اصل روایت مذکور اینگونه نقل شده است: «شمعون راهب از پیامبر پرسید: به من بگو عقل چیست و چگونه است. چه چیز از آن منشعب مىشود و چه چیز منشعب نمىشود. اقسام و انواع عقل را برایم توصیف نما؟ رسول خدا(ص) فرمود: «همانا عقل، زانوبندى است بر نادانى و نفس [امّاره] مانند پلیدترین جانوران است که اگر پایش بسته نشود، بیراهه مىرود و سرگردان مىشود، پس عقل زانوبند نادانى است. براستى، خداوند عقل را آفرید و به او فرمود: رو کن و او رو کرد؛ سپس فرمود: برگرد و او برگشت، آنگاه خداى تبارک و تعالى به او فرمود: به عزّت و جلالم سوگند که من آفریدهاى از تو بزرگتر و فرمانبردارتر نیافریدم، به تو آغاز کنم و تو را به درگاه خود برگردانم، معیار پاداش و کیفر تویى، پس، از عقل، بردبارى نشأت گرفت و از بردبارى، دانش و از دانش، هوشیارى و از هوشیارى، پاکدامنى و از پاکدامنى، خویشتندارى و از خویشتندارى، حیا و از حیا، وقار و از وقار، پایدارى بر کار خوب و از پایدارى بر کار خوب، بیزارى از کار بد، و از بیزارى از کار بد، پیروى از اندرزگو، پس این ده دسته از انواع اخلاق نیکو است و هر کدام از این ده دسته، ده نوع دیگر را در بر دارد …».[1] در ادامه این روایت پیامبر(ص) تمام این ده نوع را ذکر کرده و خصایصی را که از آنها نشأت گرفته بیان کرده که به جهت طولانی شدن کلام، از بیان آن صرف نظر میشود.
سند و متن روایت
این روایت در کتاب تحف العقول[2] نقل شده است و منابع متأخر، این روایت را از این کتاب نقل کردهاند.[3] اما میدانیم که کتاب تحف العقول برای اختصار، سند روایات را ذکر نکرده است.
در ابتدای نقل این حدیث اینگونه بیان شده است: «در یک خبر طولانی و مسائل متعددی که شخص راهبی به نام شمعون بن لاوی بن یهودا که (این یهودا) حواری عیسی بوده، از پیامبر پرسیده است؛ پس پیامبر به همه آنها جواب داد که در نهایت موجب ایمان آوردن و تصدیق او توسط شمعون گشت».[4]
البته میدانیم فاصله زمانی نبوّت پیامبر اسلام و حضرت عیسی حدود ششصد سال بوده که وجود نوه یک حواری حضرت عیسی در زمان پیامبر اسلام، بعید به نظر رسیده و با طول عمر رایج در آن زمان نیز همخوانی ندارد، مگر آنکه احتمال دهیم که مانند برخی موارد مشابه، برخی از اجداد در نسب شمعون ذکر نشده باشد.
این روایت به لحاظ محتوا، مطالب نغزی را بیان کرده و از این جنبه میتواند مورد توجه قرار گیرد، هرچند که در کتاب، سند آن بیان نشده باشد. همچنین برخی از عبارات این روایت را میتوان در دیگر روایات مستند یافت:
حسن بن جهم گوید: جمعى از یاران ما در حضور امام رضا(ع) به گفتوگو پرداختند و ذکر عقل به میان آمد. امام رضا(ع) فرمود: «دیندارى که عقل ندارد مورد اعتنا نباشد»، گفتم: قربانت، برخى از مردم که به آیین ما گروند و به نظر ما خوش عقیده باشند آن مقام از خردمندى را ندارند، فرمود: «خدا با آنان سخن ندارد؛ زیرا خدا عقل را آفرید و به او فرمود: رو آور، رو آورد و به او فرمود: پشت کن، پشت کرد، خدا فرمود: به عزّت و جلالم قسم، بهتر و یا محبوبتر از تو خلقى نیافریدم نسبت به خودم، بهوسیله تو میگیرم و عطا میکنم».[5]
احادیث دیگری نیز نزدیک به همین محتوا در منابع روایی آمده است[6] که تأییدی در متن و محتوای این روایت هستند.
گفتنی است؛ حضرت امام خمینی(ره) کتابی با عنوان «شرح حدیث جنود عقل و جهل» نوشتهاند که در آن به شرح یکی از احادیث مشابه با روایت مورد پرسش، که در کتاب «الکافی» شیخ کلینی آمده، پرداختهاند.
سند و متن روایت
این روایت در کتاب تحف العقول[2] نقل شده است و منابع متأخر، این روایت را از این کتاب نقل کردهاند.[3] اما میدانیم که کتاب تحف العقول برای اختصار، سند روایات را ذکر نکرده است.
در ابتدای نقل این حدیث اینگونه بیان شده است: «در یک خبر طولانی و مسائل متعددی که شخص راهبی به نام شمعون بن لاوی بن یهودا که (این یهودا) حواری عیسی بوده، از پیامبر پرسیده است؛ پس پیامبر به همه آنها جواب داد که در نهایت موجب ایمان آوردن و تصدیق او توسط شمعون گشت».[4]
البته میدانیم فاصله زمانی نبوّت پیامبر اسلام و حضرت عیسی حدود ششصد سال بوده که وجود نوه یک حواری حضرت عیسی در زمان پیامبر اسلام، بعید به نظر رسیده و با طول عمر رایج در آن زمان نیز همخوانی ندارد، مگر آنکه احتمال دهیم که مانند برخی موارد مشابه، برخی از اجداد در نسب شمعون ذکر نشده باشد.
این روایت به لحاظ محتوا، مطالب نغزی را بیان کرده و از این جنبه میتواند مورد توجه قرار گیرد، هرچند که در کتاب، سند آن بیان نشده باشد. همچنین برخی از عبارات این روایت را میتوان در دیگر روایات مستند یافت:
حسن بن جهم گوید: جمعى از یاران ما در حضور امام رضا(ع) به گفتوگو پرداختند و ذکر عقل به میان آمد. امام رضا(ع) فرمود: «دیندارى که عقل ندارد مورد اعتنا نباشد»، گفتم: قربانت، برخى از مردم که به آیین ما گروند و به نظر ما خوش عقیده باشند آن مقام از خردمندى را ندارند، فرمود: «خدا با آنان سخن ندارد؛ زیرا خدا عقل را آفرید و به او فرمود: رو آور، رو آورد و به او فرمود: پشت کن، پشت کرد، خدا فرمود: به عزّت و جلالم قسم، بهتر و یا محبوبتر از تو خلقى نیافریدم نسبت به خودم، بهوسیله تو میگیرم و عطا میکنم».[5]
احادیث دیگری نیز نزدیک به همین محتوا در منابع روایی آمده است[6] که تأییدی در متن و محتوای این روایت هستند.
گفتنی است؛ حضرت امام خمینی(ره) کتابی با عنوان «شرح حدیث جنود عقل و جهل» نوشتهاند که در آن به شرح یکی از احادیث مشابه با روایت مورد پرسش، که در کتاب «الکافی» شیخ کلینی آمده، پرداختهاند.
[1]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 15 – 24، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[3]. فیض کاشانی، محمد محسن، نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، محقق و مصحح: انصاری قمی، مهدی، ص 9، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1371ش؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 1، ص 83، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 1، ص 117، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[4]. تحف العقول، ص 15.
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 27 – 28، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق؛ مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 1، ص 93، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.
[6]. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 192، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق؛ کافی، ج 1، ص 21 – 23؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 1، ص 41، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.