يکي از اموري که در نزد فقهاي همه مذاهب از مسلمات است اين است که عبادات توقيفي است.(۱) يعني بايد مقدار و کيفيت آن به اذن شارع باشد و خروج از آن اندازه، بدعت و تشريع محرم به شمار مي آيد.
در حاشيه مغني ابن قدامه آمده: عبادات توقيفي است و هيچ جزء يا شرطي از آن با قياس يا علت تراشي ثابت نمي شود به ويژه نماز.(۲)
رسول الله | نيز فرمود: اين نماز صلاحيت ندارد که چيزي از کلام انسان ها به آن افزوده شود.(۳)
بنابراين اهل سنت که جزء اضافي (يعني آمين گفتن پس از حمد) را مستحب مي شمرند، بايد دليلي براي آن اقامه کنند نه شيعيان که به سنت پيامبر عمل مي کنند.
نظر اهل بيت ^ درباره آمين گفتن بعد از حمد:
اهل بيت ^ که نزديک ترين افراد به پيامبر اکرم | هستند، به چنين سنتي فرمان نداده بلکه آن را نفي کرده اند. جميل بن دراج از امام صادق × نقل مي کند: هرگاه پشت سر امام جماعت مشغول نماز بودي هنگامي که امام از خواندن حمد فارغ شد، بگو: الحمدلله رب العالمين و آمين مگو.(۴)
در روايت ديگري از محمد حلبي نقل شده که از امام صادق × پرسيدم: هنگامي که از فاتحة الکتاب فارغ شوم آمين بگويم؟ حضرت فرمود: نه.(۵)
امام باقر × نيز به گونه اي ديگر به ترک اين سنت ناپسند فرمان مي دهد. زراره از امام باقر × نقل مي کند که فرمود: هرگز هنگامي که از خواندن فارغ شدي آمين مگو و اگر خواستي بگو: الحمدلله رب العالمين.(۶)
براساس نظر اهل بيت ^ آمين گفتن پس از خواندن سوره حمد موجب بطلان نماز مي شود؛ زيرا آمين گفتن، کلام آدمي است و دليلي بر استحباب آن در نماز وجود ندارد. به همين جهت فقهاي شيعه درباره آن چنين گفته اند:
شيخ مفيد: پس از خواندن حمد نبايد آمين گفت.(۷)
شيخ طوسي: گفتن آمين موجب بطلان نماز مي شود، چه پنهاني و چه آشکار، چه قبل از پايان حمد و چه بعد از آن براي ماموم و امام در هر حال.(۸)
علامه حلي هم مي گويد: آمين در آخر حمد نزد اماميه حرام است و با گفتن آن نماز باطل مي شود.(۹)
اختلاف در ديدگاه ساير مذاهب اسلامي:
اما از نظر مذاهب ديگر فقهي درباره آن اختلاف است. نووي در اين باره مي گويد: راي ابوحنيفه آن است که امام «آمين» را بلند و ماموم آهسته بگويد.
از مالک دو روايت است. يکي مثل راي ابوحنيفه است و ديگر آن که اصلا در نماز گفته نشود.
راي شافعي آن است که ماموم به حدي بگويد که تنها خودش بشنود. ولي کلام ديگري از او نقل شده است که بايد بلند بگويد. رأي احمد بن حنبل آن است که براي نمازگزاران مستحب است آمين به جهر (بلند) بگويند.(۱۰)
اهل سنت براي اثبات مدعاي خود به رواياتي متوسل شده اند که همگي خدشه پذيرند و نمي توانند چنين عمل مستحب موکدي را که با اين شدت در صفوف جماعت خود اجرا مي کنند، اثبات کنند.
ابوهريره و مستند اصلي براي اين کار!
مستند اصلي براي چنين کاري، رواياتي است که از ابوهريره نقل شده است. وي مي گويد که رسول خدا | فرمود: هرگاه امام به «ولا الضالين» رسيد بگوييد: آمين.(۱۱)
همچنين روايات ديگري از وي به همين مضمون نقل شده است.
ابوهريره متهم ترين راويان حديث است. ذهبي نقل مي کند که عمر بن خطاب ابوهريره را از نقل حديث منع کرد. حتي او را با تازيانه زد و به او گفت: زياد از پيامبر | نقل حديث کردي… اگر دست از نقل حديث از پيامبر | بر نداري تو را به قبيله ات (دوس) تبعيد خواهم کرد يا به سرزمين قرده خواهم فرستاد.(۱۲)
ابوحنيفه مي گويد: تمام اصحاب پيامبر | نزد من ثقة و عادل اند و حديثي که از طريق آنان به من رسيده صحيح و پذيرفتني است مگر احاديثي که از طريق ابوهريره رسيده است؛ (که مورد قبول من نيست، بلکه همه آنها نزد من مردود است.) (۱۳)
اهل سنت در رواياتي ديگر آمين گفتن را از امام علي × نقل مي کنند. چنانکه ابن ماجه به سند خود از علي × نقل مي کند که فرمود: از رسول خدا | شنيدم که بعد از «ولاالضالين» آمين گفت.(۱۴)
بايد دانست در سند اين روايت، محمد بن ابي عبدالرحمن بن ابي ليلي وجود دارد که حافظه اش جدا ضعيف است.(۱۵)
شعبه هم مي گويد: من کسي بدحافظه تر از ابن ابي ليلي نديدم.(۱۶)
همچنين در سند اين حديث ابن عدي هست که ابوحاتم در حق او مي گويد: او شخصي است که به حديثش احتجاج نمي شود.(۱۷)
براستي با اين ضعف سند چگونه مي توان آن را مستند يک حکم فقهي قرار داد؟
اهل سنت از ابي داود روايتي نقل کرده اند که به سندش از ابي زهير نقل مي کند که پيامبر اکرم | فرمود: دعاي خود را به آمين ختم کنيد، زيرا در اين صورت به اجابت نزديک تر است.(۱۸)
در سند اين حديث هم ابومصبح مقرائي قرار دارد که مجهول است. پس سند حديث ناتمام است.(۱۹) و همچنين از نظر دلالت هم اضطراب دارد؛ زيرا مربوط به آمين گفتن بعد از فاتحة الکتاب در نماز نيست و اصلا ذکري از نماز در اين روايت نشده است. تنها مطلبي که اين روايت دارد، آمين گفتن پس از دعا است بدين ترتيب مي بينيم که همه روايات وارد شده در اين باب که در آنها ذکري از آمين گفتن آمده است اشکال سندي دارند.
مراجعه شود: پاسخ به شبهات وهابيت، ص 156.