بردهداري قرنها پيش از اسلام و همزمان با آن در تمام نقاط دنيا يك امر عادي و طبيعي بوده است و حتي برخي از فلاسفه و متفكرين آن را توجيه فلسفي، حقوقي و خدايي ميكردهاند.
مثلاً افلاطون بردگان را جزءاصيل و لازم عناصر تشكيل دهندة جامعه به شمار آورده[1] و ارسطو نيز بردهداري را امري طبيعي و ضرورتي اجتماعي دانسته است.[2] و بردگان در جامعه از حيوانات هم پستتر بودند، و با بهانههاي كوچك به دست اربابان خود كشته ميشدند و اين نحوه برده داري ظالمانه هم يك اصل اقتصادي به شمار ميرفت. و بردهداران نميخواستند كه بردهداري ملغي شود و بردگان را هم توان اعتراض نبود. و جو فرهنگي و اقتصادي جامعه به نحوي بود كه حتي اگر بردگان خود ميخواستند بدون مالك خود به زندگي ادامه دهند با هزاران مشكل و كمبود گرفتار ميشدند پس بايستي اوّل براي آزادي بردگان بسترسازي مناسب ميشد و بعد از آن به مبارزة با بردهداري اقدام ميشد و اين همان شيوهاي است كه اسلام براي مبارزة با بردهداري پيش گرفته بود.
دين مبين اسلام راه مرحله به مرحله را براي آزادي بردگان پيش گرفت و برنامة آن را طوري تنظيم كرده بود كه اگر حكومت اسلامي و خلافت از مسير خود منحرف نميشد تا چند دهة پس از آغاز اسلام، اثري از بردهداري نميماند. پس اين اسلام بود كه براي اولين بار در جهان، نظام ظالمانة بردگي را مردود كرد كه گراميترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست يعني عرب و عجم و آقا و برده در اصل انسانيت با هم فرقي ندارند و تنها ملاك برتري تقوا و پاكدامني است. و با تأكيد بر رفق و مداراي در خور مقام انساني با بردگان به نحوي كه از غذايي كه خودشان ميخورند و لباسي كه ميپوشند، در اختيار بردگان قرار بدهند،[3] بر مقام انساني آنان ارج نهاده و برابري و برادري و تساوي در حقوق را براي آنها ثابت كرد. و سيزده قرن قبل از اروپا و آمريكا به اين كار اقدام كرد. لذا اسلام نه تنها با نظام ظالمانه بردهداري كه بر اساس نژادها و قوميتها بوده، به مبارزه پرداخت بلكه فرهنگ اين نوع بردهداري را هم مردود دانست و آن را ريشه كن كرده است.
اسلام به بهانه هاي مختلف و مرحله به مرحله به سمت آزادي بردگان گام بر داشته به عنوان نمونه:
1. روايات فراواني، بردگان را به عنوان برادر معرفي ميكنند و بدترين مردم را كساني ميدانند كه انسان را ميفروشند.[4]2. اسلام كفارة بعضي از گناهان را آزادي يك برده قرار داده است.
3. بخش مهمي از زكات را براي خريدن و آزاد كردن بردگان قرار داده است.
4. ممنوعيت مالكيت بردگي خانوادگي، كه اگر شخص به خريدن يا ارث، مالك پدر يا مادر يا خاله و غيره خود شود آنها خود به خود آزاد ميشوند.
5. قرارداد مكاتبه كه برده با مالك خود ميبندد كه در مدت معيني با پرداخت مقداري پول آزاد شود.
6. در صورت اذيت و آزار مالك، حاكم اسلامي ميتواند حكم به آزادي برده نموده يا بر اثر پيري و يا كوري و بيماري، برده آزاد ميگردد.
7. تأكيد بر آزاد كردن بردگان در راه خدا و وعدة پاداش فراوان در قبال آن، كه در سيره و روش اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ هم چنين رويهاي بوده است كه با دسترنج خود بردگان را ميخريدند و آزاد ميكردند.[5]و اگر اسلام اسراي جنگي را به عنوان برده معرفي ميكند به خاطر اين بوده است كه اولاً اگر آنها را آزاد ميكرد، آنها به لشكر دشمن ميپيوستند و بر عليه اسلام جنگ ميكردند و ثانياً با توزيع آنها در ميان جامعة اسلامي باعث پرورش آنها و تربيت آنها با آداب و رسوم اسلامي ميشد و بعد از آزادي ديگر اسلام را كه تهديد نميكردند بلكه باعث ترويج اسلام در ميان دشمنان اسلام ميشدند و ثالثا از حرفه و هنر آنها هم در جهت يادگيري مسلمين بهرهبرداري ميشد.
بنابراين اسلام نه تنها از برده داري حمايت نكرده كه با تدابيري منطقي و حكيمانه راه را براي آزادي بردگان هموار نموده و شواهد تاريخي و سيره امامان معصوم –عليه السلام- همگي گواهي روشن بر اين واقعيت است از اين رو اين ادعا كه در اسلام برده داري به رسميت شناخته شده است، ادعاي بدون دليل است. قرآني كه بر كرامت ذاتي انسانها تاكيد مي كند و تنها تقوا و پرهيز گاري را ملاك ارزش گذاري مي داند[6] و احسان و نيكي به بردگان را در كنار نيكي به خويشاوندان و يتيمان و فقيران قرار داده است[7] و آزادي بردگان را به عنون يكي از موارد كفاره قرار داده[8] كه نشانگر اهتمام به آزادي بردگان است – و يكي از مصارف زكات را آزادي بردگان[9] معرفي نموده است و… چگونه مي تواند برده داري را به رسميت شناخته باشد؟ كدامين آيه از قرآن شاهد بر اين مطلب است؟! اگر در قرآن و يا روايات نامي از بردگان برده شده نه به معناي تأييد آن كه ناظر به فرهنگ و عرف آن زمان بوده كه برده داري يك امر عادي و طبيعي تلقي ميشده است و اسلام به منظور الغاي اين فرهنگ زشت و براي رسيدن به هدف خويش كه از بين بردن نظام برده داري بود- با تدبيري حكيمانه و مرحله به مرحله پيش رفت تا اين فرهنگ غلط كه در افكار و باورهاي انسانها ريشه دوانيده بود را به تدريج تغيير دهد و اصلاح نمايد. بديهي است اگر اسلام از همان آغاز با شدت در مقابل برده داري مي ايستاد، با توجه به رسوخ اين فرهنگ در باورها و افكار مردم نتيجه اي حاصل نمي شد. در مورد مسائل ديگري نيز اسلام همين رويه را پيش گرفته است، مانند شراب خواري، ربا و… كه به صورت تدريجي و مرحله به مرحله حكم حرمت آنها صادر شده است.
در پايان يادآوري اين نكته لازم است كه بردهداري به صورت سابق در زمان ما به جز در موارد نادري پايان يافته است ولي پديدة نوظهور بردگي دسته جمعي كه توسط مدعيان دفاع از آزادي بشر و حقوق بشر به واسطة سياستهاي استعماري و شركتهاي غول آساي آن ها كه با تبليغات مسموم و ابتذال و مواد افيوني، همراه است، مردم جهان را و به خصوص جهان سوّم را به عنوان بردگان خود قرار دادهاند و براي برقرار ماندن آقايي خود از هيچ جنايتي همچون كشتن اطفال و زنان و پيرمردان، چشم پوشي ندارند و در اين دنياي سرمايهداري كه صهيونيستها در پشت پرده، آن را ميچرخانند، تنها چيزي كه جايگاهي ندارد، انسانيت، اخلاق، برابري و برادري است ولي متأسفانه بعضي چشم و گوش خود را بسته و به اسلام خورده گيري ميكنند و فرهنگ غرب را تنها فرهنگي ميدانند كه با بردهداري مبارزه كرده است. در حالي كه اگر هم غرب با آن شيوة سابق بردهداري مبارزه كرده امروزه با شيوهاي نو تودة مردم دنيا را بردة خود كرده است و خود را آقا و مالك همة مردم دنيا ميداند و انسان را در قيد و بند دنيا طلبي و شهوت گرفتار كرده است. در حالي كه اسلام با فراخواني انسانها به بندگي خدا، او را از تمام قيود دنيوي رهايي ميبخشد و با احكام متعالي خود باعث ترقي و تعالي انسان به درجات عالي انساني و الهي ميشود. پس بر همة ما لازم است كه مواظب بوده و فريب ظاهر و شيطاني غرب را نخوريم و به جهنمي كه در جوامع غربي وجود دارد چشم بدوزيم و منجلاب فساد و تباهي بنيادهاي اساسي اجتماعي آن جوامع را با ديدة عبرت بنگريم و بر دين اسلام و احكام متعالي آن افتخار كنيم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. نگاهي به بردگي، محمد علي گرامي، نشر روح، قم.
2. حرفهاي تنها در قرآن، عبدالحسين عدل، كتابفروشي زوار، مشهد، 1363ش .
پي نوشت ها:
[1] . اسلام و سيماي طبقاتي اروپا، ص 28.
[2] . طالقاني، سيد محمود، اسلام و مالكيت، تهران، 1344ش، ص324.
[3] . نوري طبرسي، حاج ميرزا حسين، مستدرك الوسايل، قم، چ اول، 1407 ق، ج 15، ص 458، روايت 18844.
[4] . همان، ج 13، ص 96، روايت 14876، روايت 18844.
[5] . الحر العاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، كتاب عتق.
[6]. حجرات/13.
.[7] نساء/36.
.[8] مائده/89.
[9]. توبه/60.