خانه » همه » مذهبی » چرا دین؟ (۱)

چرا دین؟ (۱)




در این شماره از مقاله به بررسی


رابطه

انسان و دین و کارکردهای دین که شامل معنا بخشیدن به حیات، بهداشت، سلامت و آرامش

روان، سازگارسازى جهان درون و برون؛ کاهش رنج ها می پردازیم و در شماره بعد به

ادامه کارکردهای دین خواهیم پرداخت. ان شاء الله که مفید واقع بشه.

 


اساسی‌ترین پرسش

انسان درباره دین این است که دین چه فایده و چه لزومی دارد؟ چرا باید دیندار بود؟

رابطه دین و انسان چگونه‌ رابطه‌ای است؟ آیا زندگی بدون دین امکان‌پذیر است و در

این صورت، دینی زیستن بهتر است یا زندگی منهای دین؟ پس از روشن شدن چرایی و ضرورت

دین این سئوال پدید می‌آید که آیا می‌توان به هر دینی پای‌بند؟ آیا همه ادیان با هم

برابرند و گزینش هر دینی کاملاً شخصی و سلیقه‌ای است؟ یا در میان ادیان موجود حق و

باطل، نیک و بد یا خوب و خوب‌تر وجود دارد و لاجرم و به حکم خرد باید برترین را

برگزید؟ در گام سوم، برای یک مسلمان یا کسی که به اسلام دعوت می‌شود این سئوال پدید

می‌آید که آیا دین برتر همان اسلام است؟ کدامین دلیل پشتیبان این مدعاست و چگونه

می‌توان آن را با سنجه‌های عقلی آزمود؟ اکنون بر آنیم که به یاری خداوند با رعایت

اختصار به بررسی پرسش‌های یادشده بپردازیم.


 






رابطه انسان و دین


گرایش انسان به

دین امری ذاتی، عمیق و ریشه‌دار است. دین نه تنها تأمین کننده بسیاری از نیازهای

انسان، بلکه خود نیازی بنیادین و نهفته در ژرفای وجود آدمی است. «تا نه گی دو که نه

تن» می‌نویسد: «حس مذهبی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است.

اصلی‌ترین و ماهوی‌ترین قسمت آن به هیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست، بلکه

نحوه ادراک فطری ورای عقلی است که یکی از چشمه‌های آن از ژرفای روان ناخودآگاه

فوران می‌کند و نسبت به مفاهیم(زیبایی)‌ مربوط به هنر (و نیکی) مربوط به اخلاق (و

راستی) مربوط به علم (مفهوم دینی)، یا به طور صحیح‌تر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمی

است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است».



«آلکسیس کارل»

نیز بر آن است که: «احساس عرفانی [دینی] جنبشی است که از اعماق فطرت سرچشمه گرفته

است و یک غریزه اصلی است».



وی در جایی دیگر

می‌نویسد: «فقدان احساس اخلاقی و عرفانی در میان اکثریت عناصر فعال یک ملت، زمینه

زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک می‌بیند؛ سقوط یونان قدیم معلول

چنین عاملی بود. در نگاه «تولستوی» نیز «ایمان آن چیزی است که انسان با آن زندگی

می‌کند.» استاد مطهری در توضیح این سخن می‌گوید: «یعنی ایمان مهم‌ترین سرمایه زندگی

است». به نظر وی مردم به برخی از سرمایه‌های زندگی مانند سلامت، امنیت، ثروت و رفاه

و… توجه دارند، اما به یک سرمایه بزرگ که نامش ایمان است توجه ندارند؛ چرا که

آنان اصولاً محسوسات و مادیات را بیش از معقولات و معنویات می‌شناسند. در نظر «ویل

دورانت» نیز دین روح زندگی است، او می‌گوید: «زندگی بدون، دین ملال‌انگیز و پست

است، مانند جسدی است بی‌روح».


قریب به این

مضمون را در سخن «ویلیام جیمز» می‌توان یافت. او مدعی است: «ایمان یکی از قوایی است

که بشر به مدد آن زندگی می‌کند، فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است».



از آنچه گذشت

روشن می‌شود که نیاز انسان به دین امری جاودان و زوال‌ناپذیر است. لازمه ذاتی بودن

دین‌ورزی این است که دین همچون دیگر غرایز و نیازهای ذاتی انسان همپای حیات بشر

بپاید و آینده بشریت را همچون گذشته در نوردد. لاجرم گسست بین انسان و دین را هرگز

نمی‌توان و نباید انتظار داشت.



«ارنست رنان» در

پایندگی و ژرفایی تأثیر دین در نهاد انسان می‌گوید: «ممکن است روزی هر چه را دوست

می‌دارم نابود و از هم پاشیده شود و هر چه را که نزد من لذت بخش‌تر و بهترین

نعمت‌های حیات است از میان برود، و نیز ممکن است آزادی به کار بردن عقل و دانش و

هنر بیهوده گردد، ولی محال است که علاقه به دین متلاشی یا محو شود، بلکه همواره و

همیشه باقی خواهد ماند و در کشور وجود من شاهدی صادق و گواهی ناطق بر بطلان مادیت

خواهد بود».


همه آنچه گفته

آمد را در یک آیه زیبای قرآن می‌توان یافت که رمز دین‌گرایی انسان را چنین ترسیم

کرده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَه اللَّهِ الَّتِی

فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَ
ا؛ پیوسته رو به سوی دین پاک خداوند داشته باش که

انسان‌ها را بر آن سرشته است و آفرینش الهی دگرگون نخواهد شد».


 




کارکردهای دین


دین از جهات

متعددی مددرسان و یاور انسان است. کارکردهای مثبت دین در سه حوزه قابل بررسی است:



1. حوزه معرفت و

دانایی؛



2. حوزه اجتماعی

و مناسبات ‌انسانی؛



3. حوزه

روانشناسی.



اکنون به اختصار

به بررسی کارکردهای روانشناختی، دین پرداخته و دیگر عرصه‌های آن را به ناچار فرو

می‌گذاریم.  از نظرگاه روانشناختی دین کارکردها و ثمرات بسیاری برای انسان دارد. در

میان دانش‌های جدید هیچ یک مانند روانشناسی نقاب از رازهای شگفت‌ دین و دینداری بر

نکشیده و لزوم اجتناب‌ناپذیر آن را در همین زندگی دنیایی به طور ملموس روشن نساخته

است. البته باید توجه داشت که اساساً روانشناسی در پی تعیین حق و باطل و به تعبیر

دیگر «ارزش صدق» دین نیست؛ چرا که تعیین این مسئله خارج از توان و کارویژه‌های این

دانش است. افزون بر آن روانشناسی در این باره نظر به دین خاصی ندارند؛ و چه بسا در

برخورد با پاره‌ای از ادیان کارکردهای منفی‌ای نیز برای دین مطرح کنند. مسلماً هر

اندازه دینی از حقانیت بیشتری برخوردار باشد کارکردهای مثبت‌تری داشته و فاصله

بیشتری با تأثیرات منفی دارد؛ لاجرم می‌توان بهترین کارکرد از بهترین دین انتظار

داشت. آنچه این دانش پی می‌گیرد و در صلاحیت آن است ثمرات و کارکردهای روانی دین

فارغ از حقانیت و ارزش صدق آن است. چه بسا پاره‌ای از کارکردهای روانشناختی دین و

دین‌ورزی عبارتند از:


 




1ـ معنا بخشیدن به حیات


از مهم‌ترین

کارکردهای اساسی دین، تبیین معنای زندگی است. هر انسانی از خود می‌پرسد که زندگی

برای چیست؟ درد و رنج و مرگ و میرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آیا جهان ارزش زیستن

دارد یا نه؟ یافتن پاسخی صحیح در برابر این پرسش‌ها زندگی‌ساز است و ناکامی در

برابر آن زندگی سوز. دین با تبیین جاودانگی، حکمت و هدفمندی هستی و جهت‌گیری رو به

خیر و کمال و تعالی آن،‌ در پرتو تدبیر خداوند حکیم و رحمان و رحیم، خرد پذیرترین و

دلپسندترین معنا از حیات انسان و جهان را به دست می‌دهد.


«کارل

یوستاویونگ» در اهمیت این مسئله می‌نویسد: «در میان همه بیمارانی که در نیمه دوم

حیاتم با آنها مواجه بوده‌ام، یکی هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزی جز مشکل

یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان می‌توان گفت که همه آنان از آن رو

احساس بیماری می‌کرده‌اند که چیزی را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه

می‌دارند، از دست داده‌اند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینی خود، شفای

واقعی نیافته است.»


«ویکتور فرانکل»

نیز قدرت دین را عقیده به «اَبَر معنی» می‌داند، یعنی دین بهترین معنی برای زندگی

کردن است.


برخی از

جامعه‌شناسان نیز برآنند که گوهر دین واکنش در برابر تهدید به بی‌معنایی در زندگی

بشر و تلاش در جهت نگریستن به جهان به مثابه حقیقتی معنادار است. پاره‌ای از

بروندادهای روانشناختی تفسیر دینی حیات عبارت است از:


 1.



احساس خوش‌بینی و رضایت


2.



مطبوع سازی زندگی در مجموعه هستی


3. ایجاد

امیدواری


4.



مسئولیت پذیری


5.



نشاط و حرکت


آموزه‌های دینی

نگرش فرد به نظام هستی و قوانین آن را خوش‌بینانه می‌سازد.



از نظر استاد

مطهری فرد با ایمان در کشف هستی همچون شهروند کشوری است که قوانین و تشکیلات و

نظامات آن را صحیح و عادلانه می‌داند و به حسن نیت کارگزاران آن ایمان دارد. لاجرم:

اولاً‌، زندگی برای او مطبوع و دلپذیر می‌شود. ثانیاً زمینه‌های ترقی و تعالی را

برای خود و دیگران فراهم می‌بیند و روح «امیدواری» در او پدید می‌آید. ثالثاً، اگر

چیزی موجب عقب‌ماندگی او شود آن را جز از ناحیه کم‌کاری و بی‌تجربگی و

مسئولیت‌گریزی خود و امثال خود نمی‌داند. او همچنین پاره‌ای از رنج‌ها و دشواری‌ها

را زمینه ترقی و تکامل خود می‌داند. این اندیشه به طور طبیعی شخص را به غیرت

می‌آورد و با «خوش‌بینی» و «امیدواری» به حرکت و جنبش در جهت اصلاح خود وامی‌دارد و

از دشواری‌ها استقبال می‌کند.


در مقابل، فرد

بی‌ایمان مانند شهروندی است که قوانین، تشکیلات و کارگزاران کشورش را فاسد می‌داند

و از قبول آنها هم چاره‌ای ندارد. درون چنین فردی انباشته از عقده‌ها و کینه‌هاست.

او هرگز به فکر اصلاح خود نمی‌افتد، از جهان لذت نمی‌برد و هستی برای او زندانی

هولناک است که یا باید از چنگ آن بگریزد و یا با رنج و سختی آن را تحمل کند.



با توجه به آنچه

گذشت می‌توان تأثیرات معنای دینی حیات بر روان و کنش فرد را به شرح ذیل برشمرد:


خوش بینی،

مطبوع‌سازی زندگی، امیدواری، مسئولیت پذیری و جنبش و حرکت اصلاحی.


 




2. بهداشت، سلامت و آرامش روان


یکی از نیازهای

مهم انسان، سلامت و آرامش روان است. در دنیای کنونی علیرغم پیشرفت‌های خیره‌کننده

علمی و تکنولوژیکی بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگی و ناآرامی بیش از پیش بر

انسان چیره شده و حاجت به آرامش روحی و روانی بیشتر احساس می‌شود. نقش دین در سلامت

و آرامش روان از جهات مختلفی حایز اهمیت است. در این باره تحقیقات انجام شده توسط

روان‌شناسان قابل توجه است:

 




الف. دینداری و

تحمل فشارهای روانی


تحقیقات انجام

شده نشان می‌دهد انگاره‌های دینی نقش مؤثری در تسکین دردهای روحی، کاهش اضطراب و

تحمل فشارهای روانی دارند و افراد مذهبی از ناراحتی روانی بسیار کمتری رنج می‌برند.


 




ب. دینداری و

افسردگی


بر اساس تحقیقات،

بین دین و افسردگی، استرس و اضطراب نسبت معکوس وجود دارد. این مسئله در عصر حاضر

مورد توجه بسیاری از روانشناسان و اندیشمندان است.


«ویلر» بر آن است

که فرد مذهبی از طریق اعتقادات دینی بر مشکلات چیره می‌شود و از طریق اعمال مذهبی و

شرکت در مراسم دینی به شبکه وسیع حمایت‌های اجتماعی متصل می‌شود. «میدور» نیز اظهار

می‌دارد که وابستگی دینی چون بدیل دیگر متغیرهای مؤثر بر سلامت روان مانند وضعیت

اقتصادی و حمایت اجتماعی عمل می‌کند و منجر به کاهش شیوع افسردگی می‌شود.

 




ج. دیندارى و

بزهکارى


 بررسى

ها گواه بر آن است که بین دیندارى و بزهکارى و جرم و جنایت رابطه منفى وجود دارد و

رفتارهاى مذهبى مى تواند بین آنها تمایز افکند.



د. دیندارى و

کاهش مصرف الکل و مواد مخدر


براساس تحقیقات

انجام شده توسط «ادلف» ، «اسمارت» ، «اوتار» و «دیویدز»  افراد مذهبى از مواد مخدر

استفاده نمى کنند و یا بسیار کم مصرف مى کنند. از نظر «لوچ» و «هیوز» به ویژه در

میان عناصر مذهبى اصولگرایان کمتر از همه به مواد مخدر گرایش دارند و هر اندازه

ایمان دینى فرد قوى تر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الکل در او کمتر یا

مساوى با صفر است.


 




هـ . دین دارى و

کاهش خودکشى


مسأله خودکشى یکى

از بحران هاى جدى در تمدن کنونى بشر است. روزنامه اطلاعات مورخه 17/9/47، صفحه

«عبور از پنج قاره» مى نویسد: «سازمان بهداشت جهانى اخیراً آمار جالبى درباره

خودکشى در کشورهاى مختلف جهان انتشار داده است. به موجب این آمار در هشت کشور صنعتى

جهان خودکشى در بین افراد 15 تا 44 ساله سومین علت مرگ و میر در این کشورها را

تشکیل مى دهد. این کشورها عبارتند از: آلمان غربى، اتریش، کانادا، فنلاند، دانمارک،

مجارستان، سوئد و سوئیس.


 کارشناسان

سازمان جهانى بهداشت که این آمار را پس از ده سال مطالعه کرده اند همچنین اعلام

کرده اند که خودکشى در کشورهاى در حال توسعه نیز به طور وحشتناک رو به افزایش است.

در این کشورها حتى جوانان کمتر از 15 سال نیز دست به خودکشى مى زنند.


 آمارى

که از طرف کارشناسان مزبور تهیه شده، نشان مى دهد که به طور کلى طبقات تحصیل‌کرده و

روشنفکر بیش از طبقه کارگر اقدام به خودکشى مى کنند. مثلاً در انگلستان عده زیادى

از پزشکان در سال هاى اخیر خودکشى کرده اند. تنها در آلمان غربى همه ساله دوازده

هزار نفر خودکشى مى کنند و شصت هزار نفر دیگر به نحوى در صدد خودکشى بر مى آیند.

مهم‌ترین علت خودکشى آلمانى ها بیمارى عصبى است. در حال حاضر در آلمان غربى بیش از

یک میلیون نفر از فشار عصبى رنج مى برند و ممکن است هر آن دست به خودکشى بزنند.



 در

مقابل، تحقیقات نشان مى دهد خودکشى در کسانى که در مراسم دینى شرکت مى کنند نسبتى

بسیار کمتر از دیگران دارد. کامستاک و پاتریچ در یک بررسى نشان دادند احتمال خودکشى

در افرادى که به عبادتگاه ها نمى روند چهار برابر بیش از شرکت کنندگان در محافل

دینى است. همه پژوهش ها نشان مى دهد یکى از علل مهم خودسوزى ضعیف بودن اعتقادات

مذهبى بوده است».


 یک

بررسى که در کشور اردن توسط «داراکه»(1992) انجام شده است نشان مى دهد تعداد خودکشى

در ماه رمضان در مقایسه با ماه‌هاى دیگر سال کاهش قابل توجهى را نشان مى دهد.


 




و. دیندارى،

رضایت از ازدواج و کاهش طلاق


 مسأله

ناپایدارى خانواده و گسست آن یکى از بحران هاى بزرگ دنیاى متمدن کنونى و در پى

آورنده نتایج ویرانگر روانى و اجتماعى است. براساس مطالعات انجام شده، مذهب مهم

ترین عامل پاى بندى به خانواده، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق است و این مسأله عامل

مهمى در بهداشت روانى خانواده ها به شمار مى رود. تحقیقات نشان داده است مردانى که

همسرانشان را طلاق داده و یا از آنها جدا شده اند ده برابر بیش از دیگران در معرض

ابتلا به بیمارى هاى روانى هستند.



 




3. سازگارسازى جهان درون و برون؛ کاهش رنج ها


 بهره

دیگرى که از تفسیر دینى حیات بر مى خیزد «ایجاد سازگارى بین جهان درون و برون» و در

نتیجه کاهش رنج ها و ناراحتى هاست.


 بدون

شک در مواردى بین خواسته ها و تمایلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوت

هایى مشاهده مى شود. گاه این تفاوت ها به گونه اى است که شرایط خارجى براى انسان

رنج‌آفرین و ملال انگیز است. این تفاوت ها مى تواند به گونه هاى مختلف باشد مثل: 1.

تفاوت بین خواسته هاى ما و نظام تکوین، مانند شرور و آفاتى چون مرگ و میر، سیل،

زلزله، نقص عضو، بیمارى و… 2. بین تمایلات ما و واقعیات اجتماعى، مثل حاکمیت نظام

استبدادى و…


 از

طرف دیگر در مواردى واقعیات خارجى به سهولت و در شرایطى که ما در آن قرار داریم

تغییرپذیر است؛ در چنین وضعیتى انسان ها به طور معمول در جهت تغییر جهان خارج به

سود تمایلات خود مى کوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلاً تغییرپذیر نیست، یا در شرایط

مورد نظر شخص دگرگون نمى شود؛ و یا تغییر آن مستلزم هزینه هایى تحمل ناپذیر و

نامعقول است. در این موارد بهترین راه سازگارسازى درون با خارج است و دین

نیرومندترین عامل آشتى‌دهنده این دو جهان است. دین با تفسیرى که از جهان و

ناملایمات و رنج هاى آدمى در آن مى دهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از میان بر مى

دارد؛ بلکه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارى ها و اینکه بزرگ ترین اولیاى الهى

چشنده تلخ ترین رنجهایند شیرین ترین رابطه را بین آن دو ایجاد مى کند؛ به طورى که

انسان مؤمن مى گوید: «زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت»، از همین رو «الیسون»

بهترین راه مقابله با مشکلات تغییرناپذیر را مقابله مذهبى مى داند.



 اینکه

حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در سرزمین سوزان کربلا و دیدن آن همه رنج و مصیبت و زخم

هاى بسیار بر جان و توان خویش فرمود: «رضا الله رضانا اهل البیت» و زینب

کبرى(س) پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مى فرماید: «ما رأیت الّا جمیلا»

عالى ترین نمایش شکوه ایمان در سازگارى جهان درون و برون و شیرین نمودن رنج و سختى

در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدین ترتیب نه تنها رنج انسان کاهش

مى یابد، بلکه در مواردى شیرین و دلپذیر مى شود و این جز در سایه دین و ایمان دینى

امکان پذیر نیست.


ادامه دارد …

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد