خداوند در آيات 10-1 سوره عبس مي فرمايد:
(«عَبَسَ وَ تَوَلىّ؛ أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى؛ وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكىّ؛ أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى؛ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنىَ؛ فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى؛ وَ مَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكىَ؛ وَ أَمَّا مَن جَاءَكَ يَسْعَى؛ وَ هُوَ يخَْشىَ؛ فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى»): چهره درهم كشيد و روى گردانيد، كه آن مرد نابينا پيش او آمد؛ و تو چه دانى، شايد او به پاكى گرايد، يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد. امّا آن كس كه خود را بى نياز مى پندارد، تو بدو مى پردازى؛ با آنكه اگر پاك نگردد، بر تو [مسئوليّتى] نيست. و امّا آن كس كه شتابان پيش تو آمد، در حالى كه [از خدا] مى ترسيد، تو از او به ديگران مى پردازى.
برخي مفسران در شان نزول آيات فوق معتقدند : عده اي از سران قريش مانند عقبه بن ربيعه، ابوجهل، عباس بن عبد المطلب و جمعي ديگر، خدمت پيامبر اكرم (ص) بودند و پيامبر مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوي اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنان مؤثر واقع شود( و مسلماً اگر اينگونه افراد اسلام را مي پذيرفتند گروه ديگري را به اسلام مي كشاندند و هم كارشكني هاي آنها از ميان مي رفت و از هر دو جهت به نفع اسلام بود) در اين ميان عبدالله بن ام مكتوم كه مرد نابينا و ظاهرا فقيري بود وارد مجلس شد، و از پيامبر(ص) تقاضا كرد آياتي از قرآن را براي او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تكرار مي كرد و آرام نمي گرفت، زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر با چه كساني مشغول صحبت است. او آنقدر كلام پيامبر(ص) را قطع كرد كه حضرت ناراحت شده و آثار ناخشنودي در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مي گويند پيروان محمد(ص) نابينايان و مردگانند و لذا رو از عبد الله برگرداند و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام آيات («عبس و تولي») چهره در هم كشيد و روي برتافت («ان جآء ه الاعمي») از اين كه نابينايي به سراغ او آمد و … نازل شد( و در اين باره پيامبر(ص) را مورد عتاب قرار داد). رسول خدا (ص) بعد از اين ماجرا عبد الله را پيوسته گرامي مي داشت و هنگامي كه او را مي ديد مي قرمود: «مرحبا بمن عاتبني فيدري»؛ مرحبا به كسي كه پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد و سپس به او مي فرمود: آيا حاجتي داري آن را انجام دهم؟ و پيامبر (ص) دو بار او را در غزوات اسلامي در مدينه جانشين خويش قرار داد.[1]
شأن نزول دومي كه براي آيات فوق نقل شده اين است كه اين آيات درباره مردي از بني اميه نازل شده كه نزد پيامبر نشسته بود، در همان حال عبد الله بن ام مكتوم وارد شد هنگامي كه چشمش به عبد الله افتاد خود را جمع كرد، مثل اينكه مي ترسيد آلوده شود و قيافه در هم كشيده و صورت خود را برگرداند، خداوند در آيات فوق عمل او را نقل كرده و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است، اين شأن نزول در حديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده است.[2] محقق بزرگ شيعه مرحوم«سيد مرتضي» اين شأن نزول را پذيرفته است و علامه طباطايي نيز همين نظر را مطابق با ساير قرائن و شواهد قرآني مي داند[3]. و در هر حال پيرمرد نابيناي عصا به دست، سوره مباركه عبس، «عبد الله بن ام مكتوم» بوده است.
منابع و مآخذ:
1و2ـ مجمع البيان، ج10،ص437، تفسير نمونه، زير نظر آيت الله مكارم شيرازي، ج26، ص123ـ124.
3. رساله لب اللباب به ضميمه مصاحبات، محمد حسين طباطبايي، تاليف محمد حسين حسيني تهراني، به كوشش سيد هادي خسروشاهي،بوستان كتاب، قم،1389، بخش مصاحبات، ص134-135. ترجمه تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374ش،ج20، ص: 330-333.