بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امام ـ عليه السلام ـ در برابر اقدام اهل سقيفه بين دو امر قرار گرفته بود. از يك طرف حق خود و خاندانش مطرح بود و از سوي ديگر حفظ دين و پاسداري از دستاوردهاي اسلام، برايش مطرح بود، امام ـ عليه السلام ـ حق خود را فداي حفظ اسلام نمود و در عين حال در فاصله شش ماه پس از رحلت پيامبر حقانيت خود را در مواقع گوناگون بيان نمود و آن را شرح داد تا مردم در مورد امر جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گمراه نمانند.
جو عمومي به نفع امام نبود، مخالفين امام از او چهره خشن بي رحم و قاتل و از همه مهمتر، جوان و بي تجربه! در اذهان عموم مردم ساخته بودند، بنابراين لازم بود امام ـ عليه السلام ـ با هوشياري و احتياط كامل براي دست يافتن به اهداف خود حركت نمايد. لذا «سكوت تلخ» را انتخاب مي كند.
مقصود از سكوت، ترك قيام به شمشير است نه ترك و رها ساختن جامعه به حال خود، امام در صحنه سياسي جامعه خود ناظر و حاضر بود، اين حضور تا جائي بود كه وقتي «مغيرة بن شعبه» در زمان خلافت عثمان مي خوارگي كرده بود وعثمان به خاطر خويشاوندي خود با مغيرة از اجراي حد الهي بر او صرفنظر كرد، امام او را گرفت و حد الهي را بر او جاري ساخت و فرمود: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت، حدود الهي معطل و متروك بماند[1]» و يا د رجريان تبعيد ابوذر صحابي انقلابي كه بر عليه عثمان قيام كرده بود، او را بدرقه و از او تمجيد نمود[2] امام درباره سكوت تلخ خود در موارد مختلف گفته و مي فرمايد:
«…د رانديشه فرو رفتم، كه ميان دو راه كدام را برگزينم؟ آيا با كوته دستي قيام كنم يا برتار يكي كور صبر كنم، تاريكيي كه بزرگسال در آن فرتوت مي شود و جوان پير مي گردد و مؤمن در تلاش سخت تا آخرين نفس واقع مي شود. ديدم صبر بر همين حالت طاقت فرسا، عاقلانه تر است، پس صبر كردم، در حاليكه خوار در چشم و استخواني در گلويم بود[3]». سكوت امام دلائل و علت هاي خاصي داشت كه به پاره اي از آنها اشاره مي نمايم.
1ـ نداشتن يار و ياور.
2ـ حضور منافقان فرصت طلب در ميان مسلمانان.
3ـ اعراب مرتد در انتظار رحلت پيامبر به سر مي بردند تا پس از رفتن او انتقام خود را از اسلام بر گيرند. و حوادث دوران خلافت ابو بكر اين موضوع (مرتدين) را تأييد كرد.
4ـ وجود دشمنان خارجي نيرومندي مانند دولت هاي ايران و روم و خطر بالقوه آنها نسبت به اسلام.
اين عوامل و عوامل ديگر موجب گرديد تا امام علي ـ عليه السلام ـ دست به شمشير نبرد، چه در اين صورت جنگ داخلي به وجود مي آمد و نتيجه آن نابودي اسلام بود.
عامل ديگر حفظ جان امام بود، زيرا اگر امام مخالفت علني مي نمود، او هم گرفتار سرنوشت «سعد بن عُباده» رئيس گروه «خزرج» مي شد و قاتلان امام مي گفتند: «جن ها» او را كشتند. درست همان كاري را كه با مرده سعد بن عباده كردند. لذا امام ـ عليه السلام ـ با هوشياري كامل و احتياط تمام براي رسيدن به اهداف خود قدم برداشت. ابن ابي الحديد درباره اين روش و سياست امام مي نويسد. موضع 25 ساله امام را از استادم پرسيدم و او در پاسخ گفت:
«اگر نبود امام بيني خود را بر خاك ماليده و صورت خود را بر خاك نهاده كشته مي شد. اما او خود را از حضور بازداشت و مشغول عبادت گرديد، در قرآن نظر مي كرد، او از وضع خود (در زمان حيات پيغمبر) دست برداشته، شمشير را به فراموشي سپرد.
«… او خود را سياح در زمين و راهب در كوهها نشان داد و حتي خلفاء را اطاعت مي كرد… آنها نيز او را رها كرده و درباره او سكوت كردند… و انگيزه اي نداشتند تا او را بكشند و اگر غير از اين بود كشته مي شد[4]».
بنابراين همكاري امام ـ عليه السلام ـ با خلفاء بخاطر مصلحت بود، مصلحتي كه تأثير آن بيش از جنگ با شمشير بود، زيرا امام با مصلحت انديشي موفق گرديد هم دين را از خطرات مهلك و ويرانگر نجات دهد و هم اين كه جان خود را حفظ نمود و با رفتار و سلوك و بي اعتنائي خود به امر خلافت، دلهاي مردم را به خود جذب نمود، پس از قتل عثمان هجوم جمعيت بيعت كننده به اندازه اي بود كه نزديك بود امام حسن و امام حسين ـ عليه السلام ـ زير دست و پا پايمال گردند[5] بر اين اساس حكومت امام نسبت به خلفاي ديگر مردمي ترين حكومت بوده است. از همه مهمتر امام در دوران خلافت پنج ساله خود تصويري از حكومت اسلامي را ارائه نمود كه در طول تاريخ همواره الگوئي ارزشمند براي همه آزاديخوان جهان اعم از مسلمان و غير مسلمان بوده و هست و اين همه از بركات آن سكوت معني دار علي ـ عليه السلام ـ بود. استاد مطهري در اين مورد مي گويد:
«سكوت و مدارا در برخي شرائط بيش از قيامهاي خونين نيرو و قدرت تملك نفس (خويشتن داري) مي خواهد. مردي را در نظر بگيريد كه مجسمه شجاعت و شهامت و غيرت است، هرگز به دشمن پشت نكرده و پشت دلاوران از بيمش مي لرزد، اوضاع و احوالي پيش مي آيد كه مردمي سياست پيشه از موقع حساس استفاده مي كنند و كار را بر او تنگ مي گيرند تا آجا كه همسر بسيار عزيزش مورد اهانت قرار مي گيرد و او خشمگين وارد خانه مي شود و با جمله هائي كه كوه را از جا مي كند شوهر غيور خود را مورد عتاب قرار مي دهد و مي گويد:
«پسر ابوطالب»! چرا به گوشه خانه خزيده اي؟ تو هماني كه شجاعان از بيم تو خواب نداشتند، اكنون در برابر مردمي ضعيف سستي نشان مي دهي، اي كاش مرده بودم و چنين روزي را نمي ديدم».
علي خشمگين از ماجراها از طرف همسري كه بي نهايت او را عزيز مي دارد اين چنين تهييج مي شود، اين چه قدرتي است كه علي را از جا نمي كند، به همسرش مي گويد: من فرقي نكرده ام، من همانم كه بودم، مصلحت چيزي ديگر است و همسرش را قانع مي كند[6].
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيري در سيره ي ائمه اطهار (ع)، مرتضي مطهري.
2. سيري در نهج البلاغه، استاد مرتضي مطهري.
3. پژوهشي عميق در زندگي امام علي ـ عليه السلام ـ جعفر سبحاني.
4. سيره پيشوايان ـ مهدي پيشوايي.
پي نوشت ها:
[1]- حكيمي، محمد رضا، امام در عينيت جامعه، ص 77.
[2]- صبحي صالح، نهج البلاغه، كلام 130، ص188.
[3]- نهج البلاغه، خ3.
[4]ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 310.
[5]- نهج البلاغه، خ3.
[6]- سيري در نهج البلاغه، صفحات 183و184.مرتضي مطهري.