خانه » همه » مذهبی » چرا انحرافات فرقه شيخيه نسبت به فرقه هاي بابيه و بهائيه کمتر مورد تهاجم روحانيت شيعي قرار گرفته است در حالي که هر سه از يک جا نشأت گرفته و آن آموزه هاي احمد احسايي است و چرا در کشور ما پيروان فرقه شيخيه جزء اقليت هاي مذهبي محسوب نمي شوند؟

چرا انحرافات فرقه شيخيه نسبت به فرقه هاي بابيه و بهائيه کمتر مورد تهاجم روحانيت شيعي قرار گرفته است در حالي که هر سه از يک جا نشأت گرفته و آن آموزه هاي احمد احسايي است و چرا در کشور ما پيروان فرقه شيخيه جزء اقليت هاي مذهبي محسوب نمي شوند؟

فرقه شيخيه منتسب به شيخ احمد احسائي (1241 ـ 1166 هجري، قمري) مي باشد که در سن 20 سالگي به عراق رفت و در محضر علماي بزرگ شيعه مانند سيد مهدي بحر العلوم و وحيد بهبهاني دروس حوزوي را گذراند و از سيد مهدي بحر العلوم اجازه اجتهاد گرفت ولي در اثر ديدگاه هاي خاص خود درباره معاد و…. در سفري که به قزوين کرده بود توسط مرجع آن شهر ملا محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث تکفير شد و ديگر علماي شيعي نيز حکم کفر شيخ احمد احسائي را دادند.[1]پس از وي، سيد کاظم رشتي ادعاي نيابت او را کرد و بعد از سيد کاظم رشتي برخي از بزرگان شيخيه از جمله محمد کريم خان کرماني درکرمان و شفيع تبريزي در آذربايجان ادعاي نيابت وي را کرده و مباني شيخيه را تبليغ کردند و از سوي ديگر سيد علي محمد معروف به باب با ادعاي جانشيني سيد کاظم رشتي و سپس ادعاي مهدويت و نبوت، مسير ديگري را باز کرد و فرقه بابيه را ايجاد نمود.[2] پس از مرگ وي يحيي معروف به صبح ازل هدايت و رهبري بابيه را به عهده گرفت ولي با برادرش ميرزا حسينعلي بهاء اختلاف نمود و سرانجام با پيروزي ميرزا حسينعلي، فرقه بهائيت پايه گذاري شد.[3]اما اين که چرا علماي بزرگ شيعه که همواره حافظ مکتب تشيع بودند، با شيخيه کمتر مبارزه مي کنند تا بابيه و بهائيه؟ بايد گفت که فرقه شيخيه هر چند اختلافاتي با شيعه دارند و همين اختلافات باعث تکفير شيخ احمد احسائي شد، اما شيخيه در اصل اصول دين و فروع دين اختلافي با شيعه ندارند به طوري که شيخ احمد احسائي همه اصول دين پنج گانه شيعه را پذيرفته.[4] و سيد کاظم رشتي و ديگر بزرگان شان نيز انکار يکي از اصول دين و يا ضروريات ديني را موجب کفر آن شخص مي دانند.[5] يعني شيخيه در توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد هيچ اختلافي با شيعه دوازده امامي ندارند و فقط در جزئيات اين اصول اختلاف نظر وجود دارد مثلا شيخ احمد احسائي تفسير خاصي از معاد جسماني، معراج جسماني و معجزه شق القمر پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دارد که با ديدگاه علماي شيعه که برگرفته از آيات قرآن کريم و روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مي باشد، ناسازگار است.[6]ديگر اين که شيخيه در مقام اهل بيت عصمت ـ عليهم السلام ـ غلو کرده و از سويي بر اين پندارند که ده جزء از قرآن کريم که در مقام و فضيلت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بوده که در قرآن فعلي موجود نمي باشد، البته همه قرآن موجود را بدون حتي يک حرف اضافه، مي پذيرند که وحي الهي بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ توسط جبرئيل است.[7]از سوي ديگر امروزه شيخيه آذربايجان از مراجع، تقليد مي کنند و همه اصول و فروع دين شيعه دوازده امامي را قبول دارند و پشت سر علماي شيعه غير شيخيه نماز جمعه و جماعت مي خوانند.
بنابراين چون امروزه شيخيه اختلاف اصولي با شيعه ندارند و هيچ کدام از اصول و فروع شيعه را رد نمي کنند و اختلافاتشان خيلي جزيي است و لذا علماي شيعه نيز لزومي نمي بينند درباره اختلافات جزيي که در جامعه نيز تبليغ نمي شود و فقط دريک سري کتاب ها مانده است، مخالفت داشته باشند.
اما اين که چرا علماي شيعه در مقابل بابيه و بهائيه احساس وظيفه کرده و بر بطلان آن ها تاکيد مي ورزند به خاطر عقايدي است که دارند به عنوان نمونه علي محمد باب شيرازي در سال 1260 هجري، قمري، اول ادعا کرد باب و واسطه بين امام زمان ـ عليه السلام ـ و مردم مي باشد و سپس ادعا کرد که خود امام زمان است و بعد ادعاي نبوت کرد و اسلام را نسخ شده دانست و قرآن را تمام شده اعلام کرده و به جاي آن کتابي به نام بيان آورد و سپس پا را فراتر نهاده و ادعاي خدايي کرد.[8]با اين انحرافاتي که باب داشت، بايد هم علماي اصيل شيعه بپا مي خواستند و با شرک و بت پرستي که عده اي علي محمد باب را خدا و بت خود کرده بودند، به مبارزه بر مي خاستند و خود شيخيه نيز با اين پديده شوم استعماري مبارزه کردند زيرا شيخيه هيچ وقت اصول دين و فروع و ضروريات مذهبي را انکار نمي کردند و مخالفت با هرکدام از اصول و فروع و ضروريات را کفر مي دانستند.[9]اما بهائيت که علماي راستين شيعه براي حفظ دين مقدس اسلام بايد با آن ها به مبارزه ادامه دهند، انديشه هايي را رواج مي دهند که با هيچ منطق و استدلالي سازگار نيست و جز انحراف و نقشه دشمنان بودن نمي توان عنوان ديگري بر آن نهاد که اين انديشه هاي خرافي عبارت انداز:
1. بهائيت و مهدويت: ميرزا حسينعلي بهاء اول، خود را جانشين علي محمد باب مي دانست ولي بعد ادعاي مهدويت کرد و هرکس که او را امام زمان نمي دانست، کافر و مال و جانش هدر مي شد.[10]2. ادعاي نبوت: حسينعلي بهاء به مهدويت قناعت نکرد و مدعي شد که امر نبوت خاتمه نيافته ولي چون قرآن را مانع خود مي ديد، آن را به پندار خويش نسخ کرد و خود را پيامبر دانسته و گفت: خداوند مرا مبعوث کرد و با نشانه هايي به سوي شما فرستاده است.[11]3. ادعاي خدائي: رهبران بهائيت هر چند خود را روزي پيامبر دانسته و عده اي از افراد جاهل جامعه را منحرف ساختند ولي با ادعاي خدائي ميرزا حسينعلي معلوم شد که آن ها مشرک هستند و همانند فرعون گفت که خدايي جز من که عزيز، حکيم، باقي، تنها، قديم و… هستم، وجود ندارد.[12]پس از ميرزا حسينعلي، خدائي به فرزندش عباس افندي و بعد به شوقي رباني رسيد و امروزه ديگر بهائيان خدايي ندارند چون خدايا نشان مرده اند.[13]4. معاد: در انديشه بهائيت، بهاء الله مظهر خداست و آمدنش همان برپايي قيامت است و هرکس به او ايمان آورده، بهشتي و مخالفش اهل جهنم است. و قيامتي با توصيفي که اديان کرده اند وجود ندارد.[14]بر بطلان بهائيت همين بس که مي گويند با آمدن ميرزا حسينعلي بهاء قيامت بر پا شد ولي مشخص نيست چرا امروز خود را آئيني بر حق مي دانند و وقتي قيامت بر پا شد و خدا نيز مرد، ديگر مردم به چه چيزي ايمان آورند و براي چه چيزي عمل کنند. و اگر قيامتي وجود نخواهد داشت، چرا ديگران را کافر مي پندارند و آن هم به جرم اين که به خداي مرده بهائيان و قيامت که وجود ندارد ايمان نمي آورند و با توجه به اين که انديشه هاي خرافي و پوچ بهائيت با هيچ منطقي سازگار نمي باشد، نه تنها علماي شيعه بلکه هر فرد منصف و عاقلي با اين پندارها مخالفت مي کند.
اما اين که چرا شيخيه جزء اقليت هاي مذهبي قرار نمي گيرند؟ بايد گفت که اقليت مذهبي به کسي گفته مي شود که در اصول يا فروع با شيعه اماميه يا ساير فرقه هاي اسلامي اختلاف داشته باشد. اما شيخيه خود را مسلمان و شيعه دوازده امامي دانسته و به همه اصول و فروع دين معتقدند و در انتظار ظهور امام زمان مي باشند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ اين است شيخي گري؛ خ ليقواني.
2ـ خاتميت و پاسخ به ساخته هاي بهائي، علي امير پور.

پي نوشت ها:
[1]. فضايي، يوسف، تحقيقي در تاريخ و عقايد شيخي گري ـ بابي گري، و کسروي گرائي، تهران، آشيانه کتاب، دوم، 1382 ، هجري، شمسي، ص25.
[2]. همان، ص33.
[3]. همان، ص169.
[4]. احسائي، احمد، حيوة النفس، ترجمه، محمد کاظم رشتي، کرمان، چاپ خانه سعادت، دوم، 1353، هجري، شمسي، ص54.
[5]. کرماني، محمد کريم خان، هدايه الطالبين، کرمان، چاپ خانه سعادت، بي تا، ص175.
[6]. ر. ک خدائي، احمد، تحقيقي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، قم، اميرالعلم، چاپ دوم، 1382ش، ص142؛ ر.ک: رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب کلامي، قم، مرکز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377ش، ص320؛ ر.ک: سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه ، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1423ق، ص355.
[7]. المذاهب الاسلاميه، همان، ص355. و ر.ک: رشتي، سيد کاظم، مجمع الرسائل فارسي (16)، کرمان، چاپ خانه سعادت، دوم، ص193.
[8]. حسيني طباطبائي، مصطفي، ماجراي باب و بهاء، تهران، انتشارات روزنه، دوم، 1379، هجري، شمسي، ص45، ص84.
[9]. تحقيقي در تاريخ و عقايد شيخي گري، بابي گري، بهايي گري و کسروي گرائي، همان، ص18.
[10]. شريف الدين الامين، يحيي، فرهنگ نامه فرقه ها، ترجمه، محمد رضا موحدي، تهران، باز، دوم، 1378، هجري، شمسي، ص84.
[11]. ر.ک: افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، تهران، مهرفام، چاپ دهم، 1382ش، ص438، ص570، ص201.
[12]. چهاردهي، نورالدين، بهائيت چگونه پديد آمد، تهران، فتحي، چاپ اول، 1366ش، ص141.
[13]. تاريخ جامع بهائيت، همان، ص438، ص570.
[14]. شعبي، احمد، مقارنه الاديان (اليهوديه)، قاهره، نهضة المصريه، سوم، ج2 ص 329.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد