طلسمات

خانه » همه » مذهبی » پیامبر و منافقان

پیامبر و منافقان

 یکى از آیاتى که براى شبهه در عصمت پیامبر مطرح شده این آیه شریفه است:
 «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»؛ توبه (9)، آیه 43.؛
 «خدا ببخشایدت چرا پیش از آنکه ((حال)) راستگویان بر تو روشن شود و دروغ گویان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى».
 برخى گمان کرده اند که خداوند در این آیه بر پیامبر خرده گرفته، از کار او اظهار نارضایتى مى نماید؛ در حالى که مسئله اساساً این گونه نیست.
 علامه طباطبایى در این باره مى نویسد: سیاق آیه براى بیان این است که دروغگویى منافقان روشن است و با کوچک ترین امتحانى خود را لو مى دهند و رسوا مى شوند. ترجمه تفسیر ایشان در ادامه مى نویسد: در چنین مواردى خطاب و عتاب را متوجه مخاطب نموده، او را سرزنش مى کنند، چنانکه گویى او بر این رسوایى پرده افکنده است، اما منظور واقعى از آن تنها بیان رسوایى منافقان است. ترجمه تفسیر المیزان، ج 9، ص 382.
 این آیه در مورد برخى از منافقان و سست ایمانانى است که سعى مى کردند به اندک بهانه اى از شرکت در جنگ خوددارى نمایند و براى آنکه ظاهرى مردم پسند به کار خویش دهند، به خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) آمده، با طرح بهانه اى، اجازه عدم شرکت در جهاد را مى خواستند. پیامبر هم اینها را مى شناخت و از بى اعتقادى و سست ایمانى آنان مطلع بود.
محمد (47)، آیه 30. اما بر اساس مصالحى که در پى مى آید و چه بسا از آن رو که رحمةً للعالمین است، براى آنکه پرده از اسرار آنها کنار نزند و نهان آلوده آنان را براى دیگران نمایان نکند، با درخواستشان موافقت مى نمود.
 همچنین، پیامبر به خوبى مى دانست که حتّى اگر به اینان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذیرد، باز هم در جهاد شرکت نخواهند کرد. در این صورت، هر چند چهره واقعى این گروه براى همگان آشکار مى گشت، اما مفاسدى نیز به دنبال داشت. از جمله این که وحدت و انسجام عمومى از هم پاشیده، حرمت و قداست فرماندهى شکسته مى شد.
 علاوه بر آن، با توجّه به آیات بعد در همین سوره، خداوند هم دوست نداشت که اینان در جهاد حضور یابند؛ زیرا حضور آنها موجب تضعیف روحیه سایر رزمندگان مى گردید:
 
«لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً»؛ توبه (9)، آیه 47.؛
 «اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمى افزودند».
 در هر حال، با توجّه به مطالب پیش گفته، هر چند براى رسوا شدن منافقان، مناسب تر آن بود که به آنها اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوطه، سیاست پیامبر (صلى الله علیه و آله) مناسب ترین کار ممکن بود.
المیزان، ج 9، ص 285.
 آن مى باشد. اصولاً نه تنها نسبت به قرآن کریم که در مورد هر متن دیگرى نیز، نباید بى توجّه به اسلوب هاى متداول در بیان مقاصد و طریقه متعارف در محاورات، به تفسیر و تبیین آنها پرداخت. آشنایى با ضرب المثل ها و شیوه هاى کاربرد کنایات، مجازات، استعارات و سایر صنایع ادبى، شرط لازم و ضرورى براى فهم یک متن است. با اندک تأمّلى در آیه، آشکار مى گردد که این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر، که به قصد مدح و ستایش از ایشان – به خاطر شفقت و مهربانى بى اندازه آن گرامى نسبت به مردم – صادر شده و به اصطلاح، «مدح شبیه به ذم» است. چنانکه گاهى مدیر مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مى گوید: چرا فلان دانش آموز خاطى را از کلاس اخراج نکردى، تا همه او را بشناسند؟ این مدحِ عتاب نما، بدان معناست که تو (معلم) آنچنان نسبت به دانش آموزانت لطف و مرحمت دارى که حتّى حاضر نمى شوى افراد خطاکار را نیز رسوا کنى.
پژوهشى در عصمت معصومان، حسن یوسفیان و احمد حسین شریفى، صص 222 – 223.
 
آنکه معصومِ ره وحى خداست
      چون همه صاف است، بگشاید رواست
 
ز آنکه ما یَنْطِق رسولٌ بِالْهَوى
      کى هوا زاید زمعصوم خدا؟؛ مثنوى، دفتر 6، ابیات 1601 – 1602.
 بنابراین، نه تنها در مسئله «اذن» خطا یا گناهى از پیامبر (صلى الله علیه و آله) صادر نشده تا نافى عصمت آن حضرت باشد، بلکه ترک اولى هم صورت نگرفته است. زیرا هرچند براى رسوا شدن منافقین، مناسب تر آن بود که به آنها اجازه داده نشود، ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوطه، سیاست پیامبر (صلى الله علیه و آله) مناسب ترین کار ممکن بود. آیه یاد شده نیز به هیچ روى در مقام عتاب پیامبر نیست.
المیزان، ج 9، ص 285.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد