شيعه در اصطلاح به پيروان حضرت علي ـ عليهالسلام ـ و خاندانش، و كساني كه معتقد به جانشيني بلا فصل آن حضرت بعد از پيامبر(ص)، و نصّ ولايت او در غديرخم از طرف پيغمبر(ص) ميباشند گفته ميشود. اين واژه در كلمات حضرت رسول(ص) و حضرت علي ـ عليهالسلام ـ و ديگر امامان ـ عليهمالسلام ـ به كار رفته است. جابر بن عبد الله انصاري گويد:
«نزد پيغمبر بودم كه علي از دور نمايان شد. پيغمبر(ص) فرمودند: سوگند به كسي كه جانم در دست اوست اين شخص و شيعيانش در قيامت رستگار خواهند بود.» و نيز از ابن عباس نقل است كه گويد: وقتي آية «انّ الذّين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هُم خير البريّه» نازل شد، پيامبر(ص) به علي ـ عليهالسلام ـ فرمود: مصداق اين آيه تو و شيعيان تو ميباشيد كه در قيامت خشنود خواهيد بود و خداهم از شما راضي است»
در كتاب «تأسيس الشيعه» آمده است: «لفظ شيعه در روزگار پيامبر(ص) بوده است، چنانكه ابوحاتم در كتاب الزينة خود مينويسد: نخستين نامي كه در اسلام به روزگار رسول خدا(ص) آشكار گرديد شيعه بود و آن لقب چهار تن از صحابه بود: ابوذر غفاري، سلمان فارسي، مقداد بني اسود كندي و عمار بني ياسر،تا اينكه هنگام صفين اين اصطلاح در ميان هواخواهان علي ـ عليهالسلام ـ منتشر گرديد» و در نهايت اينكه انس بن مالك گويد: رسول خدا(ص) فرمود: «خداي متعال در روز قيامت بندگاني را بر ميانگيزد كه از چهرههايشان نوري از راست به چپ عرش پرتو افكني مي كند و به منزلة پيامبران هستند ولي پيامبر نيستند و به منزله شهيدان هستند و لي شهيد نيستند ابوبكر برخاسته گفت: من از آنان هستم اي پيامبر خدا؟ فرمود: نه سهل بن حنيف برخاسته گفت: من از آنان هستم اي پيامبر خدا؟ فرمود: نه پس رسول خدا(ص ) دستش را بر سر علي ـ عليهالسلام ـ گذاشته فرمود: اين است و شيعهاش»[1]براين اساس تشيّع و شكلگيري آن در زمان خود حضرت رسول اكرم(ص) بوده و آنحضرت اين واژه را درباره پيروان علي ـ عليهالسلام ـ بكار بردهاند امّا چرا اين مذهب را منسوب به امام صادق ـعليهالسلامـ نموده و از آن به «مذهب جعفري» تعبير كردهاند؛ بدين علت بود كه در فاصله انقراض امويان و قدرت يافتن عباسيان و نيز در دوران شكلگيري سلسلة اخير، امام صادق امكان و فرصت آن را يافت كه به گسترش علم و رونق احكام الهي دست زند وي در شرايطي كه از سانسور و كنترل امويان و فاصلهاي كه بين اهل بيت و مردم پديد آورده بودند آزاد ميشد، كوشيد تا آموزشهايي كه از طريق پدرش و او از جدش و او از رسول خدا(ص) آموخته بود، انتشار دهد در چنين اوضاع و احوالي بود كه امام صادق ـ عليهالسلام ـ به شهرت رسيد و امكان اظهار نظر پيدا كرد. و توانست از يكسو آزادانه به نقد و بررسي مسائل ديني بپردازد و از سوي ديگر چهرة سنّت را از گرد و غبار و زنگارها و آراء نادرست و شبههناك پاك كند. بدين گونه بود كه طالبان علم از جاي جاي جهان اسلام به مدينه هجرت كرده و در حوزة درس او گرد آمدند و در روزگار شكوفائي علم، مذهب اهل بيت بدو منسوب شد. چرا كه هر شيوهاي را امام ميپسنديد و هر نظري كه او تأييد ميكرد لاجرم به او نسبت داده ميشد و گفته ميشد «مذهب جعفر صادق ـ عليهالسلام ـ»[2]در اين دوران مبارك و فرخنده حوزة درسي امام صادق شهرتي عظيم يافت. وي رهبر فكري نهضت فرهنگي آن روزگار بود. در واقع نخستين كسي بود كه مكتب فلسفي جهان اسلام را پديد آورد. نه تنها كساني كه بعدها مذاهب فقهي را تأسيس كردند در حوزة امام شركت ميكردند بلكه دانش پژوهان فلسفه و فيلسوفان نيز از راههاي دور به مكتب علمي او روي آوردند.
در دوران ياد شده خانه امام صادق ـ عليهالسلام ـ دانشگاهي بود، كه به حضور عالمان بزرگ در حديث، تفسير،حكمت و كلام و… زينت يافته بود و در حوزة درسي وي غالباً دو هزار تن و گاه چهار هزار نفر شركت ميكردند.[3]ابن ابوالعوجاء اشاره به امام صادق ـ عليهالسلام ـ ميگويد: «اين شخص از جنس بشر نيست، اگر در جهان روحانياي، وجود داشته باشد كه هر گاه اراده كند جهاني و يا روحاني باشد اوست.[4]ذكر اين مطلب بيمورد نيست كه موسسين مذاهب فقهي، خود از اهل بيت علم ميآموختند و اين امر براي آنان فخر و سبب پيروزي و موّفقيت بود. ابو حنيفه از آراء امام علي ـ عليهالسلام ـ استفاده كرده، تا آنجا كه يكي از امتيازات مذهبش عمل به سخن مشهور نبي اكرم(ص) است كه فرمود: «إنا مدنية العلم و علي بابها»
و هموست كه به خاطر استفادة علمي از امام صادق ـ عليهالسلام ـ افتخار و مباهات ميكند. مالك بن انس يكي از شاگردان امام صادق ـ عليهالسلام ـ بود. شافعي از او علم آموخت و احمد بن جنبل از شافعي، شافعي جز از علي ـ عليهالسلام ـ از كس ديگري روايت نكرد از اينرو به تشيع متهم گرديد. يحيي بن معين، شافعي را به رافضي بودن متهم كرده و ميگويد: كتابش را در سيره مطالعه كردم و در آن جز ياد علي چيزي نيافتم. خود شافعي در ضمن ابياتي شيعه بودن خود را اينگونه بيان ميكند:كه اگر دوستي آل محمد رفض است. اي دو عالم شهادت دهيد كه من رافضي هستم.
و نيز از احمد بن حنبل از بهترين صحابي پيامبر(ص) سؤال شد او گفت: اول ابوبكر بعد عمر و بعد عثمان، كسي پرسيد پس علي؟ احمد گفت: شما از اصحاب پيامبر(ص) پرسيديد و حال آنكه علي خود محمد است.[5] با مطالعه در اين زمينهها رگههايي از انديشه تشيّع را در همه مذاهب اهل سنّت ميتوان يافت.
و حال به چه دليل امام صادق ـ عليهالسلام ـ مذهب تشيع را دوباره احياء كرد (مورد قيد شده در سؤال) در جملهاي كوتاه بايد گفت كه: در روايتي ابوصباح كناني گويد: «امام باقر ـ عليهالسلام ـ به حضرت امام صادق ـ عليهالسلام ـ كه راه ميرفت نگاه كرد و گفت: اين را ميبيني؟ اين از جمله كساني است كه خداي عزّوجل دربارة آنها ميفرمايد: ما ميخواهيم بر آن كسان كه در زمين ناتوان شمرده شدهاند منّت نهيم و پيشوايشان نموده و وارث زمينشان سازيم.»
با مطالعه در مورد آية مذكور معلوم ميشود كه امام صادق ـ عليهالسلام ـ بر طبق وظايف و موازين امامت مأمور بوده تا ضعفا را بحّد قدرت رسانده و اختيار انساني ايشان را از دست اقوياي بنياميه به حيطه خودشان انتقال دهد و در رأس آنان به رهبري اسلامي كه شايسته مقام وارثان زمين است بپردازد.[6]و اين امر يعني رهبري شايسته اسلامي و هدايت مردمان به سوي سعادت در هر عصري بر عهده امام همان عصر است كه طبق شرايط زماني و مكاني بدان عمل ميكند و شرايط امام صادق ـ عليهالسلام ـ براي اجراي اين امور مناسبتر بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امام جعفر صادق(ع) نويسنده: عقيقي بخشايشي.
2. ارشاد شيخ مفيد – ترجمه رسولي محلاتي.
3. منتهي الآمال نويسنده: شيخ عباس قمي.
4. سيره پيشوايان ، نويسنده: مهدي پيشوايي.
5. اصحاب امام صادق(ع) نويسنده: علي محدث زاده.
پي نوشت ها:
[1] . جعفري، سيد محمد مهدي، دائرة المعارف تشيع، نشر سعيد محبّي، چاپ اول، پائيز 1373 فصل اوّل ، ص 3 الي 5.
[2] . اسد حيدر، امام صادق ـ عليهالسلام ـ و مذاهب چهارگانه، مترجم حسن يوسفي اشكوري، ناشر: شركت سهامي انتشار، چاپ اول، 1369،ج اول، ص279 و 280.
[3] . همان، ج اول ، ص 59.
[4] . همان، ج اول، ص 82.
[5] . ر.ك: اسد حيدر، همان، ج اول، ص 299 و 300.
[6] . حسن قاضي، امام صادق ـ عليهالسلام ـ يك شخصيّت تاريخي، چاپ دوم، 1358، ص 256.