معناي قدرت
در تعريف قدرت گفتهاند: اگر فاعلي در كارهاي خود، به گونهاي باشد كه هر گاه خواست بتواند فعلي را انجام دهد و هر گاه نخواست، انجام ندهد در اين صورت ميگوييم: «اين فاعل داراي قدرت است، به عبارت ديگر وقتي ميگوييم فاعل قدرت دارد، يعني به گونه اي است و داراي صفتي است كه بر اساس اين صفت، هر وقت اراده كند آن كار را انجام ميدهد و هر وقت اراده نكند، انجام نميدهد.
بنابراين، هنگامي كه ميگوييم كاري مقدور خداوند يا هر قادر ديگري است، معنايش اين نيست كه حتماً تحقق پيدا كند، بلكه به اين معنا است كه اگر خواست، تحقق پيدا ميكند و ديگر ترك نميشود و اگر نخواست انجام دهد، ترك ميكند و در اين صورت، فعل انجام نميگيرد.
حاصل آن كه اگر مقدور ممكني، درجايي يا زماني وجود نيافت،اين به معناي عدم قدرت خداوند نيست بلكه به معناي عدم اراده و خواست خداوند است.[1]
تفاوت ارادة الهي با اراده انسان
تحقق اراده در انسان متوقف بر چند امر است: مثلاً كسي كه ميخواهد يك پروژه ي ساختماني را اجرا كند، پيش از تحقق ارادهي اقدام بر چنين كاري، چند مرحله را پشت سر ميگذارد. 1. ابتدا ساختمان را با ويژگيهايش تصور ميكند؛ 2. فايده چنين اقدامي را ارزيابي ميكند؛ 3. سپس ميل به انجام آن كار در او پديد ميآيد؛ 4. پس از اين چند مرحله، اراده ي وي تحقق مي يابد و اقدام جهت اجراي پروژه ساختماني آغاز ميشود.
امّا از آن جا که خداوند محل حوادث و دگرگونيها نبوده و از همه چيز آگاه است و پيدايش ميل و مجهول بودن نتيجه و فايده ي كار و يا تصور آن در مورد او معنا ندارد لذا هر موجودي را كه ممكن بوده و مانعي از تحققش نباشد و به عبارت ديگر قابليت دريافت فيض از منبع فيّاض را داشته باشد، حق تعالي به اقتضاي فياضيت مطلقش، موجود خواهد كرد. در حديث آمده است: اراده خداوندي همان فعل اوست و چيزي بيش از آن نيست.[2]پس از پيدايش موجودات، عقل با كاوشهاي ظريف خويش، خداوند و مخلوقاتش را مورد ملاحظه خود قرار داده و چون رضايت حق تعالي را در پيدايش پديدهها درمييابد، مفهوم اراده را انتزاع كرده و به حق تعالي نسبت ميدهد. حاصل آن كه ارادة خداوند برخلاف ارادة انسانها، زمان بردار نيست و توصيف آن به زمان صحيح نيست.[3]
اقسام موجودات
موجودات به دو قسم مجرد و مادي تقسيم ميشوند، ويژگي موجودات مادي، مكان دار بودن، قابل اشاره حسي بودن و داراي زمان بودن است، در مقابل موجودات مجرد، نه انقسام پذيرند و نه داراي مكان و زمان.[4]به عبارت ديگر: واژه مادي كه اسم منسوب است يعني منسوب به ماده، درمورد اشيايي به كار ميرود كه نسبتي با ماده جهان داشته باشند و موجوديت آنها نيازمند ماده و مايه قبلي باشد. مجرد هم يعني موجود غيرمادي و غيرجسماني و منظور از آن چيزي است كه نه خودش جسم است و نه از قبيل صفات و ويژگيهاي اجسام ميباشد. يعني اين گونه نيست كه مانند اجسام و ماديات براي پيدايش، به زمينه و مايه قبلي نيازمند باشد، بلكه از قبيل «امر الهي» است نه خلق او. در سوره اعراف آيه 54 آمده است: «الا لَهُ الخَلقُ وَ الاَمرُ»؛ آگاه باشيد كه آفرينش و امر از آن او است.
خداوند در اين آيه، گروهي از مخلوقات خود را «امري» و گروهي ديگر را «خلقي» معرفي ميكند. در نتيجه دو عالم وجودي به نام عالم خلق و امر در كار است كه تعبير ديگر آن عالم غيب و شهادت است.
موجودات امري فارغ از هرگونه زمان و مكان و شرايط تدريجياند و به فرمان خداوند محقق ميشوند، امّا در موجودات خلقي، ايجاد، چيزي است كه در آن مسأله سنجش، اندازهگيري، ضميمه شدن چيزي به چيز ديگر و وجود شرايط خاص لازم است؛ مانند پيدايش انسان از نطفه.
بنابراين نميتوان موجودي مادي فرض كرد كه شرايطي مانند زمان، مكان و تدريجي بودن در آن نباشد، در غير اين صورت اين موجود امري و مجرد خواهد بود نه خلقي.
شايد اين پرسش به ذهن خطوركند كه چرا همه موجودات مجرد نشدند؟ پاسخ آن است كه خداوند فياض مطلق است و هر موجودي را كه قابل وجود باشد، پديد ميآورد. فرض آن است كه موجودات مجرد را ايجاد كرده است، بنابراين اگر موجودات مادي را ايجاد نميكرد جاي اين پرسش بود كه چرا خداوند باقدرتي كه دارد، چنين موجودات ممكن را از موجود شدن محروم كرد؟
چگونگي پيدايش موجودات
بدون ترديد، خداوند فياض مطلق است و بدون هيچ قيد و شرطي، در هر مورد كه امكان پذيرش فيضي باشد و به هر موجودي كه تحققش ممكن باشد، افاضه وجود خواهد كرد، ولي بايد توجه داشت كه مخلوقاتي كه ميخواهند اين فيض را دريافت كنند مختلفند. برخي از اين موجودات، هم چنان كه گفته شد مجردند و بدون واسطه مانند صادر اول يا با واسطة كمي، فيضي را دريافت ميكنند، ولي برخي موجودات ديگر، مادي هستند. موجودات مادي برخلاف مجردات، نياز به واسطه، شرايط و اسباب متعددي دارند. از اين رو مجردات به حسب وجودشان كه زمانبردار نيستند و ميتوانند در يك لحظه وجود يابند، پس از ارادة خداوند در يك لحظه، موجود ميشوند، امّا موجودات مادي كه محدود به ظرف زمانند و شايستگي آفرينش دفعي را ندارند، در يك لحظه پديد نمي آيند، بلكه به تدريج و در طول زمان فيض را دريافت ميكنند.
اين نوع پديد آمدن، نشان از ضعف خالق نيست، بلكه شرط قابليت قابل و مخلوقيت مخلوق است، براي مثال، فرض كنيد خداوند بخواهد، عدد 2 را به وجود آورد، بايد عدد 1 پيش از آن و عدد 3 پس از آن تحقق يابد. درغير اين صورت عدد موجود شده 2 نخواهد بود و اين شرط 2 بودن است نه شرط افاضه فاعل.
در آفرينش آسمان و زمين نيز كه موجوداتي مادي هستند، خداوند ميتوانست جهان را در يك لحظه بيافريند، منتها جهان اين قابليت را نداشت.
حاصل آن كه، خلقت آسمانها و زمين، به علت مادي بودنشان زمانمند است و در يك لحظه ممكن نيست، امّا اين كه چرا در شش روز (مرحله) آفريده شده نه كمتر يا بيشتر؟ دليلش آن است كه خداوند خواسته است اين آفرينش از مسير عادي و طبيعي تكامل خود را طي كند مانند تكامل جنين در 9 ماه.
و علم و حکمت خدا اقتضا کرده است که دوران خلقت شش دوره و به عبارتي شش روز باشد نه کمتر و نه بيشتر, از آن جا که خداوند حکيم است و نظام خلقتش، نظام احسن و بهترين و زيباترين نظام است لذا روشن مي شود که شش دوره ي طول خلقت, بهترين تدوين کمي انجام پروژه ي خلقت بوده است که در طي آن جهان آفرينش به وجود آمده است و اگر بهترين زمان از حيث کميت نبود علم و حکمت و قدرت و رحمت واسعه ي الهي اقتضا مي کرد که جهان را در طي آن مدت خاص بهتر ديگر مي آفريد.
بايد توجه به بحث اراده و مطالب پيشين روشن مي شود كه منظور از «كن فيكون» اين نيست كه هرچه خدا اراده كند در همان لحظه موجود ميشود، بلكه منظور اين است هر طور اراده كند همان طور موجود ميشود. براي مثال، اگر اراده كند، آسمانها و زمين در شش دوران به وجود آيند مسلما بيكم و كاست در همين مدت موجود خواهند شد.[5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بحثي مبسوط در آموزش عقايد، غرويان، غلامي و ميرباقري، ص 192 ـ 200، انتشارات دار العلم.
2. تفسير الميزان، ذيل آيه 82 سوره «يس».
پي نوشت ها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، ج1، ص 140.
[2] . صدوق، توحيد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ص 257.
[3] . مصباح يزدي، محمد تقي، پيشين، ص 142.
[4] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ج 2، ص 124.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، ج 1، ص 419.