- عذاب الاهی، بازتاب کردار اختیاری انسان در استفاده نکردن از اسباب هدایت و گوش نکردن به ندای پیامبر درونی و پیامبر بیرونی است.
- علم خداوند به سرنوشت و چگونگی تعامل و رفتارهای موجودات، موجب جبر آنها بر خطاکاری نمیشود و در واقع علم خداوند کاشف کردار بندگان است.
- آفرینش اهل شقاوت و خلق آنها یک ضرورت است، شیطان باید وجود داشته باشد، تا در این بستر امکان رشد و تکامل انسانها فراهم گردد.
- اگرچه خلقت شیطانهای جنی و انسی یک ضرورت است، اما اینکه چه کسی این نقش را بازی کند، با انتخاب و اراده بوده و جبری از ناحیهی خداوند وجود ندارد.
مسئلهی “معمای آفرینش اهل شقاوت و عذاب آنان” بازگشت به بحث معروف “جبر و اختیار” دارد. در آنجا گفته میشود: خداوند که از آغاز به سرنوشت و سرشت موجودات علم داشت، چرا آنها را آفرید؟ این آفریدن، اجباری بوده و کلا از دست و اختیار بشر بیرون است. از طرفی اگر آن آفریده طغیان و عصیان هم نکند منجر به این میشود که در علم خدا مبنی بر طغیانگر بودن آن موجود خدشه و تناقض ایجاد شود، پس آن موجود، مجبور است همواره در سرکشی به سر برد و نمیتواند طوری دیگر رفتار کند. این هم جبری دیگر است.
از اینرو در قالب چند نکته، به ارتباط “علم خدا” با “اختیار یا اجبار بندگان” میپردازیم:
- علم خداوند به سرنوشت و چگونگی تعاملات و رفتارهای موجودات، موجب جبر آنها بر خطاکاری نمیشود. مثلا: اگر شما با استفاده از موقعیتی مانند ساختمان یا مکانی مرتفع، شاهد رانندگی دوست خود باشید و ببینید که با این طرز رانندگی، حتما سقوط میکند و نسبت به عاقبت ناخوشایند رفتار خارج از ضابطه و عقلانیت او، علم و آگاهی کامل داشته باشید، و پس از دقایقی هم وی به اثر طبیعی کار خود برسد، آیا شما مقصرید؟ آیا شما باعث سقوطش به دره شدهاید؟ آیا علم شما به سرنوشت انتخاب نادرست وی در شیوهی رانندگی او را مجبور به سقوط کرده؟ آیا دولتها و مهندسان راه و سازندگان اتومبیل که یقیناً میدانند، بسیاری از تصادفات به دلیل سوارکاری، اتومبیل رانی و استفاده نادرست و نابجا از ماشین و جاده است، عامل جبری سوانح جادهایاند؟
خداوند هرگز تقدیر و سرنوشت کسی را به گناه و معصیت ثبت و ضبط نکرد. این حدیث را بسیاری از دانشمندان اسلام از پیامبر بزرگوار(ص) روایت کردهاند: «کسانی که دم از تقدیر زده و میپندارند آن معصیتهاشان همه ناشی از تقدیر و سرنوشتی است که خدا مقدر و مجبور کرده و در نتیجه عذابشان به دلیل آن بیاختیاری در عدم خویشتنداری است، بدانند که فکر غلطی دارند و جمع کثیری از انبیا هم از آنان ناراضی بوده و لعنتشان مینمایند».[1]
- بهتر است بگوییم که خداوند این را میداند که چه کسی از اسباب و زمینههای هدایت بهره گرفته و چه کسانی به آن پشت پا میزنند و آن عذاب، بازتاب کردار اختیاری مردم در استفاده نکردن از اسباب هدایت است. مانند معلمی ورزیده که روز آغاز درس، عوامل موفقیت تحصیلی را میگوید و نیک میداند که چه کسانی، حرف گوش میکنند و چه کسانی سر به هوا هستند. طبیعتاً نمرهها و جوایز خوب برای اهلش است و نمرهی منفی و دردسرهای آن هم برای آن که با کردار خود، همین را طلب میکرده است. پس علم معلم، پرده برداری و کشف از کردار بچهها میکند، نه جبر آنها بر تنبلی.
از اینرو متکلمان گفتهاند: خدا به طاعات و معصیت بندگان علم دارد و این علم کاشف و تابع[2] آن کردار بندگان است.[3]
- همهی این اعتراضات، وقتی موجه است که خدا هیچ وسیله و سببی برای هدایت نفرستد و در عین حال انتظار طاعت داشته باشد، اما وقتی پیامبر درونی(عقل سالم و فطری) و پیامبر بیرونی(انبیا و ائمه(ع) و کتاب و علمای ربانی) را بدین منظور تدارک دیده، آیا مقصر کیست؟ آنکه “صدها چراغ دارد و بیراهه میرود”؟ یا آنکه متخلف را به جهت شکستن چراغ، تنبیه میکند؟
- زندگی در دنیای امروز زندگی در مدرسهی اراده است و سعادت و شقاوت هر کس به دست او است. و او است که باید حرکت کند و از خدا طلب هدایت و توفیق بیشتر نماید.
- خداوند انسان را خلق کرده و اراده نموده است که او به تکامل برسد. برای تکامل باید نقش شیطان لحاظ شود تا در این بستر امکان رشد فراهم گردد. وجود شیطان، برای انسانهای با ایمان و آنها که میخواهند راه حق را بپیمایند، مضر نیست، بلکه وسیلهی پیشرفت و تکامل است؛ چرا که پیشرفت و ترقی و تکامل، همواره در میان تضادها صورت میگیرد.[4]
- اگرچه نقش شیطانهای جنی و انسی یک نقش ضروری است و باید وجود داشته باشند، اما اینکه چه کسی این نقش را بازی کند با انتخاب و اراده میباشد و جبری از ناحیه خداوند وجود ندارد.
خداوند حتی شیطان را، شیطان خلق نکرد. به دلیل اینکه او سالها (6 هزار سال)[5] همنشین فرشتگان و اهل عبادت بود، ولی بعداً به خواست خودش و بر اثر تکبر، راه طغیان و انحراف را در پیش گرفت و از رحمت خداوند دور شد.
همچنین است کاری که یزید انجام داد؛ یعنی یزید با انتخاب خود این نقش را پذیرفته است. پس یزید نمیتواند بگوید که خدایا چرا خلقم کردی؛ چون خداوند میگوید خلق نقش تو یک ضرورت بود، و اگر او بگوید که چرا من باید این نقش را بازی کنم؟ خداوند جواب خواهد داد که این نقش را با اراده و اختیار خود انتخاب کردی و میتوانستی یزید نباشی و از این جهت مورد مواخذه قرار میگیری.
به عبارت دیگر، در این نظام حتما باید انسانهای بد وجود داشته باشند تا انسانهای دیگر در تعامل با آنها به کمال راه یابند. به عنوان مثال حتما باید یزیدی باشد، تا امام حسین(ع) و کاری که آنحضرت انجام داد، معنا پیدا کند و در این بستر است که باید امام حسین(ع) به مقام شهادت راه یابد و به عالیترین مقام نایل آید. اما خداوند کسی را مجبور نکرد که حتما او باید مصداق یزید باشد، بلکه این خود انسان است که با اختیار خویش، خودش را در آن جایگاه قرار میدهد؛ لذا از این جهت نمیتواند خدا را مورد بازخواست قرار دهد که چرا من باید نقش یزید را بازی کنم؛ چون اصلا بایدی در کار نیست و او میتوانست اینگونه نباشد.
- اصل خلقت انسان، لطفی است که از طرف خداوند نصیب او شده است. مثل اینکه کسی سفرهای را پهن کند و عدهای را دعوت کند که بیایند و از غذاهای آمادهی روی سفره میل کنند. حال اگر در این بین کسی با اختیار خود از این غذا نخورد و در اثر گرسنگی عوارض جبران ناشدنی پدید آید، از این جهت اشکالی بر میزبان وارد نیست و نمیتوان او را بازخواست کرد که چرا دعوتش کرده است، چه اینکه اگر دعوتش نمیکرد و به علم خود (که فلان میهمان از غذا نمیخورد) بسنده میکرد، ممکن بود از طرف همان مهمان مورد مواخذه قرار بگیرد که چرا از من دعوت به عمل نیاوردهای و اگر از من دعوت میکردی من از آن غذا میخوردم.
[1]. «انه (ص) قال: لعنت القدریه علی لسان سبعین نبیاً. قیل: و من القدریة یا رسول الله؟ فقال: قوم یزعمون ان الله قدر علیهم المعاصی و عذبهم علیها». مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 5، ص 47، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. تابع در اینجا به معنای این است که علم مطابق با معلوم است: «قال: و هو تابع بمعنى أصالة موازیه فی التطابق.
أقول: اعلم أن التابع یطلق على ما یکون متأخرا عن المتبوع و على ما یکون مستفادا منه و هما غیر مرادین فی قولنا العلم تابع للمعلوم فإن العلم قد یتقدم المعلوم زمانا و قد یفید وجوده کالعلم الفعلی و إنما المراد هنا کون العلم و المعلوم متطابقین بحیث إذا تصورهما العقل حکم بأصالة المعلوم فی هیئة التطابق و أن العلم تابع له و حکایة عنه و أن ما علیه العلم فرع على ما علیه المعلوم و على هذا التقدیر یجوز تأخر المعلوم الذی هو الأصل عن تابعه فإن العقل یجوز تقدم الحکایة على المحکی». علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح، مقدمه، تحقیق و تعلیقات، حسن زاده آملی، حسن، ص 231، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.
[3]. کشف المراد، ص 230.
[4]. بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم، ص 17.
[5]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 287، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.