پولس و شريعت (3)
پولس و شريعت (3)
4. شريعت و نجات
«از آن جا كه به اعمال شريعت هيچ بشرى در حضور او عادل شمرده نخواهد شد» (روميان 3:20).
در ابتدا لازم است معناى نجات[65]
پيش از اين گفته شد كه پولس شريعت را مقدس، روحانى و موهبتى الهى براى بنى اسرائيل مى داند. با اين همه، او معتقد است كه شريعت نمى تواند در نجات انسان به معناى يادشده تأثيرگذار باشد و انسان را از آن وضعيت پيش آمده رهايى بخشد و در حقيقت او اعلام مى كند كه «از اعمال شريعت هيچ بشرى عادل شمرده نمى شود» (غلاطيان 2:16).
پولس معتقد است شريعت نمى تواند انسان سقوط كرده را رهايى بخشد.[66] شريعت تنها مى تواند انسان را با خوبى ها و بدى ها آشنا كند و او را از ارتكاب بدى ها بازدارد و به انجام خوبى ها فراخواند، ولى هرگز نمى تواند به انجام آنها وادارد; چه اين كه به صراحت مى گويد: «چون كه از شريعت دانستن گناه است» (روميان 3:20).
مسئوليت و نقش شريعت از نگاه پولس مثل نقش تابلوهاى راهنمايى و رانندگى است. يعنى همان سان كه اين تابلوها بى آن كه بتوانند انسان را از تخلف بازدارند، تنها چگونگى راه را نشان مى دهند، شريعت نيز تنها قادر است انسان را آگاه كند و خطا را بر او آشكار سازد، ولى هرگز نمى تواند او را به ترك آن وادارد.
او مى گويد: براى من ثابت شده است كه وجود من به خاطر اين طبيعت نفسانى از سر تا پا فاسد است و هر چه مى كوشم، نمى توانم خود را به انجام اعمالِ نيكو وادارم. مى خواهم خوب باشم اما نمى توانم. مى خواهم كار درست و خوب انجام دهم، اما قادر نيستم. سعى مى كنم كار گناه آلودى انجام ندهم، اما بى اختيار گناه مى كنم. پس اگر كارى انجام مى دهم كه نمى خواهم، واضح است كه اشكال در كجاست: گناه هنوز مرا در چنگال خود اسير نگه داشته است (ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، روميان; 7:20ـ 18). در جايى ديگر مى گويد: پس هرگاه كارى را كه نمى خواهم، به جا مى آورم. شريعت را تصديق مى كنم كه نيكو است و الحال من و ديگر فاعل آن نيستم، بلكه گناهى كه در من ساكن است (روميان 7:17ـ16).
در اين كه چرا شريعت مى تواند چنين نقشى داشته باشد، پولس به چند نكته برجسته اشاره مى كند: نكته نخست اين است كه شريعت بر خلاف وعده، بى واسطه به آدمى نرسيده است و از طريق ملائكه و با واسطه آنان به انسان داده شده است (غلاطيان 3:19)، پس در مقايسه با وعده (همان كه به حضرت ابراهيم داده شد) ضعيف بوده، كارايى لازم را ندارد.[67] نكته ديگر اين كه پولس شريعت را امرى روحانى و قدسى مى داند، در حالى كه گناه امرى است جسمانى و همين تغاير كافى است تا نتيجه اين باشد كه انسانِ گرفتار در تاريكى جسم بى تأثير از شريعت در دام گناه باقى بماند. او چنين مى گويد: «پس شريعت خوب است و اشكالى در آن وجود ندارد. اشكال در من است كه همچون يك برده به گناه فروخته شده ام. بنابراين، من اختيار عمل خود را ندارم، زيرا هر چه مى كوشم كار درست را انجام دهم نمى توانم، بلكه كارى انجام مى دهم كه از آن متنفرم. من به خوبى مى دانم كه آنچه مى كنم اشتباه است و وجدان ناراحت من نيز نشان مى دهد كه خوب بودن شريعت را تصديق مى كنم. اما كارى از دستم برنمى آيد زيرا كننده اين كارها من نيستم. اين گناه درون من است كه مرا وادار مى كند كه مرتكب اين اعمال زشت گردم زيرا او از من قوى تر است. اكنون ديگر براى من ثابت شده است كه وجود من به خاطر اين طبيعت نفسانى، از سرتاپا فاسد است. هر چه تلاش مى كنم نمى توانم خود را به انجام اعمال نيكو وادارم مى خواهم خوب باشم اما نمى توانم. مى خواهم كار درست انجام دهم اما قادر نيستم. سعى مى كنم كار گناه آلودى انجام ندهم، اما بى اختيار گناه مى كنم. پس اگر كارى را انجام مى دهم كه نمى خواهم، واضح است كه اشكال در كجاست: گناه هنوز مرا در چنگال خود اسير نگه داشته است» (ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، روميان 5:14ـ20).
پولس در اين گفته ها و آنچه اندكى پيش از اين گفته ها آورده، مى كوشد تا بگويد كه شريعت چون روحانى است، نمى تواند با انسانى كه در زير بار گناه رها شده و جسمانى است تعامل برقرار كند. شريعت روحانى از او چيزى مى خواهد و جسمى كه او را اسير خود كرده و طبيعتى كه بر او حكم مى راند، چيزى ديگر. او گاهى ناچار مى شود كه در اين كشمكش، فرمان طبيعت گناه آلوده خود را اطاعت نمايد و به چنگال گناه فرو غلتد.
پولس بارها به اين درگيرى و منازعه درونى كه آدمى را به خود مشغول مى كند، پرداخته است. از يك سو، قانون جسم بودن و وجود طبيعتِ جسمانى و فاسد، بر اعضاى بدن آدمى حكم مى راند و از سوى ديگر شريعت روحانى و الهى، و در اين منازعه و كشمكش است كه انسان گاهى مرتكب چيزى مى شود كه نمى خواهد و گاهى مى خواهد امرى را اطاعت نمايد كه نمى تواند.
اما شايد مهم ترين دليل براى اينكه شريعتِ مقدس و وحيانى نمى تواند انسان را از ابتلا به گناه برهاند، اين نكته باشد كه شريعت امرى بيرونى است و حال اين كه تمايل به گناه به دليل وجود طبيعت فاسد و ذات جسمانى انسان امرى است درونى كه از اراده مى جوشد و روشن است كه آدمى به اوامر درونى خود راحت تر تن مى دهد تا فرمان هاى بيرونى. فرمانى كه از بيرون صادر مى شود پس از تحريك اراده و ايجاد انگيزه مى تواند مؤثر باشد و حال اين كه امر درونى از اراده و انگيزه كافى برخوردار است. همين دليل، كافى است تا پولس خود چنين اعتراف كند: «زيرا به حساب انسانيتِ باطنى به شريعت خدا خشنودم، لكن شريعتى ديگر در اعضاى خود مى بينم كه با شريعت ذهن من منازعه مى كند و مرا اسير مى سازد به آن شريعت گناه كه در اعضاى من حاضر است» (روميان 7:22 و 23).
اين جملات پولس تصويرگر انسان ناتوانى است كه زير فرمان و سيطره گناه دست و پا مى زند، خوبى را به او شناسانده اند و او مى خواهد خوب باشد ولى نمى تواند; بدى را نيز شناخته است و بر آن است تا از آن پرهيز كند ولى نمى تواند; چون كه فرمانى قوى تر از اين آموزه بيرونى بر او حكم مى داند و بدين سان اين انسان گرفتار به دنبال نجات بخش ديگرى است.
5. شريعتِ مقدماتى و موقتى
ازنگاه پولس شريعت موقتى و مقدماتى است،[70] او مراد خود از موقتى بودن شريعت و اعطاى نقش تمهيدى به آن را در شكل چند مثال بيان مى كند. مثال نخست او تشبيه شريعت به زندان است. او با اين تمثيل مى گويد: پيش از آمدن مسيح، همه ما در زندان احكام و قوانين مذهبى به سرمى برديم و تنها اميد ما اين بود كه نجات دهنده ما عيسى مسيح بيايد و ما را رهايى دهد (ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، غلاطيان 3:23).
تمثيل شريعت به زندان مى تواند بيانگر دو نكته باشد: نخست اين كه شريعت از آدمى محافظت مى كند; يعنى در برابر خطر گناه آدمى را برحذر داشته و آگاهى مى بخشد ولى جنبه دوم كه شايد با مجموعه آموزه پولس در اين زمينه سازگارتر باشد، اين است كه آن گونه كه زندانبان براى مهار كردن زندانى است و دليلى بر اسارت آن، شريعت نيز نشانه زندانى بودن آدمى است. او مى گويد: زندانى بودن براى رسيدن به ايمان است: «و براى آن ايمانى كه مى بايست مكشوفه شود بسته شده بوديم» (غلاطيان 3:23) اما با آمدن ايمان نقش شريعت به عنوان زندان خاتمه يافته است.[71] چون ديگر زندان وجود ندارد و با ظهور مسيح و ايمان به وى آدمى از طبيعت گناه آلوده رهايى يافته و از زندان بيرون آمده است.
با اين بيان، روشن مى شود كه پولس معتقد است كه شريعت، مردم را به ضرورت ايمان آگاه مى كند و با آمدن آن ديگر مفيد فايده نخواهد بود: شريعت به اين منظور عطا گرديد كه مردم را به سوى مسيح رهبرى كند و «مسيح است انجام شريعت به جهت عدالت» (روميان 10:4) و هدف شريعت مسيح است.[72]
پولس براى نشان دادن موقتى بودن شريعت و نقش تمهيدى آن، از تمثيل يا تشبيه «لالا» استفاده مى كند: «پس شريعت لالاى ما شد تا به مسيح برساند، تا از ايمان عادل شمرده شويم» (غلاطيان 3:24). لغت يونانى كه در اينجا «لالا» ترجمه شده، عبارت از غلامى است كه مسئول بزرگ كردن بچه از هفت تا حدود هجده سالگى بوده است.[74] بر اساس اين تشبيه، نقش شريعت صرفاً آن بوده كه در يك مرحله از سير تكاملى آدمى او را سرپرستى نمايد ولى هرگز مسئوليت سرپرستى او را براى تمام دوران نداشته و حال با رسيدن انسان به مرحله اى تازه كه عبارت از ظهور مسيح و ايمان به اوست، انسان ديگر به اين لالا نياز ندارد.
او در اين زمينه بيان ديگرى نيز دارد: «ولى مى گويم مادامى كه وارث صغير است، از غلام هيچ فرق ندارد، هر چند مالك همه باشد، بلكه زير دست ناظران و وكلا مى باشد تا روزى كه پدرش تعيين كرده است، همچنين ما نيز چون صغيرى بوديم زير اصول دنيوى غلام مى بوديم» (غلاطيان 4:1ـ4).
اين سومين تمثيلى است كه پولس براى نشان دادن موقتى بودن شريعت بيان مى كند. مراد پولس از وكلا و ناظران در اين تمثيل كه در دوران كودكى آدمى را تحت نظارت و تدبير دارند، شريعت و معلمان آن است.[75] او در اين تمثيل بر آن است تا از فرايند رشد بهره گرفته، زندگى آزاد از شريعت و ايمان به مسيح را با زندگى زير اصول شريعت مقايسه كند. بر اين اساس، او دوران پيش از آمدن مسيح را دورانِ نابالغى انسان مى داند. به همين دليل، به لزوم شريعت و زندگى زير آن تأكيد دارد، اما معتقد است پس از آمدن مسيح انسان بالغ گشته و نياز ندارد كه شريعت بر او حكم راند.
6. نجات از طريق ايمان
بيشترين درگيرى پولس در تبيين باورها و آموزه هايش با يهوديانى است كه روزگارى يكى از آنان بوده است.
شريعت گرايان يهودى كه راه نجات و رستگارى را در انجام اعمال شرعى مى دانستند و براى رسيدن به نجات به شريعت تمسك مى جستند، جدى ترين منتقدان او بودند و تندترين حملات را به وى روا مى داشتند. انديشه او مبنى بر نجات از طريق ايمان به مسيح نه شريعت، در مقابل همين شريعتگرايان طرح شده است. شيوه اى كه پولس اين بحث را طرح مى كند و استمداد او از تاريخ بنى اسرائيل و استدلالش به متون مقدس عهد عتيق نشان مى دهد كه در حال مجادله با سنت گرايان يهودى است و براى مجاب كردن آنان به استدلال پرداخته است.
اصلى ترين و اساسى ترين سخن پولس در باب نفى رهايى به وسيله شريعت اين است: «زيرا كه يقين مى دانيم كه انسان بدون اعمال شريعت و محض ايمان عادل شمرده مى شود» (روميان 3:28). به باور وى، «اما چون كه نيافتيم كه هيچ كس از اعمال شريعت عادل شمرده، بلكه به ايمان به مسيح، ما هم به مسيح ايمان آورديم» (غلاطيان 2:16). پولس با عباراتى چون: «به اعمال شريعت هيچ بشرى در حضور او عادل شمرده نخواهد شد» (روميان 3:20) و «الحال بدون شريعت عدالت خدا ظاهر شده است» (روميان 3:21) تأكيد كرده كه شريعت توان رهايى و نجات انسان را ندارد، بلكه بيش از پيش او را به زير لعنت خود فرومى برد.[77] به همين دليل مى گويد: «پس چه چيزى را بگوييم كه پدر ما ابراهيم به حسب جسم يافت، زيرا كه اگر ابراهيم به اعمال عادل شمرده شد، جاى فخر دارد اما نه در نزد خدا; زيرا كتاب مى گويد ابراهيم به خدا ايمان آورد و آن براى او عدالت محسوب شد (غلاطيان 3:6). در جايى ديگر مى گويد: «چنان كه ابراهيم به خدا ايمان آورد و براى او عدالت محسوب شد» (روميان 4:5 ـ1).
پولس با اين استدلال در تلاش است كه با تمسك به تاريخى كه همه يهوديان آن را باور دارند، به آنان بفهماند كه اگر رستگارى و نجات به انجام شريعت است، چرا در مورد ابراهيم چنين نبوده و رستگارى و عدالت او از راه ايمان حاصل آمده است؟ او معتقد است كه وعده اى كه خداوند در عهد عتيق به ابراهيم داده تا او و نسل او را وارثان زمين گرداند، هرگز به پذيرش و اعمال شريعت منوط نشده است: «زيرا به ابراهيم و ذريت او وعده اى كه او وارث جهان خواهد بود در جهت شريعت داده نشد، بلكه از عدالت ايمان» (روميان 4:13). اين جمله پولس بى ترديد بدون آن كه در تفسيرى لوترى معنا شود، بر نفى شريعت دلالت دارد و اين برداشت وقتى روشن تر مى شود كه ادامه جملات پولس در باب چهارم اين رساله به روميان را از نظر بگذرانيم، آن جا كه به روشنى اعلام مى كند: «اگر ما بكوشيم نجات و سعادت الهى را از راه انجام احكام شريعت به دست آوريم، هميشه نتيجه اش آن است كه مورد خشم خدا قرار مى گيريم، زيرا هيچ گاه موفق نمى شويم، آن احكام را كاملا مراعات نماييم. ما تنها زمانى مى توانيم قانون شكنى نكنيم كه قانون وجود نداشته باشد (روميان 4:15).
نكته اى كه در تأكيدات پولس بر نجات از طريق ايمان نبايد از چشم ها دور بماند، ماهيت ايمان آمرزشگر و نجات بخش از نگاه پولس است. شايد در تصور بسيارى ايمان مورد نظر پولس روشن نباشد و يا دست كم همه ابعاد آن مورد توجه قرار نگيرد. به همين دليل جا دارد در اين جا به آن اشاره شود.
به اجمال، ويژگى هاى ايمان نجات بخش موردنظر پولس را مى توان چنين شماره كرد:
1. ايمان واقعى نه باور تاريخى. از مجموعه تأكيدات پولس به نجات از طريق ايمان مى توان به روشنى دريافت كه آنچه از نگاه پولس ايمان نجات بخش قلمداد مى گردد، ايمان واقعى است. صرف وجود باورى تاريخى به ظهور مسيح و پذيرش اناجيل را نمى توان ايمان نجات بخش ناميد و آدمى را از سلطه جسم و طبيعت جسمانى و به تبع آن شريعت رهايى بخشد.
2. ايمان اعتمادآفرين. در ايمانِ رهايى بخش تنها جنبه عقلانى و فكرى كافى نيست. قناعت ذهن از پرسش و پذيرش جنبه هاى عقلانى و فكرى به تنهايى نمى تواند تأثيرگذار باشد. ايمان مورد اشاره پولس چيزى فراتر از موافقت فكرى و عقلانى است.[78] به همين دليل است كه پولس از آن به مردن در مسيح تعبير مى كند (روميان 6:8). ايمان مورد نظر پولس ايمان اعتمادآفرين است، بدين ترتيب بعد روانى ايمان نيز مورد توجه است يعنى ايمانى نجات بخش كه بتواند اعتماد را در انسان ايجاد كند; بدان معنا كه انسان به گونه اى به عيسى مسيح ايمان بياورد كه به او به عنوان نجات بخش اطمينان داشته باشد و روشن است اين ايمانِ اطمينان بخش است كه مى تواند بسيار تأثيرگذار باشد.
3. ايمان وحدت آفرين: اوج ايمان مورد اشاره پولس به وحدت در مسيح مى انجامد و زندگى كردن در او (غلاطيان 3:27). از نگاه او ايمانْ شخص مؤمن را با مسيح متحد مى كند و در اين اتحاد شخص مؤمن چون مسيح وارث درد و رنج و نيز وارث نجات و جلال خواهد بود. او مى گويد: « و هر گاه فرزندانم وارثان هم هستيم، يعنى ورثه خدا و هم ارث با مسيح، اگر شريك مصيبت هاى او هستيم تا در جلال وى نيز شريك باشيم» (روميان 8:17). درباره چگونگى شكل گيرى اتحاد در كل كتاب مقدس مطالب روشنى گفته نشده، ولى مى توان گفت كه به صورت پراكنده مطالبى وجود دارد كه در جمع همه آنها نيز نمى توان به روشنى چيزى فراتر از اين دريافت: «اگر بر مثال موت او متحد گشتيم در قيامتِ وى نيز چنين خواهيم شد» (روميان 6:5).
اما درباره نتايج اين اتحاد مى توان مطالب روشنى يافت:
1) اتحاد با مسيح باعث امنيت ابدى ايماندار خواهد شد (يوحنا 10:28ـ30).
2) اين اتحاد باعث پرثمر شدن روح مى گردد (غلاطيان 5:22 و 23).
3) اين اتحاد باعث مشاركت با مسيح مى شود و انسان ايماندار مورد اعتماد او قرار گرفته و با نقشه هايش آشنا مى شود (افسسيان 1:8 و 9).
4) ايمان محبت زا. از نگاه پولس، يكى ديگر از ويژه گى هاى ايمان آمرزشگرِ رهايى بخش آن است كه اين ايمان بايد به محبت بينجامد. او خود در اين باب چنين مى گويد: «و در مسيح نه ختنه فايده دارد و نه نامختونى بلكه ايمانى كه به محبت عمل مى كند» (غلاطيان 5:6).
5) ايمان نيكويى بخش. پولس در حالى كه بر اين باور است كه نجات از ايمان است نه از اعمال، با اين همه تأكيد دارد كه اين ايمان از اعمال نيكو جدا نيست بلكه اين اعمال ثمره و نتيجه ايمانند: تا آنان كه به خدا ايمان آوردند، بكوشند كه در اعمال نيكو مواظبت نمايند» (تيطس 3: 8).[79] معيار و شاخصه ايمان واقعى به مسيح بى گمان رستن از گناه است و انسان مؤمن به مسيح از نگاه عهد جديد گناه نمى كند (اول يوحنا 3:5).
ادامه دارد …
پي نوشت ها :
[64]. salvation
[65]. New Catholic Encyclopedia, v. 12 p. 623.
[66]. المسكين، متى، همان، ص338 و پولس، باسيم، المعجم الاهوتى الكتابى، ص446.
[67]. باركلى، ويليام، همان، ج9، ص99.
[68]. باركلى، ويليام، ج 9، ص102.
[69]. The Interperters Bible, V.10, P. 514.
[70]. ر.ك: پالما، آنتونى، همان، ص27.
[71]. ر.ك: پالما، آنتونى، همان، ج9، ص27 و باسيم، بولس، همان، ص446.
[72]. تيسن، هنرى، همان، ص162 ـ , v 10, p. 514The Interpreters Bible
[73]. تيسن، هنرى، همان، ص164
[74]. باسيم، بولس، همان، ص446 ـ پالما، آنتونى، همان، ص27
[75]. پالما، آنتونى، همان، ص 32.
[76]. باسيم، بولس، همان، ص 446.
[77]. پالما، آنتونى، همان، ص 60.
[78]. تيسن، هنرى، همان، ص 257.
[79]. مقايسه شود با 1: 16 و 2: 14 ـ و با غلاطيان; 5: 22 و 23، افسسيان; 5:9 و روميان; 9: 1.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب