فريضه امر به معروف و نهي از منكر يكي از واجبات شرعي اسلام است كه در آيات[1] و روايات فراواني[2] به آن اشاره شده است. اصلاح اخلاقي جامعه به اقامه اين فريضة بزرگ الهي بستگي دارد. لذا حضرت ابا عبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ فرمودند: من براي اصلاح اجتماعي امّت جد بزرگوارم قيام كردهام و با اين حركت الهي خود اين فريضة بزرگ را احياء نمودند. امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يك رفتار اجتماعي، شرايط و ضوابط ويژهاي دارد كه اگر در چارچوب اين شرايط و ضوابط انجام گيرد، اثر عميقي بر جاي خواهد گذاشت.
از جمله اين شرايط آن است كه شخص اقدام كننده نسبت به ابعاد و جوانب قضيه، كاملاً آگاه باشد و مسايل و احكام موضوع را خوب بشناسد.
اين نكته نيز مسلّم است كه فردي كه ديگران را موعظه ميكند و مثلاً از يك عمل زشت باز ميدارد اگر خود نيز به آنچه ميداند عمل كند، سخنان و موعظههايش تأثير بيشتري خواهد داشت، اما اين بدان معنا نيست كه اگر اين فرد خود اهل عمل نبود، ديگران را نيز نبايد پند و اندرز بدهد و نتواند امر به معروف و نهي از منکر کند؛ در هيچ يک از منابع ديني نيامده که يکي از شرايط امر به معروف و نهي از منکر، اهل عمل بودن آمر و ناهي باشد.
براي مثال يك نفر كه بنا به دلايلي دچار قتل نفس شده و يك انسان بيگناه را كشته است اگر روزي مشاهده كرد، چند انسان ظالم ميخواهند يك نفر بيگناه را به قتل برسانند، نميتواند به اين بهانه كه چون من خودم اهل عمل نيستم، ساكت بنشيند و كشته شدن او را تماشا كند.
بنابراين هر چند كه پايبندي انسان به احكام دين موجب نفوذ بيشتر سخنان او ميشود، اما اين امر مانع از آن نيست كه فريضه بزرگي چون امر به معروف و نهي از منكر به بهانة اهل عمل نبودن خود فرد ترك شود.
البته شايان ذکر است يکي از شرايط امر به معروف و نهي از منکر، احتمال تأثير است و اين بدان معناست که اگر بدانيم مخاطب ما چنان شخص جسور و مغروري است که به هيچ عنوان ولو اندک اين امر و نهي ما در او تأثير نمي گذارد، وظيفه شرعي نداريم که به اين فريضه عمل کنيم. حال اگر کسي بداند اين شخص به اين دليل که ما خود اهل عمل نيستيم امر و نهي ما را نمي پذيرد و تأثير نمي گذارد، وظيفه اي نداريم که امر به معروف و نهي از منکر کنيم.
پي نوشت ها:
[1] . آل عمران/ 104، 110، 114، نحل/ 90.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، دار الوفاء، اول، 1404ه.ق، ج 98، ص 68 و ص99؛ کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 5، ص55.