چرا خدا گفته كه شما نماز رو براي خودتون مي خونيد ولي بهش آن قدر اهميت داده كه اگر نخونيم مجازاتمون مي كنه؟
آن چه گفته مي شود كه نماز براي خود انسان است يعني نماز براي خدا سودي ندارد نه اين كه از سود نماز مي توان چشم پوشيد.بلكه بالاتر بايد گفت چون اين سود همان سعادت انسان است تحصيل آن لازم است و خداوند تحصيل اين سعادت را بر انسان لازم كرده است و انسان را ملزم به طي مسيري نموده است كه هدف از خلقت انسان تامين شود.
اما درجواب اين سوال چند نكته را بايد توجه داشت:
يك – هدف خداوند از خلقت انسان، رسيدن انسان به كمال و سعادت اخروي است يعني همان رشد آگاهانه و اختياري انسان.
دو – براي طي اين مسير و رسيدن به اين رشد، نماز كارسازترين وسيله و ابزار است.به عبارت ديگر خلقت انسان به گونه اي است كه اين ابزار به نحو شايسته اي انسان را به اين نقطه مطلوب نزديك مي كند.
سه- طي نكردن اين مسير براي انسان به معني اين است كه انسان به طور تكويني مسيري را طي كند كه باطن آن سوختن و عذاب است به عبارت ساده تر خداوند عذاب جداگانه اي براي انسان بي نماز مقرر نمي كند بلكه اثر وضعي ترك نماز، عذاب است.
براي درك ارتباط نماز و جزا مطلبي را از زبان استاد مطهري نقل مي كنيم.( اين مطلب هر چند در مورد تناسب عمل و جزاست ولي براي فهم اين كه اصلا چرا خداوند براي ترك عملي مثل نماز كه سودش براي انسان است جزا(و به تعبير شما مجازات ) در نظر گرفته است ).
وي مي فرمايد:
بعضي از مجازات ها، تكوينى است، يعنى در نظام خلقت و طبيعت، اين كه انسان يك كارى مى كند كه عكس العمل يعنى نتيجه و اثرش را در همين دنيا مى بيند. آدمى كه مشروب مى خورد، به او گفته اند مشروب نخور، وقتى خورد مجازاتش را در همين دنيا مى بيند يعنى روى اعصاب، كبد و جهازات ديگرش مى بيند. اين واقعا مجازاتى است در همين دنيا، ولى درباره اين مجازات، انسان اين طور فكر مى كند كه آن كسى كه مشروب خورده، چند لحظه مشروب خورده؟ اين مجازات هم بايد همين مقدار باشد. در مجازات هاى بشرى است كه اين حساب ها[در ميان] مى آيد، مى گويند اين اثر اين كار است. يا مثل اين است كه كسى بگويد آقا كنار لبه پرتگاه كوه نرو، چون لازمه اين كار لغزيدن و پرت شدن است. حال يك كسى خيرگى كرد و لب پرتگاه رفت، مى افتد و استخوان هايش خرد مى شود [، اگر] كسى بگويد ميان اين جزا و اين عمل تناسبى نيست، حالا من خيرگى كردم يك قدم رفتم آن طرف تر، بايد اين چنين مجازات بشوم كه از صد متر كوه بيفتم پايين كه تمام مغزم خرد بشود؟ مى گوييم اين جا وقتى مى گويند جزا يعنى رابطه علت و معلول. اين كار را نكن كه دنبالش اين[اثر] را دارد. آن اثرفرزند و نتيجه ضرورى و حتمى و جبرى آن[كار] در نظام خلقت است، نمى تواند از آن جدا باشد. اگر از نوع مجازات هاى اجتماعى بود، اين را مى گفتند ولى در اينجا نمى گويند.
قرآن منطقى دارد كه از اين هم يك درجه بالاتر است. قرآن معتقد است كه همين عمل انسان، نفس عمل انسان جزاى اخروى است. ممكن است بگوييد از نظر علمى نمى توانيم توجيه كنيم. اگر هم نتوانيم توجيه كنيم ولى قرآن اين را گفته، يك روزى شايد بشر بتواند توجيه كند. عده اى معتقدند توجيه هم مى توان كرد. درست است كه قرآن تعبير به (( جزا )) مى كند اما جاى ديگر بيان مى كند و مى گويد خود عمل شما همان جزاست..
فهم مفهوم كلمه مجازات مهم است، يعنى باز مسأله كيفر در ذهن نبايد وارد شود، كيفر به آن معنايى كه ما مى گوييم، همان مفهوم تأديب كردن، تنبيه كردن، تشفى پيدا كردن يا تهديد كردن، اسباب عبرت ديگران فراهم كردن. عرض كرديم كه نه [مفهوم مجازات اخروى] اين نيست،
در مجازات تكوينى اگر ما مجازات مى گوييم، البته لفظ آن با لفظ مجازات هاى اجتماعى يكى است ولى ماهيتش دوتاست. كسى كه در اثر يك هرزگى پنج دقيقه اى دچار بيماري هاى سفليس و نظير آن مى شود و بعد تا آخر عمر دامن گيرش مى شود و احيانا در نسلش هم تا چند نسل ادامه پيدا مى كند، ما به آن مى گوييم مجازات. در اين طور موارد عرض كرديم جاى اين حرف نيست كه كسى بگويد تناسب[ وجود ندارد]، چون آن را براى اين وضع نكرده اند كه شما بگوييد حالا كه براى اين وضع كرده اند مى خواستند كم ترش را وضع كنند. آن[مجازات] نتيجه قهرى و جبرى اين[عمل] است، يعنى اين راهى است كه نهايتش آن است. شما نمى توانيد به خدا اعتراض كنيد كه اين راهى كه من همين طور از اين طرف در پيش مى گيرم و آخرش منتهى مى شود به مثلا افغانستان، تو يك كارى بكن كه من از اين راه بروم ولى به افغانستان نرسم. اين محال است. شما مى توانيد مثلا بگوييد كه اى كاش من نبودم، عالمى نبود، اما نمى توانيد بگوييد كه اى كاش من بودم، عالم هم مى بود، راه هم مى بود و من هم از اين طرف مى رفتم ولى به افغانستان نمى رسيدم. چنين چيزى محال است
اگر ما باشيم و قرآن، قرآن مى گويد اين خود عمل شماست نه چيز ديگر. شما مى توانيد از خدا اين توقع را داشته باشيد كه من نباشم تا اين عمل را ايجاد كنم و اساسا عمل ايجاد نشود، نه اين كه عمل ايجاد شود ولى خودش خودش نباشد. قرآن مى گويد آن عقرب گزنده جراره قيامت كه چنين تو را مى گزد، همان گزيدنى است كه تو در دنيا در فلان ساعت مرتكب شدى، هيچ چيزى معدوم نمى شود، هر چيزى كه موجود شد يك وجهه اش معدوم مى شود، يك وجهه ديگرش باقى است، وجود اين جهانى اش معدوم مى شود، وجود آن جهانى اش باقى است، تو خيال مى كنى معدوم شد، واقعا باقى است.
قران مى گويد:« و وجدوا ما عملوا حاضرا»[1]؛« آتش قيامت همانى است كه خودش افروخته»، همين عمل است، نفس عمل است كه در آنجا تجسم پيدا مى كند، پس چيز زائدى نيست، چون جزا با عمل دو تا نيست.[2]
پي نوشت:
[1] – كهف (18)، آيه 49
[2] – مجموعه آثار كتاب معاد استاد مطهري، ج4، ص 584
كتاب پرسش ها و پاسخ هاي نماز، سيد حسن موسوي (مركز تخصصي نماز)