يكي از قواعد علم بلاغت، ايجاز و اطناب است و از فروع آن، قرار دادن اسم ظاهر به جاي ضمير است.
از سوي ديگر يكي از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت است يعني بلاغت قرآن كريم فوق توانايي انسان است و از محدوده ي دانايي او خارج است، به يقين استفاده ازاين قاعده نيز در حد اعجاز در قرآن كريم به كار رفته است،زيرا اعجازقرآن در اين است که خداوند متعال از همان قواعد عربي کتابي نازل نموده که هيچ اديبي نمي تواند با رعايت همان قواعد همانند آن و بلکه سوره اي مثل آن را بياورد و اين خود دليلي است بر وحياني بودن قرآن کريم و تاثير گذار نبودن بشر در تنظيم آن .
قرار دادن اسم ظاهر بهجاي ضمير فوائدي دارد از جمله:
1ـ در جايي كه غرض، تعريف شخصي به وسيلة صفتي باشد كه مختص اوست: مثلاً در آية شريفه «اللَّهُ الصَّمَدُ» و اينكه نفرمود: «هو الصمد» اشاره به اين است كه هر چندهر دوجمله « اللَّهُ أَحَدٌ» و«اللَّهُ الصَّمَدُ» به تنهايي در شناساندن خداي متعال كافياند، ولي مقام سخن در اين آيات كريمه، شناساندن خداست به وسيلة صفتي كه مختص به اوست. در واقع اين آيه ميخواهد به گويد كه معرفت به خدا حاصل ميشود، چه گفته شود: ” اللَّهُ أَحَدٌ” و چه گفته شود: «اللَّهُ الصَّمَدُ» اما نکته تکرار الله و نيامدن ضمير به جاي آن اين است که اين دو آيه شريفه در عين حال هم به وسيله صفات ذات، خداى تعالى را معرفى كرده، و هم به وسيله صفات فعل. جمله « اللَّهُ أَحَدٌ» خدا را به صفت احديت توصيف كرده، كه احديت عين ذات است. و جمله «اللَّهُ الصَّمَدُ» او را به صفت صمديت توصيف كرده كه صفت فعل است، چون گفتيم صمديت عبارت از اين است كه هر چيزى به سوى او منتهى مىشود . [1]يعني خداوند با تکرار کلمه « الله » مي خواهد برساند که صمديت منحصر بخداوند متعال است و بس، همچنانچه احديت مخصوص خداوند متعال مي باشد.
2ـ براي دفع اشتباه: مثلاً در آية شريفة « وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ [2]؛ در ميان آنها [يهود] كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا)، زبان خود را چنان مىگردانند كه گمان كنيد (آنچه را مىخوانند،) از كتاب (خدا) است در حالى كه از كتاب (خدا) نيست! (و با صراحت) مىگويند: آن از طرف خداست! با اينكه از طرف خدا نيست و به خدا دروغ مىبندند در حالى كه مىدانند.»
سه بار تكرار لفظ كتاب براي دفع اشتباه است؛ زيرا مراد از كتاب اوّل چيزي است كه آنها با دست خود مينوشتند و به خدا نسبت ميدادند، امّا كتاب دوّم هماناست كه خداوند نازل فرموده است و كتاب سوّم همان دومي است كه هم براي دفع اشتباه آورده شده و هم اشاره به اينكه كتاب بهخاطر اينكه كتاب خداست، شأنش اجلّ از آن است كه مشتمل بر چنين مطالب سخيفي باشد كه آنها نوشته و به او نسبت دادهاند.[3]3ـ به قصد بزرگداشتن چيزي: مثلاً « ..0 أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [4]؛آنها حزب خداوند متعال هستند ،آگاه باشيد که حزب خدااز رستگاران مي باشند.» دراين آيه کلمه «!$#» دوبار تکرا شده تا عظمت حزب خدابودن را برساند .نمونههاي ديگرش را در سورة البقره آية 282، سورة اسراء آية 78، سورة اعراف آية 26 و … ميتوان يافت.
4ـ قصد اهانت و تحقير: «…أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ[5]؛آنها حزب شيطان هستند ،آگاه باشيد که حزب شيطان از زيان کارانند.» علّامه طباطبائي ـ قدس سره الشريف ـ ميفرمايد: قرار گرفتن اسم ظاهر به جاي ضمير در اين دو آيه بهخاطر آن است كه كلام بر طبق مَثَل رايج جريان يابد و جنبة مثلي معروف به خود بگيرد.[6]5ـ به قصد تقويت انگيزه در نفس شنونده: مثلاً « …فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[7]؛ هر وقت به يقين رسيدي، پس به خداوند توکل کن زيرا خداوند توکل کنندگان را دوست مي دارد.» لذا در اين آيه به جاي اينکه بگويد (انه يحب المتوکلين ) فرمود : « إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ »
6ـ به قصد نشان دادن اختصاص حكم به شخصي: مثلاً « وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ… [8]؛ وزن مومنه اي اگر خود را به پيامبر ببخشد،اگر پيامبر خواست با او ازدواج مي و(اي پيامبر) اين حکم فقط مخصوص توست ومومنان حق چنين کاري را ندارند .»
اينكه نفرمود «و هبت نفسها لك ؛اگر خودش را به تو ببخشد،به خاطر آن است كه حكم مذكور، ويژه ي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است.و با آوردن اسم ظاهر (نبي) به جاي ضمير(لک) اختصاصي اين حکم بودن را رساند.
7ـ به قصد نشان دادن عدم اختصاص: مثلاً « وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ[9]؛ من هرگز خودم را تبرئه نمي کنم که نفس سرکش به بدي ها امر مي کند، مگر آنچه را پروردگارم رحم کند ،پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» دراين « نفس » را دوباره تکرار کردوگفت: « إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» و نفرمود: «انها لامارة» تا بفهماند كه اين مطلب، عمومي و همگاني استو از سوي ديگر دوبار کلمه « رَبِّي » را تکرار کرد تا مهرباني خداوند را نيز همگاني بداند.
8ـ بهخاطر مراعات توازن الفاظ در تركيب كلام: مثلاً « أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأخْرَى[10]؛اگر يکي فراموش کرد ،آن ديگري به يادش بياورد.» در اينجا کلمه « إِحْدَاهُمَا» دوبار آمده تا توازن کلام بهم نخورده باشد.
9ـ مراعات جناس: يعني الفاظ هم جنس در آخر آيات هم اتّفاق داشته باشند، مثل تكرار كلمة « النَّاسِ » در سورة ناس که هم از نظر وزن و قافيه مثل هم هستند و هم از نظر لفظ.
فوائد ديگري هم وجود دارد كه شمارش آنها به تفحص بيشتري نياز دارد، شما ميتوانيد آيات از اين دست را پيدا كنيد و با مراجعه به تفسير سبب وفايده آنها را دريابيد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، (نشر دار ابن كثير، بيروت، 1416 هـ .ق، چاپ سوّم)، ج 2، ص 864: النوع الثالث عشر من النوع السادس و الخمسون في الايجاز و الاطناب؛ وضع الظاهر موضع الضمير.
2ـ عباس ظهيري، تجزيه و تركيب و بلاغت قرآن، ج 1و2.
پي نوشت ها:
[1] ـ طباطبايي ، محمدحسين؛ الميزان، ترجمة موسوي، سيّد محمّد باقر،قم، انتشارات جامعه مدرسين، ج 20، ص 672.
[2] ـ آلعمران/ 78.
[3] ـ الميزان، پيشين ، ج 3، ص 420.
[4] ـ مجادله/ 22.
[5] ـ مجادله/ 19.
[6] ـ الميزان، پيشين ، ج 19، ص 342.
[7] ـ آل عمران/ 159.
[8] ـ احزاب/ 50.
[9] ـ يوسف/ 53.
[10] ـ بقره/ 282.