چرا سقط جنین حرامه؟
چرا سقط جنین حرامه؟
بيعت زنان با پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به شرط نكشتن اولاد
رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمودند: وَ لاتَقْتُلْنَ أَوْلدَكُنَّ ! «شما فرزندان خود را نبايد بكشيد!»
هند گفت: قَدْ رَبَّيْناهُمْ صِغارًا وَ قَتَلْتَهُمْ يَوْمَ بَدْرٍ كِبارًا، فَأنْتَ وَ هُمْ أعْلَمُ ! «ما آنها را در دوران كودكي پرورش داديم، و تو آنها را در جنگ بدر چون بزرگ شده بودند كشتي؛ پس تو و آنها داناتريد!»
عمربن خطّاب از كلام او خنديد به حدّي كه قهقهه زد و در خنده فرورفت.
رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمودند: وَ لاتَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ تَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُنَّ وَ أَرْجُلِكُنَّ.
«از نطفه مردي آبستن نشويد، تا بچّهاي را كه ميزائيد، به شوهر خود نسبت دهيد!»
هند گفت: والله بُهتان زشت است ! و به برخي از تجاوزات أشبه است.
رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمودند: وَ لاتَعْصِينِي [ تَعْصِينَنِي] فِي مَعْرُوفٍ «مخالفت مرا در كارهاي حسنه نبايد بكنيد!»
هند گفت: ما در اين مجلس حضور نيافتيم كه بخواهيم در كارهاي پسنديده و حسنه، مخالفت تو را بنمائيم !
رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم به عمر گفت: با اين زنان بيعت كن، و رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم از خدا برايشان مغفرت خواست. عمر با آنها بيعت نمود.
وَ كانَ رَسولُ اللهِ صلَّي اللهُ عَلَیه وَ ءَالِه وَ سلَّم لايُصافِحُ النِّساءَ وَ لايَمَسُّ امْرَأَةً وَ لاتَمَسُّهُ الا امْرَأَةٌ أحَلَّها اللَهُ لَهُ أوْ ذاتُ مَحْرَمٍ مِنْهُ.
«و عادت و دأب و دَيْدَن رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم اين بود كه با دست و بدن خود زني را مسّ نميكرد، و هيچ زني نيز با دست و بدن خود او را مسّ نميكرد، مگر زني كه خداوند بر او حلال كرده بود و يا آنكه با او مَحرم بود.»
و از أبان بن صالح روايت است كه: بيعت زنان با رسول خدا ـ در آنچه بعضي از أهل علم روايت كردهاند ـ بر دو گونه بوده است:
در پيش روي رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم ظرفي كه در آن آب بود مينهادند، و همينكه از آنها عهد و ميثاق ميگرفت و آنها نيز متعهّد ميشدند و عهد و پيمان ميدادند، دست خود را در آب فرو ميبرد و سپس بيرون مي كشيد؛ در اين حال زنان دستهاي خود را در آب فرو ميبردند. دوباره پيامبر از آنها عهد و ميثاق ميگرفت؛ چون زنان بر آنچه با آنها شرط شده بود به او عهد و پيمان ميدادند، به آنها فرمودند: اذْهَبْنَ، فَقَدْ بَايَعْتُكُنَّ ! «اينك شما برويد، زيرا كه من با شما بيعت كردم!» و از اين طرز عمل، كاري را اضافه انجام نميداد. [1]
كلام علاّمۀ طباطبائي در تفسير: وَ لَايَقْتُلْنَ أَوْلَدَهُنَّ
علامه طباطبائي رحمت الله علیه در تفسير وَ لايَقْتُلْنَ أَوْلَدَهُنَّ فرمودهاند: بالْوَأْدِ وَ غَيْرِهِ وَ إسْقاطِ الجنَّةِ [2] «معني آن كه اولاد خود را نكشند اينست كه: بچّههاي زنده را زير خاك ننمايند، و يا به طريق ديگري نكشند، و جنين خود را سقط ننمايند ! (بچّه در رحم را نيندازند!)»
حرمت قتل نفس در اسلام
يكي از گناهان كبيره كه عقابش در قرآن كريم مخلَّد بودن در جهنّم بشمار آمده است كشتن مسلماني است از روي عمد، بدون آنكه شريعت بواسطه قصاص و يا إجرا حدّ قتل، براي او كشتن را مباح و جائز نموده باشد.
و در اين مسأله جاي ترديد و شبهه نيست؛ و در كتاب جهاد، علماي اسلام بر حرمت اينگونه از قتل، أدلّه أربعه (كتاب، سُنّت، إجماع، عقل) را اقامه فرمودهاند.
در قرآن مجيد براي قتل خطائي و عمدي، احكامي را مقرّر نموده است:
وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إلَّاخَطَئًا وَ مَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ إِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُم مِّيثَـٰقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَهِ وَ كَانَ اللَهُ عَلِيمًا حَكِيمًا * وَ مَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ و جَهَنَّمُ خَلِدًا فِيهَا وَ غَضِبَ اللَهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُو وَ أَعَدَّ لَهُو عَذَابًا عَظِيمًا. [3]
«چنين حقّي أبداً براي مسلمان مؤمني نيست كه مسلمان مؤمني را بكُشد، مگر آنكه آن قتل از روي خطا باشد. و كسي كه مسلمان مؤمني را از روي خطا به قتل برساند جزاي او آنست كه: يك بنده مؤمن در راه خدا آزاد كند، و يك ديه كامل او را به بازماندگان و أوليائش تسليم نمايد؛ مگر آنكه آنان از ديه بگذرند و عفو كنند.
و اگر اين قتل خطائي مسلمان مؤمن، از قومي صورت گرفت كه ايشان دشمن شما بودند، بنابراين فقط بايد يك بنده مؤمن در راه خدا آزاد نمود (و تسليم ديه به أهل او در اينصورت نيست).
و اگر اين قتل، در ميان قومي واقع شد كه بين شما و بين آنها معاهده و پيمان است در اينصورت، هم بايد يك ديه كامل به قومش بپردازيد (با آنكه دشمن شما هستند) و هم بايد يك بنده مؤمن در راه خدا آزاد كنيد ! و كسي كه قدرت و تمكّن بر آزادي بنده مؤمن نداشته باشد، بايد دو ماه پي در پي روزه بگيرد. اين طريق توبه و إنابه و بازگشت اوست كه خدا بدان امر فرموده است؛ و خداوند عليم و حكيم است.
و كسي كه مسلمان مؤمني را از روي عمد و قصد بكُشد، پس جزاي او جهنّم است كه در آن بطور خلود و جاودان ميماند؛ و خداوند بر او غضب ميكند و لعنت ميفرستد، و عذاب عظيمي را براي او مُهيّا و آماده مي كند.»
مِنْ أَجْلِ ذَ’لِكَ كَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَ’ءِيلَ أَنَّهُ و مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَ لَقَدْ جَآءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَ’لِكَ فِی الأرْضِ لَمُسْرِفُونَ.[4]
«از همين سبب و بهمين علّت، ما بر بني إسرائيل بطور قانون و حتم، أمريّه صادر كرديم كه: هر كس، كسي ديگر را بكشد بدون آنكه آن كس، كسي را كشته باشد و يا در زمين فساد نموده باشد، پس گويا مثل آنست كه تمام مردم را كشته است ! و كسي كه كسي ديگر را زنده كند، و جاني و نفسي را حيات بخشد، پس گويا مثل آنست كه تمام مردم را زنده كرده است. و هر آينه فرستادگان از جانب ما با بيّنات و أدلّه واضحه به سوي آنها آمدند؛ و پس از تمام اين قضايا بسياري از ايشان در روي زمين إسراف و زياده روي مي كنند.»
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاتَأْكُلُوا أَمْوَ’لَكُم بَيْنَكُم بِالْبَطِلِ إِلّا أَن تَكُونَ تِجَرَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَ لاتَقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللَهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا * وَ مَن يَفْعَلْ ذَ’لِكَ عُدْوَ’نًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا وَ كَانَ ذَ’لِكَ عَلَی اللَهِ يَسِيرًا. [5]
«اي كسانيكه ايمان آوردهايد در ميان خودتان اموالتان را به باطل (به غِلّ و غِشّ در معامله، و دروغ در سِعْر و قيمت، و معاملات ربوي و غيرها) مخوريد ! مگر آنكه از تجارتي باشد كه طرفين معامله كاملاً بدان راضي و خشنود باشند. و جانها و نفوس خود را نكشيد كه حقّاً خداوند به شما مهربان و رحيم است.
و كسي كه اين كار را از روي دشمني و ستم بنمايد، بزودي او را در آتش ميگذاريم؛ و اين بر خداوند آسان است.»
وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَهُ إِ لا بِالْحَقِّ. [6]
«و نكشيد كسي را كه خداوند كشتن وي را حرام نموده است؛ مگر به حقّ!»
وَ الَّذِينَ لايَدْعُونَ مَعَ اللَهِ إِلَهًا ءَاخَرَ وَ ليَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَهُ إِلّا بِالْحَقِّ وَ ليَزْنُونَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَ’لِكَ يَلْقَ أَثَامًا * يُضَعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا * إِلّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صَلِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَتٍ وَ كَانَ اللَهُ غَفُورًا رَّحِيمًا. [7]
«و (بندگان خداوند رحمن) كساني هستند كه: با الله معبود ديگري را نميخوانند. و نفس محترمي را كه خداوند كشتن او را حرام نموده است مگر به حقّ نميكشند، و زنا نمينمايند. و كسي كه اين عمل را انجام دهد، به كيفر و وِزر و وبال و عقاب آن خواهد رسيد؛ بطوريكه عذاب او در روز بازپسين دو چندان ميشود، و در آتش و عذاب با حال مذلّت و خواري و سرافكندگي، مخلّد مي ماند.
مگر كسي كه توبه كند و ايمان بياورد و كار نيكو و شايسته انجام دهد؛ پس اين گروه از مردم كساني هستند كه خداوند بديهاي آنها را به نيكيها تبديل ميكند، و خداوند پيوسته آمرزنده و مهربان است.»
حرمت سقط جنين در شريعت مقدّس اسلام
و علاوه بر عموماتي كه ذكر شد و در آنها بطور كلّي قتل نفس محترمه را چه اولاد انسان باشد و چه غير أولاد، حرام شمرده است؛ بطور خصوص در بسياري از آيات، قتل اولاد را نهي كرده و آنرا حرام شمرده است.
همچون آيه: قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَدَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَهُ افْتِرَاءً عَلَی اللَهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ. [8]
«حقّاً خسارت كردهاند و زيان بردهاند كساني كه از روي سفاهت و ناداني اولادشان را كشتند؛ و از روي افتراء و دروغ آنچه را كه خدا به ايشان روزي نموده است، بر خودشان حرام كردند. حقّاً ايشان گمراه شدهاند؛ و اينطور نيست كه از هدايت يافتگان باشند.»
و همچون آيه: قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیكُمْ أَلّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَ بِالْوَ’لِدَيْنِ إِحْسَنًا وَ لتَقْتُلُوا أَوْلَدَكُم مِّنْ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ ـ الايةَ. [9]
«بگو ـ اي پيغمبر ـ بيائيد تا من آنچه را كه خداوند شما بر شما حرام نموده است، براي شما بخوانم: آنكه هيچ چيزي را شريك خدا قرار ندهيد ! و به پدر و مادرتان احسان نمائيد ! و اولاد خود را از ترس فقر و ضعف اندوخته و از بين رفتن سرمايه نكشيد ! زيرا كه ما هستيم كه شما و آنان را روزي ميدهيم.» ـ تا آخر آيه.
و همچون آيه: وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا. [10]
«و فرزندان خود رااز ترس تهيدست شدن واز بين رفتن سرمايه، و حملهور شدن سلطان فقر و فلاكت نكشيد ! زيرا كه ما ايشان و شما را روزي ميدهيم؛ حقّاً كشتن آنان گناهي بزرگ و خطائي سترگ است.»
و همچون آيه: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ. [11]
«و زماني كه از مَوْءُودَة (بچّهاي كه زنده در زير خاك دفن كنند) پرسيده شود كه: به چه جرمي و جنايتي او كشته شده است؟»
اينها همه آياتي است كه دلالت بر حرمت قتل فرزند دارد؛ خواه فرزند بزرگ باشد خواه كوچك، خواه پسر باشد خواه دختر، خواه ناقص الخلقه و عقب افتاده باشد خواه تامّ الخلقه و كامل.
و علي هذا بچّهاي كه از مادر متولّد گردد و نابينا و يا ناشنوا و يا مقطوع اليد، و يا ديوانه و مجنون باشد، و يا به هرگونه عيبي از عيوب و نقصي از نقائص مبتلا باشد، نه پدر و نه مادر، و نه دولت و نه حاكم، و نه هيئت پزشكي و نه غيرهم، حقّ كشتن و از بين بردن اين بچّه را ندارند؛ خواه بوسيله آلت قتّاله باشد، خواه بوسيله تزريق داروي سمّي، خواه بوسيله استنشاق گاز، خواه بوسيله ذوب نمودن در اسيد، خواه بوسيله اشعّههاي مهلكه، و خواه به هر وسيله ديگري كه بعداً كشف شود.
اينها مخلوق خدا هستند. و خدا اذن و اجازه كشتن را نداده است. اين كشتن، قتل نفس است. و در قتل نفس، خداوندِ خالق نفس، بين نفس انسانِ صحيح و معيب، و زن و مرد، و مريض و سالم، و عاقل و مجنون، و كوچك و بزرگ فرقي نگذاشته است. و به قتل نفس عمدي هر طور باشد وعده خلود در آتش دوزخ را داده است.
انتحار و خودكشي قتل نفس است؛ و در اسلام حرام و ممنوع
بلكه انسان اختيار نفس خودش را هم ندارد. و خودكشي گرچه بواسطه تنگدستي و شدّت فقر، و زنداني شدن متمادي، و ورود مصائب گوناگون باشد حرام است؛ كسي كه به انتحار دست ميزند درجهنّم ميرود، و در آنجا طبق آيه قرآن مخلّد است.
عموم و إطلاق آياتي كه دلالت برحرمت قتل نفس عمدي دارد، شامل قتل انسان نفس خودش را، و شامل قتل نفس غير ميشود. أَنَّهُو مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا [12] به خوبي و روشني دلالت بر حرمت انتحار هم مي ذكند.
و علاوه آيه كريمه: وَ أَنفِقُوا فِی سَبِيلِ اللَهِ وَ لاتُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَی التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ [13] دلالت بر اين مدّعي دارد.
فلهذا اگر دشمن بخواهد انسان را دستگير كند و براي إقرار و اعتراف شكنجه نمايد، انسان حقّ خوردن و بلعيدن قرصهاي سمّي كه فوراً او را مي كشد (گر چه بدون درد و التهاب باشد) ندارد؛ اگر چه آن شكنجه با شديدترين وجهي صورت پذيرد و منجرّ به قتل صعب و كشتن و قطعه قطعه شدن انسان گردد.
لشكريان مسلمان كه دركشتي نشسته وآماده نبرد و جنگ با كفّارند، اگر كفّار كشتي آنان را با نفت و بنزين، و يا پرتاب موشك، و يا سائر آلات مُحرِقه آتش بزنند، و مسلمين سوختن و آتش گرفتن خود را در برابر ديدگان خود همچون آفتاب روشن ببينند، حقّ ندارند براي فرار از سوختگي، خود را به دريا پرتاب كنند و غرق شدن را اختيار نموده و به دست خود بدينگونه جان سپرند.
اگر مريضي مبتلا به بعضي از امراض مهلكه و صعب شده است، مانند بعضي از اقسام سرطان كه حقّاً حيات براي او جز تلخي چيزي نيست، حقّ ندارد انتحار كند؛ و به دوست پزشك معالج و يا به پرستار رفيق و صميمياش توصيه كند تا زودتر از اجل طبيعي موعود و مرگ معهود، وي را با تزريق راحت كند. اينها همه قتل نفس است؛ و حرام و ممنوع.
سرّ حرمت انتحار و خودكشي در اسلام
و سرّش آنست كه: انسان مالك خودش نيست تا بتواند در حيات و ممات خود، خودش تصميم بگيرد. مالك انسان، و خالق او، و ربِّ او، و مُحيي و مُميت او، خداوند است عزّوجلّ؛ و او تمام اين طرق از كشتن را به روي او بسته است. و او بايد صد در صد، در صددِ ادامه حيات و تأمين عمر باشد؛ تا جائيكه مرگ، خودش به سراغ او بيايد.
و سرّ اين مطلب آنست كه: انسان و حقيقت او، و موجوديّت او به بدن او نيست تا خودش اختيار رها كردن آنرا داشته باشد؛ واقعيّت و حقيقتِ وي نفس ناطقه و روح اوست، و آنهم با مُردن از بين نميرود. فلهذا تا وقتي كه به كمال خود نرسيده است بايد در دنيا بماند گرچه تحمّل مشكلات و مصائب را بكند، و چه بسا اين مصائب نيز موجب كمال روحي وي خواهد شد. و انتحار، دست زدن به مرگ قبل از وقوع است، و ميوه نارسيده را از درخت چيدن، و قبل از فعليّت، در نطفه استعداد و قابليّت، نفس ناطقه را از بدن بيرون كشيدن و خلع لباس نمودن.
بر اين اساس است كه در ميان مسلمانان انتحار ابداً ديده نميشود؛ و اگر در ميانِ سالي، يكي دو فقره اتّفاق افتد ناشي از جهل آنان به مسأله و گمان خلاص از اين دنيا و رنجها و آلام و مصائب آن بوده است؛ غافل از آنكه آتش جهنّم از اين رنجها و آلام شديدتر و سوزانندهتر و گدازندهتر است.
امّا در ممالك كفر بالاخصّ در اروپا و آمريكا، به قدري شيوع دارد كه در هر روز رقم مُعْتَنابِهي از متوفّيات شهرها را تشكيل ميدهد. آنها دراثر برخورد با ناملايمي دست به انتحار ميزنند.فلهذا بر اين اصل، بسيار ضعيف الإراده و كمتحمّل هستند. قدرت تحمّل مشكلات امراض صَعْبه، و اختلافات شديد زن و شوهري و همسايگي، و فقر و كم بضاعتي، و مردود شدن در امتحانات نهائي و كنكورها و غير ذلك را ندارند؛ به مجرّد وقوع بعضي ازاين رويدادها دست به خودكشي ميزنند.
كراراً شنيدهام: در انگلستان كه مردم محروم آن، در سال روي آفتاب را كمتر ميبينند، و اغلب أوقات آن جزيره كوچك، بواسطه سواحل دريائي گرفتار غَيم و ابرهاي غليظ و هواي شرجي و كنار دريائي است، براي گردش و تفريح و رفتن به بيرون شهر، روزهاي نادر آفتابي بسيار مرغوب و مطلوب است. و روزي كه خورشيد طلوع كند، گويا حيات نويني گرفتهاند؛ در اين صورت اگر جوانان آنجا با هم وعده تفريح و بيرون رفتن در روز معهود آفتابي را داشته باشند، اگر احياناً آفتاب طلوع نكند دست به انتحار ميزنند. در اثر نزاعهاي مختصر خانوادگي كه هر روز ما با شديدتر از آنها دست به گريبانيم، آنها خودكشي مي كنند.
از اين آياتي كه در نهي از كشتن فرزندان در قرآن كريم بيان شد، معلوم ميشود دو نوع كشتن اولاد در ميان اعراب جاهليّت مرسوم بوده است. و خداوند توسّط پيغمبر رحمتش هر دو گونه را به نحو أكيد منع نموده است.
اوّل: كشتن فرزندان بطور كلّي چه پسر و چه دختر. همانطور كه آيات: وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلَدَكُم مِّنْ إِمْلَقٍ و يا خَشْيَةَ إِمْلَقٍ، و يا قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَدَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كه ذكرش آمد، بر آن دلالت دارند. و از اينها بدست ميآيد كه: هر وقت أعراب خود را در قحطي و خشكسالي احساس مينمودند، براي آنكه فرزندان خود را در عسرت گرسنگي و شدّت جوع و درماندگي، ملاحظه نكنند دست به كشتن آنها مي زدند.
علمه طباطبائي مُدّ ظلُّه العالي در تفسيرشان گفتهاند: «إملاق به معناي إفلاس در مال و زاد است؛ و از همين ريشه است تَمَلُّق. و اين كشتن فرزندان يك سنّت جاريهاي در ميان أعراب جاهلي بوده است كه چون قحط و جَدْب به سوي شهرهايشان ميشتافت، و مردم را تهديد به افلاس و تهيدستي ميكرد، ايشان مبادرت به قتل اولاد خود مينمودند؛ براي آنكه ديدن و ملاحظه كردن ذلّت فقر و گرسنگي آنها برايشان ناپسند بود. و با دست زدن به كشتن آنها خود را مُترفّع و مُتنزّه از تحمّل اين عار مينمودند.
و علّت منع و نهيي كه از اين عمل در قرآن آورده شده است اينست كه: نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ [ و يا نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ ] «ما هستيم كه شما و آنها را روزي ميدهيم!» شما بچّهها را ميكشيد از ترس آنكه مبادا نتوانيد قيام به رزق و روزي آنها بنمائيد، شما أبداً رازق و روزي دهنده نيستيد ! بلكه خداوند است كه شما و آنان را جميعاً روزي ميدهد؛ بنابراين دست به كشتن ايشان مزنيد!» [14]
در تفسير آيۀ: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ
دوّم: كشتن دختران بالخصوص بودكه آنهارا زنده دفن ميكردند. همان طور كه آيه: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ بر آن دلالت دارد. زيرا مَوْءُودَة به معناي دختري است كه وي را زنده بگور نمايند. و چون اعراب جاهلي بواسطه كثرت كشتار و غارتها كه در ميانشان صورت ميگرفت، بسيار اتّفاق ميافتاد كه دشمنانشان دختران آنها را أسير كنند و ببرند، و اين إسارت براي آنان غير قابل تحمّل بود، فلذا براي فرار از امكان اينكه شايد دخترانشان اسير شوند، و دشمنانِ رقيب آنها با ناموس اينها، در خانههايشان مشغول گردند؛ و اين براي حَميّت و غيرت آنها قابل تحمّل نبود، بنابراين از اوّل أمر دختران را ميكشتند تا أبداً دختري نداشته باشند تا در هجوم قبائل و جنگها طعمۀ رُقبا و أعدائشان گردند.
در «مجمع البيان» گويد: مَوْءُودَة از مادّه وَأَدَ يَئِدُ وَأْدًا ميباشد؛ و عرب بجهت خوف از فقر، دختران را زنده به گور مي كرد.
و از قتاده روايت است كه: قَيس بن عاصِم تَميمي به سوي رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم آمد و گفت: من در زمان جاهليّت (پيش از آنكه إسلام بياورم) هشت نفر از دختران را زنده دفن كردم !
حضرت فرمودند: اينك در مقابل هريك از آنها، يك بنده در راه خدا آزاد كن !
گفت: من شتر بسيار دارم (بنده ندارم).
حضرت فرمودند: به هركس كه مي خواهي در مقابل هريك ازآنها، يكي از شترانت را هديّه بده !
جُبّائي گفته است كه: مَوْءُودَة را مَوْءُودَة گويند، چون خاكي كه بر سر او مي ريزند، سنگيني ميكند تا آن كه بميرد. واين سخن خطاست؛ زيرا كه مَوْءُودَة از مادّه وَأَدَ يَئِدُ معتلّ الفاء است. و آن مادّهاي كه معناي سنگيني ميدهد، ءَادَهُ يَئُودُه به معناي أثْقَلَهُ ميباشد و آن معتلّالعين است، و اگر از آن مشتقّ شده بود ميبايست گفته شود: مَأْوُودَة بر وزن مَعْوُودَة.
و از رسول خدا درباره عَزْل پرسش نمودند، فَقَالَ: ذَاكَ الْوَأْدُ الْخَفِيُّ. [15]
«حضرت فرمودند: عزل كردن(يعني درهنگام آميزش مرد با زن، مرد نطفه خود را در خارج از رحم بريزد) زنده به گور كردن و كشتن بچّه است، غاية الامر اين قتل و كشتن پنهان است (و مانند قتل بچّۀ متولّد شده ظاهر نيست).»
و نيز در «مجمع» است كه: معني مَوْءُودَة، دختر مدفون در حال حيات است؛ و چون زني آبستن ميشد و نزديك زائيدنش ميرسيد، در زمين گودالي حفر ميكرد و در بالاي آن مينشست؛ اگر دختر ميزائيد آن را در آن حفره ميافكند، و اگر پسر ميزائيد آنرا برميداشت و نگهداري مينمود. [16]
شيخ طَنْطاوي گفته است: الْمَوْءُودَةُ: الْمَدْفونَةُ حَيًّا. و عرب دختران را بواسطه فقر و عار، زنده دفن ميكرد. و مَوْءُودة مي گويند بجهت آن كه آن قدر خاك بر رويش مي ريختند تا از سنگيني آن بميرد. [17]
و صَعْصَعَة بن ناجية قوم خود را از اين عمل منع كرد، فلهذا فرزدق كه از آن قبيله است در شعر خود بدان افتخار مي كند كه:
وَ مِنَّا الَّذي مَنَعَ الْوائِدَاتِ
وَ أحْيَا الْوَئيدَ فَلَمْ توأَدِ [18]
«و از ماست آن كسي كه زنان به گور نماينده دختران خود را، از اين عمل بازداشت. و دختر زندهاي كه بنا بود به گور برود زنده كرد؛ و بنابراين آن دختر، در زمين زنده نرفت و سالم بماند.»
بيان علاّمۀ طباطبائي در تفسير آيۀ: وَ إِذَا الْمَوْءُ و دَةُ سُئِلَتْ
و علامه طباطبائي مُدّ ظلُّه فرمودهاند: عادت عرب اين بود كه دختران را به واسطه فرار از عار و ننگ زنده دفن ميكردند؛ همان طور كه كريمه شريفه قرآن بر آن دلالت دارد، آنجا كه گفتهاست:
وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ و مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَ’رَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُو عَلَی هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُو فِی التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ. [19]
«و چون به يكي از اعراب جاهلي بشارت و خبر داده ميشد كه زنش دختري زائيده است، از شدّت غيظ و غضب چهرهاش سياه ميشد. و از بدي اين بشارت و نگراني اين خبر، از ميان قوم خودش متواري ميشد؛ و در انديشه مي رفت كه با اين دختر چه كند؟ آيا با قبول پستي و ذلّت و خواري او را نگهداري كند، و يا آنكه او را در زير خاك پنهان نمايد؟ آگاه باش كه بد حكمي است كه آنها مينمودند.»
و مورد خطاب و مؤاخذه از اين عمل در گفتار خداوند: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ
پدر اين دختر است كه اين جنايت را بر وي نموده است، و او بايد از عهده محاكمه و انتقام بر آيد. و ليكن مورد پرسش و بازپرس را در اين آيه، خود مَوْءُودَة خوانده است و از سبب كشته شدن او سؤال شده است؛ تا با نوعي از كنايه و تعريض و توبيخ، سبب كشته شدن او را دريابد و قاتل را توبيخ كند؛ و اين نوع از گفتار توطئه و مقدّمهاي باشد كه وي از خداوند بخواهد كه حقّ او را كاملاً از قاتلش (كه پدر اوست) بگيرد و از وي دربارۀ جرم و جنايتي كه مرتكب شده است بازخواست نمايد. [20]
باري آنچه اينك مشروحاً بيان شد، مسأله كشتن أولاد بود كه از گناهانكبيرۀ غير قابل عفو بشمار آمده است. و علاوه، مادر و يا پدر كه متصدّي قتل اولاد خود ميشوند، بايد ديه (پول خون) آنرا نيز بپردازند؛ و ديه پسر يك هزار دينار شرعي طلا، و ديه دختر نصف آن معيّن شده است.
اين پرداخت ديه از طرف پدر و مادر در صورتي است كه جنايت عمدي باشد؛ كه به غير از قاتل به سائر ورّاث، الاقرب فالاقرب بنحو إرث ميرسد. اگر قاتل خصوص پدر باشد، تمام ديه به مادر ميرسد؛ و پدر را به جرم قتل پسر نميكشند و فقط ديه مي گيرند؛ مگر آن كه مادر از تمام ديه، و يا از برخي از آن گذشت نمايد، كه در اين فرض بر عهده پدر چيزي نيست. و اگر قاتل خصوص مادر باشد، اگر پدر به غير قصاص راضي نشد، مادر را به جرم قتل فرزند خود، خواه پسر باشد خواه دختر ميكشند؛ و اگر پدر از حقّ قصاص خود گذشت و حاضر به تنازل به ديه شد، مادر در أثر قتل فرزند پسر بايد به پدر يكهزار دينار بپردازد؛ و اگر مقتول دختر باشد، نصف آن كه پانصد دينار است ميپردازد؛ مگر آنكه در هر دو صورت، پدر از تمام ديه و يا از بعض آن صرف نظر كند و مادر را عفو نمايد كه در اين صورت مادر بريءالذّمّه مي گردد.
و در تمام اين صوَري كه ذكر شد اين پدرِ قاتل و يا مادر قاتل بايد كفّاره هم بدهد؛ يعني يك بنده مؤمن در راه خدا آزاد كند. و اگر جنايت بر فرزند از طرف پدر و يا مادر خطائي باشد، در اين صورت ديه ديگر بر عهده آنان نيست؛ بلكه بر عاقِله است. و عاقله عبارت است از: خويشاوندان پدري قاتل (كه قاتل در اين فرض پدر يا مادر اين فرزند مقتول مي باشد) كه آنها بر حسب قرابت خود، يعني نزديكي خود به قاتل، از جهت مراتب ارث، جميعاً ديه را ميپردازند. و نيز در اين صورت كه جنايت پدر و يا مادر خطائي است، همچنين بايد جاني، يك بنده مؤمن در راه خدا آزاد كند. و اگر پدر و مادر هر دو با هم جنايت عمدي را بر فرزند خود وارد كنند، در اين صورت بايد ديه به سائر وُرّاث فرزند، الاقرب فالاقرب داده شود (بايد به جدّ و جدّه، چه پدري و چه مادري، و همچنين به برادران و خواهران فرزند كه پسران و دختران همين پدر و مادر هستند، بپردازند) و كفّاره را هم قسمت كنند.
پينوشتها:
[1] ـ «تاريخ الاُمم و الملوك» لابيجعفر طبري، طبع مطبعه استقامت قاهره، ج 2، ص337 و 338
[2] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 19، ص 279
[3] ـ آيه 92 و 93، از سوره 4: النّسآء
[4] ـ آيه 32، از سوره 5: المآئدة
[5] ـ آيۀ 29 و 30، از سوره 4: النّسآء
[6] ـ قسمتي از آيه 151، از سوره 6: الانعام و صدر آيه 33، از سوره 17: الإسرآء
[7] ـ آيات 68 تا 70، از سوره 25: الفرقان
[8] ـ آيه 140، از سوره 6: الانعام
[9] ـ صدر آيه 151، از سوره 6: الانعام
[10] ـ آيه 31، از سوره 17: الإسرآء
[11] ـ آيه 8 و 9، از سوره 81: التّكوير
[12] ـ قسمتي از آيه 32، از سوره 5: المآئدة؛ و در ص 21 از همين كتاب ترجمهاش ذكر شد.
[13] ـ آيه 195، از سوره 2: البقرة: «و در راه خدا انفاق كنيد ! و با دستهاي خودتان خود را در تهلكه نيفكنيد ! و نيكي بنمائيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد».
[14] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 7، ص 397، در ذيل آيه وارده در سوره أنعام: وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلَدَكُم مِّنْ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ.
[15] ـ «مجمع البيان» طبع صيدا، ج 5، ص 442 و 443. و حاكم در «المستدرك»، ج 4، ص69 از بنت وهب أسديّه اين عبارت را از رسول خدا روايت كرده است.
[16] ـ «مجمع البيان» ص 444
[17] ـ أخيراً ديديم كه شيخ طَبْرسي در «مجمع البيان» اين احتمال را ردّ كرد.
[18] ـ تفسير «جواهر» ج 25، ص 81
[19] ـ آيه 58 و 59، از سوره 16: النّحل
[20] ـ «الميزان» ج 20، ص 323
منبع: كاهش جمعيت ضربهاي سهمگين بر پيكر مسلمين، علامه سيد محمد حسين حسيني طهراني (ره)
/ج