حلول عبارتست از اختصاص چيزي به چيزي آنگونه كه اشاره به يكي از آن دو عين اشاره به ديگري باشد. و آنچه حلول كند آن را حال گويند و آنچه در آن حلول كند آن را محل نامند.[1]گروهي از صوفيه گمان ميكنند كه خداي متعال در آدمي حلول ميكند و معتقداند كه حق تعالي در پيامبران و امامان حلول كرده است.[2]عدهاي ديگر از آنها ميگويند: كه چون سالك به رياضت مشغول شود متصف به صفات حق ميگردد و حق در وي متجلّي ميشود و او را فنا گرداند و اگر بنده از آن فنا باز آيد خود را حق بيند و علم وي بر جميع مخلوقات محيط گردد و همه اشيا وي را عبادت كنند.
بر همين اساس بزرگان صوفيه مانند منصور حلاّج، بايزيد و ديگران ادعاي «انا الحق و انا الله» نمودهاند. عطار نيشابوري بدون هيچگونه ملاحظهاي گفته است:
منم الله در عين كمالام منم الله در عين وصالم
منم الله خود در خود بديدم به خود گفتم كلام حق شنيدم[3]صوفي ديگر گفته است:
بود علم من علم حي قديم نباشد بجز من خداي كريم[4]عطار نيشابوري در تذكرة الاولياء از بايزيد نقل كرده است كه گفت: چون به معراج رسيدم حق را به حقيقت ديدم و آنجا مقام كردم و خدا به من بخشش نمود و به من علم ازلي داد. و زبان خود را در كام من نهاد و تاج كرامت بر سر من گذاشت و به من گفت: حقي و حق ميجوئي، گفتم: اگر ديدم به تو ديدم و اگر شنيدم به تو شنيدم پس ثنا بسيار گفتم و از كبريايي خويش مرا بال و كرامت داد تا در ميدان غذا ميپريدم و عجايب صنع او ميديدم، و چون ضعف مرا ديد دَر توحيد برگشود و آنجا يكتايي بهم رسيد و دوئي از ميان برخاست.[5]البته اعتقاد به حلول مخصوص گروهي خاص از صوفيه نيست بلكه بيشتر آنها اعتقاد به آن دارند و حتي برخي از آنان بالاتر از حلول را نيز معتقدند. محمود شيخ شبستري در گلشن راز در شرح «انا الحق» گفتن حلّاج ميگويد:
حلول و اتّحاد اينجا محال است كه در وحدت دوئي عين ضلال است.[6]طبق اين پندار, ديگر غيري نيست كه خداوند در او حلول و يا با آن متحد گردد و هرچه است خدا است، اين قول به عنوان «وحدت وجود» در ميان صوفيه معروف و مشهور است.
علت اعتقاد صوفيه به حلول:
1 . از آنجا كه تصوف ريشه در خارج از اسلام دارد و از اديان ديگر مانند مسيحي و بودائي وارد جامعه اسلامي شده است. بنابراين، انديشهها و باورهاي آنها نيز بناي عقايد تصوف را تشكيل ميدهد.
از اوائل عصر بنيعباس جماعتي از تاركان دنيا و دورهگران هندي در عراق و ديگر ممالك اسلامي پراكنده شدند مرتاضان بودائي در آن زمان در نواحي بلخ و بخارا داراي معابد بودند كه به نشر افكار خويش ميپرداختند. در كتاب مذهبي آنها به نام «ويد» آمده است كه «برهمه» يعني خدا در موقع خلقت فرمود: «من واحدم ولكن بسيار خواهم شد» و در جاي ديگر از همان كتاب چنين آمده است: «و همان يك خداست كه گاهي به شكل زارع درآمده در زمين زراعت ميكند، و آب شده زمين را سيراب ميسازد. و غلّه گشته همة مخلوقات را سيراب مينمايد».[7]اين عقيده در ميان برخي از صوفيه تحت عنوان وحدت وجود مطرح شده و در ميان برخي ديگر به عنوان حلول و اتحاد خداوند با خلقتش مورد توجه قرار گرفته است.
گرچه برخي معتقدند كه عقيده فوق دو جا وارد تصوف گرديده و آن دو يكي يونان و ديگري هند است.[8]2 . عامل دوم در گرايش صوفيه به حلول و اتحاد خداوند با مخلوقاتش داستانهايي است كه بزرگان صوفيه براي خودشان ساختهاند و اين مسأله كمكم باعث شده كه آنها باور نمايند كه خداوند در بزرگان آنها حلول نموده و يا متحد شده است. چه اينكه همين مسأله يعني اين مقايسه باطل به حق درست نيست كارهاي خدايي كه از حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ صادر ميشد عدهاي از مسيحيان تن به حلول دادند.
در همين راستا صوفيه گفته است
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد ديگران هم بكند آنچه مسيحا ميكرد[9]صوفيه كارهاي خارقالعادة زيادي از بزرگان خويش نقل نمودند كه كمتر از معجزات حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نيست و همين مسأله باعث توهم شده و اينها را به كفر حلول و اتحاد كشانده است.
جامي در نفحات دربارة مولوي رومي ميگويد: كه وي در شش سالگي به آسمان عروج نمود بعد از آنكه بر ملك و ملكوت اطلاع حاصل نموده بود.»[10]عطار از سهل نقل نموده كه گفت: در راه مكه عجوزهاي ديدم، گفتم: مگر از قافله باز مانده است. دست به جيب كردم و چيزي كه داشتم به وي دادم آن عجوزه دست به هوا كرد و مشتي زر برگرفت و به من داد. و گفت: اي سهل تو از جيب گرفتي و من از غيب، اين بگفت و ناپديد شد. و من در حيرت او رفتم تا به عرفات رسيدم، و چون به طواف بيرون آمدم كعبه را ديدم كه گرد يكي طواف ميكند آنجا رفتم آن زن را ديدم.»[11]و نيز عطار نقل كرده است: يك روز مادر سفيان ثوري بر بام رفت و انگشتش بر ترشي همسايه زد و در دهان نهاد سفيان در شكم مادر طپيدن گرفت و چندان سر بر شكم مادر زد كه مادر را از آن حركت به خاطر آمد، برخاست و به خانة همسايه رفت و تحلّي خواست تا او آرام گرفت.[12]بنابراين صوفيه عليرغم بطلان حلول و اتحاد به دلائلي كه ذكر شد با سوء استفاده از مردم و ساختن و پرداختن داستانهاي خيالي درصدد گمراهي مردم برآمدند و بدين شكل خواستند با تقديس بزرگان خويش و بيان كراماتي از اين دست بيشتر در انظار مردم جلب توجه كنند غافل از اين كه ابراز چنين عقيدهاي (حلول و اتحاد) نسخة اديان غير اسلامي است كه صوفيه به دليل تسامح و تساهل و انعطافپذيري خويشن بدان ملتزم شوند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جلوة حق، آيت الله مكارم شيرازي.
2. عرفان و تصوف، داود الهامي.
پي نوشت ها:
[1] . دهخدا، لغتنامه، مادة حلول.
[2] . همان.
[3] . عطار، تذكرة الاولياء 1/ 173، تهران،دنياي كتاب،بي تا.
[4] . شيرازي، محمد، تحفةالاخيار، ص 193.
[5] . تذكرة الاولياء، ص 160.
[6] . لاهيجي، محمد، شرح گلشنراز، ص 377، سعدي، بي تا.
[7] . مفاتيحالاعجاز في شرح گلشنراز، ص 36.
[8] . همان.
[9] . ديوان حافظ.
[10] . جامي، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص 459، كتابفروشي محمودي، بي تا.
[11] . عطار،تذكرةالاولياء، 1 /257، تهران، دنياي كتاب، بي تا.
[12] . همان، ص 188.