دين حقّ در هر زمان يكي بيش نيست و بر همه لازم است از آن دين پيروي كنند. در طول تاريخ بشري اديان مختلفي از جانب خداوند، توسط پيامبران آورده شده است. اين اديان بشارت دهندهي اديان بعدي بودند و اديان بعدي نيز تأييد كنندهي اديان قبل از خود و تكميل كنندهي آنها به شمار ميآمدند. اين روند با رسالت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان آخرين پيامبر و آورده شدن دين اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين به پايان رسيد، آنجا كه خداوند ميفرمايد: « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا؛ امروز دين شما را كامل كردم، و نعمت خودم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودانه) شما پذيرفتم.»[1]پس دين اسلام ديني است كه خداوند با آن نعمت را بر انسانها تمام كرده و اين دين را براي افراد بشر پسنديده است. در جاي ديگر ميفرمايد: «همانا دين در نزد خداوند، اسلام است.»[2] پس بر همه كس چه آنها كه قبلاً صاحب دين و پيرو شريعتي بودند، مثل يهود و نصاري و چه كساني كه آيين ديگري داشته باشند در صورتي كه پيام اسلام را دريافت كرده و دعوت اسلام به او رسيده باشد بايد دين حق كه همان اسلام است را بپذيرد و مطيع دستورات اين دين مبين باشد.
امّا چرا برخي دين اسلام را قبول نميكنند و به عبارت ديگر چرا مسلمان نميشوند؟ بايد گفت چند عامل مانع از پذيرش دين اسلام توسط افراد مختلف در طول چهارده قرني كه از عمر اسلام ميگذرد، شده است.
اول اينكه برخي از پيروان اديان گذشته با وجود اينكه پيامبرشان آمدن پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بشارت داده بود و از آن اطلاع داشتند از روي حسادت ايمان نميآوردند. در تاريخ اسلام آمده است كه يكي از علماي يهود خدمت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمده و با آن حضرت گفتگو كرد و حضرت به او فرمودند: تو را به خدا سوگند ميدهم آيا نميداني من رسول خدايم؟ عالم يهودي كه اسمش عبدالله بن صوريا بود گفت: به خدا قسم ميدانم تو پيامبر خدايي و آنچه من ميدانم قوم من نيز از آن آگاهند. صفات و خصوصيات تو در تورات بيان شده است، ليكن رشك و حسادت بر وجودشان چيره شده است.[3] البته اين تنها در مورد يهود نبود، عده كثيري از مسيحيان، بتپرستان و ديگران نيز اين خصوصيت را داشتند.
دوم اينكه در ميان عقايد يهود و نصاري مخصوصاً يهود، عقايد باطل و اخلاق پست و عادات بد رسوخ كرده كه قرآن نيز آن را مورد نكوهش قرار داده و آن اينكه اين قوم هميشه با انبياء الهي و دعوتهايشان مبارزه كرده و حتّي تعدادي از پيامبران را هم به قتل رساندهاند. به خدا دروغ بسته و نسبت به مال و ثروت حريص هستند و تورات را نيز در طول تاريخ باب ميل خود تحريف كرده و به زندگي دنيوي، سخت دل بستهاند. و لذا قبول دين جديد را مخالف اغراض و اهداف خود ميبينند.[4]مسيحيت هم از همان روزهاي نخستين خود دستخوش تحريف افراطيها و تأويل جاهلان نصاراي روم گشت و تعاليم سهل و پاكيزهي حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ به فراموشي سپرده شد.[5] و بزرگان كليسا مردم را به دلخواه خود پرورش دادند؛ لذا همواره در طول تاريخ، اسلام را به عنوان دشمن تلقي ميكردند و مسيحيان را به مبارزه با اسلام دعوت مينمودند.
سوم اينكه عدهاي هم به خاطر اينكه قدرتشان را از دست ندهند و بتوانند مردم را استثمار كنند از قبول اسلام خودداري كرده و با آن به مبارزه بر خاستند.
چهارم اينكه برخي بر اين عقيدهاند كه انسان به دين خاصي ملزم نيست و هر كس هر ديني از اديان را داشته باشد كافي است و لذا اين گروه با اينكه مثلاً مسيحي هستند به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ هم ابراز علاقه ميكنند. نمونه اين گونه افراد جرج جرداق صاحب كتاب «امام علي ـ عليه السّلام ـ » و جبران خليل جبران، نويسندهي معروف مسيحي لبناني است.[6] پس وقتي كه افراد موحد و معتقد به خدا و با وجود شنيدن بشارت انبياء گذشته نسبت به آمدن پيامبر آخر الزمان از قبول اسلام خودداري ميكنند، پيروان آئينهايي مثل بودا كه هنوز هم اعتقاد داشتن آنها به خدا ثابت نشده، به خاطر اغراض و اهداف نفساني خود از قبول اسلام بهتر ميتوانند استفاده كنند.
البته در اين ميان تعداد كثيري از افراد بشر وجود دارند كه به علل مختلف از حقيقت غافل هستند، يا به واسطهي حكام و فرمانروايان و يا توسط عالمان ديني خودشان و يا به خاطر جهل و نداشتن علم از رسيدن به حقيقت و يافتن راه هدايت محروم هستند كه حساب اين گونه افراد با موارد ذكر شده در بالا كاملاً متفاوت است.
امّا اينكه تكليف اين افراد چيست؟ آيا عذاب و مجازات دارند يا نه؟ بايد گفت خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: « وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ؛ و هر كس غير از اسلام ديني بجويد هرگز از
او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.»[7]از آنجايي كه دين اسلام بر خلاف اديان گذشته جهاني و عالمگير است و مخصوص قوم و نژاد خاصي نيست و براي همه قوميتها و مليتها و زبانها و اقاليم مختلف آورده شده است و خود قرآن هم به اين معني تصريح دارد؛ «بگو اي مردم من فرستادهي خدا بر همه شما هستم»[8] و لذا ميبينيم كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بعد از فتح مكه به مناطق مختلف جهان آن روز دعوت نامه ميفرستند و رسالت خويش را اعلام و ابلاغ ميكنند. پس اگر پيام رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به كسي برسد و دعوت آن حضرت را قبول نكند، قطعاً مستحق مجازات خواهد بود و چون دين اسلام ديني جاودان و آخرين دين است و اين دعوت همواره تا روز آخر دنيا پابرجاست و از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است كه فرمودند: سوگند به آنكه جان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ در كف قدرت اوست، هر كس رسالت مرا بشنود و فهم كند،چه يهودي و چه نصراني باشد، پس بدون ايمان به دينم بميرد در آتش جهنم خواهد بود.[9]و همچنين خداوند ميفرمايد: «و نفرستاديم تو را جز آن كه ميخواستيم براي مردم رحمتي ارزاني داريم.»[10] پس اگر كسي از ايمان آوردن به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ خودداري كند هم در اين دنيا و هم در دنياي آخرت از رحمت آن حضرت نيز محروم خواهد ماند.
البته از مفهوم آيات و فرمايش پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ استفاده ميشود كه اين گونه مجازاتها مخصوص كساني است كه از روي علم و عمد از قبول دين اسلام خود داري كنند و يا دين اسلام را منكر شوند، ولي كساني كه جاهل به اسلام هستند و دعوت اسلام به گوششان نرسيده و يا اينكه توسط حكام و پادشاهان و افراد قدرتمند از قبول اسلام محروم شدهاند، از اين مجازاتها در امان خواهند بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مجموعه آثار، ج 3، شهيد مطهري.
2. اسلام و كثرت گرايي ديني، محمّد گلنهاوزن، ترجمهي نرجس جواندل.
3. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه شده، ج5.
پي نوشت ها:
[1] . مائده/3.
[2] . آل عمران/19.
[3] . تامر، مير مصطفي، بشارتهاي كتب مقدس، ترجمهي بزرگ كيا، تهران، انتشارات دليل، چاپ اول، 1379، ص 68.
[4] . ندوي، سيد ابوالحسن، نبي رحمت، ترجمهي محمد قاسم قاسمي، مشهد، انتشارات شيخ الاسلام، چاپ اول، 1380، ص 194.
[5] . همان، ص 20.
[6] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1374، ج 1، ص 276.
[7] . آل عمران/85.
[8] . اعراف/158.
[9] . مير مصطفي، پيشين، ص 12.
[10] . انبياء/107.