خانه » همه » مذهبی » چرا منافقین حاج آقا بهاء را از بین بردند؟

چرا منافقین حاج آقا بهاء را از بین بردند؟

شهید محمدی عراقی در آیینه ی کلام حجت الاسلام و المسلمین علی فلاحیان، وزیر اسبق اطلاعات

چرا منافقین حاج آقا بهاء را از بین بردند؟

حجت الاسلام والمسلمین علی فلاحیان، وزیر اسبق اطلاعات و نماینده ی مجلس خبرگان رهبری، در سخنرانی اش در همایش اندیشه های ماندگار، که مردادماه 1385 در کرمانشاه و کنگاور برگزار شد، به خوبی به جایگاه اجتماعی و

00362691 - چرا منافقین حاج آقا بهاء را از بین بردند؟
0036269 - چرا منافقین حاج آقا بهاء را از بین بردند؟

 

 

شهید محمدی عراقی در آیینه ی کلام حجت الاسلام و المسلمین علی فلاحیان، وزیر اسبق اطلاعات

درآمد

حجت الاسلام والمسلمین علی فلاحیان، وزیر اسبق اطلاعات و نماینده ی مجلس خبرگان رهبری، در سخنرانی اش در همایش اندیشه های ماندگار، که مردادماه 1385 در کرمانشاه و کنگاور برگزار شد، به خوبی به جایگاه اجتماعی و معنوی ای که شهید محمدی عراقی داشتند اشاره کرده و همین امر را مهمترین دلیل ترور ایشان از سوی منافقین دانسته است. این متن را با اندکی تلخیص و ویرایش می خوانید:
اعوذبالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین، حبیبنا و حبیب اله العالمین العبد المؤید و رسول مسدد ابی القاسم محمد و علی اهل بیت الطیبین الطاهرین و لعن دائم علی اعدائهم من الان الی قیام یوم الدین.
تشکر می کنم از فرصتی که برای من فراهم شد و تشکر مضاعف می کنم از وزارت ارشاد که چنین همایش هایی را برقرار می کند و امیدواریم که این همایش ها تبدیل شود به یک وضعیت پایدار، که به ذهن من می رسد اگر علما و اندیشمندان هر شهری در تاریخ آن شهر شناسایی شوند- حالا تاریخ را از هر مبدأیی حساب کنیم و آثار آنها و تأثیر آنها بر اجتماع را بیان کنیم- یا در یک جای جداگانه، یا در کنار یک کتابخانه ای، سالنی برای این منظور مشخص شود که نوجوانان و جوانان و کسانی که نسل حاضر آینده هستند، با خواندن زندگی نامه ی آنها تربیت شوند، الگو بگیرند، تحت تأثیر قرار بگیرند (خوب و مفید است). چون (افراد) یک جامعه در تعاریف جامعه شناختی علمایی- و نه به قول آقای دکتر پاپ زن، دانشگاهی -به سه دسته تقسیم می شوند: مردم عادی، خواص و خاص الخاص. خب، خواص در جامعه شناختی جدید، دو درصد بیشتر نیستند که اگر (سقف) دو درصد را هم پر کنند خیلی خوب است. (افراد) خاص الخاص هم که دیگر خیلی کم هستند. البته من نمی دانم در جامعه شناختی جدید به خاص الخاص چه می گویند. اینها تأثیر خیلی عجیبی دارند در ساختن انسان ها. حالا البته انسان را چه تعریف کنیم؛ خودش جای بحث دارد.
اگر به موضوعی که من باید درباره اش صحبت کنم، که مسأله ی منفاقین است و با خاطرات منافقینی که در این شهر حضور داشتند بخواهیم این مسأله را مرتبط کنیم، منافقین یک مطلب بیشتر نداشتند. آنها تعریفشان از انسان این بود که انسان یک ابزار است و به اصطلاح، وقتی خوشبخت می شود که ما به صورت جمعی به آن نگاه کنیم. بنابراین اگر تحلیل طبقاتی مارکس را در نظر بگیریم و بیان کنیم که انسان ها آن وقت خوشبخت می شوند که در یک طبقه ای، همه ی خواست های آنها بهشان داده شود و ظرفیت های شان کامل شود، آن ها (منافقین) هم حرفشان این بود که پس انسان یک عنصر مادی است و آداب و رسوم و فرهنگ و دین و همه این ها هم ساخته ی ذهن بشری است. لذا دنبال این بودند که این تئوری را جا بیندازند و این تئوری جا بیفتد و بعد هم به دنبال ایجاد ساختارش بودند؛ این کار منافقین بود. اگر سرور عزیزم و کسی که بیش از چهل سال است که در خدمتشان هستم، جناب حاج آقا محمود محمدی عراقی گفتند ریشه ای حرف بزنید و آن ریشه ها را یک مقدار بیان کنید، خب، ریشه همین است دیگر: منافقین اول مسلمان بودند ولی بعداً گفتند که اسلام، مکتب راهنمای عمل نیست، یک فرهنگ است در جامعه ما و در این جامعه، ما باید تظاهر به اسلام کنیم اما برای خوشبختی باید سوسیالیسم را پیاده کنیم. لذا خیلی تلاش می کردند و به انسان، واقعاً به صورتی بسیار خشن و ابزاری نگاه می کردند. ماجرای آن «محسن ریزه بندی» را، اگر آقایان یادشان باشد و به عنوان خاطره هم نقل شود، که زمانی که ما اینجا بودیم در ایلام برده بودندش پای چوبه ی دار و برگشت؛ به دوستانی که آنجا بودند گفتیم چرا برگشتید؟ خود محسن گفت: «دیدم در یک سالن تاریک دارم می روم و به من نشان دادند که راهم راه جهنم است، پس برگشتم». خیلی هم همکاری کرد، او می گفت در سازمان، حتی اگر ما نمازمان را بلند می خواندیم، می گفتند خیلی خب، سازمان می گوید نماز صبحت را یواش بخوان، چون باید همه ی خصلت های فرهنگی و فردی تو (از وجودت) بریزد و «تو» بشوی سازمان؛ یعنی تو یک عنصر جمعی بشوی. و به دنبال این بودند که ساختارش هم به وجود بیاید و هر نظریه ای و هر کسی که ساختارساز بود، او را از بین می بردند.
اما چرا حاج آقا بهاء را از بین بردند؟ همان طوری که برادر عزیزمان آقای دکتر پاپ زن گفتند، خب این ها ایجاد ساختار می کردند، آدم می ساختند؛ برای آن تئوری. یکی از دوستان گفتند که چرا آثار اینها (به شکلِ) آثار علمی نیست؟ آثار علمی این ها، آدم هایی هستند که روی زمینند؛ این مهمتر است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «من قرآن ناطق هستم، این کتاب ها تأثیری ندارد». اگر حاج آقا بزرگ می آید در کنگاور، امروز باید برویم- البته آقای دکتر، ساینس (دانش) را قبول داریم اما- باید برویم و ببینیم که چقدر فرهنگ مردم آن جا تحت تأثیر حاج آقا بزرگ است؟ نسل گذشته چه مقدار از آن را انتقال داده؟ و چرا الان شما اظهار نگرانی می کنید؟ …
خب، شما چرا پذیرفتید که آنها بیایند حرف های شان را تئوریزه کنند، نظریاتشان را در محافل و مجالس و دانشگاه ها مطرح کنند و از آن گذشته، ساختارسازی کنند؟ آن کسانی که در این یک دهه گذشته تلاش کردند و حتی در روزنامه های خارج هم (نمونه اش را) دارم که نوشتند که: «مهمترین مشکلشان نظریه است، مهمترین مشکلشان ساختار است و باید انقلاب اسلامی را در نظریه و ساختار از بین برد». ساختار، همین مردم متدین هستند. با مدل ها، حرف ها و چیزهایی که در جامعه ی ما پخش می شود (نباید) زحمات علمیمان را از بین ببریم، خب، یک مقدار باید بیدار باشیم، مقوله ی رهبری همین است دیگر، رهبر در تعریف ما کسی است که حکیم باشد. حکمت صفت فعل است. آن کسی که قدرت این را دارد که بر افکار و احساسات و تمایلات خودش حاکم باشد، این تازه می شود حکیم و به میزانی که بتواند بر دیگران تأثیرگذار باشد، افکار و احساسات و اخلاق دیگران را بسازد، می تواند رهبر شود. خیلی جای دور نرویم، قرار است خاطرات هم بگوییم.
بنده در آبادان حاکم شرع بودم. شهید بزرگوار ذبیح الله کرمی که از شاگردان مدرسه بود، خدمت آیت الله بهشتی فرمودند که آقای فلاحیان باید بیایند کرمانشاه. البته آبادان وضعش به هم خورده بود، سال 1358 جنگ بود و من هم یک مدت زیادی را در جنگ بودم. آیت الله بهشتی فرمودند که از شما تقاضا شده…. بیایید کرمانشاه. گفتم خب این فرار از جنگ است، گفتند راست می گویید. ما رفتیم و برگشتیم، باز دو مرتبه ایشان پیگیری کردند و ما خدمتشان رسیدیم. گفتم من حرفم همان حرف گذشته است، ایشان فرمود وقتی ما می گوییم، فرار از جنگ نیست. در هر صورت بعد از شکست حصر آبادان بنده آمدم کرمانشاه، کرمانشاه هم مثل خود آبادان بود، منافقین تشکیلاتی داشتند (البته) خودشان- آن کسانی که عناصر تشکیلاتی بودند؛ آنها- حضور پیدا نمی کردند، یکسری هوادار داشتند، معمولاً به مناسبت هایی بعدازظهرها با بچه های حزب اللهی در خیابان ها جنگ و دعوا می کردند، در آبادان نیز این طور بود و در کرمانشاه همین طور، اما در آن زمان برادران سپاه کرمانشاه خیلی هوشیار بودند و قبل از این که آنها بخواهند کاری بکنند، اکثر خانه های تیمی شان را شناسایی کرده بودند. دیدم آن تشکیلات مال این جا نیست، بلکه تشکیلات دانشکده ی کرج است که یکباره آن را برداشتند، آوردند و گذاشتند در کرمانشاه؛ این خیلی مهم بود. بعد فکر کردم این شهر یک سابقه دارد، یک هویت دارد که اینها نتوانسته بودند آدم های به تعبیر من افراد خاص الخاص یا رهبران یا مدیران عالی یا مدیران میانی تشکیلاتی را، از این شهر انتخاب کنند. آدم های فهمیده ی این شهر، ریشه های معنوی عمیقی دارند. لذا مجبور شدند از آنجا آدم بیاورند این جا، این خودش یک افتخار است، یعنی یک نکته ی بسیار مهمی است، که چگونه می شود یک تشکیلاتی با آن همه سابقه و کار و حمایت ها و تبلیغات و اینها در همین شهر، جز انگشت شماری نتوانستند نیرو در این جا داشته باشند. خب، ما این جا کاری که کردیم- به عنوان نقل خاطرات بگوییم- این بود که خدا رحمت کند شهید بروجردی، سردار بزرگوار شهید حداد عادل، مخلص این مرز و بوم و شهدای دیگر، در هر صورت ما شبانه روز روی این ها کار کردیم، در حوزه ی نظری این ها را ما برگردانیم، آن آدم های رأسشان را، و اولین مصاحبه ای هم که منافقین در ایران کردند از سیمای کرمانشاه پخش شد و این ها آمدند گفتند وضعیت ما این جوری است و ما این اعتقادات را داریم و الان توجیه شده ایم که اشتباه می کنیم؛ و این خیلی تأثیر داشت. بعضی ها گفتند تأثیر این کار چیست؟ گفتم برای (کند کردن روندِ) سربازگیری آن ها، چون آنها مرتباً دارند سربازگیری می کنند و وقتی ببینند که یک آدم هایی که به عنوان عناصر کلیدی در مرکزیت سازمان مطرح بوده اند و همین ها آمده اند و دارند با دلیل و استدلال در تلویزیون، از گذشته ی خودشان ابراز پشیمانی می کنند، در عدم سربازگیری خیلی تأثیر دارد و همچنین خیلی تأثیر دارد در این که آدم هایی هم که هستند کمتر دست به اقدام بزنند؛ این عمل ما تأثیر خیلی مثبتی داشت. شما اگر نگاه کنید، شهرهایی مثل خود تهران و بسیاری از شهرهای دیگر، بیشترین ترور شهری را داشتند اما فکر می کنم کرمانشاه کمترین ترور را داشت؛ چرا؟ چون یک گروه عمل کننده ابتدا باید استقرار پیدا کند، بعد از استقرار تأمین امنیت کند، بعد تأمین تدارکات کند و نقشه های عملیاتی اش را تنظیم کند و تازه بعدش وارد عمل شود. (به یکباره) اصلاً (بساط گروهک ها در) این جا، از جا کنده شد، دیگر نه کسی بود که رهبری کند، نه کسی بود استقرار بدهد، عملیات انجام دهد و این تشکیلات، البته متفکرِ تشکیلات ایلام و سنندج و بخشی از همدان هم بود، یعنی آدم های برجسته شان این جا بودند. خب، این یک کاری بود که در آن زمان انجام شد. ما از آن سؤال می کردیم که به چه دلیل شهید آیت الله اشرفی اصفهانی یا آقای آیت الله حاج آقا بهاء الدین عراقی را به شهادت رساندید؟ یک پیرمردی که این همه محبوبیت دارد و این همه آدم ها دوستش دارند که با شما هم سر جنگ ندارد، بلکه ما با شما سر جنگ داریم. شما چطور کسی را که عملاً در صحنه نیست تا بیاید شما را بگیرد و ببندد و این ها هدف قرار می دهید؟ گفتند خطر آنها که بیشتر از شماست، برای این که آنها مردم را جمع می کنند و نظام جمهوری اسلامی قوام و استمرار پیدا می کند. دقیقاً این حرف را بعد از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی (در هفتم تیر) هم بیان کردند، گفتند ما با کشتن شهید بهشتی و یارانش، جمهوری اسلامی را بی آینده کردیم. خب، حالا اگر دشمن این گونه است و این جوری فکر می کند- نتیجه گیری هم بکنیم و همه اش در عالم رؤیا صحبت نکنیم- اگر واقعاً شما این واقعیت ها را می پذیرید، عزیزان، بزرگان، به فکر خواص باشید، به فکر طبقه ی متوسط باشید، به فکر (به تعبیر من) «خاص الخاص»ها باشید، این ها می توانند ساختار بسازند. اگر شما فردا بروید کنگاور، با کارهایی که انجام شده، می بینید که مردم آن جا چقدر متدین شده اند. من پیشنهادم این است که اگر ما عالمان دینی را فقط به کتاب های شان نبینیم، به نوشتارهای شان نبینیم، بلکه به (میزان) تأثیرشان در اجتماع ببینیم و اگر گروهک ها را فقط منافقین نبینیم، سایر گروهک هایی را که آمدند در تئوری و در ساختار با انقلاب اسلامی مبارزه کردند، با چشمان تیزبینمان این ها را ببینیم و نگذاریم در جامعه و سر کلاس ها حرف بزنند، نگذاریم در دانشگاه ما (وقتی) که جامعه شناسی یا جامعه شناختی درس می دهند بگویند که خب، دین مولود فکر بشری است و مربوط به طبقات می شود خب، (به خاطر) این ها است که کسی در مسجد نمی رود و (به خاطر) این ها است که بچه متدین از یک طرف به این دانشگاه می آید- البته بعضی ها، نه همه، یا شاید هم خیلی ها- (و از طرف دیگر) آدمی که اعتقاداتش سست شده می آید بیرون؛ این ها خیلی مهم است. بنابراین از این همایش ما باید این استفاده را بکنیم این که عالمان و بزرگانی که می توانند در صحنه ی اجتماع آدم سازی کنند، اینها را محترم بدانیم. حاج آقا بزرگ و فرزندشان از این عناصر بودند، پس قبل از اینکه دنبال کتاب های شان بگردیم، دنبال تربیت شدگان شان بگردیم و از آنها استفاده کنیم؛ برای ساختن نسل آینده.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
منبع مقاله :
ماهنامه ی فرهنگی تاریخی شاهد یاران، دوره ی جدید، شماره ی 69، مردادماه 1390

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد