گروهي ميگويند[1] اگر كسي از يكي از اولياي الهي، اعم از زنده يا مرده درخواست كند كه بيماري او را شفا بخشد… اين درخواست ملازم با آن است كه وي درباره مسئول به سلطه و نيرويي معتقد است كه بر نظام طبيعي و قوانين جاري در جهان خلقت حاكم است و اعتقاد به يك چنين سلطه و قدرت در غير خداوند عين اعتقاد به (الوهيت) مسئول است و درخواست حاجت با اين قيد شرك خواهد بود.
يكي از اقسام و مراتب توحيد، توحيد ربوبي است كه تنها خداوند است كه مدير سراسر هستي ميباشد.[2] ربوبيتي كه در خداوند است، ربوبيت مستقل و غير وابسته ميباشد، اما ربوبيتي كه در ساير موجودات وجود دارد شكي نيست كه به امر و اذن خداوند است و مجري دستورات او ميباشند.[3]توحيد در تدبير و تأثير به معناي بيتأثير دانستن موجودات و تأثيرگذاري مستقيم و بيواسطه خداوند نيست، بلكه به معني آن است كه علل و اسباب طبيعي در عين اين كه داراي تأثير واقعي هستند اما تأثير آنها با ميل و اراده خداوند صورت ميگيرد، خورشيد و ماه واقعاً نورافشاني ميكنند و آتش حقيقتا ميسوزاند و حضرت مسيح شفا ميبخشد و… اما همگي مظهر و آيينه اراده و امر خداوند هستند. كسي كه ميپندارد معناي توحيد ربوبي بياثر دانستن علل و اسباب است، او با وجدان خود به وحي روشن الهي به مخالفت برخاسته، زيرا قرآن اثر گذاري موجودات را ميپذيرد، و آثار آنها را به خداوند نسبت ميدهد و ناشي از او ميداند[4] خداوند ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا و اتقواالله و ابتغوا اليه الوسيلة»؛[5].
به طور كلي توسل و تسبيب به اسباب، با توجه به اين كه خداست كه سبب را سبب قرار داده است و خداست كه از ما خواسته از اين وسايل و اسباب استفاده كنيم به هيچ وجه شرك نيست، بلكه عين توحيد است و اين جهت فرق ميان اسباب مادي و روحي، ميان اسباب ظاهري و معنوي، ميان اسباب دنيوي و اخروي نيست، منتهي اسباب مادي را با آزمايش و تجربه ميشناسيم و اسباب معنوي را از طريق دين يعني وحي و كتاب و سنت[6].
از برخي از آيات استفاده ميشود كه اعراب جاهلي در مسأله خالقيت، موحد بوده و خداوند را خالق هستي ميدانستند[7]. اما در عين حال در مسأله تدبير و ربوبيت هستي مشرك بوده و به جاي اعتقاد به رب يگانه به ارباب متعددي كه هر يك به تدبير بخشي از عالم هستي مشغولند، اعتقاد داشتند.[8]پاسخ به شبهه: اساس اشتباه اين است كه تصور كردهاند كه اعتقاد به سلطه غيبي در افراد مطلقاً مايه شرك است و لذا گفتهاند شيعيان بر طبق سنّت بت پرستان شفاي مريضان خود را از امامان خود طلب ميكنند و از خدا طلب نميكنند، آنان ديگر نخواسته و يا نتوانستهاند كه ميان اعتقاد به سلطه متكي به سلطه خداوند كه شيعيان بر آن اعتقاد دارند، با اعتقاد به سلطه مستقل و جدا كه ماديگراها و بتپرستان برآنند فرق بگذارند.
بت پرستان به علل و عوامل، نگاهي استقلالي دارند و تأثيرگذاريِ آنها را صرفا ناشي از خودشان ميدانند، چنان چه به آياتي كه حاكي از اعتقاد آنها بود اشاره شد و اگر ما اعراب جاهلي را مشرك ميخوانيم، به خاطر اين است كه آنان معتقد بودند كه اداره امور جهان يا امور بندگان به خدايان آنها تفويض و واگذار شده است و آنها در تدبير امور از خود استقلال دارند… و يا لااقل قسمتي از كارهاي خدايي… به آنها واگذار شده است و آنها در اين كار استقلال كامل دارند.
اما به اعتقاد شيعيان هر گاه براي موجودي از نظر وجود يا تأثير، استقلال قايل شويم، از جاده توحيد منحرف خواهيم شد زيرا اعتقاد به استقلال، در اصل هستي، مساوي با بينيازي او در هستي از خدا، ميباشد. چنين موجودي جز خدا كه در هستي به چيزي نياز ندارد و وجود او مربوط به خود اوست فرد ديگري نخواهد بود. و همچنين اگر وجود او را مخلوق خدا بدانيم ولي معتقد شويم كه در انجام كارهاي خود اعم از عادي و آسان و يا مشكل وغير عادي استقلال دارد در اين صورت دچار يك نوع شرك شدهايم، زيرا مستقل در فعل و كار سرانجام مستقل در اصل وجود و هستي نيز خواهد بود.
شيعيان معتقدند فيض خداوند گاهي از طريق عادي به انسان ميرسد مثل اين كه عسل باعث شفاي مريض ميشود كه خداوند سببيت را به او داده، گاهي از طريق غير معمول و به دور از قوانين مادي و مجرايي طبيعي انسان مشمول فيض خداوند ميشود، مثل اين كه حضرت مسيح ميتواند باذن الله با دم مسيحايي شفابخش شود و بيمار صعب العلاج را شفا ببخشد، بدون اين كه بيمار دارويي را به مصرف برساند.
بنابراين اساس، اشتباه در اين است كه تصور كردهاند كه اعتقاد به سلطه غيبي در افراد مطلقا مايه شرك است و موحدان را با بت پرستان مقايسه نمودهاند. اگر اعتقاد به سلطه غيبي ملازم با اعتقاد به الوهيت طرف باشد نبايد به سلطه غيبي هيچ كس اعتقاد داشت حتي حضرت عيسي و پيامبر اسلام(ص) و ساير انبياء الهي، و اين خلاف وجدان و ضروري دين است. زيرا قرآن به صراحت تمام از افرادي نام ميبرد كه داراي سلطة غيبي بوده و اراده آنان باذن الله حاكم بر قوانين طبيعت بوده است:
1. حضرت مسيح و سلطه غيبي؛ با بررسي آيات قرآن ميتوان به توان غيبي حضرت مسيح پي برد. جهت اشاره به مقام و موقعيت او يادآور ميشويم كه قرآن كريم از مسيح چنين نقل ميكند: «اني اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفح فيه فيكون طيراً باذن الله و ابرء الاكمه و الأبرَصَ وَ أحيِ المَوتَي باذن الله…»[9]؛ مسيح به آنان گفت من از گل مجسمه مرغ ميسازم و بر آن ميدمم تا به فرمان خدا مرغ گردد،كور مادرزاد و مبتلا به بيماري پيسي را به امر خداوند شفا ميدهم و مردگان را به امر خداوند زنده ميكنم. و در اين كارها براي شما حجت و نشانه حقانيت من است اگر اهل ايمان باشيد.
2. سلطه غيبي حضرت يوسف: حضرت يوسف به برادران خود ميگويد: «اذهَبُوا بقَميصي هذا فألقُوهُ علي وَجهِ أبي تأتِ بصيراً… فلما أن جاءَ البشيرُ القاهُ علي وجهِهِ فارتَدّ بصيراً…»؛[10] اين پيراهنم را ببريد و برخسار پدرم بيفكنيد، ديدگان او باز و بينا ميشود وقتي بشير آمد و پيراهن را بر رخسار او افكند ديدگان او باز و بينا شد.
ظاهر آيه اين است كه ديدگان يعقوب در سايه اراده و خواست و قدرت اكتسابي يوسف بينا گرديد و هرگز اين كار مستقيم فعل خدا نبود، بلكه كار خدا بود از طريق «تسبيب» و الا جهت نداشت كه به برادران خود دستور دهد كه پيراهن او را بر رخسار پدر بيافكند بلكه كافي بود كه فقط دعا كند. اين كار جز تصرف ولي خدا در چيزي از جهان به اذن پروردگار چيزي نيست و فاعل آن داراي سلطه غيبي است كه خداوند در امور مخصوص در اختيار او نهاده است.[11]3. حضرت موسي و درخواست كمك از آن حضرت: رفتار و روش مردم (سيره عقلا) در زندگي روزمره مبتني بر كمك گرفتن و ياري خواستن از انسانهاي ديگراست. برخي پيروان حضرت موسي از او كمك خواستند آن حضرت نيز به درخواست آنان پاسخ مثبت داد، اما به ذهن هيچ يك از آنان خطور نكرد كه اين كمك خواهي نادرست است و بايد فقط از خداوند ياري طلبيد.[12] چرا كه حضرت موسي و پيروان او معتقد بودند، كه تنها با اذن و نيروي خداوند ميتوان به ياري ديگري اقدام كرد بنابراين درخواست كمك و ياري از انسانها به شرط اين اعتقاد مانع ندارد.
سيره و نحوه رفتار مسلمانان در زمان رسول خدا و پس از آن بر آن بوده است كه به اولياي الهي و بندگان صالح خداوند متوسل شدند، بي آن كه به ذهن كسي خطور كند اين عمل حرام، شرك يا بدعت است.
در پايان روايتي را از رسول خدا(ص) نقل مي كنيم كه هر گونه ابهام را از جواز توسل بر مي دارد: عثمان ابن حنيف ميگويد: مردي نابينا ميگفت اي رسول خدا از خدا بخواهيد مرا شفا دهد… پيامبر به او دستور داد وضوي كامل بساز، دو ركعت نماز بخوان و به اين صورت دعا كن: «اللهم اني اسألك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبي الرحمة،يا محمد اني اتوجه بك الي ربي في حاجتي لتقضي اللهم شفعه في»؛[13] عثمان بن حنيف ادامه ميدهد: قسم به خدا، ما هنوز مشغول صحبت بوديم كه آن مرد وارد شد هيچ ناراحتي چشم نداشت. اخبار فراوان در رابطه با استمداد وجود دارد كه در اين مقاله نميگنجد.
اين تنها يوسف و مسيح و موسي و محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و… نيستند كه قدرت غيبي و سلطه مافوق طبيعي داشتهاند بلكه گروهي از پيامبران و فرشتگان و امامان معصوم و اولياي الهي نيز داراي قدرتها و نيروهاي غيبي بوده و آنها به اذن و اتكا قدرت خدا كارهايي را انجام ميدادند.
خلاصه بنا به تصريح قرآن و اخبار گروهي از بندگان برگزيده خدا داراي قدرت بر انجام امور فوق العاده بودند و در مواردي از قدرت استفاده ميكردند و افراد نيز به آنان مراجعه كرده و درخواست ميكردند كه از اين قدرت استفاده كند چه در حال حيات آنها و چه بعد از مرگ آنها.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
في ظلال التوحيد، آيه الله سبحاني.
پي نوشت ها:
[1] . نظريه وهابيها به نقل از آيين وهابيت.
[2] . يونس/3؛ رعد/ 2.
[3] . انعام/61.
[4] . بقره/22.
[5] . مائده/35.
[6] عدل الهي، ص263.
[7] . زخرف/9.
[8] مريم/81، يس/74، توبه/31.
[9] . آل عمران/49.
[10] . يوسف/93 ـ 99.
[11] . آيين وهابيت، ص 288.
[12] . قصص/15.
[13] صحيح ترمذي، ج 5، كتاب دعوات، باب 119، سنن ابن ماجه: ج1، ص441، شماره 1385، مسند احمد، ج 4، ص 138.