چالش هاي اخلاقي شبيه سازي انساني (3)
1- منتقدان بايد ملازمه اي منطقي ميان اين نوع توليد مثل و درجه دوم شدن شخص نشان دهند. ليکن از سوي آنان در اين مورد کوششي صورت نگرفته است و آنان در اينجا به تکرار صرف اين ادعا پرداخته و تقريرهاي مختلفي از آن به دست داده اند. به نظر نمي رسد که ميان اين تکنولوژي با ارزش انساني فرد، رابطه اي مثبت يا منفي
چالش هاي اخلاقي شبيه سازي انساني (3)
دو. ايجاد انسان هاي درجه دوم
طبق اين دليل، شبيه سازي انساني به ايجاد انسان هاي درجه دوم مي انجامد، پس غير اخلاقي است. در نقد اين دليل، چند نکته گفتني است.
1- منتقدان بايد ملازمه اي منطقي ميان اين نوع توليد مثل و درجه دوم شدن شخص نشان دهند. ليکن از سوي آنان در اين مورد کوششي صورت نگرفته است و آنان در اينجا به تکرار صرف اين ادعا پرداخته و تقريرهاي مختلفي از آن به دست داده اند. به نظر نمي رسد که ميان اين تکنولوژي با ارزش انساني فرد، رابطه اي مثبت يا منفي وجود داشته باشد.
2- مي توان به سود دليل فوق اين گونه استدلال کرد که در اين تکنولوژي، به دليل دخالت ماشين و ماشيني شدن توليد انساني، شخص گويي موجودي کمتر از حد طبيعي و غير طبيعي خواهد بود و همين مسأله موجب مي شود تا به او به عنوان انسان درجه دوم نگاه شود. اما اگر اين استدلال را بپذيريم، با همان قوت و شدت بايد لقاح برون رحمي را غير اخلاقي خواند؛ زيرا در اين جا نيز نحوه ي توليد مثل، ماشيني و با دخالت ديگران صورت گرفته است.
3- ممکن است ادعا شود نگاه درجه دومي به انسان ناشي از آن است که براي هر کس اين امکان فراهم مي شود تا فرزند خود را طبق مشخصاتي که سفارش مي دهد و به گفته ي برخي از مخالفان: « مواصفات حسب الطلب» يا طبق سفارش، پديد آورد. در نتيجه، گويي کسي به کارخانه اي سفارش ساخت نوعي محصول با ويژگي هاي خاص داده است. در آينده نيز به چنين شخصي به عنوان موجود دست دوم نگريسته مي شود. اما اين دليل اگر پذيرفتي باشد، در موراد ديگر نيز قابل اعمال است. براي مثال، در مواردي از لقاح برون رحمي گونه اي به گزيني صورت مي گيرد. در اين مورد، نخست تخمک ها و اسپرم هاي خاصي، که قابليت بهتري دارند، براي باروري انتخاب و ديگر مواد باقي مانده حذف مي شود. پس از باروري و لانه گذاري تخمک بارور شده در رحم، تخمک هاي بارور شده ي اضافي نابود يا منجمد مي شود. از اين رو، بايد اين کار را غير اخلاقي خواند، حال آن که مجمع الفقه الاسلامي اين کار را مجاز شمرده است. افزون بر اين، از گذشته هاي دور افراد براي ازدواج و داشتن فرزنداني از نوع خاص و با ويژگي هاي مطلوب خود به دنبال زناني با صفات معين بوده اند، حتي پس از ازدواج نيز براي اين که فرزندان آنان داراي صفات خاصي باشند، غذاها يا ميوه هاي معيني مصرف مي کرده اند. از اين رو، بايد همه ي اين اعمال غير اخلاقي باشد. ممکن است گفته شود که اين اعمال ظني و غير علمي بوده است، اما اين پاسخ قانع کننده نيست؛ زيرا مدار در حکم اخلاقي، نيت فاعل است و در اين موارد نيت فاعل نيز انتخاب فرزندي خاص و دوري از فرزنداني ديگر بوده است.
از آن گذشته، در روايات متعدد ديني ما مواردي وجود دارد که در آنها رسول خدا(ص) براي انتخاب زنان معيارهايي توصيه کرده است که برخي از اين معيارها ناظر به ويژگي جسماني و صوري آنان است و هدف نيز توليد فرزنداني با صفاتي معين معرفي شده است. در برخي از اين روايات، اوصاف جسماني مطلوب زنان به تفصيل آمده است، از رنگ رخساره تا قد و قامت و مانند آن. (1) در نتيجه، نه تنها کوشش براي داشتن فرزنداني خاص غير اخلاقي نيست، بلکه سنتي ديني نيز به شمار مي رود.
4- گاه به سود دليل فوق اين گونه استدلال مي شود که به کمک اين تکنولوژي مي توان طبقه اي از کارگران و افراد درجه دوم به وجود آورد. عمرالالفي از کساني است که اين گونه استدلال مي کنند. (2) اما اين دليل نيز به سه جهت براي غير اخلاقي شمردن شبيه سازي انساني کافي نيست. نخست آن که گناه امکان و فرصتي که اين تکنيک فراهم مي آورد نبايد به پاي اصل آن نوشته شود و بايد ميان نتايج مستقيم يک عمل و نتايج ناخواسته و احتمالي آن تفاوت گذاشت. ديگر آن که اگر به کمک اين تکنولوژي، بتوان انسان هاي درجه دوم به وجود آورد، مي توان انسان هاي متعادل و انسان هاي برتر نيز به وجود آورد. پس تنها به دليل فوق نمي توان آن را غير اخلاقي خواند. سوم آن که گاه درست برعکس دليل فوق، بر ضد شبيه سازي انساني استدلال مي شود که به کمک آن مي توان سوپرمن ها و انسان هاي فوق العاده به وجود آورد. و اين نمونه اي از مواردي که اين دلايل همديگر را خنثي مي کنند؛ زيرا در اين جا گاه گفته مي شود که شبيه سازي انساني به ايجاد انسان هاي درجه دوم مي انجامد و گاه ادعا مي شود که به انسان هاي فراتر از درجه اول مي انجامد. يا هر دو خطا است، که هيچ، يا هر دو درست است که در آن صورت اين گناه خود شبيه سازي انساني نيست، بلکه ناشي از استفاده هاي خاص از آن است. يا آن که يکي از اين دو خطا است که مدعيان بايد يکي را اثبات و ديگري را ابطال کنند. نکته ي تأمل برانگيز آن که برخي از منتقدان، همزمان به هر دو دليل استناد مي کنند تا نشان دهند که شبيه سازي انساني خطاست.
5- ممکن است مقصود از اين دليل آن باشد که بر اثر شبيه سازي انساني، کساني به عنوان وسيله ي نجات ديگري ايجاد مي شوند و در نتيجه ممکن است نزد والدين محترم باشند، اما نه به عنوان فرزند، بلکه به عنوان وسيله ي نجات. توضيح آن که، در صورت موفقيت اين تکنيک، افراد در جايي به شبيه سازي انساني متوسل مي شوند که هدفشان حل يک مشکل جدي باشد. فرض کنيم، دختري مبتلا به سرطان خون و نيازمند تزريق مغز استخوان است. اما در صورتي اين تزريق موفق خواهد بود که بدن وي آن را پس نزند و اين نيز مستلزم وجود فردي است که از نظر ژنتيکي همانند او باشد. در اين جا ممکن است والدين او به شبيه سازي انساني اقدام کنند و جان فرزند خود را نيز نجات دهند، ليکن همواره به نوزادي که دخترشان را نجات داده است به چشم يک موجود دست دوم نگاه خواهند کرد. (3) از نظر برخي حتي اگر والدين به فرزندان خود به چشم فرزندي بنگرند، همين که آن فرزند در سال هاي بعد از فلسفه ي به دنيا آمدنش با خبر شود، حس خواهد کرد که موجود دست دومي است و ناخواسته به دنيا آمده است.(4)
در پاسخ اين فرض بهتر است يک مورد واقعي را در همين مورد بازخواني کنيم. انيسا ايالا (Anissa ayala) دختر دانش آموز شانزده ساله اي بود که در سال 1988م. ناگهان متوجه سرطان خون خود شد و دريافت که نيازمند پيوند مغز استخوان است. هيچ کس در ميان خانواده و اطرافيان او نبود که مغز استخوانش با او پيوند بخورد. پدرش 45 و مادرش 42 ساله بودند. مادرش عمل بستن لوله فالوپ را از سر گذرانده و سنش براي بارداري بالا بود. با اين حال تنها راه حل، بارداري بود. اما احتمال موفقيت اين کار فقط 25% بود. با يک جراحي مجدداً مادر امکان بارداري را به دست آورد و باردار شد. وي در سال 1990 م. دختري زاييد که نامش را ماريسا (marissa) نهادند و پس از 14 ماه، در ژوئيه 1991، عمل نقل مغز استخوان او به خواهرش انجام شد. پنج ساله بعد شبکه CNN به مناسبت پنجمين سالگشت اين حادثه جشني برگزار کرد که مردم مشتاقانه آن را دنبال مي کردند. در اين جشن دو خواهر در کمال سلامتي همراه والدين خود نشسته بودند. هنگامي که گزارشگر از ماريساي شش ساله خواست تا سخني براي مخاطبان ببينندگان برنامه بگويد، وي با سادگي و عشق و علاقه گفت: «زندگي خواهرم را نجات دادم.» پدر و مادر به سرعت او را در آغوش گرفتند و اشک از چشمان گزارشگر و مشاهده کنندگان سرازير شد. (5)
لي سيلور پس از نقل اين ماجرا مي گويد: اگر شبيه سازي ممکن بود، مي شد همين تکنيک را با مخاطرات کمتر براي ايجاد ماريسا به کار گرفت. سپس وي مي پرسد: حال آيا کسي ماريسا را به دليل آن که با هدف خاصي زاده شده است، دوست ندارد يا با او مانند موجود درجه دوم رفتار مي کند؟ اگر در اين داستان شما پدر انيسا بوديد چه تصميمي اتخاذ مي کرديد؟ (6)
6- ممکن است گفته شود مقصود از اين دليل آن است که در آينده جامعه به کساني که از طريق شبيه سازي انساني متولد شده اند، به دليل نحوه ي شکل گيري و ايجاد آنان، به چشم موجودات دست دوم خواهد نگريست، در نتيجه، شبيه سازي انساني غير اخلاقي است. اما اين تقرير نيز از چند جهت ناپذيرفتي است.
نخست آن که به همين دليل مي توان لقاح برون رحمي را غير اخلاقي خواند؛ زيرا آنان نيز ممکن است در آينده دچار چنين مشکلي شوند. از قضا همين هراس درباره ي فرزنداني که از طريق لقاح برون رحمي توليد مي شوند وجود داشت و مخالفان فکر مي کردند که با آن به مثابه افراد درجه دوم برخورد خواهد شد. ليکن برعکس در عمل نشان داده شد که آنان از محبت بيشتري برخوردار هستند. (7)
دوم آن که اين تقرير بر اين فرض استوار است که نحوه ي ولادت افراد در شخصيت و کرامت انساني آنان دخيل است، حال آن که چنين نيست و انسان هر گونه زاده شود، انسان است. در قرآن کريم نيز همه ي انسان ها از نفس واحده آفريده شده اند. از اين رو، انسانيت آنان ربطي به نحوه ي تولد آنان ندارد. نخستين بند اعلاميه ي جهاني حقوق بشر نيز، همه ي انسان ها را بدون در نظر گرفتن هر گونه تفاوتي از جمله نحوه ي “ولادت” برابر شمرده است. اين تقرير در نهايت به نوعي تبعيض مي انجامد که قابل دفاع نخواهد بود.
سوم آن که اگر هم اين احتمال درست باشد، گذرا خواهد بود و همين مسأله هنگام تولد نخستين نوزاد از طريق لقاح برون رحمي، يعني لوييز براون پيش آمد و مسأله به سرعت عادي شد. اين دختر در تاريخ 25 ژوئيه 1978 م. در بيمارستاني در اولدهام انگلستان با عمل سزارين و در سلامتي کامل به دنيا آمد. (8) مادر اين دختر يعني، لزلي براون (Lesley Brown) نقل مي کند هنگامي که از زايشگاه بيرون آمد، همسايگاني که او را از لقاح برون رحمي بر حذر داشته بودند، با حيرت به درون کالسکه نوزاد مي نگريستد و انتظار داشتد که موجود عجيبي شبيه مسخ شدگاني که در فيلم هاي تخيلي ديده اند، ببينند. (9)
بنابراين تصوراتي از اين دست ممکن است در باره ي هر نوع تکنولوژي جديد، به ويژه تکنولوژي توليد مثل، به وجود آيد، ليکن نمي پايد و از بين مي رود. از اين رو، نمي توان از اين تصورات عمومي غير اخلاقي بودن شبيه سازي انساني را نتيجه گرفت.
چهارم آن که اگر هم اين قضاوت عمومي در جامعه بپايد، بايد با آن به مثابه نوعي تبعيض بر اساس نحوه ي ولادت که مغاير حقوق اساسي هر انساني است مبارزه کرد، نه اين که شبيه سازي انساني را منع کرد و غير اخلاقي شمرد. اگر در جامعه اي رنگين پوستان تحقير مي شوند و مورد تبعيض قرار مي گيرند، بايد با اين تبعيض مخالفت کرد، نه اين که براي پيشگيري از اين قبيل تبعيض ها به والدين آنان گفت که توليد مثل نکنند و فرزند به دنيا نياورند تا مورد تبعيض قرار نگيرند.
اگر شبيه سازي انساني محقق شود، واقع آن است که حيرت و شگفتي درباره ي آنان دقايقي بيش نمي پايد و افراد به هر شکل زاده شده باشند، عادي قلمداد مي شوند. آنان نيز بايد مانند ديگران از حقوق يکساني برخوردار گردند. آنان نيز نه ماه را در رحم مي گذرانند و همچون ديگران تغذيه مي شوند. تنها تفاوت آنها با ديگران آن است که حامل ژن هاي انتخاب شده هستند، نه ژن هاي آميخته و تصادفي و اين تفاوت، نمي تواند اخلاقاً دليل تبعيض به شمار رود. بنابراين اين دليل نيز نمي تواند شبيه سازي انساني را اخلاقاً نفي کند.
سه. استفاده ي ابزاري از انسان ها
اين دليل نيز در تحليل نهايي، ناپذيرفتني و غير وارد است. اگر هم پذيرفتني باشد، مشترک الورود است. در نقد اين دليل نکات زير گفتني است.
1- بر فرض تماميت و قبول اين دليل، بايد لقاح برون رحمي نيز تحريم و غير اخلاقي شمرده شود، زيرا اين دليل با همان قوت بر ضد تکنولوژي نيز به کار مي رود. اما مجمع الفقه الاسلامي و ديگر مجامع اسلامي، گونه هاي خاصي از اين نوع باروري را مجاز و مشروع و در نتيجه اخلاقي شمرده اند. از اين رو، به نظر مي رسد که مخالفان شبيه سازي انساني در اين مورد دچار ناسازگاري منطقي شده اند.
2- در تقرير اين دليل مي توان گفت که استفاده ي ابزاري از انسان ها بر اثر شبيه سازي انساني، عمدتاً به سه صورت جلوه گر مي شود. يک، استفاده ي جنسي ناسالم از انسان ها. (10) ديگري استفاده از آنان به عنوان بانک اعضا. (11) سوم، استفاده از آنان در کارهاي سنگين و پستي که ديگر افراد حاضر به انجام آنها نيستند. (12)
حال، به تحليل اين شقوق بپردازيم. نخست آن که به فرض صحت، اين اشکال بر ديگر شيوه هاي توليد مثل، حتي لقاح طبيعي نيز وارد است. در شبيه سازي انساني، به گفته ي مخالفان، تنها نيازمند يک تخمک و يک هسته ي سلول جسمي سالم هستيم تا پس از ترکيب آنها و فعال سازي تقسيم سلولي، آن را در رحمي بکاريم. در توليد مثل طبيعي نيز تنها نيازمند يک تخمک و اسپرمي سالم هستيم تا تخمک را بارور ساخته، در رحم رشد دهيم. از نظر منطقي هيچ تفاوتي ميان اين دو شيوه در باب استفاده هاي بعدي وجود ندارد. پس چرا بايد فکر کنيم که اين دليل تنها بر ضد شبيه سازي انساني به کار گرفته مي شود.
3- انجام شبيه سازي انساني براي استفاده ابزاري از انسان ها مقرون به صرفه نيست. غالب مخالفاني که اين اشکال را مطرح ساخته اند، يا تصور روشني از شبيه سازي انساني ندارند يا با مخارج معمولي چنين کاري آشنا نيستند، و گرنه اين دليل را پيش نمي کشيدند. زيرا راه هاي آسان تر و ارزان تري براي استفاده هاي ابزاري سه گانه ي فوق وجود دارد. کافي است تا دليل فوق را کمي محک بزنيم و با مثالي قوت آن را بسنجيم.
فرض کنيم کسي بخواهد انساني را شبيه سازي کند و از او تمتع جنسي ببرد و يا بخواهد يکي دو جين زن شبيه سازي شده را براي بردگي جنسي به کارگيرد. يا باز فرض کنيم شخص دولتمندي بخواهد از کليه هاي سالم و جوان يک فرد استفاده کند و يا يک کارخانه دار براي مشاغل پست و حتي خطرناک و کشنده صد کارگر را اجير کند. اين افراد دو راه در پيش دارند، راه اول شبيه سازي انساني است. آنان مي توانند افراد مورد نظر خود را با مشخصاتي که دارند، بي کم و کاست، توليد کنند. نخستين اقدام براي شبيه سازي انسان، تهيه تخمک سالم است. طبق گزارش ها، چيزي حدود 10 هزار دلار قيمت يک تخمک است. پس از تهيه تخمک و با اين فرض که هسته ي سلول مجاني است، نوبت به باروري اين تخمک مي رسد. هزينه ي اعلام شده ي اين کار به وسيله ي شرکت کلونايد، 200 هزار دلار است. اما پس از بارور ساختن تخمک، بايد آن را به مدت نه ماه در رحمي گذاشت و اين کار، با نرخ جهان سومي هم که حساب کنيم، مبلغي بين 10 تا 17 هزار دلار خواهد بود. (13)
پس از زايمان نيز اين نوزاد بايد دو سال دوران شيرخوارگي را بگذراند و آن گاه حدود پانزده يا شانزده سال، وقت و هزينه صرف شود تا اين فرد به بلوغ کامل جسماني برسد و آماده ي هر گونه بهره برداري شود. مجموع هزينه هاي انجام شده طي اين مدت بلند، حدود 500 هزار دلار خواهد بود. بدين معنا که هر کس خواستار سوء استفاده ي جنسي يا کليه ي يدکي، يا بيگاري و کار سنگين و پست از کسي باشد لازم است 500 هزار دلار هزينه و ساليان درازي نيز صبر کند، تا نوبت به بهره وري او برسد. اين راه اول.
اما راه دوم آن است که براي مصارف فوق از انسان هاي موجود بهره برداري شود. يعني به جاي آن که کسي امروز اقدامي پر هزينه کند تا سالياني بعد نتيجه بگيرد، به بازار مربوطه رفته و فرد مورد نظر خود را با همان ويژگي هايي که مد نظر دارد، با هزينه اي بسيار اندک به دست آورد. براي اين کار وي مي تواند با هزينه کردن چند هزار دلار، در يکي از کشورهاي جهان سوم مانند تايلند هر نوع بهره برداري جنسي انجام دهد. امروزه راه هايي منظم و سازمان يافته براي انجام اين نوع کارها در اين قبيل کشورها وجود دارد که بخشي از “صنعت توريسم” جنسي (sex-tourism industry) را تشکيل مي دهد و: « تورهاي دربست، که هدفش معطوف به فحشا است، مردان را از اروپا، آمريکا و ژاپن به اين نواحي مي کشاند.» (14)
با مبلغي حدود 10 هزار دلار مي توان هر نوع کليه اي را از طريق دلالان و بنگاه هايي که به خريد و فروش اعضاي بدن انسان مشغولند، به دست آورد. با پرداخت چند هزار دلار مي توان کساني را به دست آورد که حاضرند کثيف ترين کارهاي يدي را انجام دهند. کافي است در اين مورد همان کاري را انجام دهيم که کشورهاي توسعه يافته با کشورهاي در حال توسعه انجام مي دهند؛ يعني انتقال تکنولوژي صنعتي خود به آن کشورها و استفاده از نيروي کار فراوان و ارزان براي کارهاي خطرناک و مضر. شرکت بوپال در هند، تنها يک نمونه است. براي فهم اين راه کافي است که گزارش هاي مختلف و گاه تکان دهنده درباره ي بردگي جنسي در جهان سوم، خريد و فروش اعضاي بدن انسان و تجارت نيروي کار را در روزنامه ها، مجلات و بولتن ها بخوانيم. با يک حساب سرانگشتي مي توان دريافت که از اين دو راه، راه دوم مطئن تر، ارزان تر، کاراتر و از جهات مختلف مناسب تر است.
4- اين دليل بر دو فرض اصلي استوال است. يکي بدخواهي والدين است. طبق اين فرض، والديني که اقدام به شبيه سازي انساني مي کنند، مي خواهند از او به مثابه قطعه اي يدکي در کارهاي پست استفاده کنند. براي مثال گفته مي شود که والدين مي توانند براي تأمين سلامت فرزند خود که بيماري کليوي دارد، فرزند جديدي شبيه سازي کنند و بعدها کليه هاي او را برداشته جاي کليه هاي معيوب فرزند اصلي بگذرانند. در اين فرض، رابطه ي والدين با فرزند شبيه سازي خود چنان تصوير شده است که او را نه به مثابه انسان بلکه همچون شيء بي جاني مي نگرند، که با او هر رفتاري مجاز است. اما اين فرض نه تنها با مشاهدات بيروني تأييد نمي شود، بلکه افزون بر آن با اصول ديني و آموزه هاي ما ناسازگار است و خلاف قاعده ي صحت است که از اساسي ترين مفروضات عقلايي است. چرا بايد فکر کنيم که والدين مي خواهند فرزندي را شبيه سازي کنند تا او را در کارهاي کثيف بدني يا جنسي به کار گيرند؟ آيا اين نگرش ريشه در اخلاق دارد، يا خود نگاهي ضد اخلاق به مسايل است؟
اکثر سناريوهايي که در اين باره طراحي شده اند، بر همين بنياد دفاع ناپذير قرار دارند. اگر قرار است که تخمک بارور شده در رحم انساني رشد کند، که تاکنون چنين بوده است، بنابراين شخص شبيه سازي شده، حداقل مادري خواهد داشت که حاضر نيست او را قرباني اين گونه استفاده هاي نادرست کند. اگر هم ادعا شود اين مادر او را قرباني خواهد کرد، در اين صورت، مي توان منطقاً و با آمار مادران فراواني را نشان داد که از سر نياز عملاً با فرزندان خود که از راه معمولي زاده شده اند، چنين کرده اند. اين مسأله نشان مي دهد اين گونه سوء استفاده ها ربطي به نحوه ي زايش آنان ندارد، بلکه علت اين قبيل رفتارها را بايد در جاي ديگري يافت. اين دشواري هنگامي جدي تر مي شود که در نظر بگيريم اين دليل بر ضد شبيه سازي انساني در جوامع اسلامي به کار گرفته مي شود. در اين جا خانواده ي مسلماني که شبيه سازي انساني تنها راه داشتن فرزند براي آنان به شمار مي رود، در پي حکم اين مسأله هستند، آن گاه در رد اين خواسته گفته مي شود که از اين شخص شبيه سازي شده در راه خواسته هاي جنسي استفاده خواهد شد. در اين جا اساساً گاه فراموش مي شود که اين دلايل، اگر هم درست باشد، در جوامع اسلامي و با اين فرض که مخاطبان مسلمان هستند، وجهي ندارند و درست نيستند. اين جاست که مخالفان شبيه سازي انساني آموزه هاي اساسي اسلام و فضاي اجتماعي خود را فراموش کرده، همان دلايلي را که در غرب بر ضد شبيه سازي انساني وجود دارد با رنگ و لعاب بيشتر بومي ساخته، مطرح مي کنند، بي آن که توجه داشته باشد که اين دلايل در فرهنگ خاصي معنا دارد.
براي مثال، يکي از اين دلايل آن است که استفاده ي ابزاري از انسان مي شود. گفتني است که اين نقد، تنها در جايي که دليل فوق بر ضد زوجين به کار مي رود، کارآيي دارد، و نمي تواند کل دليل را نقض کند، اما همين مقدار براي نقد کليت آن کافي است، زيرا بحث در اين نيست که ثابت شود “همه ي انواع شبيه سازي انساني درست است”، بلکه در پي اثبات اين مطلب هستيم که “چنان نيست که همه ي انواع شبيه سازي انساني نادرست باشد”. نقد حاضر نيز اين وظيفه را انجام مي دهد. بنابراين اين فرض حداقل در مورد زوجي در غالب موارد خطاست و با نشان دادن خطاي آن، عمده سناريوهاي تخيلي که بنياد دليل فوق به شمار مي روند، مي پژمرند، و در نتيجه، اصل دليل نيز قوت خود را از دست مي دهد.
5- دومين فرض اصلي دليل فوق آن است که انسان اراده اي از خود ندارد، و هر گونه طراحي شد عمل مي کند. در سناريوهاي متعددي که در اين باب فراهم شده است، ادعا مي شود که انسان شبيه سازي شده ملک ديگري است، از او در جنگ بر ضد ديگران استفاده مي شود، ماشيني است انساني که تنها عمل مي کند و تصوراتي از اين دست. اين تلقي تنها در ميان عامه رواج ندارد، بلکه در متون جدي برخي عالمان مسلمان، مانند قرضاوي، نيز ديده مي شود. انسان حيرت مي کند که پس آن نگرش ديني و آن حق انتخاب و آن اراده ي انساني کجا رفته است. در اين جا اين غفلت چنان جدي است که به لوازم کلامي آن مطلقاً توجهي نمي شود. زيرا اگر واقعاً تکنولوژي شبيه سازي انساني قادر باشد، موجوداتي پديد آورد که هيچ گونه حق انتخاب نداشته باشند، اين درست نقض آن خلقت است که خداوند آفريده و نفي آن آزادي و حق انتخابي است که در نهاد بشر سرشته و از آن به عنوان ويژگي انساني ياد کرده است.
با اين همه، تحت تأثير ادبيات تخيلي و متأثر از فيلم هاي گوناگوني که به نحوي امکان پديد آوردن انسان هاي ماشين وار را نشان مي دهند، غالب کساني که دليل فوق را پيش مي کشند، به اين فرض ناگفته باور دارند که موجب شبيه سازي شده را به هر کاري مي توان واداشت، زيرا از خود اراده اي ندارد. اين تلقي سخت متأثر از و مبتني بر دو نگرش است: رفتارگرايي (behaviorism) و بيولوژيسم (biologism) يا حتميت زيستي .
جان برادوس واتسون (1878-1958م)، بنيانگذار جنبش رفتارگرايي در روان شناس آمريکا، مي گفت چند کودک به من بدهيد تا از آنان براي شما کشيش، ملحد، شخص پايبند قانون و قانون شکن بار آورم. از ديدگاه او موضوع روان شناسي، نه شعور است و نه ادراک و نه نفس، به معنايي که در روان شناسي کلاسيک مطرح بود، بلکه تنها رفتار مشهود است که آن را نيز مي توان شرطي ساخت و در نتيجه همان گونه که ايوان پترويچ پاولوف (1849-1936م.)، فيزيولوژيست روسي، سگي را شرطي ساخت، فرد را مي توان شرطي ساخت و از او رفتار خاصي را انتظار داشت. رفتارگرايي بخشي ملهم از شرطي سازي کلاسيک پاولوف و بخشي ملهم از پوزيتيويسم منطقي است. (15) نگرش رفتارگرايي را مي توان اين گونه تلخيص ساخت: 1) تقريباً همه ي رفتارها را مي توان محصول و فرآورده ي تعليم دانست، 2) همه ي تعليمات را مي توان متضمن شرطي سازي قلمداد کرد. (16)
دومين خاستگاه اين فرض آن است که انسان چيزي نيست جز مجموعه ي ژن هايش، و اين که همه ي رفتار و تصميم گيري هاي او در زندگي، محصول نحوه يا شکل چينش ژن هاي او به شمار مي رود. اين فرض نيز تاب نقد جدي را ندارد و در جاي خود بررسي شده است.
پی نوشت ها :
1. نک: عاملي، تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج20، ابواب مقدمات نکاح، ص 27.
2. العوضي، همان، ص 125.
3. عوده الله، همان، ص 99.
4. المرکز الاستشاري، همان، ص 33.
5. بنس، من يخاف الاستنساخ البشري، ص 33.
6. همان، ص 34.
7. همان، ص 117.
8. First Test Tube baby Encarta,born.
9.بنس، همان.
10. عوده الله، همان، ص 134.
11. الدمرداش، همان، ص 68.
12. عوده الله، همان، ص 137.
13. غنيم، همان، ص 247.
14. گيدنز، جامعه شناسي، 212.
15. براي توضيح بيشتر درباره ي اين جنبش، تاريخچه ي آن و آموزه هايش نک:
Psychology, John W.Santrock, Mc Graw-Hill, 2003, P.10; Psychology; the science of behavior, P.15-16.
16. Colman, A Dictionary of Psychology:83-4.
منبع:پایگاه نور
/خ