در اسلام سيد اختصاص داده شده به سيادت حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ، چنان چه در حديث مشهور فرمود: «أنا سيّد ولد آدم»؛[1] من سيد فرزندان آدم هستم.
ترمذي از ابو سعيد خدري نيز روايت كرده است: «قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ: أنا سيّد ولد آدم يوم القيامه؛[2] رسول خدا فرمود: من روز قيامت سيد فرزندان آدمم.
از اين رو كساني كه از اولاد پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند در نسل حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ منحصر شده است و از نسل او و علي بن ابيطالب، همه سيد شناخته شدند. چنان كه در روايات هم آمده است. فاطمه سيدة نساء العالمين و عليّ ابن ابيطالب سيد الاوصياء[3] الاحسن و الحسين سيّد اشباب اهل الجنة».[4]در حقيقت ريشة سيادت همان عظمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ در صفات، منشها و اعمال ايشان است، آنها به خاطر شخصيت والايشان آقا، سيد و بزرگ بودند و شعاع اين شخصيت از نظر فقه اسلام تا جد اعلاي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ يعني هاشم نيز گسترده ميشود و فرزندان او نيز از اين رهگذر كسب افتخار ميكنند.[5] لذا به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ذرية او، سيد ميگويند و به حضرت آدم و ذريهاش سيد نميگويند.
بنابراين سيادت در مفهوم خاص اسلام به خاندان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و اصحاب كساء اطلاق ميشود نه بر كسي ديگر. كه اين نسبت از ديرزماني يعني آغاز قرن اوّل بر بنيهاشم به خصوص ذرية پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به كار برده ميشده است.
كثرت و بسياري فرزندان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ از مزاياي اختصاصي اسلام است و در هيچ مكتب و مذهبي نميتوان خاندان چنين بزرگ كه رشتة نسب و حسب آنان به شخص پيغمبر برسد، مشاهده كرد. ولي در اسلام صدها هزار و بلكه ميليونها نفر هستندكه پشت در پشت داراي شجره نامه هستند و طبق آمار تخميني، يك دهم جمعيت مسلمانان را سادات تشكيل ميدهند. كه سه ميليون نفر از آنان سادات فاطمي هستند.
سادات علوي، فاطمي، حسني، حسيني، عباسي، زيدي، جعفري، اسماعيلي، موسوي، رضوي، نقوي و تقوي، شعب مختلف اين خاندان بزرگ را تشكيل ميدهند و به هر كجا رفتهاند از خود آثار علمي، اجتماعي و تربيتي به جا گذاشتهاند و در كنار مدفن آنان مساجد با شكوه و مدارس اسلامي برپا گشته است. نسب خانوادة بزرگ سادات به حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ ميرسد و جدة ايشان دختر پيغمبر گرانقدر اسلام است كه عمرش چون گل كوتاه بود و بيش از هيجده سال زندگي نكرد.
البته اين نكته نيز قابل ذكر است كه در اسلام ارزش براي تقوي و عمل صالح است. سيد پرهيزكار و متقي بر اساس اعمال نيك وارد بهشت ميشود نه بر اساس سادات بودن، قرآن ميفرمايد: «ان اكرمكم عندالله اتقكم»[6] گراميترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است. اسماعيل از پدر بزرگوارش امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيد: كه گناهكاران طايفه ما چه حال دارند؟ فرمود: «و ليس بأمانيكم و لا اماني اهل الكتاب»؛[7] يعني نه اوضاع دلخواه شماهاست و نه آرزوهاي اهل كتاب، هر كس بدي ميكند جزا داده ميشود به آن، و نمييابد براي خود غير از خدا ياري و نه ياوري.[8]امام باقر ـ عليه السّلام ـ نيز فرمود: ميانه خداوند و احدي قرابتي نيست، به درستي كه محبوبترين خلق به سوي خدا و گراميترين ايشان بر خدا کسي است كه متقيتر و عمل كنندهتر بطاعت خدا بوده باشد، به خدا قسم هيچ بندهاي خويش را نزديك به خدا نميكند مگر به واسطة طاعت… هر كه مطيع خدا است دوست ما است و هر كه نافرمان خدا است دشمن ما است و دوستي ما به دست نميايد مگر به ورع وعمل صالح…[9]. بنابراين، ملاك و معيار در اسلام طاعت و بندگي خداوند است.
نتيجه اين كه: سيد اختصاص داده شده به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ذريهاش. اولاً به خاطر وجود روايات كه بيان شد. ثانياً به خاطر عظمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ در صفات، منشها و اعمال ايشان است. كه از اين رهگذر فرزندانش نيز كسب افتخار ميكنند. لذا به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ذرية او، سيد ميگويند و به حضرت آدم و ذريهاش سيد نميگويند.
درست است كه احترام ذرية پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ لازم است امّا ملاك و معيار ارزش نزد خداوند تقوي وعمل صالح است، سيد و غير سيد فرق ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پاسخ به پرسشها از ديدگاه تشيع و تسنن، مؤسسه آموزشي پژوهشي مذاهب اسلامي، انتشارات دفتر نمايندگي رهبري در امور اهل سنّت بلوچستان، ص 193 تا 201.
2. صدوق، ترجمه اعتقادات صدوق، انتشارات علميه اسلاميه، ص 136 تا 141، باب 41.
پي نوشت ها:
[1] . هندي، متقي، كنز العمال، بيروت الرساله، 1408 هـ .ق ، ج 7، ص 26.
[2] . همان، ج 11، ص 756.
[3] . همان، ج 12، ص 96.
[4] . همان، ج 13، ص 640.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر، سبحاني، جعفر، پاسخ به پرسشهاي مذهبي، ناشر مدرسه الامام علي بن ابي طالب، چ اوّل، 1377، ص 607.
[6] . حجرات/ 13.
[7] . نساء/ 122.
[8] . صدوق، اعتقادات شيخ صدوق، باب 41، اعتقاد درباره علويان.
[9] . همان.