خلافت اسلامي در فضايي ناعادلانه به ابوبكر رسيد. و علي ـ عليه السلام ـ از آنجا كه خود را از هر نظر شايسته خلافت مي ديد، ابتدا از بيعت باابوبكر امتناع نمود.[1] و سرانجام ناچار شد در يك سياست حق مدارانه، باابوبكر بيعت كند.
محققين اهل سنت،اجبار علي ـ عليه السلام ـ را در پذيرش چنين بيعتي پذيرفته اند.[2] ولي دربارة زمان اين پذيرش، ميان آنها اختلاف است. برخي از آنها تمام تلاش خود را به كار بسته تا بيعت امام را بلافاصله پس از بيعت مردم نشان دهند.[3]ودليل آن را چنين آورده اند كه «علي ـ عليه السلام ـ همواره با ابوبكر بود و تمام نمازهايش را پشت سر وي مي خواند.» ولي بلافاصله افزوده است: مشهور آن است كه علي ـ عليه السلام ـ صلاح ديد كه نظر فاطمه ـ رضي الله عنها ـ را رعايت نمايد، و وقتي كه فاطمه ـ رضي الله عنها ـ پس از شش ماه از مرگ پدر از دنيا رفت، با ابوبكر جلوي مردم بيعت كرد.[4]ولي توجه به حوادث پس از رحلت پيامبر، نظر نويري در نهاية الارب را تاييد مي كند كه دربارة چگونگي بيعت امام مي گويد: پس از آن كه عمر، فاطمه(س) را تهديد جدي نمود و سوگند خورد كه تهديد خود را عملي خواهد نمود، فاطمه به علي گفت كه ملاحظه وي را نكند و با ابوبكر بيعت نمايد.[5] توجه به فلسفه بيعت امام با خليفه، علت همكاري امام با خلفاء در ساير زمينه ها، از جمله نماز خواندن پشت سر آنها را روشن مي نمايد.
امام و بيعت با خلفاء
توجه به شرايط اسلام و مسلمانها پس از رحلت پيامبر، درك بهتري از درستي روش امام در پي گيري روش مسالمت آميز با خلفاء، به دست مي دهد. مردم قبائل مختلف شبه جزيره عربستان در سالهاي آخر عمر پيامبر به اسلام روي آوردند، لذا هنوز ايمان واقعي در دل آنها ريشه نگرفته بود و هر حادثه اي هر چند كوچك مي توانست تزلزل اعتقادي آنها را فراهم آورد خطر ديگري كه جهان اسلام، با آنها مواجه بود مسئله ارتداد بود به اين معنا كه پس از مرگ پيامبر گروهي از قبايل تازه مسلمان، با حكومت مركزي به مخالفت برخاسته و از پرداخت ماليات اسلامي، امتناع نمودند، علاوه بر اينها خطر مدعيان نبوت مانند مُسيلمه و سَجاح و طُليحه، كيان اسلام را تهديد مي كرد. با توجه به اين شرايط حساس بود كه امام جهت حفظ وحدت مسلمين و جلوگيري از بروز جنگهاي خونين داخلي، مصلحت ديد كه با خليفه بيعت نمايد.
امام (ع) در تحليل موضع خود مي گويد: و ايم الله لو لا مخالفه الفرقه و ان يعود الكفر و يبور الدين لكنّا علي غير ما لنا لهم عليه.[6](به خدا سوگند اگر ترسي از بروز اختلاف و بازگشت كفر و از بين رفتن دين نبود، رفتاري غير از آن چه انجام داديم، در پيش مي گرفتيم.) پس ضرورت وحدت ميان مسلمانها و حفظ حوزة اقتدار اسلام در برابر بيگانگان ايجاب مي نمودند كه امام از صف مسلمين خارج نشود. در جمعه و جماعت شركت كند، سهم خود را از غنائم دريافت و خليفه را ارشاد نمايد، البته انجام اين امور، مانع از آن نبود كه علي ـ عليه السلام ـ در هر فرصت مناسب حق خود را اظهار و مطالبه و نسبت به جفاي خلفاء شكايت نمايد، كه خطبه هاي فراواني در نهج البلاغه شاهد اين مدعي است.[7] البته سيد مرتضي در خصوص اقتداء امام در نماز به خلفاء معتقد است كه اين اقتداء ظاهري بوده نه حقيقي و علت اقتداء ظاهري امام به خلفاء را غلبه آنها بر قدرت و اينكه امتناع از اقتداء آنها به عنوان دشمني قلمداد خواهد شد، مي داند.[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امامت و رهبري، شهيد مطهري.
2. تلخيص الشافي، شيخ طوسي، ج21394.
3. بحارالانوار، ج29.
پي نوشت ها:
[1] . حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالاندلس، چاپ هفتم، 1964، ج1، ص 266.
[2] . صبحي الصالح، النظم الاسلاميه، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، سال 1396، ص 263.
[3] . بلاذري، انساب الاشراف، بيروت، 1996، ج5، ص 126؛ ابن كثير، البدايه و النهايه، ج5، 249.
[4] . ابن كثير، البداية و النهاية، مكتبة المعارف، 1966م، ج5، ص 249.
[5] . نويري، نهاية الارب، المكتبة العربيه، قاهره، 1395هـ ، ج19، ص 40.
[6] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج1، ص 307.
[7] . ر.ك: مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1364، ص 20، بخش مقدمه.
[8] . طوسي، تلخيص الشافي، قم، منشورات العزيزي، 1394هـ ، ج2، ص 158.