پیوند دیرین و دیرپای حسینعلی بهاء با استعمار تزاری (3)
4- 7. رفتن بهاء به زرگنده، پناهندگی به سفارت بود نه مهمانی فامیلی!
برخی از منابع بهائی می کوشند رفتن «شتابزده ی » بهاء ( پس از ترور شاه و تعقیب و دستگیری بابیان توسط حکومت ایران) به خانه ی منشی سفارت روسیه در زرگنده ( محل ییلاقی سفارت روس) را، امری ساده (رفتن بهاء به مهمانی در خانه ی شوهر خواهر خویش!) تلقی کنند و به سادگی از کنار این مسئله مهم بگذرند. حال آنکه دقت در زوایای مسئله، به ویژه توجه به موقعیت سیاسی زرگنده ( اقامتگاه سفارت روس) و نیز اقدامات بعدی سفیر در حمایت جدی و پیگیر از بهاء نشان می دهد که ماجرا کاملاً لونی دیگر داشته است.
به نوشته ی محققان: دهکده های زرگنده و قلهک، در دوران قاجار، تحت مباشرت مستقیم روس و انگلیس قرار داشتند و رعایای این دو قریه عملاً اتباع روسیه و انگلستان شمرده می شدند. امتیازی که این دو دولت در این مورد به دست آورده بودند ناشی از حق کاپیتولاسیون بود که تا سال 1927 در ایران اجرا می شد. (1) سعید نفیسی می نویسد:
«… چون جایگاه تابستانی سفارت انگلستان در قهلک بود سراسر آن آبادی، جزو خاک انگلستان شمرده می شد و نه تنها شهربانی ایران حق دخالت در کارهای آنجا را نداشت حتی کدخدای قلهک را سفارت انگلستان عزل و نصب می کرد. جایگاه تابستانی سفارت روسیه ی تساری هم در زرگنده بود و آن سفارت نیز همان امتیازات را در آن ناحیه داشت». (2) در واقع، ساکنان و پناهندگان ایرانی به قلهک ( و نیز زرگنده)، از حقوق و مزایای برون مرزی و مصونیت قضایی ( کاپیتولاسیون) برخوردار بوده و «مقامات قضایی و انتظامی ایران، حق تعقیب و توقیف» افراد مزبور را نداشتند. (3) مستر بنجامین، سفیر آمریکا در ایران عهد ناصری، هم خاطر نشان می سازد که: گذشته از فرنگیها و اعضای سفارت، « بعضی ایرانیها» نیز در قلهک و زرگنده «خانه ی ملکی دارند یا منزل کرایه می کنند. ولی… احدی نمی تواند بدون اجازه ی سفارت، خانه بخرد یا کرایه کند. هرگاه میان سکنه ی این دهات، نزاعی واقع شود باید سفرای مزبور، حکم آن را بنماید، مثل اینکه در خود مملکت انگلیس و روس هستند. (4) تأیید مطالب فوق را عیناً می توان در اظهارات میرزا یحیی دولت آباد(5) (یکی از ساکنان قلهک) و نیز لردکرزن(6) ( انگلیسی امپریالیست مآب) بازجست. موضوع به حدی روشن است که حتی دیوید روح، مورخ بهائی معاصر، نیز می نویسد خانه ی میرزا مجید خان در«املاک نمایندگی روسیه» قرار داشت. (7) ضمناً چنانکه گفتیم: امتیازی که دولت روسیه در مورد زرگنده به دست آورده بود ناشی از حق کاپیتولاسیون بود که تا سال 1927 در ایران اجرا می شد. (8)
از آنچه فوقاً درباره ی وضعیت سیاسی زرگنده ( و قلهک) گفتیم کاملاً معلوم می شود که رفتن بهاء به زرگنده ( آن هم خانه ی منشی روسیه)، یک مهمانی عادی! نبوده و جنبه ی پناهندگی به سفارت را داشته است.
دکتر عبدالحسین نوایی با اشاره به پناهنده شدن بهاء به خانه ی «میرزا مجید منشی پرنس دالگروکی که وصل به منزل سفیر [روس] بود» می افزاید: « خوانندگان بهتر می دانند که در آن روزگار قلهک به مناسبت وجود محل ییلاقی سفارت انگلیس و زرگنده به مناسبت سفارت روس، محل تحصن بود و گماشتگان دولت ایران جرئت انجام عملی در این مناطق [را] را نداشتند. »(9)
مؤید این امر، گزارش (رتوش شده ی) خود نبیل زرندی در مطالع الانوار ( با تلخیص و پرداخت اشراق خاوری) است که با اشاره به ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط گروهی از بابیان ( آخر شوال 1268 ) و تحت تعقیب قرار گرفتن حسینعلی بهاء از سوی دولت ایران به اتهام همدستی با تروریستها، و حرکت وی از لواسان به اردوی شاه در نیاوران، می نویسد: حسینعلی بهاء،
در بین راه [لواسان – نیاوران] به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاوران بود رسیده میرزا مجید، منشی سفارت روس، از آن حضرت مهمانی کرد و پذیرایی نمود. جمعی از خادمین حاجی علی خان حاجب الدوله [فراشباشی شاه] حضرت بهاء الله را شناختند و او را از توقف حضرت بهاء الله در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند…
ناصرالدین شاه… فوراً مأموری فرستاد تا حضرت بهاء الله را از سفارت روس تحویل گرفته نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم حضرت بهاء الله به مأمور شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید حضرت بهاء الله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاء الله برسد و حادثه ای رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود»!(10)
چنانکه می بینید، سراسر گزارش نبیل زرندی، به اسامی مقدس! «سفارت روس»، «منشی سفارت روس»، «سفیر روس»، «امانت» دولت روس، و «مسئول سفارت روس»، مزین و متبرک! شده است:(11) در آغاز گزارش، از رسیدن بهاء «در بین راه، به سفارت روس» ( واقع در زرگنده) سخن می رود و پس از اشاره به میزبانی «منشی سفارت روس» از بهاء، دوربین روی «سفیر روس»، متمرکز می شود، که یعنی، ماجرا به سفیر و منشی سفارت مربوط می شد نه مثلاً خواهر و خویشاوند بهاء: « سفیر روس از تسلیم حضرت بهاء الله به مأمور شاه امتناع ورزید و… به صدر اعظم نوشت که باید حضرت بهاء الله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاء الله برسد… شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود»!(12)
به تعبیر دیگر: زرندی، آنجا که سخن از مهمانداری و پذیرایی میرزا مجید از بهاء می گوید ( با توجه به اینکه میرزا، خواهر بهاء را در خانه داشت) یک لحظه فکر می کنی که پیشوای بهائیت، دلتنگ از دیدن خویشاوند خود ( خواهر و شوهر خواهرش) و تنها به عزم «صله ی رحم»! پای در خانه ی منسوب خویش گذاشته و آن وانفسای تعقیب و گریز بابیان از سوی فراشان حکومت ایران را برای رفتن به یک مهمانی خانوادگی ! مغتنم شمرده است! اما گزارشگر رند ما- نبیل زرندی، نور چشم بهاء، را می گویم- حواسش کاملاً جمع است و نمی گذارد تو خواننده ی تاریخش در خیال و توهم بمانی! اولاً! به جای آنکه از تعبیری چون: بهاء در بین راه، به خانه ی شوهر خواهرش رسید»، سود جوید، می نویسد: بهاء «در بین راه، به سفارت روس… رسید… » ثانیاً میزبان بهاء ( یعنی میرزا مجید) را به وصف معنی دار «منشی سفارت روس» متصف می سازد که بدانی همه چیز در کار بوده الا یک ضیافت فامیلی! و بعد هم بلافاصله سروکله ی شخص جناب سفیر در ماجرا پیدا می شود که از تحویل بهاء به مأمور شاه ایران «امتناع» می کند و برای صدر اعظم خط و نشان می کشد (آن هم چه خط و نشانی ؟!) تا کاملاً شیر فهم بشوی که سروکار بهاء در زرگنده، با شخص عالی جناب سفیر بوده، نه کس دیگر!
گزارش شوقی افندی نیز دقیقاً در همین خط، سیر می کند. صدر کلام او هم، آنجا که می نویسد: هنگام حرکت بهاء به سوی اردوی شاه در نیاوران، «در زرگنده میرزا مجید شوهر همشیره ی مبارک که در خدمت سفیر روس پرنس دالقورکی Prince Dalgoroki سمت منشی گری داشت آن حضرت را ملاقات و ایشان را به منزل خود که متصل به خانه ی سفیر بود دعوت و هدایت نمود. » خواننده را به وهم می اندازد که رفتن بهاء به آنجا، جنبه ی بافجه فرستاد و به او تأکید کرد که در خدمت حضرت بهاء الله بماند و به هر جا که انتخاب کنند در خدمتش عازم شود.
حضرت بها الله پیشنهاد جعفرقلیخان را نپذیرفتند و روز دیگر سواره به اردوی شاه که در نیاوران بود رفتند در بین راه به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاوران بود رسیده میرزا مجید منشی سفارت روس از آن حضرت مهمانی کرد و پذیرائی نمود جمعی از خادمین حاجی علیخان حاجب الدوله حضرت بهاء الله را شناختند و او را از توقف حضرت بهاءالله در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند حاجب الدوله فوراً مراتب را به عرض شاه رسانید رؤسای دربار از ورود حضرت بهاء الله به جوار اردوی شاه به هراس و تعجب افتادند ناصرالدین شاه هم بی اندازه متعجب شد که چگونه شخص متهم به این گونه تهمت بزرگی جرأت کرده خود را در معرض انظار قرار دهد و فوراً مأموری فرستاد تا حضرت بهاء الله را از سفارت روس تحویل گرفته به نزد شاه بیاورد سفیر روس از تسلیم حضرت بهاء الله به مأمور شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید حضرت بهاء الله را از طرف من پذیرائی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمائی و اگر آسیبی به بهاء الله برسد و حادثه ای رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود. میرزا آقاخان با آن که نسبت به حضرت بهاء الله ابراز مساعدت می نمود در این واقعه از خوف جان و بیم زوال ریاست و مقام از مساعدت خودداری نمود وقتی که حضرت بهاء الله از زرگنده یک ضیافت خانوادگی را داشته است. اما برای دفع این توهم، اولاً قید می شود که میرزا مجید منشی سفیر روس، و خانه ی وی نیز «متصل به خانه ی سفیر» بوده است. ثانیاً در ادامه ی گزارش، بلافاصله شوهر خواهر بهاء و خانه اش، جای خود را به «سفیر» و «سفارت» می دهند: «گماشتگان حاجی علی خان حاجب الدوله چون از ورود آن حضرت با خبر شدند موضوع را به مشارالیه اطلاع دادند و او مراتب را شخصاً به عرض شاه رسانید. شاه… معتمدین خویش را به سفارت فرستاد [نه به خانه ی میرزا مجید!] تا آن وجود مقدس را… تحویل گرفته فوراً نزد وی بیاورند. سفیر روس [نه میرزا مجید!] از تسلیم حضرت بهاء الله به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک استدعا نمود که به خانه ی صدر اعظم تشریف ببرند. ضمناًَ از شخص وزیر به طور صریح و رسمی خواستار گردید ودیعه ی پر بهائی را که دولت روس به وی می سپارد در حفظ و حراست آن بکوشد. »(13)
حقیقتاً شیر فهم کردن! خواننده بهتر از این نمی شود!
در تأیید موضوع پناهندگی بهاء به سفارت روس در زرگنده، ذکر سخن عباس امانت ( مورخ بهائی مآب معاصر) خالی از لطف نیست که خاطر نشان می سازد: پس از ترور نافرجام شاه، چند تن از بابیان، «لابد به امید تحصیل تحت الحمایگی روس» در زرگنده تحصن جسته بودند. به نوشته ی امانت: پس از ترور مزبور و تلاش وسیع حکومت ایران ( با فشار شدید شاه و مادر وی) برای یافتن عوامل ترور،
وزارت امور خارجه ی ایران فهرستی از بابیان مظنون را طی یادداشتی در اختیار دالگوروکی گذاشت. این اسامی که قبلاً به شاه عرضه شده بود. احتمالاً بر مبنای اطلاعاتی بود که زیر شکنجه از گرفتار شدگان به دست آمده بود. این یادداشت در ضمن به وزیر مختار روسیه متذکر می شد که چهار تن از اینان، لابد به امید تحصیل تحت الحمایگی، روس، در زرگنده تحصن جسته اند. (14)
بنابه توضیح این مورخ بهائی مآب: « قصبه ی زرگنده به صورت تیول به هیئت نمایندگی روسیه واگذار شد، وزیر مختار روسیه آنجا را اداره می کرد، و بخشی از محوطه ی تابستانی سفارت به شمار می رفت و بنابراین مصونیت سیاسی داشت (قلهک نیز به همین ترتیب در اختیار انگلیسیها بود)». (15)
برخورد تند و غیر عادی و بعضاً خارج از نزاکتی هم که پرنس دالگوروکی ( طبق گزارش سران و مورخان سرشناس بهائی همچون شوقی افندی و نبیل زرندی) به حمایت از بهاء در برابر حکومت ایران نشان داد، کاملاً نشان می دهد که موضوع رفتن «شتابزده ی بهاء به خانه ی منشی روس در زرگنده ( و بهتر بگوییم: « محل اقامتگاه تابستانی سفارت روس» در زرگنده) یک مهمانی عادی! نبوده بلکه در واقع، حکم «پناهندگی به سفارت روسیه» را داشته است. تعبیر عباس امانت، به حقیقت نزدیک تر است، آنجا که می نویسد: « مهد علیا [مادر شاه] علناً می گفت که بهاء الله ” در صدد قتل” پسرش بوده است… در برابر این اتهام، بهاء الله شتابزده خود را به محل اقامتگاه تابستانی سفارت روسیه در زرگنده رساند. زیرا امیدوار بود که در خانه ی برادر زنش میرزا مجید آهی، منشی ایرانی آن سفارتخانه، ایمنی یابد… . »(16)
امیدواریم که آقای امانت، در بیان حقیقت، «امانت داری » کنند و در چاپهای بعد- چنانکه متأسفانه شیوه ی معمول فرقه است(17) – تعابیر خود را عوض نکنند.
4- 8. آزادی بهاء از زندان، مرهون حمایت سفیر روسیه بود
چنانکه نکات زیر را در تحلیل ماجرای دستگیری و حبس بهاء ( پس از ترور نافرجام شاه) مد نظر قرار دهیم، به نقش کلیدی و تعیین کننده ی دخالتها، پیگیریها، تهدیدها و اُشُتلم های پرنس دالگوروکی ( سفیر روسیه) در نجات شگفت انگیز مؤسس بهائیت از ژزندان و اعدام پی می بریم:
الف) سوابق سیاه و اتهامات سنگین بهاء از نظر حکومت ایران:
منابع بهائی تصریح دارند که، بهاء (به عنوان یکی از صحنه گردانان اصلی آشوب بابیه در کشور) از مدتها پیش از سوء قصد نافرجام بابیان به شاه، مورد سوء ظن شدید دولت ایران قرار داشت و پس از سوء قصد مزبور نیز، اتهامی سنگین (= همدستی با تروریستها) متوجه او بوده و بالتبع، خطر شدیدی جانشن را تهدید می کرد.
در وانفسای دستگیری و اعدام بابیها پس از سوء قصد به ناصرالدین شاه، بهاء از متهمان ردیف اول پرونده بود(18) و افزون بر این، باید به موقعیت شاخص او میان بابیان، و نگرانی و سوء ظن شدید دولت ایران نسبت به وی از مدتها پیش از ترور شاه، نیز توجه داشت- همان نگرانی و سوء ظنی که سبب شده بود در زمان محمد شاه حکم دستگیری او در بندر گز صادر شود و در سالهای نخست سلطنت ناصرالدین شاه نیز، امیرکبیر خسارات هنگفت وارده به خزانه ی کشور در اثر آشوب بابیان ( چیزی بالغ بر 5/ 2 میلیون تومان به پول آن روز) را به پای بهاء (و یارانش) بنویسد و او را (یک سال پیش از واقعه ی ترور شاه) به کربلا تبعید کند. (19)
شوقی در کلامی که البته، خالی از اغراق نیست، تصریح می کند که: «… حضرت بهاء الله حاکی و مدافع شهیر امر حضرت باب که مورد سوء ظن شدید واقع و ارکان دولت و ملت از وجود ایشان خائف و هراسان بودند به تهمت فساد و شرکت و دخالت در رمی شاه دستگیر شدند… ». (20) محمد علی ملک خسروی، نویسنده و مورخ سرشناس بهائی، نیز در کلامی اغراق آمیزتر، خاطر نشان می سازد: « حضرت بهاء الله در اثر مساعی و همم مبذوله [به نفع بابیت] در نظر دوشمن مترصد و بیدار، یگانه مبارز میدان و ملجأ و ملاذباً بیان شناخته می شد. این بود که در واقعه ی عظیمه ی» سوء قصد بابیان به ناصرالدین «انظار از هر جانب، متوجه آن حضرت گردید و افکار برای قلع و قمع آن وجود مقدس به کار افتاد». (21)
ب) اصرار مادر شاه برشرکت بهاء در توطئه ترور شاه، و لزوم مجازات شدیدی وی:
منابع تاریخی (اعم از بهائی و غیر بهائی) از سوء ظن شدید مادرشاه ( مهد علیا) نسبت به بهاء در ماجرای ترور، و اصرار قاطع وی بر مجازات بهاء به جرم شرکت در آن ماجرا، یاد می کنند. (22)
به گزارش نبیل زرندی: مهد علیا پس از ترور فرزند تاجدار خویش، «سرتا پا آتش گرفته و در نزد امرای دربار»، بهاء را «به همراهی [با] میرزا آقاخان صدراعظم، متحرک اصلی و قاتل حقیقی شاه معرفی» می کرد. (23) نیز می نویسد: «مادر ناصرالدین شاه… دائماً گریه می کرد و فریاد می زد و رؤسای دربار را عتاب و خطاب می نمود که بروید بهاء الله را به قتل برسانید. محرک اصلی و سبب واقعی در قضیه ی پسرم، بهاء الله است؛ سایرین آلت هستند، دشمن حقیقی پسرم او است؛ تا او را نکشید قلب من آرام نمی گیرد و مملکت هم آرام نمی شود». (24) شوقی افندی راجع به مهد علیا می نویسد: « عدو صائل و دشمن پرکین حضرت بهاء الله محسوب می شد. » (25) حسن موقر بالیوزی ( از سران بهائیت) خاطر نشان می سازد: « مادر ناصرالدین شاه با سرو صدای فراوان، خون حضرت بهاء الله را مطالبه می نمود و حاجب الدوله نیز اگر فرصتی می یافت بدون تردید دستش را به خون» بهاء « می آلود… ». به نوشته ی او ناصرالدین شاه نیز در برابر تلاش «برادرها و خواهرهای» بهاء «برای آزادی» وی، «سرسختی نشان می داد و تصمیم گرفته بود که حضرت بهاءالله را برای ابد در زندان نگهدارد. »(26)
تأیید اظهارات فوق را می توان در نوشته ی دالگوروکی، سفیر روسیه در ایران، بازجست که در گزارش به ما فوق، از زبان میرزا آقاخان نوری، مهد علیا را «محرک انتقام جویی» شاه از بابیان پس از ترور می شمارد. (27)
ج) قتل بابیهای هم بند بهاء، و نجات او:
پس از سوء قصد به شاه، دهها تن از بابیان دستگیر و نهایتاً به قتل رسیدند(28)، اما بهاء به رغم سوابق مسئله دار و نیز اتهام سنگینی که در ماجرای ترورشاه متوجه وی می بود، از اعدام و حتی از زندان رهایی یافت. آواره (مبلغ پیشین بهائی) می نویسد: « این مسئله خالی از اهمیت نیست که تمام هم زندانی ها و هم زنجیرهای آن یگانه ی آفاق [= حسینعلی بهاء] طعمه ی شمشیر قهر و غضب سلطانی شدند و خود آن حضرت، با همه ی شهرت و اهمیت، از حبس مستخلص گشت… »!(29)
د) عدم امید نجات برای بهاء:
عباس افندی، ضمن شرحی پر آب و تاب از دستگیری و کشتار بابیان پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه، می گوید: بهاء «در زندان در زیر زنجیر بودند و ابداً امید نجات نبود. دیگر این یک معجزه ای بود که [از زندان و اعدام ] خلاص شدند. »(30)
در آن شرایط حساس و خطربار که شاه از دست بابیان سخت خشمگین بود و مقامات دولتی دست به بگیر و ببند شدید آن جماعت زده بودند، و به قول شوقی افندی در لوح قرن: « شور و آشوبی جدید در عاصمه ی مملکت [تهران] و اکثر ولایات» برپا شده، «علمای عظام ناله آغاز» کرده «و رؤسا و حکام بالاتفاق بر استیصال» بابیت «و اضمحلال» بابیان باقی مانده «کمر همت» بسته و «فرمان سلطانی به حکام و متنفذین در قلع و قمع طایفه ی بابیه صدور» یافته بود(31)، پیدا است این گونه سوابق در پرونده حسینعلی بهاء محبوس در زندان حکومت، به ویژه اصرار مادرشاه جوان ( آن هم فردی چون مهد علیا، که تلاشهای او و یارانش، صدراعظم مقتدری چون امیرکبیر را از اریکه ی قدرت به زیر کشید ) بر اینکه بهاء و صدراعظم نوری «متحرک اصلی و قاتل حقیقی شاه» هستند. (32) چه مخاطراتی را می توانست بر ضد بهاء به همراه داشته باشد؟ مع الوصف می بینیم که به قول نویسنده ی مطالع الانوار: « مادر شاه با آن همه اقدامات بالاخره آرزوی خود را به گور برد. حضرت بهاء الله از حبس بیرون آمدند و از قمر چاه به اوج ماه رسیدند»!(33)
بر پایه ی آنچه گفتیم، طبعاً باید «دستی بسیار قوی» وجود داشته باشد که با وجود خشم شدید شاه از بهاء اصرار بسیار مادر وی بر مجازات وی، و نفرت و دولت و ملت از بابیان، در کوران اعدام گروهی فعالان بابی دستگیر شده، شخص حسینعلی را از زندان و قتل برهاند- دستی که در آن وانفسا، نمی توانست غیر از دست نماینده ی متکبر، خشونت مآب و اُشتُلُم کار امپراتوری مهیب تزاری ( جناب پرنس دالگوروکی) باشد.
نقش برجسته و کلیدی پرنس دالگوروکی در نجات بهاء، کراراً مورد اعتراف سران و مورخان بهائیت قرار گرفته است.
برای نمونه، میرزا حیدر علی اصفهانی ( مبلغ و نویسنده ی سرشنا بهائی، مقرب درگاه بهاء و عبدالبهاء و متوفی 1338 ق در عکا) در بهجت الصدور (که از کتب استدلالی و تبلیغی بهائیان است) می نویسد: « در ظاهر چون دولت بهیه ی روس، حمایت… بهاء الله… نمود، نتوانستد [بهاء را] شهید نمایند؛ به دارالسلام بغداد نفی نمودند. »(34)
مهم تر از او، شوقی افندی (نبیره ی بهاء و سومین پیشوای اختصاصی فرقه) است که رهایی بهاء از اتهام سنگین شرکت در ترور شاه را صراحتاً ناشی از دو امر می داند: 1. اقرار شیخ علی عظیم در «حضور… مترجم سفارت روس و نماینده ی حکومت» ایران مبنی بر اینکه ترور به امر او صورت گرفته است. 2. «وساطت و دخالت پرنس دالگورُکی سفیر روس در ایران که به جمیع وسائل در آزادی حضرت بهاء الله بکوشید و در اثبات بی گناهی آن مظلوم آفاق، سعی مشکور مبذول داشت». (35)
دیوید روح، از سران بهائیت و اعضای بیت العدل، نیز در گزارشی رمانتیک از ماجرای دستگیری و رهایی بهاء از زندان شاه و تبعید او به عراق، به «حمایت قاطع پرنس» دالگوروکی از بهاء و «نقش حیاتی» این امر در رهایی وی تصریح می کند، و نکته ی بسیار جالب در کلام او این است که به «انگیزه های پیچیده و فریب کارانه ی » سفیر روسیه در این کار نیز اعتراف دارد:
انگیزه های پیچیده و فریب کارانه ی وی، آن گونه که در بخشی از گزارشهای سیاسی وی مشهود گشت، هر چه بود، او در حفظ جناب بهاء برای خانواده و رسالتش و نیز برای نوع بشر، نقشی حیاتی و به موقع ایفاء نمود… جناب بهاء به خوبی واقف بود که دالگورکی عبارت از وسیله و اسبابی بود که خداوند در لحظات تهدید خطری مهلک برای نجات او، مورد استفاده قرارگرفته بود… (36)
4- 9. تشکر بهاء از تزار و سفیر روسیه
به هر روی حمایت کارساز سفیر روسیه از حسینعلی بهاء در آن برهه ی بحرانی، جناب بهاء را کاملاً نمک گیر سفره ی تزار ساخت، تا آن جا که به قول دیوید روح ( از سران بهائیت): «حمایت قاطع پرنس» دالگوروکی از بهاء که موجب نجات وی از «خطری مهلک» بود، مایه ی «تقدیر و امتنان عمیق» بهاء از او گردید؛ امتنانی که «مسلماً… در تمام مدت عمر تداوم داشت، زیرا بعدها در لوحی که برای تزار روسیه ارسال نمود چنین بیان کرد، قد نصرنی أحدُ من سفرائک اذ کُنتُ فی السجن تحت السلاسل والاغلال بذلک کتب الله لک مقاماً لم یحط به علم احد الا هو ایاک ان تبدل هذا المقام العظیم»(37). یعنی، زمانی که من در زندان، و زیر غل و زنجیرها گرفتار بودم، یکی از سفرای تو با یاریم شتافت. به پاس این عمل، خداوند برای تو مقامی مقرر کرد که درک آن برای هیچ کس، جز خود او، میسر نیست. مواظب باش که این مقام عظیم را از دست ندهی!
نبیره ی بهاء- شوقی افندی – نیز از «نهایت اهتمام» و تلاش «سفیر دولت بهیه [روسیه] ایده الله تبارک و تعالی [!]… در استخلاص »بهاء از زندان دولت ایران سخن گفته و از «حمایت» مخلصانه و «فی سبیل الله»! جناب «اعلی حضرت امپراطور دولت بهیه ی روس ایده الله تبارک و تعالی» از بهاء قدردانی کرده است!
ادعای قبول حمایت «فی سبیل الله» تزار یعنی عنصر جهانخواره ای که چشم طمع و پای تجاوز به چندین کشور بزرگ جهان (همچون ایران و عثمانی و هند) داشت، باور کردنش همان قدر سخت است که سیاهی ماست و شوری شکر! باور کردنی نیست، ولی جناب بهاء ادعا کرده و جانشینش نیز بر آن تأکید ورزیده است! بنگرید:
… در سنین بعد، در لوحی که به افتخار امپراطور روس نیکلاویچ الکساندر دوم از قلم اعلی نازل شده آن وجود اقدس، عمل سفیر را تقدیر و بیاناتی بدین مضمون می فرماید. قوله جل جلاله: « قد نصرنی احد سفرائک اذ کنت فی السجن الطاء تحت السلاسل والاغلال بذلک کتب الله لک مقاما لم یحط به علم احد الا هو، ایاک ان تبدل هذا المقام العظیم». و نیز در مقام دیگر می فرماید: « ایامی که این مظلوم در سجن، اسیر سلاسل و اغلال بود سفیر دولت بهیه ایده الله تبارک و تعالی نهایت اهتمام در استخلاص این عبد مبذول داشت و مکرر اجازه ی خروج از سجن صادر گردید، ولی پاره ای از علمای مدینه در اجرای این منظور، ممانعت نمودند تا بالاخره در اثر پافشاری و مساعی موفور حضرت سفیر، استخلاص حاصل گردید. اعلی حضرت امپراطور دولت بهیه ی روس ایده الله تبارک و تعالی حفظ و رعایت خویش را فی سبیل الله [!] مبذول داشت و این معنی، علت حسد و بغضای جهلای ارض [یعنی علما!] گردید. »(38)
شوقی افندی و عبدالحمید اشراق خاوری، مخاطب بهاء در این لوح را نیکلاویچ الکساندر دوم ( سلطنت: 1855- 1881 م / 1271 – 1298 ق) می دانند(39) که بزرگترین فرزند نیکولای اول بود و شدیداً وجهه ی نظر استعماری داشت. (40)
نیکلای اول ( سلطنت: 1825- 1855) کسی است که هاگ ستون واتسون، نویسنده ی انگلیسی، او را «مسیحی استوار پرورش یافته با روح مذهب ارتدوکس توصیف می کند و می نویسد: هر چند او در دسامبر 1825 در پذیرش قدرت مردد بود، لیکن زمانی که به سلطنت رسید در این تردید نکرد که این وظیفه ای است که محول شده از سوی خداوند به او برای حفظ روسیه، و لذا به طور کامل خود را وقف وظایف حکومتی کرد… نیکلای خود را وارث پطرکبیر می دانست و روند مدرنیزاسیون روسیه را که با پطر آغاز شده بود ادامه داد. »(41)
انقلابات ضد سلطنتی اروپا در 1848، اعتبار روسیه را به طرزی چشمیگر افزایش بخشیده، نیکلای اول را به قدرتمندترین فرمانروای قاره ی اروپا بدل ساخت و لقب ژاندارم اروپا را برای وی به ارمغان آورد. در این زمان، نیکلای چنان ثروتمند بود که فردریش انگلس ( تئوریسین مشهور مارکسیسم، و دوست و همفکر کارل مارکس) او را «روچیلد پادشاهان مستبد رو به زوال» می خواند. (42) تا زمان نیکلای اول، دیپلماسی بریتانیا، روسیه را یک «قدرت متمدن اروپایی»، و متحد طبیعی خود در برابر «عثمانی مسلمان وحشی» می انگاشت و کانونهای قدرت سیاسی در انگلیس، کاترین دوم ( کبیر) روسیه را متحد خویش در اجرای «طرح یونانی»( احیای امپراتوری بیزانس و «نجات » مسیحیان اروپا از سلطه ی «کفار مسلمان» ( عثمانی) – می دانستند و او را به تهاجم علیه مستملکات عثمانی ترغیب می کردند. الکساندر اول، تزار روسیه ( سلطنت: 1804- 1825) که پیش از نیکلای اول حکومت آن کشور پهناور را در دست داشت، «روسیه را به متحد نزدیک بریتانیا بدل» ساخته «و به دلیل مشارکت فعال» در فتح پاریس و سرکوب ناپلئون بناپارت ( 1814)، لقب ناجی اروپا را به خود اختصاص داده بود. (43) اما با صعود و اقتدار روزافزون نیکلای اول در روسیه، که با احیای ناسیونالیسم روس در آن کشور همراه بود، دیپلماسی سنتی انگلیس نسبت به روسیه تغییر یافت و به سمت «روسونا» ( ترس از روسیه) و تلاش جهت مهار کردن آن حرکت کرد، که حاصل این امر، وقوع جنگ کریمه در 1854 میان انگلیس ( وعثمانی و فرانسه) با روسیه بود(44)
جالب است بدانیم که جنگ کریمه، عمدتاً ریشه در فشار شدید روسیه به عثمانی برای تحمیل قیمومت دولت تزاری و کلیسای ارتدوکس بر اتباع ارتدوکس عثمانی داشت. دولت فرانسه، در پی سالها فشار و تهدید مداوم عثمانی، توانسته بود در سال 1852، سیطره ی خود بر کلیساهای فلسطین ( به ویژه کلیسای زادگاه مسیح (ع) در بیت لحم) و قیمومت بر مسیحیان لاتین آن منطقه را بر دربار عثمانی تحمیل کند، و اینک روسیه نیز ( ضمن اعتراض به واگذاری این امتیاز به فرانسویها) خواستار تسلط خویش بر مسیحیان ارتدوکس عثمانی بود که در آن زمان شمار آنها در حدود 12 میلیون نفر برآورد می شد. (45)
نیکلاویچ الکساندر دوم، در 1855 به جای پدر (نیکلای اول) برتخت نشست و در 1877/ 1294 ق برای جبران شکست روسیه از عثمانی در جنگ کریمه، به نبرد با عثمانی پرداخت و با شکست سختی که به عثمانیها وارد ساخت، ادرنه (واقع در مرزهای عثمانی آن روز با بلغارستان) را به تصرف در آورد. گفتنی است که الکساندر دوم، با وجود نقش چشمگیری که در نجات جان بهاء از زندان و اعدام داشت، و به رغم دعای بهاء درحق وی، سرنوشت مطلوبی نیافت و پس از چندین بار سوء قصد نافرجام، بالمآل در 13 مارس 1881 (ربیع الثانی 1298 ق) به دست یکی از نیهیلیستها یا آنارشیستهای روسیه کشته شد(46) و به قول خود حسینعلی بهاء:« به ذلت تمام از دنیا رفت». (47)
پس از قتل الکساندر دوم، فرزند وی الکساندرویچ الکساندر سوم روی کار آمد که پادشاهی بسیار مستبد و بی اندازه سختگیر و ظالم بود و به اعتراف مجله ی آهنگ بدیع ( ارگان جوانان بهائی ایران): « استبداد بی اندازه و سختگیری شدید وی و ظلم بسیاری که به یهودیان وارد ساخت بر نارضایی ملت [روسیه] افزود و در زمان نیکولای دوم، پسر او [کذا]، که پس از پدر به مقام امپراطوری رسید، این نارضایی و عوامل دیگر به صورت انقلاب شدیدی اساس امپراطوری را منهدم » ساخت. (48)
جالب این است که، جانشینان الکساندر دوم نیز، همچون خود وی، اگر با مسلمانان و یهودیان بد بودند یا به ملت خویش ستم می راندند، نسبت به بهائیان لطف داشتند و در زمان سلطنت آنها و تحت عنایات خاص آنها ( به ویژه نیکولای دوم)، بهائیان توانستند «مشرق الاذکار» مشهور خود در عشق آباد را بسازند و بین مسلمانان روسیه، دست به فعالیت گسترده ی تبلیغی بزنند، که شرح آن به زودی خواهد آمد. (49)
نکته: چنانکه دیدیم، حسینعلی بهاء و به تبع او: شوقی، اقدام تزار در حمایت بهاء از زندان و اعدام ایران را حرکتی «فی سبیل الله»! قلمداد کرده اند. موضوع، اندکی بیش از حد «ولرم» به نظر می رسد! چگونه می توان پذیرفت که تزار روس با آن قساوت و استبداد در برخورد با ملت ایران و حتی مردم روسیه، به شخص بهاء که رسیده، مطامع و ملاحظات سیاسی خود را بالکل کنار نهاده و صرفاً قربه ی الی الله عمل کرده است؟! درخور ذکر است که بهائیان، زمانی که چند سال بعد از آن تاریخ، ( به دستور بهاء وعبدالبهاء، و با حمایت رسمی و آشکار تزاریسم) در نقاط مختلف روسیه، خصوصاً ترکستان و عشق آباد، تجمع یافته و مشغول فعالیت گسترده ی تبلیغی و تجاری بودن، به حکم دولت روسیه از تبلیغ روسها ( مسیحیان) ممنوع بودند و صرفاً می توانستند مسلمانان و یهودیان را به آیین خود فرا خوانند. (50) پیدا است اگر دستگاه تزاری، ایمانی به بهائیت داشت این گونه ممنوعیتها وجهی نداشت.
4- 10. فرمان عباس افندی: مخالفت با روس تزاری اکیداً ممنوع!
در ربط با تشکر بهاء از دولت تزاری بابت کمک به وی در جریان سوء قصد نافرجام به ناصرالدین شاه، این ماجرا نیز از عباس افندی در زمان اقامت در امریکا خواندنی است.
عباس افندی در سفر به آمریکا ( اول نوامبر 1912/ 21 ذی قعده ی 1330 ق) زمان اقامت در شیکاگو، روزی با شخصی روسی دیدار داشت. به نوشته ی زرقانی، همراه و دستیار عباس افندی در سفر به غرب: شخص مزبور «شکایت از روسها می کرد، [عباس افندی] به او فرمودند از روس بد مگو، با دشمن و دوست- هر دو نکویی کن. بگو من با همه یگانه ام، به دل خیرخواه عموم باش. از افکار سابقه بگذر و کل را دعا نما. با جمیع در صلح و صلاح باش. با هیچ نفسی اظهار کُره و ملال منما. اعلان صلح کن و بگو که حالا من با هیچ کس دیگر نزاعی ندارم و همه را ستایش نما… ( عرض کرد من امروز راه نجات و فلاح خود یافتم. فرمودند) اگر به این تعالیم عمل کنی اعظم از این خواهی دید. »(51)
عباس افندی مراقبت تام داشت که پیروان او، در انتقاد از استبداد تزاری، با مخالفان سیاسی آن رژیم استعماری و سرکوبگر آزادی همراه و همآوا نشوند، و اساساً دخالتی از آنها نسبت به امور سیاسی در کشور روسیه، مشهود نگردد. برای نمونه، در نامه ای که خطاب به میرزا علی اکبر نخجوانی (52) نوشته راجع به «غراف تولستوی» ( دانشمند مشهور روسی) می نویسد: « با غراف… مکاتبه نمایید و ترجمه ی بعضی الواح که مناسب حال او است و مطابق مذاق او، اگر ارسال دارید بد نیست، ولی نه به نوعی که دولت روس گمان نماید که شما در جمیع مبادی، حتی در مداخله به امور سیاست، با او متفق و همداستانید. زیرا غراف مذکور در امور سیاسی مداخله ی موفور دارد. »(53)
این همه مراقبت، در حالی بود که افسران و حکام روسیه در مراسم افتتاح مشرق الاذکار بهائیان در عشق آباد، حضور یافته و صحنه گردان ماجرا بودند، مبلغان مشهور بهائی نظیر سید مهدی گلپایگانی، فامیلی روسی (= قاسموف) برای خود برگزیده و با کمک دولتمردان و افسران شاخص روسیه نظیر فئودروف و کاپیتان تومانسکی، مجلاتی چون خورشید خاور و مجموعه ی ماوراء بحر خزر را بیرون آورده و از آنها حقوق می گرفتند، و معلمان و مدیران مدارس بهائی در روسیه، در مراسم صبحگاه رسماً به تزار روسیه دعا می کردند. پیدا است این به اصطلاح توصیه و تأکید رهبر بهائیت به پرهیز بهائیان ( مقیم روسیه) از دخالت در سیاست، خود سیاستی حساب شده برای جلب اعتماد و مساعدت حکومت تزاری جهت دوام و توسعه ی آزادی عمل و فعالیت فرقه در خاک روسیه بود. و اساساً «سیاست» در کلام عباس افندی ( و دیگر رهبران بهائیت) که اتباع خود را از «دخالت» در آن بر حذر می داشتند و می دارند، مفهومی جز «انتقاد از مظالم حکومت» و «همراهی با حرکتها و جنبشهای ضد استبدادی- ضد استعماری و رهایی بخش ملتها» نداشته و ندارد، وگرنه سیاست به معنای «اطاعت محض و دربست از حکومتها»، نه تنها در توصیه ها و تعالیم بهائیت، ممنوع نیست، که از اوجب واجبات هم هست!
4- 11. تلاش بیهوده برای لاپوشانی حمایت سفیر روس از بهاء
تلاش «جدی، پیگیر و حتی تحکم آمیز» سفیر روسیه ( پرنس دالگوروکی) برای نجات بهاء از حبس و اعدام، که در منابع بهائی نیز به نحوی گسترده منعکس شده، موضوعی عجیب و بودار، و حاکی از روابط بلکه بستگی عمیق بنیادگذار بهائیت به امپریالیسم تزاری (اشغالگر مناطق اسلامی ایران قدیم: قفقاز و شمال خراسان) است و از نظر ملت ایران، که حدود یک قرن تمام، شلاق ظلم و تجاوز امپریالیسم روسیه را به طور فزاینده بر سر و روی خود احساس کرده است، نقطه ای سیاه و ننگین در کارنامه ی بهائیت قلمداد می شود. موضوع پادرمیانی سفیر روسیه (پرنس دالگوروکی) به نفع بهاء در ماجرای سوء قصد بابیان به ناصرالدین شاه، و «نقش مؤثر» و سؤال انگیز سفارت روس در آزادی وی از زندان، از نکاتی است که مورد توجه و انتقاد شدید نویسندگان ایرانی قرارگرفته است، که از آن جمله می توان به افراد زیر اشاره کرد: اسماعیل رائین(54)، دکتر عبدالحسین نوایی(55)، دکتر سیف الله وحیدنیا(56)، سید حسین مکی(57)، مهدی بامداد(58)، سید محمد باقر نجفی(59)، بهرام افراسیابی(60)، دکتر سید سعید زاهد زاهدانی(61)، دکتر فریدون آدمیت(62)، مرتضی احمدآ [آخوندی](63)، ع. موسوی [آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی](64)، عباس وکیل(65)، دکتر یوسف فضایی(66)، دکتر ح. م. ت ( حسن مصطفوی)(67)، محمد جعفر امامی(68)، سینا واحد(69)، دفتر پژوهشهای مؤسسه ی کیهان(70)، احمد سروش(71)، حسن فرید گلپایگانی(72)، سرهنگ غلامحسین ودّی(73)، غلامرضا اسدی مقدم(74)، دکتر محمود صدری(75)، ناصرالدین انصاری قمی(76)، و…
دکتر صدری در مآخذ پیشگفته، با اشاره به ماجرای پناهندگی بهاء به سفارت روس، حمایت دالگوروکی سفیر روسیه از وی، و تشکر بعدی بهاء از دالگوروکی و دولت روسیه، می افزاید: « وجود چنین مواردی در مکتوبات و نامه های میرزا حسینعلی و اخلاف او سبب شده است که موضوع ارتباط دول استعماری با آیینهای بابی و بهائی یکی از مسائل جدی و پر مناقشه ی تاریخ بهائیت شود. »
از این رو، برخی از مورخان و نویسندگان وابسته به فرقه، برای پوشاندن این نقطه ی سیاه در کارنامه ی بهاء، به تکاپو افتاده و به انحاء گوناگون کوشیده اند موضوع را به اصطلاح «ماستمالی» کنند، که البته به علت مسلم بودن ماجرا، و وجود شواهد و مستندات غیر قابل انکاری که در آثار خود سران بهائیت وجود دارد ( و فوقاً بدان اشاره شد) تلاش مزبور مذبوحانه بوده و آنان، تنها خود را رسوا ساخته اند.
منابع بهائی برای «ماستمالی» ماجرای بهاء و دالگو روکی، چند نوع شگرد را به کار بسته اند: 1. کتمان و سانسور ماجرا 2. لوث کردن و کمرنگ نشان دادن آن. 3. تکذیب و انکار اساس ماجرا!
الف) کتمان و سانسور ماجرا
نخستین شگرد، کتمان ماجرا و حذف آن از گزارش تاریخ، یعنی به قول معروف، پاک کردن صورت مسئله است. عباس افندی در کتاب مقاله، شخصی سیاح… (77)، برای آنکه از همه ی این دردسرها خود را خلاص کند، موضوع را یکسره درز گرفته و جناب بهاء را مستقیماً از قریه ی افجه ( یا به قول او: افچه) به اردوی شاهی در نیاوران فرستاده است، بی آن که اشاره ای ( حتی کوتاه) به ماجرای رفتن پدرش به زرگنده و باقی قضایا کند!
وی، ضمن اشاره به «فرار» ذلیلانه ی میرزا یحیی صبح ازل ( برادر و رقیب بهاء، و رهبر فرقه ی ازلی) پس از ترور ناصرالدین شاه به کوه و دشت از ترس گزمه های دولتی، حسینعلی بهاء را قهرمان یگانه ی میدان شمرده و می نویسد: « در کمال سکون و قرار [!] از افچه سوار شده به نیاوران که مقر موکب شاهی و محل اردوی شهریاری بود وارد، به محض ورود در تحت توقیف درآمد… »!(78) و دیگر، نه مطلقاً حرفی از رفتن بهاء به زرگنده، خانه ی منشی سفیر روسیه، و وساطت و شفاعت مصرانه و تأثیرگذار سفیر نزد شاه، به میان آورده و نه کمترین اشاره ای به همراهی رسمی غلام سفارت روسیه به بهاء در جریان تبعید وی به عراق (79) کرده است! و این در حالی است که منابع گوناگون تاریخی ( اعم از بهائی و غیر بهائی) چنانکه دیدیم، همگی به این نکات تصریح دارند.
همچنین مدعی شده که: « برائت بهاء الله از» همدستی با تروریستهای بابی «ثابت گشت، به قسمی که از برای احدی شبهه نماند»!(80) و افزوده است که دولت ایران «خواست که بعضی» از اموال و املاک غارت شده ی بهاء را به وی «رد، و به این سبب دلجویی نماید»!(81)، که این هر دو ادعا نیز، مخدوش و خلاف واقع بوده و با مندرجات خود منابع بهائی نیز ( که قبلاً گذشت) متناقض است. چنانکه نبیل زرندی تصریح می کند که: «ناصرالدین شاه جمیع دارای و مستملکات حضرت بهاء الله را در مازندران تصرف کرد»(82) و شوقی افندی نیز از «نهب املاک و اموال» بهاء در هنگام تبعید او به عراق سخن می گوید. (83)
اقدام به سانسور و تحریف آشکار واقعیات تاریخی را در قسمتهای دیگر کتاب عباس افندی: مقاله ی شخصی سیاح…، نیز مشاهده می کنیم. مثلاً می نویسد: علی محمد باب، در مسجد وکیل شیراز، «بر سرمنبر نوعی تکلم نمود که سبب سکوت و سکون حاضران و ثبوت و رسوخ تابعان گردید… »(84) و این در حالی است که منابع تاریخی ( اعم از بهائی و غیر بهائی) تصریح دارند که باب در آن مسجد آشکارا به تکذیب مدعیات خود پرداخت. (85) یا می نویسد: میرزا بزرگ خان قزوینی( چنرال کنسول ایران در بغداد) از اقدامات خود بر ضد بهاء در بغداد طرفی نبست و «نهایت معزول و منکوب و پشیمان و پریشان گشت»!(86) در حالی که منابع بهائی، تصریح دارند که مساعی میرزا بزرگ، در تبعید بهاء از بغداد به اسلامبول نقش اساسی داشت. برای نمونه، احمد یزدانی در کتاب نظر اجمالی در دیانت بهائی اعتراف می کند که: تبعید بهاء از بغداد به اسلامبول «نتیجه ی سعایت و مخالفت شدید علمای ایران و عراق عرب و پافشاری حکومت ایران» بوده است. (87) نیز محمدعلی فیضی، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، با اشاره به تکاپوی بهاء و بابیان در عراق، و مخالفت «شیعه و سنی» با وی و آنان در آنجا، می نویسد: « ورود شیخ عبدالحسین مجتهد معروف جهت تعمیر بقاع متبرکه به عتبات، و ملاحظه ی این شور و نشور و انجذابات عموم خلق، سبب تشدید امر و تحریک تعصبات جاهلانه ی عوام گردید و با میرزا بزرگ خان، قونسول ایران در بغداد، به ضدیت و مخالفت آن حضرت همت گماشتند و آن قدر کوشیدند تا به دستورات اکیده ی ناصرالدین شاه و وزیر خارجه، حاج میرزا حسین خان سپهسالار، نماینده ی ایران در دربار عثمانی موافقت گردید که موافقت سلطان عثمانی را نسبت به انتقال حضرت بهاء الله و همراهان به اسلامبول به دست آورد. نامق پاشا نامه ی عالی پاشا، صدراعظم عثمانی، را به وسیله ی منشی خود به نظر مبارک [بهاء] رسانید و آن حضرت حاضر برای عزیمت به اسلامبول گردید. »(88)
عباس افندی از اشتباهات فاحش تاریخی نیز مصون نیست. برای نمونه، در لوح خطاب به میرزا حسن ادیب طالقانی( از ایادی امرالله) از سید مهدی گلپایگانی ( مبلغ و نویسنده ی مشهور فرقه» به عنوان «ابن اخت» میرزا ابوالفضل گلپایگانی نام می برد(89) ( و همین امر سبب شده که منابع بهائی، نظیری اسدالله مازندرانی در اسرارالآثار، 5/ 7259، همه جا از او به عنوان خواهر زاده ی میرزا ابوالفضل یاد کنند) و این در حالی است که سید مهدی، «دایی زاده ی» ابوالفضل بود نه «خواهر زاده ی »او. (90)
ب ) لوث کردن قضیه و کمرنگ نشان دادن نقش سفیر
برخی از مورخان بهائی که دیده اند نقش مؤثر سفیر در ماجرا، واقعیتی غیر قابل تردید است و نمی توان اساس آن را انکار یا کتمان کرد، کوشیده اند ضمن تزریق واژه های «شاید» و «احتمال» به گزارش ماجرا، علل دیگری را برای نجات بهاء بتراشند (یا پر رنگ کنند) تا موضوع دخالت سفیر روسیه تحت الشعاع آن علل واقع شود و در نتیجه نقش سفارت تا می شود کمرنگ جلوه کند!
به نمونه هایی از این شگرد (لوث کردن ماجرا) اشاره می کنیم:
1. عباس امانت، مورخ بهائی مآب، که خود به خوبی از نقش تعیین کننده ی فشار دالگوروکی به حکومت ایران به نفع بهاء (در وانفسای دستگیری و حبس او، به عنوان متهم ردیف اول پرونده ی ترور شاه) آگاه است، می کوشد با به کارگیری واژه ی «شاید»، نقش حمایت سفیر را کم رنگ نشان دهد. او می نویسد:
بعید است که بهاء الله صرفاً به علت آزاد شده باشد که او را بی گناه یافتند. بابیان بسیار دیگری جان خود را از دست دادند، یا به حبس افتادند، به دلیل آنکه صرفاً شریک جرم بالقوه شناخته شدند. از دیدگاه حکومت، منزلت بهاء الله در میان بابیان و ارتباط او با عظیم، مدرک کافی برای بزهکاریش بود. با این وصف، پیوند با [میرزا آقاخان صدراعظم]، نوری، و شاید هم یاری دالگوروکی، باعث نجات او از اعدام شد… (91)
چنانکه می بینیم، آقای امانت، «نجات» حسینعلی از اعدام توسط حکومت ایران را، با «قید احتمال»، ناشی از «یاری دالگوروکی» می شمارد، ولی چنانکه قبلاً دیدیم، شوقی افندی ( پیشوای بهائیان) صراحتاً «وساطت و دخالت پرنس دالگورُکی سفیر روس در ایران» و «پافشاری و مساعی» فراوان وی با استفاده از «جمیع وسائل در آزادی حضرت بهاء الله… و… اثبات بی گناهی» او را، یکی از علل مهم آزادی و «استخلاص» بهاء به شمار می آورد. (92)
2. نمونه ی دیگر این شگرد، آواره ( نویسنده و مبلغ پیشین بهائی) است که در علت تراشی برای نجات بهاء از اعدام، دست به دامن «هیمنه ی نطق و بیان و سکینه و وقار» بهاء می زند که با توجه به فرار «شتابزده ی» بهاء به سفارت روسیه و زنجموره های مکرر بعدیش از سختیهای ایام زندان ناصرالدین شاه، « هیمنه و وقار» ادعایی مزبور، بیشتر به یک شوخی شبیه است تا تحلیلی علمی و واقع بینانه از موضوع. آواره می نویسد: « این مسئله خالی از اهمیت نیست که تمام هم زندانی ها و هم زنجیرهای آن یگانه ی آفاق [= حسینعلی بهاء] طعمه ی شمسیر قهر و غصب سلطانی شدند و خود آن حضرت، با همه ی شهرت و اهمیت، از حبس مستخلص گشت و اگر چه شاید دست قونسول روس بر نجات آن حضرت مددی داده، ولی هیمنه ی نطق و بیان و سکینه و وقار آن بزرگوار هم دخالت داشته… »!(93)
3. ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، مورخان معاصر بهائی، نیز پای «نفوذ و موقعیت اجتماعی خانوادگی» بهاء را به میان کشیده و با اشاره به «رهایی» بهاء « به طرز معجزه آسا» از زندان و قتل، نوشته اند: «مقامات دولتی نمی خواستند با آزادی ایشان موافقت کنند. چه، از نفوذ فوق العاده ی حضرت بهاء الله در جامعه ی بابیه مطلع بودند. با این همه، به علت موقعیت اجتماعی خانوادگی و شفاعت شخصی سفیر روس پرنس دالگورُکی، اعدام و افناء ایشان بدون محاکمه نیز غیر عاقلانه و امکان ناپذیر بود، چه سوء قصد کنندگان به جان شاه در بازجویی در حضور نماینده ی دولت روس اعتراف نمودند که شخصاً ترتیب کار را داده و صراحتاً همه ی سران بابیه را به انضمام حضرت بهاء الله از شرکت در این توطئه مبری داشتند. »(94) غافل یا متغافل از اینکه، اولاً در آن روزگاران، مقاماتی بسیار خطیرتر از بهاء، در مواقع این چنینی( اتهام شرکت در قتل شاه، بلکه اتهاماتی کم خطرتر از آن) مورد سخت ترین مجازاتها قرار می گرفتند ( چنانکه داستان«سرسنگینی» قائم مقام نسبت به محمد شاه، و به ویژه شایعه ی تصمیم قائم مقام به خلع ید از مخدوم تاجدار خویش، با آنکه شخص اول در کشور پس از شاه محسوب می شد، به نابودی وی منجر شد و داستان عزل و قتل امیرکبیر نیز در تاریخ، مشهور است). ثانیاً حسینعلی بهاء، موقعیتی برتر از پدرش (میرزا بزرگ نوری) نداشت که از جمله ی مقامات سیاسی کشور حساب می شد و( در اثر مخالفت جمعی از درباریان با وی) کارش به عزل از مشاغل و حتی مصادره ی اموال کشیده شد. (95)
با توجه به آنچه گفتیم، سخن گفتن از «موقعیت اجتماعی خانوادگی»! بهاء، دست کمی از حکایت شوخی آمیز« هیمنه ی نطق و بیان و سکینه و وقار آن بزرگوار»! ندارد.
ج) تکذیب و انکار اصل ماجرا!
شگرد دیگری که برخی از مورخان و مبلغان بهائی برگزیده اند، انکار اصل ماجرا است!
ابوالفضل گلپایگانی، نویسنده و مبلغ طراز اول بهائی، و نور چشم عباس افندی – که به درستی، موضوع تلاش جدی سفیر روسیه برای نجات بهاء، را نقطه ای سیاه و ناخوشایند در کارنامه ی بنیادگذار بهائیت می بیند- همچون بسیاری از موارد، به انکار مسلمات تاریخ پرداخته و به رغم شواهد و مستندات موجود، منکر «وساطت» دالگوروکی در نجات بهاء از حبس و قتل شده است! او حتی همراهی غلام سفارت روس با بهاء در سفر تبعید به عراق را نیز ( که خود بهاء کراراً بدان اعتراف دارد) منکر شده است!
گلپایگانی، با اشاره به دستگیری و حبس و سپس تبعید بهاء ( پس از ترور نافرجام توسط بابیه) از ایران به عراق، می نویسد:
و جمعی، حتی اکثر بابیه، را گمان این است که سفیر دولت روس پس از آنکه برائت بهاء الله از معرفت محمد صادق(96) ثابت شد توسط فرمود و موجب استخلاص بهاء الله شد. حتی اینکه نوشته اند که چون بهاءالله با سرداران دولتی ایران عازم بغداد شد، سفیر روسی نیز از گماشتگان خود کسی را همراه نمود تا در راه بهاءالله محافظت نمایند که مبادا مأمورین ایران در اثنای طریق قصد حیات وی کنند و غیلهً (97) او را مقتول سازند.
لکن این قول نزد من استوار نیست، زیرا سفیر روس جز کلماتی بر سبیل شهادت که دال بر غایت طهارت ساحت… او بود نگفته بود و ابداً وساطتی و یا تحکمی ننموده بود. ولی شهادت سفیر روس را در تمجید بهاءالله نزد میرزا آقاخان صدراعظم کفایت می نمود که موجب اسکات و ترضیه ی شاه گردد و حکم استخلاص بهاء الله را، از نفس پادشاه صادر فرماید، ولی در حقیقت سبب استخلاص او همان بود که در پادشاه ثابت شد که او از این مقصد ابداً اطلاع نداشته(98)
میرزا ابوالفضل، همراهی گماشتگان سفارت روس با حسینعلی بهاء تا مرز عراق را «قولی نااستوار» خوانده و غفلت یا تغافل کرده است که خود بهاء (چنانکه قبلاً نقل کردیم) در اشراقات و لوح شیخ، صریحاً و کراراً به این واقعیت تصریح دارد. مفهوم تکذیب گلپایگانی، با توجه به اعتراف مکرر بهاء به وقوع این امر، آن است که پیشوای بهائیت دروغ می گوید! در واقع، میرزا خواسته ابرو را درست کند، اما چشم را کور کرده است!
پینوشتها:
1. نامه های خصوصی سرسسیل اسپرینگ رایس…، ترجمه ی دکتر جواد شیخ الاسلامی، ص 92، توضیح آقای دکتر شیخ الاسلامی.
2. تاریخ شهریاری شاهنشاه رضاشاه پهلوی، ص 11.
3. خاطرات سیاسی آرتور هاردینگ، ترجمه ی دکتر جواد شیخ الاسلامی، پاورقی ص 252 و نیز: نامه های خصوصی سرسسیل اسپرینگ رایس، ترجمه ی همو، پاورقی ص 31.
4. ایران و ایرانیان، به اهتمام رحیم رضا زاده ی ملک، ص 164.
5. دولت آبادی ( از رهبران فرقه ی ازلی) که خود ( برای روز مبادا) منزلی در قلهک تهیه دیده بود و در دوران استبداد صغیر نیز در آنجا اقامت گزیده و در سایه ی الطاف دولت انگلیس، از تعرض دولت ایران محفوظ ماند. می نویسد: « قلهک یکی از دهات شمیران است؛ سالها است محل ییلاق سفارت انگلیس شده، در مقابلش زرگنده محل ییلاق روسها است. در آن ده روسها، و انگلیسها در این ده، به واسطه ی قدرت خود و ضعف دولت [ایران]، تصرفات حاکمانه می نمایند. در این حال که من به قلهک وارد می شوم اگر چه در منزل خود هستم ولی در واقع در تحت حفاظت انگلیسان درآمده اطمینان حاصل کرده ام که در اینجا برای من مخاطره ی جانی نخواهد بود… » ( حیات یحیی، 2/ 378- 379).
6. به نوشته ی کرزن: «حق مالکیت این قطعه زمین ( در دهکده ی قلهک ) در سال 1838 از سوی محمد شاه به سر جان کمپبل وزیر مختار انگلیس داده شده است… به موجب امتیازاتی، اهالی قلهک که صد خانوارند از مزایای خاصی برخوردارند. ایشان از سرباز دادن و یا تهیه ی جا و علیق برای قشون معاف شده اند و عوارض را به دولت انگلستان می دهند که مقدارش را وزیر مختار تعیین می کند. » (ایران و قضیه ی ایران، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 1/ 453). همو می افزاید: « دولت روس مالک قریه ی زرگنده است که در شمال غربی قلهک واقع شده و در آنجا مزایا و حقوق همانندی» با انگلیسها در قلهک دارند» (همان، ص 454).
7. قمیص نور، صص 185- 186.
8. نامه های خصوصی سرسیسل اسپرینگ رایس…، ترجمه ی دکتر جواد شیخ الاسلامی، ص 92، توضیح آقای دکتر شیخ الاسلامی.
9. فتنه ی باب، ص 202.
10. مطالع الانوار…، ص 593.
11. به قول معروف: یک سفیر یا سفارت روس می گوید و هزار تا سفیر و سفارت روس از دهانش می ریزد!
12. مطالع الانوار…، ص 593.
13. قرن بدیع، 1/ 318- 319.
14. قبله ی عالم، صص 291- 292.
15. همان، ص 623، پاورقی 37.
16. همان، ص 289.
17. در این زمینه، به عنوان نمونه ای آشکار و جنجال انگیز از دست کاری و تحریف بهائیان ( شاخه ی ماکسول و بیت العدل) در متون مهم بهائیت، می توان به کتاب مشهور احمد یزدانی ( نویسنده و مبلغ مشهور بهائیت) موسوم به نظر اجمالی در دیانت بهائی اشاره کرد که از کتب مهم فرقه محسوب و مورد تأیید رسمی شوقی افندی واقع شده و در کلاسهای آن گروه تدریس می شود. این کتاب، چون حاوی مطالبی درباره ی استمرار ولایت امر در بهائیت، و عدم مشروعیت بیت العدل ( بدون ولی امر) می باشد ( و این امر، مشروعیت بیت العدل اعظم موجود فرقه در اسرائیل را که دهها سال است بدون تعیین ولی امر تشکیل می شود، به شدت زیر سؤال می برد)، لذا سران فرقه ( شاخه ی ماکسول و بیت العدل) در مندرجات این کتاب از نشر چهارم به بعد، دست برده و این بخشها را کاملاً تغییر داده اند، و همین امر، به اختلافات و نزاعهای درون فرقه شدیداً دامن زده و مناقشات قلمی گسترده، مستمر و پایان ناپذیری بین گروههای مخالف بیت العدل موجود ( به ویژه گروه وابسته به میسون ریمی) با گروه ماکسول بپا کرده است که در سالهای بهائی اینترنت می توان دید. برای اطلاع از این امر، مراجعه به سایت علمی و محققانه ی «بهائی پژوهی» توصیه می شود.
18. نبیل زرندی می نویسد: پس از سوء قصد به شاه «حضرت بهاء الله نیز با جمعی از بزرگان اصحاب به تهمت شرکت در این جرم به حبس سیاه چال گرفتار… گشتند» ( مطالع الانوار، ص 592). به نوشته ی همو، مهد علیا نیز از بهاء و صدراعظم نوری به عنوان «متحرک اصلی و قاتل حقیقی شاه» یاد می کرد ( همان، ص592).
19. قرن بدیع، 1/ 315- 316.
20. همان، صص 319- 320.
21. تاریخ شهدای امر، وقایع طهران، محمد علی ملک خسروی، ص 50.
22. از منابع غیر بهائی، می توان به سخن دکتر عبدالحسین نوایی اشاره کرد که با اشاره به دستگیری حسینعلی بهاء به اتهام شرکت در ماجرای ترور نافرجام شاه می نویسد: «مطلبی را که باید دانست اینکه مهد علیا، میرزا حسینعلی را عامل اصلی توطئه و سوء قصد به جان فرزند خود ناصرالدین شاه می دانست». ر. ک : فتنه ی باب، اعتضاد السلطنه، بخش توضیحات و مقالات دکتر نوایی، ص 203.
23. مطالع الانوار، ص 592.
24. همان، ص 610.
25. قرن بدیع، 1/ 323.
26. بهاء الله شمس حقیقت. حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، پی نوشت ص 119. نیز ر. ک: رهبران و رهروان در تاریخ ادیان، اسدالله مازندرانی، 2/ 488؛ تاریخ شهدای امر، وقایع طهران، محمد علی ملک خسروی، ص 41؛ لئالی درخشان، محمد علی فیضی، ص 43؛ قبله ی عالم، ص 289.
27. ر. ک : بهائیان، سید محمد باقر نجفی، ص 622؛ به نقل از کتاب شورش بابیان در ایران، 1848- 1852، مسکو، لنینگراد – نشریه ی فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س، جلد 30، صص 143- 159؛ مسکو 1939.
28. خود بهاء می گوید: « نفوسی که در آن سامان به شهادت رسیدند با من در سیاه چال محبوس بودند… جمیع ما را در یک محل محبوس نمودند. »ر. ک: مطالع الانوار، ص 608.
29. «الکواکب الدریه، 1/ 336. به این نکته که: همه ی زندانیان به قتل رسیدند مگر بهاء، در نوشته ی دیوید روح، از سران بهائیت، نیز تصریح شده است. ر. ک: قمیص نور، ص 195.
30. خاطرات حبیب، 1/ 389. ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، مورخان معاصر بهائی، نیز به «رهایی» بهاء « به طرز معجزه آسا» از زندان و قتل، اشاره دارند. ر. ک: دیانت بهائی…، ترجمه ی پریوش سمندری «خوشبین» و روح الله خوشبین، ص 50.
31. توقیعات مبارکه ی حضرت ولی امرالله، لوح قرن احباء شرق، نوروز 101، بدیع، شوقی افندی، ص 50.
32. مطالع الانوار، ص 592.
33. همان، ص 610.
34. بهجت الصدور، میرزا حیدرعلی اصفهانی، ص 128.
35. قرن بدیع، 2/ 43. وی، همچنین، در کلامی که خواهد آمد، به «نهایت اهتمام» و تلاش «سفیر دولت بهیه ی [روسیه] ایده الله تبارک وتعالی [!]… در استخلاص» بهاء از زندان تصریح دارد ( همان، 2/ 48- 49).
36. قمیص نور، دیوید روح، صص 219- 220. تفصیل کلام دیوید روح به زودی خواهد آمد. در مورد اعتراف منابع بهائی به نقش مؤثر حمایتهای دالگوروکی در نجات بهاء، همچنین ر. ک: الکواکب الدریه، آواره، 1/ 336؛ دیانت بهائی…، ویلیام هاچر و…، ترجمه ی پریوش سمندری «خوشبین» و روح الله خوشبین، ص 50؛ حضرت طاهره، نصرت الله محمد حسینی، ص 50. مآخذ اخیر، تصریح می کند که: « دالگوروکی در رهایی حضرت بهاء الله از سجن طهران نقش حساس داشت. »
37. قمیص نور، دیوید، روح، صص 219- 220. برای این لوح، همچنین ر. ک: کتاب مبین، شامل سوره ی هیکل و الواح دیگر حسینعلی بهاء، 1308 ق، ص 76 و نسخه ی خطی به خط زین المقربین، 1294 ق، ص 78؛ آثار قلم اعلی، بهاء، تهران، 120 بدیع، 1/ 76 ؛ قرن بدیع، شوقی، 2/ 48- 49؛ رحیق مختوم، 1/ 228.
38. قرن بدیع، 2/ 48- 49.
39. همان، صص 48- 49؛ رحیق مختوم، 1/ 227.
40. ر. ک : روس و انگلیس در ایران، فیروز کاظم زاده، ترجمه ی منوچهر امیری، صص 320- 321.
41. جنگ کریمه، بریتانیا و دیپلماسی «فریبکاری فرهمند»، عبدالله شهبازی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، سال 6، ش 21 و 22، ص 142.
42. همان، ص 144.
43. همان، ص 142.
44. همان، صص 142- 143.
45. همان، ص 148.
46. قرن بدیع، 2/ 429؛ رحیق مختوم، 1/ 227.
47. مائده آسمانی، 8/ 80، لوح حسینعلی بهاء مورخ 10 رجب 1299 ق.
48. آهنگ بدیع، سال 22، ش 6- 9، شهریور- آذر 1346، ویژه «صدمین سال اعلان عمومی امرالهی [= بهائیت]»، ص 291.
49. تاریخ معاصر ایران ر. ک : فصل «عشق آباد روسیه، بهائیان و دولت تزاری»، از همین مجموعه.
50. اسدالله مازندرانی در ظهور الحق، به «ممنوعیت بهائیان در تبلیغ روسیان» تصریح دارد. ر. ک: ظهور الحق، ج8، قسمت 2، ص 1075. فضل الله صبحی (منشی عباس افندی و مبلغ مستبصر بهائی) نیز می نویسد. بهائیان اجازه نداشتند. مسیحیان روسیه (ارتدوکسها) را به بهائیت دعوت کنند. او از زبان بهائیان روسیه نقل می کند که پس از انقراض سلطنت تزاری می گفتند: «روزگار تزار با همه ی مهربانی که به ما کرد و دست ما را در هر کار بازگذاشت نمی توانستیم مردمی که پیرو کلیسای ارتدکس بودند به کیش بهائی بخوانیم. اکنون صدها هزار بار خدا را شکر که از این پس آشکارا همه ی پیروان کلیسای ارتدکس را به این کیش می خوانیم». ر. ک: اسناد و مدارک درباره ی بهائیگری ( جلد دوم خاطرات صبحی)، ص 71.
51. بدایع الآثار، 1/ 343- 344.
52. از ملتزمین رکاب عباس افندی در سفر فرنگ. ر. ک : بدایع الآثار، محمود زرقانی، 1/ 252.
53. مائده ی آسمانی، عبدالحمید اشراق خاوری، 9/ 40- 41.
54. انشعاب در بهائیت…، صص 100- 116 و 127- 128.
55. فتنه ی باب، اعتضاد السلطنه، بخش مقالات و توضیحات دکتر عبدالحسین نوایی، صص 203- 204.
56. مجله ی وحید، سال 8، شماره مسلسل 86، بهمن 1349، ص 166.
57. زندگی میرزا تقی خان امیرکبیر، ص 273 و 359- 360.
58. شرح حال رجال ایران، 1/ 434- 436.
59.بهائیان، صص 623 به بعد.
60. تاریخ جامع بهائیت (نوماسونی) صص 382-383.
61. بهائیان در ایران، ص 193 و نیز 224.
62. امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، صص 456- 457.
63. پرنس دالگورکی، دانستنیهایی درباره ی تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، ص 40.
64. جمال ابهی!، صص 159- 160.
65. ما و زمزمه های شیطانی، ج 1: با مقدمه ی آقایان حسن نوری همدانی و علی حجتی کرمانی، صص 66- 68. 87.
66. تحقیق در تاریخ و عقاید شیخیگری، بابیگری، بهائیگری… و کسرویگری، ص 175و 196.
67. محاکمه و بررسی در تاریخ عقاید و احکام باب و بهاء، 1/ 231 – 232 و 2/ 10- 12.
68. پای سخنان پدر، صص 73- 81.
69. قره العین؛ درآمدی بر تاریخ بی حجابی در ایران، ص 44.
70. سایه روشن بهائیت ( جلد 25 از سلسله نشریات، «نیمه ی پنها»)، انتشارات کیهان، صص 40- 42.
71. مدعیان مهدویت از صدر اسلام تا عصر حاضر، حاوی تاریخچه ی پیدایش باب و بهاء، ص 130.
72. مفتاح باب الابواب، میرزا محمد مهدی خان زعیم الدوله، ترجمه ی حسن فرید گلپایگانی، ص 215، حاشیه ی توضیحی مترجم.
73. دشمنان اسلام، صص 83- 85.
74. پیش به سوی بهشت، ص 20.
75. مدخل «بهائیت» در دانشنامه ی جهان اسلام، ج 4، ص 735.
76. اختران فقاهت، 1/ 178.
77. این کتاب، که نام مؤلف را بر روی خود ندارد، طبق تصریح منابع گوناگون بهائی و غیربهائی، «از آثار» عباس افندی است ر. ک: نظر اجمالی در دیانت بهائی، احمد یزدانی، ص 148؛ عهد اعلی…، ابوالقاسم افنان، ص 117؛ آهنگ بدیع، سال 19 ( 1343)، ش 2، ص 52؛ خاطرات صبحی درباره ی بابیگری و بهائیگری، ص 57.
78. مقاله شخصی سیاح…، ص 57.
79. می نویسد: بهاء چند ماه پس از آزادی از زندان «به اذن پادشاهی و اجازه ی صدراعظم و همراهی غلام شاهی مسافرت عتبات نمود» ( همان، ص 59).
80. همان، ص 58.
81. همان، ص 59.
82. مطالع الانوار، ص 613.
83. توقیعات مبارکه حضرت ولی امر الله، لوح قرن احباء شرق، نوروز 101 بدیع، ص 58. نیز ر. ک: تاریخ شهدای امر- وقایع طهران، محمد علی ملک خسروی، ص 70، که از غارت اموال بهاء هنگام تبعید از ایران سخن می گوید.
84. مقاله ی شخصی سیاح…، صص 7- 8.
85. سید حسین یزدی، کاتب و دستیار علی محمد باب، و نیز نبیل زرندی ( نویسنده ی مشهور بهائی) تصریح می کنند که باب، مدعیات خود را بالای منبر مسجد وکیل شیراز در حضور علما و مردم تکذیب کرد. ر. ک: عهد اعلی…، ابوالقاسم افنان، ص 167؛ مطالع الانوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 131.
86. مقاله ی شخصی سیاح…..، ص 97.
87. نظر اجمالی در دیانت بهائی، چاپ 107 بدیع، با تصویب لجنه ی ملی نشریات امری، ص 15.
88. آهنگ بدیع، سال 1352، ش 1و 2، ص 63، مقاله ی محمد علی فیضی. نیز ر. ک: الکواکب الدریه، عبدالحسین آواره، 1/ 358- 359؛ رحیق مختوم، عبدالحمید اشراق خاوری، 1/ 454- 456.
89. رحیق مختوم، 1/ 554- 555.
90. ر. ک: حضرت طاهره، نصرت الله محمد حسینی، ص 61. محمد حسینی، کوشیده است اشتباه عباس افندی را بدین گونه توجیه کند که: پس از مرگ مادر سید مهدی، خواهر ابوالفضل او را بزرگ کرده و لذا به عنوان خواهر زاده ی ابوالفضل شناخته شده است. در حالی که فردی چون عباس افندی که به ادعای اعضای فرقه، «سرالله» و عالم به سر و خفیات امور است. باید «دقیق» سخن بگوید و دیگران را نیز از تو هم بیرون آورد، نه آنکه خود منشأ توهمات گردد.
91. قبله ی عالم، صص 297- 298.
92. قرن بدیع، 2/ 83 و 86.
93. الکواکب الدریه، 1/ 336.
94. دیانت بهائی…، ویلیام هاچر و…، ترجمه ی پریوش سمندری «خوشبین» و روح الله خوشبین، ص 50.
95. شرح حال رجال ایران، 6/ 127- 128.
96. کسی که در ماجرای ترور، با شمشیر به ناصرالدین شاه حمله کرده بود.
97. به طور ناگهانی.
98. تاریخ ظهور دیانت حضرت باب و حضرت بهاءالله، میرزا ابوالفضل گلپایگانی، مخطوط به خط میرزا ابوالفضل گلپایگانی، ص 21.
منبع مقاله: تاریخ معاصر ایران، شماره 49.
/ج