در پاسخ به اين سؤال بايد به چند نكته توجه كرد
اول: اصل مسئلهي قتل قبطي از نظر مفسران، اهميت چنداني نداشته و به دلايل زير بحث از اين موضوع ضروري نبوده است:
الف) قبطي از جنايتكاران فرعوني و مفسدان بيرحمي بوده كه هزاران نوزاد بني اسراييلي را سر بريدند و از هيچ جنايتي بر بني اسراييل اِبا نداشتند؛ بنا بر اين خونشان بر بني اسرائيل محترم نبوده است.[1]ب) فرد بني اسراييلي براي مقابله با قبطي از حضرت موسي كمك خواست؛ با توجه به اين كه او فردي مؤمن و پيرو حضرت موسي بوده، ياري نمودن حضرت موسي ضروري بوده است؛ وانگهي آن حضرت قصد كشتن آن مرد را نداشته و عادتاً نيز يك مشت موجب قتل نميشود.[2]ج) نظر به اين كه مرد قبطي مشرك محارب بوده و قتل مشرك محارب نيز جايز بلكه واجب ميباشد،[3] بنا بر اين موضوع «ديه» منتفي است؛ البته اين قتل نبايد در اين زمان واقع ميشد؛ زيرا موجبات گرفتاري حضرت موسي را فراهم مينمود و مشكلاتي در راه رسيدن به اهدافش ايجاد ميكرد.
دوم: آنچه از نظر مفسران در اين ماجرا اهميت دارد و نيازمند بحث است، اين است كه داستاني قرآن كريم دربارهي قتل قبطي نقل ميكند، برخي از قسمتهاي آن در ظاهر با عصمت و نبوت سازگار نيست و همين مسئله باعث ايراد و شبهه براي اشكال تراشان شده است كه نياز به توضيح دارد.
گفته شده كشته شدن مرد قبطي از دو حال خارج نيست: يا او مستحق چنين قتلي بوده يا مستحق نبوده است؛ اگر مستحق نبوده ارتكاب قتل براي نبي چه قبل از نبوت و چه بعد از آن جايز نيست؛ پس چگونه حضرت موسي مرتكب آن شده است؟ و اگر آن مرد مستحق قتل بوده، چرا حضرت موسي اظهار ندامت نموده و براي اين كار طلب مغفرت از خداي متعال نموده است؟[4]پاسخ بخش اول سؤال اين است كه: بر فرد مؤمن لازم است كه وقتي فرياد مظلومي را شنيد و از وي در مقابل ظلم طلب كمك نمود، به ياري او بشتابد. حضرت موسي نيز به همين جهت و براي رها ساختن يكي از پيروانش از دست ظالم و براي دفع شرّ وارد ماجرا شد و در اين مسير، قتل اتفاق افتاد. قتلي كه بدون قصد قبلي بوده و براي دفاع از مظلوم صورت گرفته است؛ بنا بر اين اقدام حضرت موسي هيچ قبحي نداشته است.
امّا در جواب بخش دوّم سؤال بايد گفت: موسي وقتي متوجه شد كه مرد قبطي در اثر مشت او از پا در آمد و نقش بر زمين شد، رو به درگاه خداي خود كرده گفت: «ربّ اني ظلمتُ نفسي فاغفرلي فغفر له…»؛ پروردگارا من به خود ستم كردم تو مرا بيامرز و خدا نيز او را آمرزيد… و منظور از اين «ستم به نفس» اين بود كه من در دفاع از ستمديدگان بني اسراييل و اظهار حق، شتاب كردم و موجبات گرفتاري خود را به دست قبطيان به اين زودي فراهم كردم. و بدين وسيله مشكلاتي در راه پيشبرد هدف خويش ايجاد نمودم. اكنون تو در اين راه كمكم كن و داستان مرا از فرعون و قبطيان پوشيدهدار. و خلاصه منظور آن حضرت استعانت و استمداد از خداي تعالي و يا انقطاع به درگاه او بود و منظور اين نبود كه خدايا گناهي از من سر زده و تو آن را برايم بيامرز. و شاهد بر اين، جملهاي است كه خداي تعالي به دنبال آن نقل فرموده: «قال ربّ بما انعمت علي فلن اكون ظهيراً للمجرمين»؛ پروردگارا به پاس آن نعمتي كه به من دادي من پشتيبان مجرمان نخواهم بود.[5]قابل توجه اين كه: غفران به چند معنا ميآيد كه يكي از معاني غفران پوشانيدن است[6] و در اينجا در همين معنا استعمال شده است. براي روشنتر شدن مطلب دربارهي داستان قتل قبطي توسط حضرت موسي كه در آيات 15 تا 17 سورهي قصص آمده است، به روايتي از امام رضا(ع) تمسك ميكنيم:
در عيون نقل شده است كه مأمون از امام رضا(ع) سؤال كرد: يابن رسول اللّه! آيا شما نميگوييد كه انبيا معصومند؟ امام فرمود: بلي. مأمون گفت: پس مرا آگاه ساز دربارهي اين سخن خدا كه ميفرمايد: «فوكزه موسي فقضي عليه قال هذا من عمل الشيطان» امام فرمود: حضرت موسي به هنگام غفلت اهل يكي از شهرهاي فرعون، وارد آن شهر شد كه آن هنگام بين مغرب و عشا بود. در آن وقت دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند؛ يكي از پيروان او و ديگري از دشمنان او بود؛ پس (در دفاع از فرد مؤمن) يك مشت به دشمن او زد كه او در دم جان سپرد و حضرت موسي گفت: «هذا من عمل الشيطان» يعني اين جنگ كه ميان اين دو مرد واقع شده بود، از عمل شيطان است؛ نه اين كه عمل موسي(ع) عمل شيطان باشد. مأمون گفت: پس معناي سخن موسي كه ميگويد: «ربّ اني ظلمت نفسي فاغفرلي» چيست؟ حضرت فرمود: يعني من با ورود به اين شهر خود را در جايي قرار دادم كه نبايد قرار ميدادم؛ پس مرا از ديد دشمنان پوشيده و پنهان دار تا به من دسترسي پيدا نكنند و مرا به جرم قتل قبطي نكشند. خدا نيز او را پنهان داشت… موسي گفت: خدايا به خاطر اين نعمت كه به من دادي (و آن نيرويي است که با آن يك مرد را با ضربهي يك مشت كشتم) هيچگاه پشتيبان مجرمان نخواهم بود؛ بلكه با همين نيرو با آنان مبارزه خواهم كرد.[7]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي، ج 16.
2ـ قصص قرآن، سيد هاشم رسولي محلاتي، ج2.
پي نوشت ها:
[1]. مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، ج16، ص45.
[2]. الصادقي، محمد، الفرقان في تفسير قرآن، ج20، ذيل آيهي 17 سورهي قصص.
[3]. همان.
[4]. طبرسي، مجمع البيان، ج7، ص328.
[5] . رسولي محلاتي، سيد هاشم، قصص قرآن، ج2، ص63.
[6] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج16، ص21ـ20.
[7]. همان.