دلایل مختلفى وجود دارد مبنى بر این که دست بسته خواندن نماز – که در اصطلاح فقهى تکفیر و تکتف نامیده مى شود – شیوه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نبوده و بعد از ایشان به وجود آمده است.در متون اهل سنّت آمده است: «ابو حمید ساعدى، صحابى بزرگ براى گروهى از صحابه که در میان آنان ابو هریره دوسى، سهل ساعدى ابو السید ساعدى، ابو قتاده، حارث بن ربعى و محمدبن مسلمه نیز حضور داشتند کیفیت انجام نماز را از رسول خدا صلى الله علیه و آله حکایت کرد و نیز از مستحبّات ریز و درشت آن نام برد ولى از چنین عملى، دست روى دست نهادن در نماز، سخن به میان نیاورده».[1] اگر شیوه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین بود او یادآور مى شد و یا حاضران تذکّر مى دادند.
اگر این عمل، سنّت همیشگى پیامبر صلى الله علیه و آله مى بود، همه اهل سنّت دست بسته خواندن را واجب مى دانستند در حالى که هیچ کدام از چهار فرقه فقهى اهل سنّت این عمل را واجب نمى دانند حتى مالکى ها آن را مستحبّ هم نمى دانند.[2]
علماى اهل سنّت خود معترفند که تکتف جزء سیره پیامبر صلى الله علیه و آله نبوده است، چرا که مهم ترین دلیل بر دست بسته نماز خواندن روایت بخارى است که در آن تصریح مى کند به این که «الناس یؤرون» و نمى گوید که پیامبر امر کرد که دست راست را روى دست چپ بگذارید. بنابراین، این روایت به هیچ عنوان حاکى از سنّت پیامبر نمى شود و بر فرض اگر دلالت آن درست بود و حاکى از سنّت بود باز هم به دلیل تعارض با روایات معتبر که دست بسته را جایز نمى داند، از حجیت و اعتبار خارج مى شد.
بخارى چنین روایت مى کند: «فروى عن عَبْد اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکٍ، عَنْ أَبِى حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ کَانَ النَّاسُ یؤمَرُونَ أَنْ یضَعَ الرَّجُلُ الْیدَ الْیمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الْیسْرَى فِى الصَّلاَةِ. قَالَ أَبُو حَازِمٍ لاَ أَعْلَمُهُ إِلاَّ ینْمِى ذَلِکَ إِلَى النَّبِى صلى الله علیه و آله قَالَ إِسْمَاعِیلُ ینْمَى ذَلِکَ. وَلَمْ یقُلْ ینْمِى»[3] ؛ «…ابن حازم از سهل بن سعد نقل مى کند: که به مردم دستور داده مى شد در نماز دست راست را بر ساعد دست چپ بگذارند. ابو حازم مى گوید: مطلبى درباره این روایت نمى دانم جز این که به پیامبر نسبت داده شده است. اسماعیل مى گوید: این مطلب نسبت داده شده است و نمى گوید خود او نسبت داده است».
در روایات اهل بیت علیهم السلام این عمل را به مجوس نسبت داده اند از جمله در روایتى حضرت على علیه السلام فرمود: مسلمان با گذاشتن دست خود روى دست دیگر، خود را به کفّار (یعنى مجوس) تشبیه مى کند.[4]
امام باقر علیه السلام نیز فرمود: «وَ لاَ تُکَفِّرْ إِنَّمَا یصْنَعُ ذَلِکَ الْمَجُوسُ»؛ «در نماز تکتف نکن که این کار مجوس است»[5] . و آن حضرت به طور صریح دستور مى دهد در نماز دست ها را روى ران ها بگذارید و آنها را رها کنید و انگشتان دست را به هم بچسبانید.[6]
در برخى از نقل هاى تاریخى آمده است که این عمل در زمان خلیفه دوّم به نماز اضافه گردیده است: وقتى که اسیران ایرانى را نزد عمربن خطاب آوردند، عمربن خطاب آنها را دست بسته دید و پرسید: چرا چنین کرده اید؟ گفتند: رسم ما ایرانیان این است که در برابر پادشاهانمان چنین مى ایستیم. عمربن خطاب از این حالت خوشش آمد و دستور داد از این پس در نماز چنین بایستند و مردم هم مطابق دستور عمل کردند و به این ترتیب، تکفیر، سنّت شد.[7]
شیعیان این عمل را سنّت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ندانسته و تکتف را حرام و باطل کننده نماز مى دانند[8] لذا طبق سیره پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام به هنگام نماز دست هاى خود را صاف و روى ران ها قرار مى دهند، چرا که عبادات از احکام توقیفى است و هیچ کسى جز پیامبر صلى الله علیه و آله نمى تواند حرکت و فعلى را بر آن بیفزاید.
پاورقی:
1- سنن بیهقى، ج 2؛ سنن ابوداود، ج 1، باب افتتاح الصلاه، ح 70 و 736 ؛ سنن ترمذى، ج 2، ص 98، باب صفت الصلاة.
2- الفقه على المذاهب الخمسه، مغنیه، ص109.
3- صحیح بخارى، ج 1، ص 181، ح 740 ؛ کتاب الأذان، ب 87، باب وَضْعِ الُْیمْنَى عَلَى الْیُسْرَى.
4- وسائل الشیعة، ج 7، ابواب 15 قواطع نماز، ص 267.
5- همان، ص 266.
6- همان، ج 5، باب 17 از ابواب قیام، ص 511.
7- شیخ مرتضى بروجردى، مستند العروة، ج 4، ص 445 ؛ جواهرالکلام، ج 11، ص19.
8- جواهرالکلام، ج 11، ص 15، نجفى.
اگر این عمل، سنّت همیشگى پیامبر صلى الله علیه و آله مى بود، همه اهل سنّت دست بسته خواندن را واجب مى دانستند در حالى که هیچ کدام از چهار فرقه فقهى اهل سنّت این عمل را واجب نمى دانند حتى مالکى ها آن را مستحبّ هم نمى دانند.[2]
علماى اهل سنّت خود معترفند که تکتف جزء سیره پیامبر صلى الله علیه و آله نبوده است، چرا که مهم ترین دلیل بر دست بسته نماز خواندن روایت بخارى است که در آن تصریح مى کند به این که «الناس یؤرون» و نمى گوید که پیامبر امر کرد که دست راست را روى دست چپ بگذارید. بنابراین، این روایت به هیچ عنوان حاکى از سنّت پیامبر نمى شود و بر فرض اگر دلالت آن درست بود و حاکى از سنّت بود باز هم به دلیل تعارض با روایات معتبر که دست بسته را جایز نمى داند، از حجیت و اعتبار خارج مى شد.
بخارى چنین روایت مى کند: «فروى عن عَبْد اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکٍ، عَنْ أَبِى حَازِمٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ کَانَ النَّاسُ یؤمَرُونَ أَنْ یضَعَ الرَّجُلُ الْیدَ الْیمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الْیسْرَى فِى الصَّلاَةِ. قَالَ أَبُو حَازِمٍ لاَ أَعْلَمُهُ إِلاَّ ینْمِى ذَلِکَ إِلَى النَّبِى صلى الله علیه و آله قَالَ إِسْمَاعِیلُ ینْمَى ذَلِکَ. وَلَمْ یقُلْ ینْمِى»[3] ؛ «…ابن حازم از سهل بن سعد نقل مى کند: که به مردم دستور داده مى شد در نماز دست راست را بر ساعد دست چپ بگذارند. ابو حازم مى گوید: مطلبى درباره این روایت نمى دانم جز این که به پیامبر نسبت داده شده است. اسماعیل مى گوید: این مطلب نسبت داده شده است و نمى گوید خود او نسبت داده است».
در روایات اهل بیت علیهم السلام این عمل را به مجوس نسبت داده اند از جمله در روایتى حضرت على علیه السلام فرمود: مسلمان با گذاشتن دست خود روى دست دیگر، خود را به کفّار (یعنى مجوس) تشبیه مى کند.[4]
امام باقر علیه السلام نیز فرمود: «وَ لاَ تُکَفِّرْ إِنَّمَا یصْنَعُ ذَلِکَ الْمَجُوسُ»؛ «در نماز تکتف نکن که این کار مجوس است»[5] . و آن حضرت به طور صریح دستور مى دهد در نماز دست ها را روى ران ها بگذارید و آنها را رها کنید و انگشتان دست را به هم بچسبانید.[6]
در برخى از نقل هاى تاریخى آمده است که این عمل در زمان خلیفه دوّم به نماز اضافه گردیده است: وقتى که اسیران ایرانى را نزد عمربن خطاب آوردند، عمربن خطاب آنها را دست بسته دید و پرسید: چرا چنین کرده اید؟ گفتند: رسم ما ایرانیان این است که در برابر پادشاهانمان چنین مى ایستیم. عمربن خطاب از این حالت خوشش آمد و دستور داد از این پس در نماز چنین بایستند و مردم هم مطابق دستور عمل کردند و به این ترتیب، تکفیر، سنّت شد.[7]
شیعیان این عمل را سنّت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ندانسته و تکتف را حرام و باطل کننده نماز مى دانند[8] لذا طبق سیره پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام به هنگام نماز دست هاى خود را صاف و روى ران ها قرار مى دهند، چرا که عبادات از احکام توقیفى است و هیچ کسى جز پیامبر صلى الله علیه و آله نمى تواند حرکت و فعلى را بر آن بیفزاید.
پاورقی:
1- سنن بیهقى، ج 2؛ سنن ابوداود، ج 1، باب افتتاح الصلاه، ح 70 و 736 ؛ سنن ترمذى، ج 2، ص 98، باب صفت الصلاة.
2- الفقه على المذاهب الخمسه، مغنیه، ص109.
3- صحیح بخارى، ج 1، ص 181، ح 740 ؛ کتاب الأذان، ب 87، باب وَضْعِ الُْیمْنَى عَلَى الْیُسْرَى.
4- وسائل الشیعة، ج 7، ابواب 15 قواطع نماز، ص 267.
5- همان، ص 266.
6- همان، ج 5، باب 17 از ابواب قیام، ص 511.
7- شیخ مرتضى بروجردى، مستند العروة، ج 4، ص 445 ؛ جواهرالکلام، ج 11، ص19.
8- جواهرالکلام، ج 11، ص 15، نجفى.