طلسمات

خانه » همه » مذهبی » پیامبر(ص) تا چهل سالگی در غار حرا با خدایش به خلوت می‌پرداخت، آیا ائمه(ع) نیز چنین خلوتهایی داشتند؟!

پیامبر(ص) تا چهل سالگی در غار حرا با خدایش به خلوت می‌پرداخت، آیا ائمه(ع) نیز چنین خلوتهایی داشتند؟!

هر انسانی که در مسیر سلوک معنوی قرار می‌گیرد با توجه به شرایط زمانی و مکانی، وظایف خاص خود را دارد. پیامبر اسلام(ص) قبل از بعثت در محیطی شرک آلود و در میان افراد جاهل و بت‌پرست زندگی می‌کرد. روشن است که نمی‌توانست در آن جامعه به عبادت خدای یکتا بپردازد. ضمن این‌که احکام و دستوراتی که با بعثت پیامبر اسلام تشریع شده بود -به سبک خاص- در آن زمان وجود نداشت؛ لذا آن‌حضرت گوشه‌ای خلوت را برای خود برگزید تا به تفکر در آیات الهی و راز و نیاز با پروردگار خویش بپردازد. اما با ظهور اسلام و آمدن احکام و قوانین شریعت اسلام وظیفه آنانی که در جامعه اسلامی به سر می‌بردند متفاوت با قبل از آن شد؛ لذا ائمه(ع) و دیگر مؤمنان ناگزیر نبودند عبادات خویش را مخفیانه انجام دهند. در عین حال و با وجود این تفاوت‌ها، ائمه(ع) نیز دور از چشم مردم خلوت‌هایی داشتند.
به عنوان نمونه، امام علی(ع) – که خود در بسیاری از خلوت‌های پیامبر(ص) در غار حرا همراه او بود – خلوت‌های‌ شبانه مستقلّی هم داشت. یکی از یاران آن‌حضرت می‌گوید:
من علی بن ابی‌طالب را کنار محله بنى نجار دیدم که از همراهان خود جدا شده و خود را در گوشه‏‌هاى نخلستان پنهان کرد. ابتدا فکر کردم على(ع) به منزل رفت. ناگاه آواى اندوهگین و نغمه دل انگیزى شنیدم که می‌‏گفت: پروردگارا چه بسیار موارد هلاک و نابودى را که از من دور کردی و به من نعمت ارزانى داشتى؛ چه بسیار دشواری‌ها که با کرم خود آن‌را گشودى. پروردگارا اگر عمر من در نافرمانى از تو دراز شود، گناه من در نامه اعمالم بزرگ خواهد شد و من به چیزى جز آمرزش تو دل نبسته‌‏ام و جز به رضوان و خشنودى تو امیدوار نیستم.
این صداى جان سوز مرا به خود متوجه کرد و از پى آن رفتم. ناگاه دیدم على بن ابی‌طالب(ع) است. خود را از او مخفی نگه‌داشتم تا مناجاتش را بشنوم و از جاى خود تکان نخوردم. على(ع) در آن دل شب، نخست چند رکعت نماز گزارد و باز به دعا و تضرع و گریه روى آورد و شروع به راز و نیاز نمود. از جمله راز و نیاز او با خداوند این گفتار بود: پروردگارا، هر گاه به عفو تو می‌‏اندیشم گناهم بر من سبک می‌‏شود و هر گاه به شدت سخت‌گیرى تو فکر می‌کنم گرفتارى و بلاى من سخت می‌شود. واى بر من اگر در کارنامه خویش گناهى را ببینم و بخوانم که آن‌را فراموش کرده باشم و تو آن‌را به حساب آورده باشى و بگویى بگیریدش. واى، واى بر چنان گرفتارى که خانواده‌اش نمی‌‏تواند او را نجات دهد و قبیله‌‏اش به او سودى نمی‌رساند؛ و چون نامش را در زمره گنه‌کاران اعلام کنند فرشتگان بر او رحمت می‌آورند. اى واى از آتشى که جگرها و کلیه‌‏ها را می‌‏سوزاند و گوشت و پوست را می‌‏کند و از میان می‌‏برد. اى واى از فرو گرفتن شراره‌اى از شراره‌‏هاى آتش!
آن‌گاه على سخت گریست و دیگر نه صدایى از او شنیدم و نه حرکتى از او دیدم. با خود گفتم، از شدت بی‌‏خوابى و شب زنده‌دارى خواب بر او چیره شد، حال آن‌که باید هم اکنون او را براى نماز صبح بیدار کنم. ابو درداء می‌‏گوید: خود را به آن‌حضرت رساندم. دیدم مانند چوب خشکى به زمین افتاده، حرکتش دادم. دیدم هیچ تکان نمی‌‏خورد. آنچه کوشش کردم بی‌فایده بود. گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون». به خدا سوگند که على بن ابى‌طالب درگذشت! شتابان به سوى خانه‌‏اش حرکت کردم که به آنان خبر دهم. فاطمه(س) فرمود: اى ابو درداء! چه شده است؟! آنچه را دیدم تعریف کردم. فرمود: اى ابو درداء! به خدا سوگند این حالت غشى است که از بیم خداوند وی را فرا می‌‏گیرد. مقدارى آب آوردند و بر چهره‌‏اش زدند. به هوش آمد و به من نگریست که می‌‏گریستم. فرمود: اى ابو درداء! از چه می‌‏گریى؟ گفتم: از آنچه تو بر سر خود می‌‏آورى. فرمود: اى ابو درداء! پس چگونه خواهد بود، آن‌گاه که مرا براى حساب فرا خوانند و گنه‌کاران یقین به عذاب کنند و فرشتگان خشن و نگهبانان تندخو بر من گماشته شوند و من در پیشگاه ملک جبار بر پا باشم و دوستان مرا تسلیم کرده باشند و همه اهل دنیا بر من رحمت آورند. در آن حال رحمت و دلسوزى تو بر من‏ بیش از این خواهد بود، آن هم در پیشگاه کسى که هیچ پوشیده‌اى بر او مخفی نمی‌‏ماند. آن‌گاه ابو درداء گفت: به خدا سوگند من چنین حالى در هیچ‌یک از اصحاب پیامبر(ص) ندیدم.[1]
 

[1]. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ‏1، ص 111- 112، قم، رضی، چاپ اول، 1375ش.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد