1. هیچ فردی را تا زمانی که از دنیا نرفته نمی توان فهمید آیا کافر از دنیا می رود یا مؤمن حتی انبیاء الهی که معصومند و غیب را به تعلیم خداوند می دانند به طور حتم هیچ مسأله را نمی دانند، چه آنکه علمی که انبیاءالهی و اوصیای آنان بر آن مطلع اند احتمال «بدا» و تغییر در آن راه دارد، به همین جهت امیرمؤمنان می فرماید: «اگر نبود آیه ای در قرآن «یمحوالله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب؛ محو می کند خداوند هر چه را که بخواهد و اثبات می کند و در نزد او است ام الکتاب» من شما را خبر می دادم بر هر آنچه در آینده رخ می دهد. بنابراین علم اولیای الهی از لوحی است که احتمالا محو و اثبات در آن می رود و علمی که در آن «بدا» نیست و لا یغییر است مخصوص خداوند است،
2. با توجه به این نکته، برخی از مفسران گفته اند استثنای خداوند از اهل نوح که وعده نجات به آنان داده شده بود تنها همسر وی بوده که با جمله «الا من سبق علیه القول» استثنا شده بود، و فرزند وی امید نجات در وی بوده، می توان گفت حضرت نوح که حریص بر نجات همگان از جمله فرزندش بود از خداوند در قالب سؤال و استفسار و نه اعتراض می پرسد که خدایا فرزند من از اهل من است و وعده تو حق است آیا آخر الامر او جز نجات یافتگان خواهد بود یا نه؟
3. در ادامه آیات خداوند می فرماید من تو را موعظه می کنم که از جاهلان نباشی، این آیه در حقیقت تحذیر نوح است و خداوند نمی گوید تو از جاهلان هستی بلکه او را بر حذر می دارد و می گوید مبادا این گونه فکر کنی که او از اهل تو بوده و نجات یافته بلکه او عمل غیر صالح بوده و از جنس مادرش می باشد و ارتباطی به تو ندارد. بنابراین معنی آیه این است که من تو را نصحیت می کنم برای این که از جاهلان نباشی، و در ادامه حضرت نوح به خداوند پناه می برد و می گوید: خدایا من به تو پناه می برم از این که از تو چیزی را درخواست کنم که علم به حقیقت آن ندارم و اگر تو نیامرزی مرا و رحم نکنی و مرا دستگیری نکنی از خاسران خواهم بود، این کلام صورتش توبه است ولی در حقیقت شکر به نعمت تعلیم و تربیتی است که خداوند به حضرت نوح عنایت فرموده بود، و اگر حضرت نوح سؤالش از خداوند به شکل اعتراض بود به خداوند نمی گفت من پناه می برم به تو که چیزی را از تو بخواهم که علم به آن ندارم، و جا داشت که به صراحت بگوید خدایا من از تو درخواست نابجایی کردم و از آن تائب هستم.(1)
پی نوشت:
1. طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 232-236.
2. با توجه به این نکته، برخی از مفسران گفته اند استثنای خداوند از اهل نوح که وعده نجات به آنان داده شده بود تنها همسر وی بوده که با جمله «الا من سبق علیه القول» استثنا شده بود، و فرزند وی امید نجات در وی بوده، می توان گفت حضرت نوح که حریص بر نجات همگان از جمله فرزندش بود از خداوند در قالب سؤال و استفسار و نه اعتراض می پرسد که خدایا فرزند من از اهل من است و وعده تو حق است آیا آخر الامر او جز نجات یافتگان خواهد بود یا نه؟
3. در ادامه آیات خداوند می فرماید من تو را موعظه می کنم که از جاهلان نباشی، این آیه در حقیقت تحذیر نوح است و خداوند نمی گوید تو از جاهلان هستی بلکه او را بر حذر می دارد و می گوید مبادا این گونه فکر کنی که او از اهل تو بوده و نجات یافته بلکه او عمل غیر صالح بوده و از جنس مادرش می باشد و ارتباطی به تو ندارد. بنابراین معنی آیه این است که من تو را نصحیت می کنم برای این که از جاهلان نباشی، و در ادامه حضرت نوح به خداوند پناه می برد و می گوید: خدایا من به تو پناه می برم از این که از تو چیزی را درخواست کنم که علم به حقیقت آن ندارم و اگر تو نیامرزی مرا و رحم نکنی و مرا دستگیری نکنی از خاسران خواهم بود، این کلام صورتش توبه است ولی در حقیقت شکر به نعمت تعلیم و تربیتی است که خداوند به حضرت نوح عنایت فرموده بود، و اگر حضرت نوح سؤالش از خداوند به شکل اعتراض بود به خداوند نمی گفت من پناه می برم به تو که چیزی را از تو بخواهم که علم به آن ندارم، و جا داشت که به صراحت بگوید خدایا من از تو درخواست نابجایی کردم و از آن تائب هستم.(1)
پی نوشت:
1. طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 232-236.