، از سبط بنيامين، عبراني اي از عبرانيان، از جهت شريعت فريسي” بوده است.(5) پيش از گرايش به مسيحيت، نام او شائول بوده که نامي عبري، و تلفظ يوناني آن« سولس» است؛ امّا بعد از پيوستن به مسيحيت، او نام « پولس» را براي خود انتخاب کرده که ترجمه ي يوناني شائول، و به معناي کوچک است.(6) پولس در جواني مدتي را براي تحصيل شريعت يهود در اورشليم گذرانده، و در اين شهر با کتاب مقدّس و اعتقادات يهودي آشنا شده است؛ همان گونه که در شهر طرسوس، فرهنگ يوناني را فراگرفته است. شايان ذکر است که آشنايي با اين دو فرهنگ، در شکل دادن به عقايد او نقش اساسي داشته است.
پولس از رسولان حضرت عيسي(ع) نبوده و اساساً هيچ گاه آن حضرت را نديده بود. خود وي مي گويد: در ابتدا نه تنها مسيحي نبوده، بلکه دشمن سرسخت مسيحيان بوده ام.(7) و نام او در عهد جديد، اولين بار، در جريان شکنجه و شهادت استيفان- که برگزيده ي حواريون بوده- ذکر شده است؛(8) در عهد جديد از وي به عنوان ناظر(9) و راضي به (10) شکنجه و شهادت استيفان ياد مي شود. پس از شهادت استيفان، که در روزگار رويارويي مسيحيان با انواع دشواري ها رخ داده، پولس نامه اي از مجمع يهوديان اورشليم دريافت کرده، و براي دستگيري و شکنجه ي تازه مسيحيان، راهي دمشق شده است؛ اما به گفته ي خود وي، هنگام پيمودن اين مسير، مکاشفه اي را تجربه کرده و به ديدار و حضرت عيسي(ع) نائل آمده است. در اين ديدار، آن حضرت او را به دين مسيحيت دعوت کرده است:
سولس[پولس] هنوز تهديد و قتل بر شاگردان خداوند همي دميد و نزد رئيس کهنه آمد و از او نامه ها خواست به سوي کنايسي که در دمشق بود تا اگر کسي را از اهل طريقت خواه مرد و خواه زن بيابد، ايشان را بند برنهاده، به اورشليم بياورد؛ و در اثناي راه، چون نزديک به دمشق رسيد، ناگاه نوري در آسمان دور او درخشيد، و به زمين افتاده، آوازي شنيد که بدو گفت: اي شائول، براي چه بر من جفا مي کني؟ گفت: خداوندا، تو کيستي؟ خداوند گفت: من آن عيسي هستم که تو بدو جفا مي کني؛ ليکن برخاسته، به شهر برو که آنجا به تو گفته مي شود[که] چه بايد کرد.”(11)
بعد از اين ماجرا که در بين سال هاي 32 تا 36م. رخ داد، پولس به مسيحيان پيوست و تا هنگام مرگ، در بين سال هاي 62 تا 64م، به عنوان مبلّغ دين مسيح به سفرهاي تبليغي پرداخت؛ او در راه تبليغ و ترويج برداشت خود از مسيحيت تلاش فراواني کرد و در اين راه، سختي هاي زيادي را متحمّل و چندين بار زنداني شد که شرح آنها در کتاب اعمال رسولان( از باب دهم به بعد)، آمده است. وي سرانجام در سال 64م. يا 65م. کشته شد.(12)
پولس کتاب يا رساله اي ندارد که افکارش را به صورت سازمان يافته بيان کرده باشد؛ ضمناً در منابع مستقل تاريخي که در قرن اول ميلادي نوشته شده اند، مطلبي درباره ي او يافت نمي شود. از اين رو، براي آشنايي با افکار پولس، بايد به نامه هاي او و نيز کتاب اعمال رسولان مراجعه کرد که در عهد جديد قرار دارد. او در نامه هاي خود، به طرح مسائل اعتقادي و ارشاد خوانندگان خويش مي پردازد؛ هر نامه معمولاً مشکلات جامعه يا فرد خاصّي را بازگو و برطرف مي کند.(13)
انديشه هاي پولس
در نوشته هاي پولس، با مسيحيت متأثر از فضاي يوناني مآب مواجه هستيم(14). به عبارت ديگر، انديشه هاي پولس درباره ي مسيح و پيام او- و تفسيري که وي از مسيحيت ارائه کرده است- تحت تأثير تفکرات فلسفي و جريانات عرفاني اي است که از حدود يک قرن پيش از ميلاد مسيح تا زمان وي رواج داشته است:
از ابتداي قرن سوم قبل از ميلاد، با تلاش رواقيون، مذهب در فکر يوناني نقش بيشتري پيدا کرد و از يک قرن قبل از ميلاد مسيح نيز جريانات عرفاني مهم ترين عامل در شکل دادن فکر يوناني مآب بود. در اين دوره است که عرفان( که گاهي ثنويت آن کاملاً جهان شناختي است و به صورت آيين هاي گنوسي نمايان مي شود) اديان شرقي از آن جمله ميتراييسم، و مذاهب اسرارآميز، با اصول فلسفي و باورهاي ارسطويي، رواقي، و فيثاغوري جمع شده و در چارچوب تفکر افلاطوني، فلسفه ي افلاطوني ميانه را مي سازد که گرايشي کاملاً عارفانه دارد و همراه با عرفان ثنوي، جهان بيني هاي حاکم در اين دوره را ( يعني يک قرن قبل از ميلاد تا قرن سوم ميلادي) شکل مي دهد. پولس نيز به عنوان متفکري در آن عصر، همراه و تحت تأثير اين جريانات است. البته، اين دو نوع فکر- يعني فلسفه ي افلاطوني ميانه و عرفان ثنوي- نزد يهوديان نيز مشاهده مي شد: از يک طرف، جريانات عرفاني را با رنگي ثنوي همراه با زندگي رهباني نزد اسني ها مي بينيم و از سوي ديگر، فيلون اسکندراني کتاب « تورات» را تفسيري افلاطوني ميانه مي کند.(15)
مخالفت پولس با رسولان درباره ي مسيح و پيام او، در همين چارچوب( تأثيرپذيري از فرهنگ يوناني مآبي)، قابل ارزيابي است. براي شناخت تفکرات پولس، بايد انديشه هاي او را در مقايسه با انديشه هاي مسيحيان اوليه بررسي کرد. در اين بخش، به مهم ترين انديشه هاي او اشاره مي کنيم:
انسان شناسي پولس
« انسان شناسي» يکي از انديشه هاي زيربنايي پولس است؛ که نقش تعيين کننده اي در تفسير او از حضرت عيسي(ع) و پيامش ايفا مي کند. گرچه برخي مانند ساندرس معتقدند که محور بحث از پولس بايد مسيح شناسي او باشد( چون محور بحث پولس، مسيح شناسي است)، و برخي نيز مانند بولتمان محور بحث از پولس را انسان شناسي او قرار داده اند؛(16) اما به نظر مي رسد، در شناسايي پولس و انديشه هايش، توجه به هر دو محور ياد شده ضروري است بر اين اساس، ما نيز در بحث از الوهيت عيسي (ع)به مسيح شناسي او توجه خواهيم کرد.
انسان شناسي و گناه
بررسي ديدگاه پولس درباره ي انسان، بدون توجه به مسئله ي گناه، امکان پذير نيست؛ از اين رو، بايد انسان شناسي او را همراه با بحث گناه ارائه کرد. پولس نگاهي ارزشي به انسان دارد و بيان تورات را مبني بر اينکه انسان شبيه خدا آفريده شده، و نشان دهنده ي جلال اوست، مي پذيرد؛ امّا از نظر او، انسان، به واسطه ي گناه آدم، آلوده شده است: سرپيچي آدم از فرمان الاهي سبب گناهکار شدن همه ي انسان ها گرديد و بدين ترتيب، مرگ و گناه وارد اين جهان شد و به سقوط انسان انجاميد.(17)
مفهوم « گناه» نقطه ي ثقل انسان شناسي پولس است. از نظر او، همه ي انسان هايي که متولد مي شوند، گناهکار هستند؛ زيرا گناه آدم گناه شخصي نبوده و نزد او باقي نمانده است( آدم با گناه خود، ذات و جوهر انسان را فاسد کرد، و انسان تحت سلطه ي گناه درآمد). وي معتقد است: اراده ي خود را تنها اراده دانستن، و آن را در مقابل اراده ي خدا قرار دادن، گناه است. در انسان بودن و دوري جستن از خداوند و خويشتن انساني خود را در مقابل الوهيت قرار دادن، گناه است. گناه نيرويي شيطاني است که به جهان وارد شده است؛ هيچ کس از گناه فرار نکرده است و نخواهد کرد، چرا که انسان برده ي گناه است و گناه اساس زندگي او را تشکيل مي دهد. گناه، مرگ را با خود به همراه مي آورد و مرگ نتيجه ي گناه است؛ اين گناه از راه جسم انسان ها اشاعه يافته و به همگان رسيده است. گرچه در ابتداي خلقت گناهکاري نبود و اراده ي خدا بر گناهکار بودن انساباه آدم، گناه به جهان سرايت کرد و کساني که به گناه گرايش يافتند به خداوند کافر شدند و به شرک و بت پرستي روي آوردند. با اين همه، انسان موجودي مسئول است که مي تواند بين خير و شر، دست به انتخاب بزند و راه سعادت را برگزيند؛ هرچند به تنهايي نمي تواند خود را نجات دهد، بلکه لطف الاهي بايد شامل حال او بشود.(18)
از نظر پولس انسان گناهکار تحت فرمان گناه است(19). وي جسم را در مقابل روح قرار مي دهد و اين ديدگاهي است که با ديدگاه عرفاني ثنوي روزگار او هماهنگ است؛ امّا پولس جسم را مظهر گناه مي داند، زيرا جسم مرگ را مي آورد و مرگ شر است( البته او جسم را ذاتاً شر نمي داند، زيرا معتقد است که خدا آن را خلق کرده است، نه اهريمن؛ و همچنين، پسر او يعني حضرت عيسي(ع) نيز بايد جسم به خود بگيرد و نجات را فراهم کند).
پي نوشت:
*استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.1. ر.ک: ناس جان، تاريخ جامع اديان، علي اصغر حکمت، ص 613.
2. الياس مقار القس، رجال الکتاب المقدس، ج4، ص 115.
3.Kung, Hans, Great christian thinkers,p 17.
4.Schroeder.F, Pual.Apostle.St, in New Catholic Encyclopedia,v11,p3.
5. پولس، نامه به فيليپيان، ج 3، ص 5.
6. البستاني، دايرة المعارف، ج 5، ص 699.
7. ر.ک: نامه هاي پولس به خصوص نامه به غلاطيان باب هاي 1 و 2.
8. اعمال رسولان، ج 6، ص 5.
9. Schroeder.F, Pual.Apostle.St, in New Catholic Encyclopedia,v11,p3
10. اعمال رسولان، ج 7، ص 58-60.
11. اعمال رسولان، ج 6-1، ص 9.
12. البستاني، دايرة المعارف، ج 5، ص 701-700.
13. محمد ايلخاني، پولس، ارغنون، ش 5 و 6، ص 394.
14. ديويد فرگوسن، رودولف بولتمان، ترجمه انشاء الله رحمتي، ص 159.
15. محمد ايلخاني، پولس، ص 394.
16. ديويد فرگوسن، رودولف بولتمان، ص 159.
17. پولس، رساله به روميان، ج 5، ص 12-14.
18. ر.ک: پولس، رساله به روميان؛ محمد ايلخاني، پولس، ص 397.
19. پولس، نامه به روميان، ج 5، ص 12-14.
منبع: نشريه معرفت اديان شماره 2