خدا حكيم است[1] و قرآن را هم حكيم معرفي ميكند.[2] بنابراين قرآن از بيهودهگويي به دور بوده،[3]و هدفمند است و هدف مهم آن، عاقل ساختن انسان است[4] تا در ساية آن به هدف نهايي خود (هدايت انسان)[5]، دست يابد. و براي رسيدن به آن، از شيوههاي مختلف مثل تكرار و …. استفاده كرده است.[6]نكات كلي:
1 ـ تكرار يكي از فنون فصاحت است.[7] غرض عمده از آن تأكيد است، چنانكه مرحوم مغينه مي نويسد: « مفسران اتفاق دارند كه، غرض از تكرار، تأكيد است. گوستاولين در كتاب « آراء و معتقدات» ميگويد: هر كس لفط يا ساختاري را پيوسته تكرار كند، آن را تبديل به عقيده ميكند.» و براي دست يابي به اين نتيجه، قرآن ، يك معني را، به شيو ديگر به مقتضاي حكمت تكرار ميكند»[8]فراء يكي از بزرگان ادبيات عرب در اين باره ميگويد: « قرآن به لغت عرب و به شيوه محاورهاي آنان نازل شده است[9]و از عادت عرب تكرار كلام ، براي تأكيد و فهماندن مطلب، ميباشد. به عنوان مثال در تأييد مطلب ديگران ميگويند: « بله! بله!» و در ردّ آن ميگويند: « نه! نه!»[10]و از آنجايي كه قرآن كتاب هدايت است، نه كتاب قانون يا … و هدايت عمومي جز با تكرار مطالب با بيانات متفاوت امكان ندارد، در آن تكرار وجود دارد.[11]چنانكه آيت الله جوادي آملي ميفرمايند: « تكرار در قرآن كريم از آن روست كه قرآن كتاب نور و هدايت است و در مقام هدايت لازم است مطلب واحد، در هر مناسبت، با زباني خاص ادا شود، تا ويژگي موعظه داشته باشد؛ بر خلاف كتب علمي كه هر مطلب، تنها در يك جا بيان ميشود و تكرار آن سودمند نيست. سرّ لزوم تكرار در كتاب هدايت، آن است كه، شيطان و نفس امّاره كه عامل ضلالت و عذابند، پيوسته به اضلال ( گمراه كردن آدمي مشغولند، و كار آنها گر چه گاهي كم ميشود، ليكن ترك نميشود، از أين رو تكرار ارشاد و هدايت نيز ضروري است.»[12]نتيجة تكرار و تأكيد، تلقين است كه اثر آن بر روان انسان غير قابل انكار است و شايد به همين جهت بر تكرار عبادات و دعاها و … در اسلام تأكيد شده است.
2 ـ نكتهاي در خصوص قصهها: قصههاي قرآن، چون آيينه، زشتي و زيباييها را نشان ميدهد، مانند علائم راهنمائي و رانندگي انسان را از خطرات ، آگاه كرده، و نحوه حركتش را به او تذكر ميدهد و همانند مناظر زيبا لذت بخش است. بنابراين تكرارشان بر حسب نياز، ضروري است.
3 ـ تكرار در قرآن به سبب تعدد غرضها ميباشد؛ مطالب و قصه هاي قرآن در هر جا به خاطر عرضي خاص، تكرار شده است.[13] به عنوان مثال: آية مباركة «فبأي آلاء ربكما تكذبان » در سورة الرحمن، به طور بي نظيري، 31 بار ذكر شده است و اين به جهت تعداد اسباب (نعمتهاي مورد سؤال ) ميباشد، كه پرداختن به يكايك آنها خارج از حد اين پاسخ است؛ بنابراين يك دسته بندي كلي ارائه ميگردد:[14] 1ـ اين آيه به دنبال عجائب خلقت و مبدأ و معاد هشت بار آمده است.[15]2 ـ بعد، به دنبال آيات آتش و عذاب و سختي آنها هفت مرتبه ( به تعداد درهاي جهنم)،[16]ذكر شده است.[17]3 ـ آنگاه به دنبال توصيف باغهاي بهشتي و نعمتهاي آن هشت مرتبه ( به تعداد درهاي بهشت)[18]تكرار شده است.[19]4 ـ سپس هشت دفعة ديگر، بعد از ذكر دو باغ بهشتي و نعمتهاي آن تكرار گشته است.[20]و به نظر مرحوم مغنيه اين تكرارها مانند اين است كه به كسي كه خدمات زيادي كردهاي، بگويي: « تو را از دست دشمن نجات دادم و اموال زيادي به تو دادم؛ پس كدامشان را انكار ميكني؟! فرزندانت را تربيت كردم و برايت خانه ساختم، پس كدامشان را انكار ميكني؟! و … كه اين در واقع تأكيد و تكرار يك چيز نيست، بلكه هر يك پيام تازهاي دارد.[21]
تكرار قصه ها در قرآن:
قرآن براي آسان شدن فهم معارف سنگين،[22]از مثل وقصه استفاده كرده است؛[23]و قصههاي حقيقي[24]را به صورت گزينشي،[25]و با بهترين شيوهها،[26]با هدف اصلي درس و عبرت گيري،[27]بيان كرده است؛ و هر قصهاي را كه درس و عبرت بيشتري دارد، تكرار كرده است؛ از اين رو قصههاي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ بيشتر تكرار شده است.[28]و اينجا فقط به سه موضوع كلي آنها اشاره ميشود:
1 ـ موسي ـ عليه السلام ـ و فرعون: آن دو در طرف نقيض همديگر بودند؛ يكي حق محض، و ديگري باطل محض بود؛ موسي ـ عليه السلام ـ داراي مقام « كليم اللهي»[29]، امّا فرعون در نهايت كفر بود و « انا ربكم الاعلي»[30] را سر ميداد؛ در حالي كه كفار عصر ساير پيامبران، در گردن كشي، مثل او نبودند.[31]ولي پيروزي نهايي از آن موسي ـ عليه السلام ـ شد؛ كه تكرار آن درس صبر براي مؤمنان، و عبرت براي كافران است.
2 – بني اسراييل : به اعتقاد علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) ، ويژگي بني اسراييل ، دشمني، لجبازي، مادي گرايي، و حس گرايي بوده است؛ و اين خصيصه درد كفار زمان پيامبر r و جوامع امروزي است؛ و قرآن قصههاي آنها را تكرار كرده است، تا مردم عبرت گيرند و دچار اين نوع بدبختي نشوند.[32]3 ـ سامري: داستان ساختن گوسالة طلايي، توسط سامري منافق،[33] و پرستش آن توسط بني اسرائيل، و بي اعتنايي آنان به منع هارون ـ عليه السلام ـ ( وصي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ) در چهار سوره تكرار شده است.[34]تا شايد مسلمانان بيدار شوند و گرفتار فتنة منافقان نشوند؛ امّا افسوس كه آنان با سوء استفاده از بي تفاوتي مسلمانان، فتنة سقيفه را بپا كردند؛ تا اينكه علي ـ عليه السلام ـ سخن هارون ـ عليه السلام ـ به موسي ـ عليه السلام ـ را خطاب به پيامبر ادا كرد:[35]« ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ »،[36] « فرزند مادرم! اين گروه مرا در فشار گذاردند، و ناتوان كردند، و نزديك بود مرا بكشند، پس كاري نكن كه دشمن مرا شماتت كند.» و شايد انتخاب اين آيه اشارهاي به شباهت فتنة سقيفه با فتنة سامري باشد.
و نتيجه اين كه دقت در هر بخش از قصههاي قرآن نشان ميدهد، در هر مورد داراي حكمت و فلسفة جديدي است كه در حقيقت تكرار نشده و در صدد بيان مطلب جديد خواهد بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 ـ آيت الله جوادي آملي تفسير موضوعي : قرآن در قرآن ( قم، مركز نشر اسراء ، چاپ دوم، 1378)، ص 286 – 245.
2 ـ(سوره اعراف،آيه 150)؛ آيت الله محمّد هادي معرفت، علوم قرآن، ( قم و تهران، التمهيد و سمت، چاپ اول، 1379، ص 276 – 270.
3 ـ محمّد محمدي اشتهاردي ، قصههاي قرآن به قلم روان، (تهران، نبوي، چاپ اول، 1378).
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك توبه/ 97 .
[2] . ر.ك يس/ 1 .
[3] . ر.ك فصلت/ 42 .
[4] . ر.ك جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن کريم، قرآن در قرآن، قم ، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 230.
[5] . ر.ك : همان، ص 250.
[6] . ر.ك جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، چاپ اول، 1378، ج 1، ص 52 ـ 44.
[7] . ر.ك : تفتازاني، سعدالدين، شرح المختصر، قم، دارالحكمه، بي نوبت چاپ، بي تا، ج 1، ص 282.
[8] . مغنيه، محمدجواد، التفسير الكاشف، بيروت، دار العلم للملايين، چاپ چهارم، 1990م، ج 1 ص 96 و 97 .
[9] . ر.ك: نحل/ 103 .
[10]. ر.ك : معرفت، محمّد هادي، التمهيد، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، 1414 ق، ج 5 ، ص 106 .
[11] . ر.ك: مغنيه، محمّد جواد، پيشين، ج 2، ص 440.
[12] . جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، پيشين، ص 51 و52 .
[13] . ر.ك: حكيم، سيد محمدباقر، علوم القرآن ، قم، مجمع الفكر الاسلامي، چاپ سوم، 1417 هـ ق، ص 367.
[14] . ر.ك : معرفت، محمّد هادي، پيشين، ص 104.
[15] . ر.ك: الرحمن/ 30- 1 .
[16] . ر.ك: حجر/ 44 .
[17] . ر.ك: الرحمن/ 45 – 31 .
[18] . محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه، قمي (شيخ صدوق)، الخصال، باترجمه سيد احمد فهري زنجاني، تهران، انتشارات علميه السلاميه، بي نوبت چاپ، بي تا، ص472، امام علي ع فرمود: «همانا كه از براي بهشت، هشت در است از يك درش پيغمبران و صديقان داخل شوند و از يك در شهيدان و افراد شايسته داخل شوند و از پنج درش شيعيان و دوستان ما داخل شوند و…».
[19] . ر.ك: الرحمن/ 61 ـ 46 .
[20] . ر.ك: الرحمن/ 62 تا آخر.
[21] . ر.ك: مغنيه، محمّد جواد، پيشين، ج 7، ص 207 .
[22] . ر.ك: مزمل/ 5.
[23] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، پيشين، ص 299.
[24] . ر.ك : كهف/ 13 .
[25] . ر.ك: معرفت، محمّد هادي، علوم قرآني، تهران، التمهيد و سمت، چاپ اول، 1379، ص 273.
[26] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، پيشين، ص 301 .
[27] . ر.ك: يوسف/ 111.
[28] . ر.ك: طباطبائي، سيد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371، ص 268 و 269.
[29] . ر.ك: نساء/ 164.
[30] . نازعات/ 24.
[31] . ر.ك : مركز الثقامة و المعارف الاسلامي، علوم القرآن عند المفسرين، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1375، ج 3، ص 399.
[32] . ر.ك : طباطبائي، سيد محمّد حسين، پيشين، ص 209 و210.
[33] . ر.ك : محمدي اشتهاردي، محمّد، قصههاي قرآن، به قلم روان، تهران، نبوي، چاپ اول، 1378، ص 268 و 269.
[34] . ر.ك: بقره/ 51، 54، 92، 93، نساء/ 153، اعراف/ 152- 148، و طه/ 97 – 85 .
[35] . ر.ك: احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، با تحقيق و تصحيح ابراهيم بهادري و محمد هادي به، تهران ، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1416، هـ ق، ج 1، ص215، سبحاني، جعفر، فروغ ولايت، بي جا، صحيفه، چاپ اول، 1368، ص 183.
[36] . اعراف/ 150.