خانه » همه » مذهبی » پژوهش هاى حديثى در بصره تا قرن سوم هجرى

پژوهش هاى حديثى در بصره تا قرن سوم هجرى

پژوهش هاى حديثى در بصره تا قرن سوم هجرى

مدرسة الحديث فى البصرة حتى القرن الثالث الهجرى, امين القضاة, بيروت: دار ابن حزم, 1419ق/1998م, 672 ص, اول, وزيرى.
بصره در زبان عربى به سنگ سستى گفته مى شود كه در آن, لكّه هاى سفيد به چشم مى خورد.1 گفته شده كه علت نامگذارى بصره به اين اسم, سست بودن اكثر زمين هاى آن جاست.2

96be6336 f689 446c a93a 888d87233847 - پژوهش هاى حديثى در بصره تا قرن سوم هجرى
0002924 - پژوهش هاى حديثى در بصره تا قرن سوم هجرى
پژوهش هاى حديثى در بصره تا قرن سوم هجرى

نويسنده:مهدى هوشمند

مدرسة الحديث فى البصرة حتى القرن الثالث الهجرى, امين القضاة, بيروت: دار ابن حزم, 1419ق/1998م, 672 ص, اول, وزيرى.
بصره در زبان عربى به سنگ سستى گفته مى شود كه در آن, لكّه هاى سفيد به چشم مى خورد.1 گفته شده كه علت نامگذارى بصره به اين اسم, سست بودن اكثر زمين هاى آن جاست.2
بعضى نيز مى گويند هنگامى كه مسلمان ها وارد بصره شدند و چشمشان به ريگزارهاى آن افتاد, گفتند: «اين زمين, بصره است», و اين نام بر روى آن شهر باقى ماند.3
بصره, نام دو شهر است: يكى در عراق و ديگرى در مغرب,4 ولى آنچه مورد نظر است, شهر بصره واقع در 240 كيلومترى جنوب شرقى بغداد است.
مورخان بر اين نكته, اتفاق نظر دارند كه بصره در سال چهاردهم هجرى پايه گذارى شد و فتح آن به دست عتبة بن غزوان و به دستور عمر بن خطاب صورت گرفت.5 گفته شده كه همراه عتبة بن غزوان, دويست و هفتاد نفر از صحابيان و تابعيان, وارد اين شهر شدند كه اين تعداد در زمان اميرمؤمنان(علیه السّلام) به شش هزار نفر رسيد.6
برخى چند نكته را علت ازدياد سريع جمعيت در بصره دانسته اند:
الف. موقعيت تجارى بصره و ارتباط آن با هندوچين;
ب. انجام اصلاحات متعددى كه توسط حاكمان آن(مخصوصاً امويان) صورت گرفت;
ج. ورود غنيمت هاى جنگى و اموالى كه به عنوان جزيه گرفته مى شد و بين سپاه مسلمانان تقسيم مى گرديد;
د. ورود سياحان و جهانگردان غير عرب و رفت و آمد قبيله هاى هم جوار.
مجموع اين عوامل, باعث ترقى و ازدياد جمعيت و پيشرفت اسلام در شهر بصره بود. البته علت هاى ديگرى نيز در اين امر, دخالت داشته اند, امّا علل ياد شده, بيشتر مورد توجه مورخّان بوده است.
كتاب مدرسه الحديث فى البصره, با الهام گرفتن از كتاب هاى سيره و تاريخ, به گوشه اى از تاريخ حديث, حديث پژوهى و مدارس حديثى پرداخته و به نقد و بررسى پايگاه تمدن اسلام و نشر احاديث اسلامى در اين شهر, همت گماشته است, ضمن آن كه موقعيت حديث و حديث پژوهى را در بصره, به تفصيل شرح داده است.
اين كتاب, رساله دكترى دكتر امين القضاة , استاد علوم حديث در دانشگاه اردن است كه رتبه دكترى خود را از دانشگاه اصول دينِ الأزهر اخذ نموده است. او در اين رساله, همّت خود را مصروف شرح و بسط چگونگى سير و تحوّل يكى از شاخه هاى علوم اسلامى, يعنى حديث و حديث پژوهى در قرن سوم هجرى داشته است. محور بحث نويسنده, مدارس حديثى بصره در آن برهه از تاريخ است. او مطالب كتاب خود را در چهار باب و يك خاتمه ارائه داده, كه هر باب, شامل چند فصل بوده و هر فصل, موضوعى خاص دارد.
باب اوّل به تاريخ حديث در بصره و تحولات علمى ـ مذهبى در اين شهر اختصاص دارد و شامل سه فصل است:
فصل اوّل. تاريخ پيدايش علم در بصره و گرايش مردم به تعليم علوم مختلف و تحول و رشد علم در زمان هاى مختلف;
فصل دوم. طبقه بندى علوم در بصره بر حَسَب اشتياق و استقبال مردم و چگونگى استقبال از هر قسم;
فصل سوم. دلايل گسترش مذاهب فلسفى و اعتقادى در بين مردم بصره و بررسى و نقد افكار و آراى مذهبى آن دوران.
باب دوم كتاب به سه فصل تقسيم شده است:
فصل اول. شرح حال صحابه اى كه در بصره رحل اقامت افكنده اند و احاديثى را از پيامبر نقل كرده اند;
فصل دوم. شرح حال راويان و علماى بصره;
فصل سوم. فهرست بصريان راويان كتب ستّه.
باب سوم كتاب نيز چهار فصل دارد:
فصل اول. روش بصريان در بيان حال راوى و جرح و تعديل, حكم عرضه داشتن حديث بر عالِم, نقل به معنا, برخورد با بدعت گزاران و اخذ حديث از غير راوى;
فصل دوم. تأثيرگذارى مدرسه بصره در تاريخ حديث اسلامى در نتيجه تلاش علماى بصره در سفرهاى پى درپى آنان براى كسب علم حديث;
فصل سوم. سند هاى حديثى در بصره;
فصل چهارم. سير تحول تأليف و تصنيف كتب حديثى و علوم حديث و معرفى معروف ترين مصنَفات و مشهورترين نويسندگان اهل حديث بصره.
از ديدگاه نويسنده, تصنيف هاى بصريان چهار دسته است:
دسته اوّل. مسندها, مثل: مسند أبى داود طيالسى و مسند بزّار;
دسته دوم. كتاب هايى كه در شناسايى صحابه تأليف شده است;
دسته سوم. كتاب هاى طبقات, مانند: الطبقات الكبرى ابن سعد و طبقات ابن خيّاط;
دسته چهارم. كتاب هاى جرح و تعديل, مانند: كتاب العلل.
محور بحث در باب چهارم, معرفى مدرسه بصره است كه ضمن سه فصل به آن پرداخته شده است:
فصل اول. در اين فصل, انتقادهايى نسبت به مدرسه بصره به دليل وضع و جعل حديث در آن شده است.مصنف, علت پيدايش و شيوع وضع حديث و اقسام آن را بيان مى كند و سپس نمونه هايى از آن را در مدرسه حديثى بصره مى نماياند. در پايان فصل, واضعان حديث به دو دسته تقسيم شده اند: عدّه اى كه خود متهم به دروغ و وضع حديث اند, و عدّه اى كه از ديگران احاديث دروغين و ساختگى نقل مى كنند.
فصل دوم. در اين فصل, ابتدا ضمن انتقاد از علماى مدلّس; تدليس و انواع آن تعريف شده و حكم شرعى آن بيان گرديده و در آخر, نيز نام علماى مذمت شده توسط اهل تدليس آمده است.
فصل سوم. انتقاد به نقل احاديث مرسل توسط ناقلان مدرسه بصره موضوع اين فصل است. در اين فصل, نيز ابتدا مرسل و ارسال تعريف شده, سپس مشرب علما در حكم عمل به اين گونه احاديث بيان گرديده و در پايان اسامى كسانى كه ناقل چنين احاديثى هستند آمده است.

خاتمه

مصنف مى گويد: در خاتمه, نتيجه اى را كه از بحث هاى مطرح شده گرفته مى شود, بيان كرده ام و از خداوند خواسته ام كه به من توفيق دهد تا بتوانم اين كتاب را به خوبى به پايان برم .

تحوّلات علمى در بصره

ابن خلدون در تاريخ خود در اين زمينه مى نويسد:
علم و علم آموزى از خصوصيات طبيعى بشر است و از مسلّمات است. هرچه سير صعودى علم بيشتر باشد, آبادى و آبادانى بيشتر است.
او آبادانى علمى شهر هايى چون: بصره, كوفه, بغداد و قرطبه را مرهون اسلام و فتوحات اسلام مى داند و بر اين عقيده است كه بيشترين پيشرفت علمى در صدر اسلام و در اين برهه از تاريخ حاصل شده است.7
بصره نيز از اين امر مستثنى نبود. همان طور كه قبلاً اشاره شد, به لحاظ مهاجرت افراد غير بومى و عجم ها به بصره و تبادل افكار و آرا بين مردم بصره با سايرين, زمينه گسترش علوم در بصره پديدار گرديد و پايگاهى براى علوم مختلف, خصوصاً علوم اسلامى شد.
از علوم متداول در مناطق اسلامى, علوم قرآنى و قراءت است. مصنف, در اين زمينه مى نويسد:
قرآن كريم از همان ابتداى ورود اسلام به بصره, در اين منطقه, در كانون توجه قرار گرفت. با آمدن بعضى از بزرگان صحابه به بصره, اين اشتياق در مردم پيدا شد و در سال سى ام هجرى و ورود قرآن هاى دست نويس به بصره, اين علاقه و پيشرفت به اوج خود رسيد.
تفسير قرآن نيز به جهت اختلاف افكار و عقايد موجود و تفاوت استعدادها و ذهنيات, هميشه مورد توجه بود و همواره كسانى بودند كه مفاهيم صحيح و عميق قرآن را براى مردم روشن سازند. در اين بين, عده اى از صحابه شهرت بيشترى پيدا كردند, كه سيوطى نام ده نفر از آنان را ياد مى كند و مى نويسد: «مشهورترين مفسران صدر اسلام, اين ده نفرند: خلفاى اربعه, ابن مسعود, ابن عباس, اُبى بن كعب, زيد بن ثابت, ابو موسى اشعرى و عبدالله بن زبير».8
سهم بصره از اين ده تن, دو نفر بود: يكى عبدالله بن عباس و ديگرى ابوموسى اشعرى و بعد از آن دو, قتاده از معروفان به شمار مى رفت.

راويان حديث در بصره

در اين قسمت نيز نام برخى از صحابه به چشم مى خورد. اينان كسانى بودند كه احاديث پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به مردم منتقل مى نمودند و در واقع, جزئى از سند حديث به شمار مى آمدند. به همين جهت, مردم به شناخت و صحت نقل از آنان و احراز عدالت آنان اهتمام بسيارى داشتند. اين امر, تقريباً بين علما اجماعى بود و قبل از هر چيز, در سند حديثْ عدالت راوى مدّ نظر قرار مى گرفت.
ابن حجر گويد:
از شريف ترين علوم دينى, علم حديث نبوى است و مهم ترين امر در باب شناخت حديث, تشخيص و تفكيك صحابى از غير صحابى است.9
به همين علت, در مباحث علوم حديث, بحث از شناخت صحابه از بحث هاى اصلى و محورى محسوب مى شد و به همين منظور, نظرات مختلفى درباره صحابه و تعداد آنان و عدالت راويان در مدارس حديثى بصره, بيش از ساير مسائل چشم گير بود.

حافظان حديث در بصره

پس از شناخت راويان حديث, آنچه در درجه بعد اهميّت است, شناخت حافظان حديث در بصره است. غرض از بيان حال اين اشخاص نيز يادآورى اين امر است كه در بصره تا چه حدّ به حديث و حفظ و نشر آن اهتمام مى ورزيده اند. در قرن سوم, حدود يكصد و بيست و شش حافظ حديث در بصره مى زيستند. گرچه سيوطى در طبقاتش تعداد آنان را هفت صد و پنجاه نفر ذكر كرده , ولى مى توان در مقام جمع گفت كه در قول اول, تعداد مشهورترين و معروف ترين مدّ نظر بوده و در قول دوم, همه حافظان را استقصا كرده است.
حافظان حديث در مدارس حديثى نقش عمده و به سزايى داشتند. حتى مى توان آنان را از اجزاى اساسى و بنيادين اين مدارس به شمار آورد, به حدّى كه بعضى آنان را حاملان علم نبوى مى نامند و آنان را در توثيق و تعديل و ترجيح حديث دخيل مى دانند.10

حافظ حديث در كلمات علماى رجال

جمال الدين مزى گويد: حافظ كسى است كه اغلب رجال سند حديث را بشناسد و از شرح حال آنان و ترجمه آنان آگاه باشد.11
ابن سيّد الناس در تعريف حافظ مى گويد: در اين زمان, محدّث به كسى گفته مى شود كه كارش روايت و درايت حديث باشد و بيشتر راويان و روايات را بشناسد. حال, اگر اين شناختْ توسعه پيدا كرد, به حدّى كه محدّت به شيوخ راوى و شيوخ شيوخ او, طبقه به طبقه علم پيدا نمود, به طورى كه بيشتر سلسله راويان آن طبقه را شناخت, او را حافظ گويند.12
پس معلوم مى شود كه حافظ كسى است كه سند ها و متن هاى روايات را بشناسد و بر احوال رجال روايات نيز تسلط داشته باشد. بنابراين, راوى حافظ و غير حافظ تفاوت دارد .

روش بصريان در علوم حديث

وقتى به كتاب هاى مصطلح الحديث مراجعه مى كنيم, به اين نكته برمى خوريم كه علماى بصره در اين زمينه, روشى مخصوص به خود داشته اند, و علت آن هم اين بوده كه علومى مانند علم فقه و نحو به لحاظ دارا بودن اصول خاص خود و روش مخصوص در استنباط و استدلال, به صورت قاعده اى ثابت به شيوه پيروى آيندگان از گذشتگان مورد استفاده قرار مى گرفتند و مى گيرند, ولى علم حديث به لحاظ متكى بودن به آرا و نظرات علماى هر عصر و دوران, علمى است كه دائماً در حال تحول و پيشرفت است. لذا براى كسب آن, نياز به تبادل افكار و آراى علماست. براى به دست آوردن و رسيدن به اين مقصد مى بايد كوچيد و علماى بصره بيش از ديگران كوچيدند و براى اين كار به سرزمين هاى ديگر مى رفتند و از آرا و نظرهاى علماى مناطق ديگر آگاه مى شدند.

روش بصريان در بيان حال راوى

مصنف مى نويسد:
بيشتر علماى اهل حديث در نقل روايت, بيان حال راوى آن حديث را از جهت قوت و ضعف و صحت و سقم واجب مى دانند و علماى بصره نيز از قاعده مستثنا نبودند, به حدّى كه اگر اعتقاد به وثوق شخصى پيدا نمى كردند, از او نقل حديث نمى نمودند.
او سپس به اين فقره استشهاد مى كند كه:
روى الخطيب بسنده عن يحيى بن سعيد القطان, قال: سألت شعبة و سفيان, و مالك بن أنس, و ابن عُيينه عن الرجل يتّهم فى الحديث أو لا يحفظه. قالوا: بيِّن أمره للنّاس.13
در ادامه مى نويسد:
در بين علما شعبة بن حجاج بيشتر از بقيه بر اين امر, مواظبت مى نمود و هرگز در برابر اخبار دروغ و ساختگى ساكت نبود, بلكه اين سكوت را نوعى جنون مى دانست او بر ناقل حديث واجب مى دانست كه توان خود را براى جلوگيرى از انتشار حديث متّهم به كذب صرف نمايد.

روش بصريان در جرح و تعديل

در اين باب نيز مصنف بر اين عقيده است كه علماى بصره, بيشتر همّشان بر تفحّص از علت حديث بود, به حدّى كه بعضى از آنان عقيده داشتند كه شناخت يك حديث معلول و مجعول از نوشتن بيست حديث, پسنديده تر است.
به همين علّت آنان در جرح سخت گير بودند و روايتى را بدون بررسى نقل نمى كردند. علّت آن هم اين بود كه استاد مدرسه حديث در بصره, يعنى شعبة بن حجاج در اين امر بسيار سخت گير و حساس بود. بعضى نيز كار او را در حدّ افراط مى دانستند و به او طعن مى زدند; زيرا در اين صورت, بسيارى از احاديث مشكوك كنار گذاشته مى شود, در حالى كه مورد اطمينان بودن آن مشخص نيست. به همين علت, در بصره دو روش مرسوم شده بود: روش افراطى و شديد شعبة بن حجاج و يحيى بن سعيد قطان و روش متعادل عبدالرحمن بن مهدى و على بن مدينى.

تأثير گذارى بصره در ساير مناطق اسلامى

با دقت نظر در مقدمه بحث و ساير فصل ها و باب هاى كتاب, نقش بصره در ترويج اسلام و علوم دينى روشن مى شود. به لحاظ ارتباطى كه علماى بصره با ساير مناطق داشتند, اين تأثير و تأثر چشمگير تر است. به همين علت, كمتر كتاب حديثى اى به چشم مى خورد كه نامى از بصره در آن نباشد و اگر جايى بحث از مدرسه حديث به ميان آيد, مدرسه حديث بصره خودنمايى مى كند.
مصنف مى نويسد:
علت عمده امر, تلاش شبانه روزى علماى بصره بوده است و به لحاظ اهميّتى كه علماى بصره بعد از قرآن نسبت به حديث احساس مى كردند, گاهى سفرهاى طولانى شبانه براى ترويج حديث انجام مى دادند.

بصره و تصنيف كتب و مصنفان

مصنف, تدوين سنّت و تصنيف علوم حديث را به چهار مرحله تقسيم نموده است:
مرحله اول. دوران حيات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) . با ملاحظه تاريخ پى مى بريم كه اين امر بر عهده بعضى از صحابيان بوده است. آنان هرچه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى شنيدند, يادداشت مى كردند و اگر امكان نوشتن نداشتند, آن را به حافظه خود مى سپردند.
مرحله دوم. زمان صحابه كه بعد از دوران زندگانى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. البته احاديثى كه در آن زمان ثبت و ضبط مى شد, عمدتاً مربوط به مقادير شرعى مانند: ارث, زكات, ديات و… بود.
مرحله سوم. زمان تابعيان . بعضى از بزرگان تابعيان تا نيمه قرن دوم هجرى اجازه كتابت حديث را صادر نمودند و بعضى نيز, خود اقدام به تدوين حديث كردند. از اين دسته, مى توان از حسن بصرى, ابوالعشراء دارمى, ايوب بن ابى تميمه سختيانى, معمر بن راشد و… نام برد. از اين مرحله, به عنوان مرحله پيدايش حقيقى تدوين سنت ياد شده است.14
مرحله چهارم. اين مرحله از اواخر قرن دوم تا پايان قرن سوم ادامه داشت. در اين دوره, استعداد مصنفان براى درج سخنان پيامبر به مرحله بروز و ظهور رسيد و نياز به احاديث براى استنباط احكام, دريچه تازه اى را به روى مصنفان حديث گشود.
امتياز اين مرحله نسبت به مرحله قبل در تصنيف احاديث آن بود كه در اين امر مرحله تصنيفات فقط محدود به حديث مى شد, و اقوال صحابيان و فتاواى تابعيان از آن جدا شده بود. در اين دوره, دو راه طى مى شد:
راه اول. مسند نويسى, يعنى مرتب نمودن احاديث بر حسب راوى;
راه دوم. راه و روش تبويب احاديث بر حسب ابواب فقهى.
مصنفات بصريان در آن دوران به چهار دسته تقسيم مى شد:
الف. كتب سنن و مسانيد;
ب. كتب نوشته شده براى شناخت صحابيان;
ج. كتب طبقات;
د. كتب جرح و تعديل و علل.

نتيجه بحث

مصنف در خاتمه كتاب, مهم ترين نكات موجود درباره مدرسه حديث در بصره را چند نكته ذكر مى كند:
1. بصره در سه دهه اول, يكى از شهرهاى شكوفا, متمدن و سياسى بود و در صدر اسلام و دوره فتوحات اسلامى شهرت بسزايى داشت.
2. به همراه حديث پژوهى كه در بصره بود, ساير علوم نيز رشد و تكامل پيدا كرد, ولى اهتمام علما به علم حديث بيش از ساير علوم بود.
3. على رغم وجود مكتب هاى عقيدتى و فلسفى گوناگون در بصره, علم حديث رشد و نمود خود را از دست نداده, بلكه بيشتر به بالندگى رسيد.
4. مدرسه بصره به مدرسه حديثى رسول خدا(ص) به واسطه يكصد و شصت صحابى موجود در بصره متصل بود.
5. شهرت بصره در بسياريِ حفاظ حديث, دليل تقدم بصره در زمينه حديث بر ساير بلاد بود.
6. راويان كتب سته به واسطه راويان بسيارى كه در بصره بودند, در اين شهر, پرورش يافتند.
7. علماى بصره, به علوم حديث و جرح و تعديل و اثر آن در آيندگان اهتمام بسيارى داشتند.
8. بصره در شهرهاى اطراف خود در زمينه حديث و علوم حديث تأثيرگذار بود, به طورى كه حديث پژوهان به سوى اين شهر سرازير شدند.
9. علماى حديث, به نقد و بررسى سندهاى حديثى و صحت و سقم روايات اهميت مى دادند.
10. اساتيد حديثى كثيرى در بصره بودند و علماى شهر هاى ديگر براى علم آموزى نزد آنان مى آمدند.
11. اسانيد حديثى بصره كه در كتب سته آمده صحيح اند.
12. كتاب هاى بسيارى در بصره خصوصاً در باب علم حديث تصنيف گرديد.
13. شبهاتى كه نسبت به مدرسه حديثى در بصره بود و نيز شبهاتى كه در زمينه سند هاى حديثى و متون آن از قبيل ارسال و تدليس و ضعف راوى به چشم مى خورد, مردود است.

پی نوشت ها :

1. ر. ك: لسان العرب, ج 5, ص 133.
2. معجم ما استعجم من أسماء البلاد و المواضع, البكرى, ج 1, ص 254.
3. معجم البلدان, ج1, ص 430.
4. همان.
5. تاريخ طبرى, ج 3, ص 590; معجم البلدان, ج 1, ص 430; فتوح البلدان, ص 425.
6. الامامة و السياسة, ابن قتيبة, ج 1, ص 147.
7. ر.ك: مقدمة ابن خلدون, ص 429.
8. الاتقان فى علوم القرآن, ج 2, ص 187.
9. الاصابة فى تمييز الصحابة, ج 1, ص 3.
10. ر.ك: طبقات الحفّاظ, السيوطى, ص 1.
11. تدريب الراوى, ج 1, ص 48.
12. تدريب الراوى, ج 1, ص 48.
13. الكفاية فى علم الرواية, ص 88.
14. ر.ك: طبقات الحفاظ, السيوطى, ص 69.

منبع: www.hadith.net

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد