در پاسخ به اين سؤال بايد گفت، از جمله چيزهايي كه اضافه بر اقسام و اشكال مختلف غنا و لوازم آن اعم از رقص و جامه دريدن، به صوفيان نسبت داده ميشود آميزش و همدلي آنها با نوجوانان و پسر بچگان است و آنان در اين راه به اندازهاي زيادهروي كردهاند كه اهتمام كنجكاوان و پژوهشگران را به تحقيق درباره اين پديد پرخطر كه صوفيه را در معرض اتهام قرار داده و پيرامون آنها شبهاتي و پرسشهايي به وجود آمده، برانگيخته است.پديدهاي كه با شعارهاي تند آنان مبتني بر مبارزه با غرايز و بياعتنايي به خواستهاي بدن، به هيچ روي سازگار نيست با اين ديدگاه كه توضيح داده خواهد شد، به طور قهري كلمات و الفاظي كه بتواند عشقها و علاقهها را نيز بيان كند در فرهنگ و اصطلاحات بعضي از آنان ديده ميشود. ليكن صوفيان چنان كه عادت آنهاست كوشيدهاند اين كار خود را نيز تجويز و اينگونه توجيه كنند كه هنگامي كه به زيبارخان مينگرند، و با نوجوانان همنشين ميشوند، خداوند را مينگرند، و با نظر كردن به او لذت ميبرند زيرا خداوند در آنها حلول كرده و يا آنان چهره اويند.[1]صوفيه بيشتر به اين گونه افراد به نام شاهد اطلاق دارد از جمله:
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب باز به پيرانه سر عاشق و ديوانه شد[2] شاهدان گر دلبري زينسان كنند زاهدان را رخنه در ايمان كنند[3]ويا شاهد، در اصطلاح صوفيان بر مرد خوب صورت و نيز هر چيز زيبا اطلاق ميشود. و چون حق تعالي معدن جمال و كمال زيبايي است، وي را شاهد خواندهاند، و يا به اعتبار حضور و ظهور، زيرا كه حق به صورت اشياء ظاهر ميگردد.[4]بدان كه در الفاظ صوفيان، شاهد بسيار رود، و شاهد آن نيز باشد كه در نظر دل برابر قبول افتد، معني به دل متعلق شود، چنان كه دل در همه احوال او را ببيند و به ديدار او انس طلبد و شاهد گواه باشد. پس هر چه دل رونده به وي آويخته گردد آن چيز شاهد او باشد خواه صورتي باشد خواه آوازي خواه بيتي،خواه معني خواه وقتي و آن كه از روي نيكو يا از كودكي، شاهد سازد آن نه از حكم طريقت است بلكه از بقيت قوت شهوت است. چون دل قصد شاهدي غيبي كند و نفس اماره بدان حقيقت محفوظ نتواند بودن هم در عالم ظاهر به صورتي متعلق شود و در نقش صنع چهره بسته گردد و آن چيز را شاهد نام كند.[5]در شرح حال شيخ اوحدالدين حامد كرماني نوشتهاند كه: «وي در شهود حقيقت توسل به مظاهر صوري ميكرده و جمال مطلق را در صور مقيدات مشاهده مينموده است».[6]به اعتقاد صوفي در هر كسي عشق هست و اين در مقام خود بسيار پسنديده است ولي معشوق متفاوت است بايد عشق را پرورش داده به معشوق حقيقي راهنمايي كرد و با همتي بلند به آنچه دلبستگي را شايد دل باخت. جمال دوستي نشانة عشق به كمال است زيرا جمال پرتوي از كمالي است كه صوفي در راه وصول به آن ميكوشد».[7]و به قول شيخ روزبهان عارف معروف, عشق طبيعي منهاج عشق روحاني است و عشق روحاني منهاج عشق رباني است.[8]در توجيه اين گونه اعمال صوفيان مي گويندكه وقتي آنان به پسر بچگان زيبا نظر ميكنند حق را مينگرند كه اجسام زيبايي را برگزيده و در آنها حلول كرده است. از اين رو جوانان زيبا را شاهد مينامند و هر گاه كسي رمز اين نامگذاري را از آنان بپرسد گويند: «آنان به سبب زيبايي، بر قدرت خداوند سبحان در آنچه ميكند و ميخواهد گواهند».
و از بعضي نقل شده كه بعضي از آنان در جلسات و خلوات خود با آنان به بازي و لذتهاي جواني ميپرداختند و از تنگي و سختي كه در نتيجه عقيده ترك زناشويي بر آنها وارد ميشد نفس راحتي ميكشيدند و اين در زماني بود كه امور مجوز با پسران در نزد متنعمان و خوشگذرانها در بيشتر شهرها و پايتختها به ويژه در كاخهاي قرطبه و قاهره و دمشق و بغداد شيوع داشت.[9]پس تجويز اين امور و قائل به عشق مجازي بودن كه از آن به عشق حيقيقي خواهي رسيد، بعضي از افراطگريها را نيز در بعضي داشته است، و طبيعي است وقتي نگاه و بودن با پسران زيبارو جايز و خوب باشد گفتن الفاظ و كلمات شهوتانگيز و جنسي امري بديهي خواهد بود.[10]اما به نظر ميرسد برخي از صوفيان خطاهاي ناشي از مصاحبت با پسر بچگان را دريافته و خطرها و لغزشها و انحرافهاي شهوتآميزي را كه اين كار دامنگير آنها ميكند درك كرده بودند. از يكي از مشايخ آنان به نام يوسف بن حسين نقل شده است كه به يارانش گفته هر چه را ميبيند من انجام ميدهم شما هم انجام دهيد جز رفاقت با پسر بچگان، زيرا از هر فتنهاي بدتر است و من بيش از صدبار با پروردگارم پيمان بستم كه با پسر بچه دوستي نكنم لكن زيبايي چهرهها و رسايي اندامها و كرشمه چشمها بر من چيره شد و خداوند از رفاقت با آنان هيچ گناهي را از من پرسش نخواهد كرد.[11] و چون بيشتر صوفيان از دعوت كنندگان و مبلغان رهبانيت ميباشند، مجاهده با نفس و دور داشتن آن از خوشيها و لذات از اصول و اركان تصوف است و به گفته آنان زناشويي يكي از علل و زنجيرهايي است كه آنان را از عبادت باز ميدارد و آنها را به تأمين نيازها و خواستهاي تن سرگرم ميسازد. ابراهيم بن ادهم گفته است: هر كس به ران زنان خوگيرد رستگار نميشود. به يكي از صوفيان گفته شد چرا زناشويي نميكني؟ پاسخ داد اگر ميتوانستم نفس خود را طلاق دهم ترديد نميكردم. از اين رو پديده ترك ازدواج در ميانآنان شيوع يافت و زنان و همزيستي با آنان را ترك كردند. زيرا معاشرت با زنان آنان را در نزد عموم مردم از هر گروهي كه باشند به عدم خودداري و پرهيز متهم ميساخت. ليكن آنها در دوران جواني خود شور و شوقي داشتند كه نميتوانستند خود را از آن رها سازند. از اين رو جوانان سادهلوح و ساده زنخ را جانشين زنان ساختند.[12]و اما وجه شرعي و سنت دراين موارد چه ميباشد: ابن جوزي احاديث بسياري كه همگي متضمن نهي از معاشرت با نوجوانان و نظر كردن به آنها ميباشد ذكر كرده است از جمله كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «چشمانتان را از مشاهده فرزندان پادشاهان پر نكنيد زير آنها را فتنهاي است كه سختتر از فتنه دوشيزگان است».[13]از طرفي ابو حنيفه و احمد بن حنبل ازدواج را افضل از همه مستحبات ميدانند زيرا باعث افزايش نسل است.[14] كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به آن سفارش نمود از سعد وقاص نقل است كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ترك دنيا را بر عثمان بن مظعون منع فرمود،و اگر به او اجازه ميداد ما هم خود را اخته ميكرديم. و روايت مشهوري است كه فرمود: «نكاح از سنتهاي من است و هر كه از سنت من سر بپيچد از من نيست». از شداد بن ارس نقل است كه گفت مرا زن بدهيد كه پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به من سفارش كرده خدا را به حال عزب ملاقات نكنم (زن نگرفته نميرم).[15]نتيجه اين كه صوفيه به دليل افراط و تفريط و دوري از شريعت اسلامي دچار انحرافهاي گوناگوني شدهاند كه از جمله آنها افتادن در دام غرايز و شهوات است آنان با شعار پرهيز از دنيا و غرايز دنيوي در ظاهر به تحريم و ترك لذاتي كه شرع آنها را حلال كرده پرداختهاند ولي در ادامه راه مرتكب اعمال شهواني و جنسي از قبيل همجنسبازي و … شده و به صراحت هم بر اين اعمال خود اعتراف كردهاند و در حقيقت لذت حلال را ترك و به دام لذت حرام گرفتار آمدهاند به هيمن دليل از اصطلاحات شهواني نيز استفادههاي فراواني ميكنند و چون مجاز را پل حقيقت ميشمارند با پرستيدن پسران و زنان زيبارو و معاشقه با آنها سعي ميكنند تا به وصال حق برسند؟! چون مسجد و محراب را ترك كردهاند ميخواهند از خرابات و ميخانه راه وصول را پيدا كنند!؟ آنها به اعتراف خود مرتكب اعمال قبيحه و حرام شهواني ميشوند و هيچ شبههاي در اين نيست شبهه و سؤال اين است كه آيا از اين شهوتپرستي ميتوانند به حق برسند يا نه؟! كه پاسخ در نزد صوفيه مثبت و در نزد مخالفين آنها منفي ميباشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . الاثنا عشريه، محمد بن حسن حر عاملي، تعليق سيد مهدي لاجوردي، دارالكتب العلميه، قم.
2 . الانوار النعمانيه، سيد نعمت الله حسيني جزايري، انتشارات شركت چاپ، تبريز.
3 . جواهر الذات، فريدالدين محمد عطار نيشابوري، چاپ تهران.
4 .حديقه الشيعه، احمد بن محمد اردبيلي،انتشارات گلي.
5 . طرائق الحقايق،معصوم عليشاه هندي معروف به ميرزآقا شيرازي.
پي نوشت ها:
[1] . تصوف، شيخ هاشم معروف الحسني، ترجمه محمدصادق عارف، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، مشهد، ص 448.
[2] . ديوان حافظ.
[3] . ديوان حافظ.
[4] . فرهنگ اشعار حافظ، دكتر احمد رجائي، ص 363، ج ششم، انتشارات علمي سال 1370، تهران.
[5] . التصبيه في احوال المتصوّفه، ص 211.
[6] . به نقل از نفحات الانس، ص 533، ر.ك: فرهنگ اشعار حافظ، ص 364.
[7] . تاريخ تصوف، ص 404.
[9] . تصوف و تشيع سيد محمدصادق عارف، مترجم، هاشم معروف الحسني، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، مشهد، ص 450.
[10] . تصوف و تشيع،همان، ص 455.
[11] . همان، ص 451.
[12] . همان،ص 455.
[13] . همان، ص 454 و فقه الصادق سيد محمد صادق روحاني، ج 21، ص 101،و كافي ج 5، ص 548 و وسائل الشيعه ج 20، ص 240.
[14] . تلبيس ابليس، ابوالفرج ابن جوزي، ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو، ج اول، سال 1368، نشر دانشگاهي، تهران، ص 207.
[15] . تلبيس ابليس، ابوالفرج ابن جوزي، ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو، ج اول، سال 1368، نشر دانشگاهي، تهران، ص 208.