قبل از هر چيز بايد ديد كه آزادي چيست و بر چند قسم است: آزادي يكي از لوازم زندگي و تكامل است؛ يعني يكي از نيازهاي انسان آزادي است. مراد از آزادي كه جزء حقوق اساسي و اولي انسان است اين است كه جلوي راه تكاملش گرفته نشود و مانعي براي رشد و پرورش و تكامل او ايجاد نگردد. آزادي اقسام مختلف دارد كه از جملة آن كه بيشتر مورد توجه و نياز مردم است آزادي اجتماعي و آزادي معنوي است. دربارة آزادي اجتماعي بايد گفت يكي از هدفهاي بنيادين انبياء الهي تأمين آزادي اجتماعي براي انسان است يعني آنها سعي كردهاند كه افراد بشر را از اسارت و بندگي و بردگي يكديگر نجات دهند، يكي از زيباترين آيات قرآن دربارة آزادي اجتماعي آن است كه فرمود: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم اَلّا نعبد اِلّا الله و لانشرك به شيئاً و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله»[1] يعني اي پيامبر به اين كساني كه مدعي پيروي از يك كتاب آسماني هستند بگو بياييد همةما جمع شويم دور يك كلمه زير يك پرچم آن پرچم چيست؟ يكي اين كه در مقام پرستش جز خداي يگانه چيزي را پرستش نكنيم. دوم اين كه بنده و برده ديگري نشويم و همديگر را آقا و اختياردار خود نگيريم. از اين آيه معلوم ميشود كه قرآن كريم براي همة انسانها اعم از زن و مرد (پسر و دختر)آزادي قايل است و دستور داده كه هيچ كسي حق ندارد ديگري را برده و نوكر خود قرار دهد و آزادي را از او سلب كند. (البته بايد توجه داشت آزادي اجتماعي غير از بيبندوباري اجتماعي و اخلاقي است).
قسم ديگر آزادي معنوي است، مراد از آزادي معنوي آن است كه انسان روح و جان و عقل خود را از قيد و بند اسارت شهوت، غضب، و ساير امور حيواني آزادكند و بكوشد كه همواره جانش آزاد باشد و در قفس شهوت و غضب زنداني نشود. اين آزادي كه جزء برنامههاي اساسي همه انبياء است در قرآن كريم بسيار زيبا مطرح شده است كه فرمود: «و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقواهّا قد افلح من زكّها و قد خاب من دسّها»[2] سوگند به نفس و آن كس كه آن را تعديل كرد،سپس پليدكاري و پرهيزكارياش را به آن الهام كرد كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعاً رستگار شد و هر كه آلودهاش ساخت قطعا ًزيانکارشد در اين آيه بر اين نكته كه انسان همواره بايدبراي آزادي معنوي خود تلاش كند و اگر كسي جان خود از ناپاكي حفظ نمايد در واقع بالاترين آزادي معنوي را دارد و از بند و قيد ناپاكي مصون است اصرار شده است.[3] بنابراين اسلام آزادي را در همه ابعادش براي همه اقشار جامعه در حد اعلاء مطرح كرده و در عين حال مرز آزادي و بيبندوباري را مشخص كرده است.
2 . نكتة ديگر آن است كه چون اسلام دين فطرت است، قوانيني كه براي ادارة زندگي بشر مطرح كرده طبق ضرورتهاي فطري و نيازهاي روحي اوست و اسلام تلاش كرده كه حقوق هر يكي از دو جنس مرد و زن را برابر ساختاري وجود او تنظيم كند. چون جاي ترديد نيست كه پسر و دختر در آفرينش ازنظر فيزيکي( ظاهري) واناتومي اعضاوکارکردهاي اندامي وروانشناختي باهم متفاوتند واين امرموجب برتري انساني هيچيک از دوجنس برديگري نيست
دارند وبراين اساس هر كدام (گذشته از احكام مشترك كه مربوط به مسايل روحي و معنوي است)حقوق وتکاليف متناسب با جنسيت خود دارند تا از اين رهگذر مصونيت و امنيت كه همانند آزادي جزء ضرورتهاي زندگي اوست بدست آورد. بنابراين از آن جا كه پسران به لحاظ جنسيت خود نيازي به مراعات برخي محدوديتها از نظر مثلاًُ پوشش ندارند لذا اسلام آزادي و امنيت او را در قسمت پوشش بگونه اي تعريف كرده كه مثلاً لازم نيست برخي اعضاي بدن او نظير سر و گردن و ساق و پا و مانند آن پوشيده باشد چون امنيت او از اين طريق تهديد نميشود و برهنه بودنش پيآمد منفي اجتماعي و اخلاقي نيز ندارد. اما دختران از نظر پوشش بايد محدوديتهايي داشته باشند تا از اين طريق آزادي همراه با امنيت براي آنها تأمين شود و اين نه تنها به معناي سلب آزادي و يا محدوديت در آزادي دختر نيست بلكه تأمين آزادي دختر همراه با امنيت اخلاقي و اجتماعي و معنوي اوست.
شهيد مطهري در تحليل مبسوطي در اين باره ميگويد: اگر رعايت پارهاي مصالح اجتماعي زن يا مرد را مقيد سازد، كه در معاشرت روش خاصي را اتخاذ كنند و طوري راه بروند كه آرامش ديگران را به هم نزنند و تعادل اخلاقي را از بين نبرند اين مسئله با آزادي انسان بخصوص زنان منافات ندارد. مثلاً پوشيده بودن زن موجب كرامت و احترام بيشتر اوست، زيرا او را از تعرض و چشمچراني بوالهوسها مصون ميدارد، شرافت زن اقتضا ميكند كه هنگامي كه از خانه بيرون ميرود متين و سنگين و باوقار باشد در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچ گونه كاري كه باعث تحريك شود به كار نبرد.[4] بنابراين برخي از آزاديها نظير نحوة پوشش كه براي دختران محدوديت بيشتري از پسران در اسلام مطرح شده است، در واقع براي حفظ كرامت و عظمت دختران است و هرگز به مفهوم محدود كردن آزادي آنان نيست. اگر هم باشد اين محدوديت آزادي نياز زندگي اجتماعي دختران است و پسران نيز به اندازه نياز اين محدوديت را دارند. ممكن است گفته شود كه مثلاً در جوامع غربي و يا برخي جوامع و كشورهاي اسلامي كه حكومت غير ديني برقرار است مسئله حجاب و حفظ حجاب سبب محروميتهاي شغلي و يا تحصيلي و مانند آن ميشود. در اين باره بايد گفت: اولاً: نفي حجاب در كشورهاي غربي از جمله فرانسه در واقع سلب آزادي دختران و زنان مسلمان است؛ يعني آنها به دليل فرهنگ منحط خود برخي از مردم جامعه خود را از حق انتخاب لباس و نحوة زندگي در واقع محروم كرده و در حقيقت آزادي را از آنان سلب كردهاند. ثانياً: اگر امنيت شغلي با حفظ حجاب به خطر افتد اسلام به عنوان ديني كه در پي تأمين كرامت و شرافت انسانهاست كه زن به عنوان يك انسان براي حفظ كرامت انساني خود بايد حجابش را حفظ كند گرچه دچار مشكل شغلي بشود چون كرامت زن بالاتر از شغل اوست.
3 . نكته ديگر آن است آنچه مربوط به اسلام است و به حساب دين ميتوان گذاشت اين است كه اسلام، در هيچ مسألهاي از مسايل زندگي ميان پسر و دختر (زن و مرد) از نظر آزادي تفاوت قايل نشده، و آنچه از قبيل مساله پوشش و مانند آن است مربوط به تفاوت جنسيت زن و مرد است كه هر كدام اقتضاي حكمي خاص خودش را دارد، و اگر در آن گونه امور احكام زن و مرد (دختر و پسر) متفاوت نميبود سؤال برانگيز بود، كه چرا اسلام تفاوت تكويني و اقتضايي و ويژگي آن جنس در جعل احكام و مقررات در نظر نگرفته و مراعات ننموده است. و از آن اموري كه مربوط به تفاوت جنسيت پسر و دختر است اگر بگذريم، در موارد ديگر اسلام از نظر آزادي و مسايل حقوقي ميان دختر و پسر تفاوت قايل نشده است. مثلاً دختر در اموري مانند: تحصيل، انتخاب رشته تحصيلي، حضور در مجامع علمي، انجام كارهاي علمي و پژوهشي، مسافرتهاي گوناگون زيارتي، تفريحي و مانند آن، تجارت،معامله، گزينش همسر (با تأمين رضايت ولي اگر باكره باشد) استفاده از مواهب مختلف طبيعت،زندگي فردي، اجتماعي، سياسي،انتخاب شغل (اگر همسر دارد با رضايت او) حضور در مراكز مختلف شغلي و كاري، كارهاي مختلف اقتصادي سياسي، اجتماعي و ديني و صدها نمونه ديگر همانند پسرها داراي آزادي و حق انتخاب است. و هيچ حكم شرعي مانع آزادي و يا سلب آزادي دختران نميشود، مگر در مواردي كه شرافت اخلاقي و امنيت اخلاقي دختر مورد تهديد قرار گيرد، كه در اين گونه موارد اسلام براي حفظ حيثيت زن و دختر احكام خاصي را وضع نموده است.
مثلاً در گزينش همسر دختر همانند پسر آزاد است. اما از آنجا كه زندگي و سرنوشت او در انتخاب همسر رقم ميخورد و اين مسئله حساسيت خاصي دارد، اسلام فرموده كه دختر بايد به اذن ولي و سرپرست خود (پدر و يا پدربزرگ) و با مشورت او بايد ازدواج كند، تا مبادا در اثر بي تجربگي تحت تأثير خواستهاي زودگذر بيجا قرار گيرد و سرنوشت او با مشكلاتي مواجه گردد كه فردا براي خود و خانوادهاش پيآمد منفي و جبرانناپذير داشته باشد. وگرنه در اصل انتخاب همسر همانند پسر آزاد است. و همچنين موارد ديگر. آنچه به عنوان نمونههايي از مصادق آزادي زن و دختر گفته شد مربوط به زن به عنوان يك انسان است. اما زن در مقابل شوهر از نظر حقوقي احكام خاصي دارد. و اسلام وظايفي را براي او معين كرده، چه اين كه مرد نيز وظايف و تكاليفي در مقابل زنش دارد، اين مسايل ربطي به مسئله آزادي زن ندارد، بلكه جزء مسايل حقوقي و تكاليف است كه زن و مرد نسبت به همديگر دارند تا از اين طريق بتوانند زندگي مشتركشان را به خوبي تأمين كنند. پس اين گونه احكام كه تا حدودي آزادي زن را محدود ميكند جزء حقوق ثانويه و اجتماعي و خانوادگي و نسبي زن است وگرنه از نظر حقوق اولي و شخصي و اصلي، زن و دختر همانند پسر و مرد در موارد ياد شده حق آزادي دارند.
بنابراين شايد موردي پيدا نشود كه اسلام براي پسر از دختر امتياز بيشتري از نظر آزادي داده باشد. گذشته از اين، اسلام زن را به اندازهاي ارزش و بها داده كه نه تنها ميتواند سرمشق و الگوي زنان بلكه الگوي همه مؤمنان اعم از زن و مرد قرار گيرد از جمله دربارة آسيه همسر فرعون كه با آزادي و گزينش خوب و شايسته خود توحيد را پذيرفت و به حضرت موسي ايمان آورد ميگويد: «و ضرب الله مثلاً للذين امنوا امرئة فرعون اذقالت ربّ ابن لي عندك بيتاً في الجنة و نجّتي من فرعون و عمله و نجّني من القوم الظالمين»[5] يعني براي كساني كه ايمان آوردهاند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه كه گفت پرودگارا پيش خود در بهشت خانهاي برايم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان. در اين آيه دو نكته حساس قابل توجه است اول اين كه آسيه زن مؤمنه به عنوان نمونه خوب براي همه جامعه اسلامي معرفي شده، دوم اين كه از سخن او مبني به درخواست آزادي از نااهلان به عنوان يك انديشه ارزشمند ياد شده است و در واقع اين نكته كه زنان شايسته نيز بايد همانند مردان لايق همواره در فكر آزادي و نجات از اسارت كساني باشند كه با توحيد و خداپرستي و تكامل معنوي انسان مخالفاند. و اين صفت مثبت است چه در زن و چه در مرد.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، نشر مركز فرهنگي رجا، چاپ اول، 1369 ش.
2 . جامي از زلال كوثر، استاد مصباح يزدي، موسسه آموزش و پژوهشي امام خميني.
3 . ذبيح الله بداغي، زنان و مردان نامدار جهان، نشر جانزاده، تهران،1365 ش.
4 . زهرا تشكري، زن در نگاه روشنفكران، نشر طه، قم، چاپ اول، 1381 ش.
5 . دكتر محمدتقي امامي، زنان فرمانرواي در دولتهاي اسلامي، انتشارات كورش، تهران، 1374 ش.
پي نوشت ها:
[1] . آل عمران/64.
[2] . الشمس/7 ـ 9.
[3] . مطهري،مرتضي، آزادي معنوي، نشر صدرا، چاپ نوزدهم، 1378 ش، ص 14 الي 41.
[4] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، نشر صدرا، 1378 ش، ج19، ص 247.
[5] . تحريم/11.
[6] . جوادي آملي، عبدالله، زن در آينه جلال و جمال، نشر فرهنگي رجا، چاپ اول،1369 ش، ص134.