در ابتدا لازم است براي روشن شدن پاسخ، به نحوه و چگونگي وجود خداوند اشاره كنيم. ذات خداوند مجرد و بسيط بوده و دور از هر نوع اجزاء، جسميت و تركيب و اجزاي خارجي و عقلي است. يعني خداوند، نه داراي مادّه و صورت ، و نه داراي جنس و فصل است. او موجودي است كه ذات او عين وجودش است و از اجزاي عقلي پيراسته است.
1) بسيط بودن خداوند
يكي از صفات سلبي خداوند اين است كه ذات او پيراسته از هر نوع تركيب و اجزاي خارجي و ذهني است. دلائل مختلفي را فلاسفه و متكلّمين براي نفي تركيب از ذات باري تعالي آورده اند؛ به جهت اختصار به يكي از آن استدلال مي كنيم.
«خداوند واجب الوجود است و واجب الوجود اقتضا دارد كه تركيب در وجود او راه نداشته باشد؛ زيرا هر چيزي كه مركب است، نياز به اجزا دارد و هر جزء از اجزاء مركب، غير از خود آن است، و هر نيازمند به غير، ممكن است و اگر خداوند تعالي مركب باشد، ممكن خواهد شد و اين خلاف فرض ما است؛ زيرا ذات خداوند واجب است نه ممكن، وقتي واجب شد تركيب در او راه ندارد.[1]و از طرفي ديگر اگر خداوند مركب از اجزاء باشد، لازم مي آيد محدود به حدّي باشد، و محدوديت وجود، موجب نقصان و نيازمند به غير خواهد بود؛ در حالي كه فرض ما اين است كه خداوند، هيچ گونه نقص و احتياجي در وجود خود ندارد، بلكه ذات او مستجمع جميع كمالات مي باشد.
حديثي از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده كه آن حضرت در پاسخ زنديقي كه از او خواست خدا را بر او تعريف كند فرمود: خداوند محدود به حدي نيست، عرض كرد: چرا؟ فرمود: هر محدودي متناهي است به يك حد و مرزي، وقتي احتمال حدود در او باشد، احتمال نقصان در او خواهد بود، و خدا محدود به حدي نيست نه زيادت در او راه دارد و نه قابل تجزيه است.[2]و نيز امام صادق (ع) مي فرمايد: خداوند نه به زمان توصيف مي شود و نه به مكان، نه حركت، نه انتقال و نه سكون، بلكه او خالق زمان، مكان، حركت و سكون و انتقال است.[3]2) جسم نبودن خداوند
يكي ديگر از صفات سلبي خدا، پيراستگي ذات او از جسم بودن است، در حقيقت جسم بودن نقص است كه بايد ذات خدا را از آن پيراسته ساخت.
توضيح اين كه موجود يك بُعدي را خط، دو بُعدي را سطح، سه بُعدي را كه از نظر طول، به عرض و عُمق قابل قسمت است، جسم مي گويند و جسم با تحقق خود خلأيي را كه مكان مي نامند، پر مي كند، بنابراين هيچ جسمي خالي از مكان نبوده و بي نياز از آن نيست.
هر گاه فرض كنيم كه خدا جسم است، در اين صورت وجود خدا بي نياز از مكان نخواهد بود. اكنون بايد ديد بر طرف كننده نياز خدا به مكان كيست؟ آيا خود خدا براي خويش مكان آفريده است؟! اين فرض قابل تصور نيست، زيرا هر گاه او براي خويش مكان آفريده باشد، معلوم مي شود كه در اصل هستي نيازي به مكان نداشته است كه توانسته است براي خود مكان ايجاد كند و چيزي كه در اصل هستي نياز به مكان نداشته باشد، جسم نخواهد بود.
اگر بگوييم ديگري نياز او را برطرف كرده است، در اين صورت مبدئيّت و خدائي او را انكار كرده ايم و او را مخلوقي به سان مخلوقات ديگر دانسته ايم كه ديگري نياز او را برطرف كرده است و اين خلاف فرض ما است، زيرا خداوند را واجب الوجوب بالذات مي دانيم.[4]پيشوايان بزرگ اسلام، با دلايل استواري، انديشه «جسميّت» را مردود شمرده و با براهين فلسفي به شدت آن را نفي كرده اند به عنوان نمونه امام صادق ـ عليه السلام ـ در يكي از سخنان خود، خدا را چنين توصيف مي كند:
«سُبحان من لا يعلم احد كيف هو الا هو، ليس كمثله شيء و هو السميع العليم، لا يحد و لا يحص و لا يحس و لا يمس و لا تدركه الحواس و لا يحيط به شيء و لا جسم».[5]منزّه است خدايي كه كسي جز او نمي داند كه ذات او چگونه است، براي او مانندي نيست، او شنونده و بينا است، محدود و محسوس نيست، نمي توان او را لمس كرد، حواس از درك او ناتوانند و چيزي بر او محيط نيست و او جسم نيست.
حال با توجه به مطالب ياد شده، خداوند مجرد است و ذات او عين صفات و صفات او عين ذات او است و از هر گونه تركيب مادّي و ذهني و خارجي منزّه است، او نه جسم بوده و نه محدود به زمان و مكان مي باشد، بنابراين خداوند نه در درون اشياء و نه در برون اشياء است, لذا خداوند متعال پيراسته از مکان و محل است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مشهور جاويد، استاد سبحاني، ج 2.
2ـ عقائد اسلامي، محمد رضا آشتياني.
3ـ راه خداشناسي، استاد سبحاني.
پي نوشت ها:
[1] . طوسي، نصير الدين، شرح تجريد، طبع جامعه مدرسين، ص 292.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 3، ص 15، باب 2، ح1.
[3] . همان، ص 309، باب 14، ح1.
[4] . سبحاني، جعفر، راه خداشناسي و شناخت صفات او، انتشارات مكتب اسلام، چاپ اول، 1375، ص 418.
[5] . صدوق، توحيد، ص 98، ر.ك سبحاني، جعفر، راه خداشناسي و شناخت صفات او، انتشارات مكتب اسلام، چاپ اول، 1375، ص 421.