چنین قلبی اضطراب و بی قراری ندارد
1. چنین قلبی اضطراب و بی قراری ندارد
شک نیست که تمام عجله ها و شتاب زدگی ها و بی ثباتی ها و بی قراری ها، از خوف نرسیدن به مآرب نفسانیه و لذات و شهوات حیوانیه یا فقدان مقاصد حیوانی است.
قلبی که در آن نور توحید و معرفت کمال مطلق، تأیید شده باشد، دارای طمأنینه و ثبات و تأنی و قرار است. دلی که نورانی به معرفت حق – جلّ و علا- شده باشد، مجاری امور را به قدرت او می داند، و خود و جدّیت و حرکت وسکون خود و همه موجودات را از او می داند، و زمام امر موجودات را به دست خود آنها نمی داند. چنین قلبی اضطراب و شتابزدگی و بی قراری ندارد.
و به عکس، دلی که از معرفت محتجب (پوشیده) و درحجاب های خودبینی و شهوات ولذات حیوانی اندر است، از فوت لذات حیوانی خوفناک است. چنین شخصی طمأنینه قلب را از دست داده و درکارها عجله و شتابزدگی اقدام می کند (1).
2. از جمله شاهکارهای شیطان، بازداشتن انسان از توجه به عالم آخرت است
انسان نمی داند چه وقت کوس رحیل می زنند که باید ناچار کوچ کند. این طول امل (آرزوهای دراز) که من و تو داریم، که از حب نفس و مکاید شیطان است و شاهکارهای آن ملعون است، به طوری ما را از توجه به عالم آخرت باز داشته که در فکر هیچ کار نیفتیم. و اگر مخاطرات سیر و موانع حرکت داشته باشیم، در صدد اصلاح آن به توبه و انابه و رجوع به حق برنیاییم و هیچ در صدد جمع زاد و راحله نباشیم، ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بی زاد و راحله و بی تهیه سفر ببرد.
نه عمل صالحی داریم و نه علم نافعی، و مؤنه آن عالم روی این دو مطلب چرخ می زند، و ما هیچیک را تهیه نکردیم. اگر عملی هم کرده باشیم، خالص و بی غل و غش نبوده، بلکه با هزاران موانع قبول به جا آوردیم. و اگر علمی تحصیل نمودیم، علم بی حاصل و نتیجه بوده که خود یا لغو و باطل است و یا از موانع بزرگ راه آخرت است.
اگر این علم و عمل ما نافع بود، در ما که سال های سال است دنبال آن هستیم باید تأثیر واضحی کرده باشد و در اخلاق و اطوار (حرکات و افعال) ما تفاوتی حاصل شده باشد، چه شده است که علم و عمل چهل _ پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد، بخشیده و دل های ما را از سنگ خارا سخت تر کرده؟ از نماز که معراج مؤمنان است ما را چه حاصل شده؟ کو آن خوف و خشیتی که لازم علم است؟ اگر خدای نخواسته با این حال که هستیم ما را کوچ دهند، خسارت های بزرگی و حسرت های بسیاری در پیش داریم که زایل شدنی نیست.
پس، نسیان آخرت از اموری است که اگر ولیّ الله اعظم، امیرمؤمنین، سلام الله علیه، بر ما بترسد از آن واز موجب آن – که طول امل است – حق است؛ زیرا که او می داند این چه سفر پر خطری است. و انسانی که باید آنی راحتی نداشته باشد و در هر حال مشغول جمع زاد و راحله باشد و دقیقه ای ننشیند، اگر نسیان کرد آن عالم را و به خواب رفت و نفهمید که چنین عالمی هم هست و چنین سیری هم در پیش است، چه بر سر او
خواهد آمد و به چه بدبختی هایی خواهد گرفتار شد(2).
3. ای دل غافل! از خواب برخیز و آماده سفر آخرت شو
ای عزیز! ببین مولا در دعای کمیل در مناجات با خدای تعالی چه عرض می کند: «انت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها»
تا آنکه می گوید: «و هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض».
این چه عذابی است که آسمان ها و زمین طاقت آن را ندارند و برای تو تهیه شده و باز تنبّه نداری و روز به روز در نسیان و غفلت و خوابت افزوده می شود. هان، ای دل غافل از خواب برخیز و مهیای سفر آخرت شو «فقد نودی فیکم بالرّحیل»(3).
صدای رحیل و بانگ کوچ بلند است. عُمّال حضرت عزرائیل در کارند و تو را در هر آن به سوی عالم آخرت سوق می دهند و باز غافل ونادانی (4).
4. هرچه توجه به دنیا و لذت های آن بیشتر گردد، بر فقر و ذلت انسان افزوده شود.
باید دانست که غنا از اوصاف کمالیه نفس است، بلکه از صفات کمالیه موجود بما أنّه موجود است، و از این جهت غنا از صفات ذاتیه ذات مقدس حق جلّ و علا است. و ثروتمندی و مالداری موجب غنای نفسانی نیست،
بلکه توان گفت کسانی که غنای نفسانی ندارند، به داشتن مال و منال و ثروت، حرص و آزشان افزون گردد و نیازمندتر گردند.
و چون درغیر پیشگاه مقدس حقّ، جلّ جلاله، که غنیّ بالذات می باشد، غنای حقیقی پیدا نمی شود و سایر موجودات از بسیط خاک تا ذروه افلاک و از هیولای اولی تا جبروت اعلی فقرا و نیازمندان اند، از این جهت هرچه وجهه قلب به غیر حق باشد و هرچه توجه باطن به تعمیر ملک وعمارت دنیا باشد، افتقار (فقر و بیچارگی) و احتیاج روز افزون شود.
اما افتقار قلبی و روحی که پُر معلوم (واضح و آشکار) است، زیرا که نفس علاقه مندی و تعلق، افتقار است. و اما افتقار خارجی، که آن نیز مؤکّد افتقار قلبی است، نیز بیشتر باشد، زیرا که هیچ کس به خودی خود نتواند قیام به ادره امور خویشتن کند، پس در این امر احتیاج به غیر افتد. و ارباب ثروت در ظاهر گرچه بی نیاز قلمداد شوند، ولی با نظر دقیق معلوم شود که به مقدار ازدیاد ثروت، احتیاجشان افزون گردد و نیازمندی زیادت شود. پس، ثروتمندان فقرایی هستند در صورت اغنیا، و نیازمندانی هستند در لباس بی نیازان.
و هرچه وجهه قلب به تدبر امور و تعمیر دنیا بیشتر شد وعلاقه افزون گردید، غبار ذلت و مسکنت بر او بیشتر ریزد و ظلمت مذلت و احتیاج، زیادتر آن را فراگیرد. و بالعکس، اگر کسی پشت پا بر علاقه مندی دنیا زد و روی دل و وجهه قلب را متوجه به غنی علی الاطلاق کرد و ایمان آورد به فقر ذاتی موجودات و فهمید که هیچ یک از موجودات از خود چیزی ندارند و هیچ قدرتی و عزت و سلطنتی نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتف ملکوتی و لسان غیبی شنید کریمه: (یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنیّ الحمید(5) آن وقت مستغنی از دو عالم شود، و به طوری قلبش بی نیاز شود که ملک سلیمان در نظرش به پشیزی نیاید، اگر کلید خزائن ارض را به او تقدیم کنند اعتنا نکند. چنانچه در حدیث وارد است که جبرئیل کلید خزائن ارض را برای خاتم النبییّن (ص)، آورد از جانب حق تعالی و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نکرد و فقر را فخر خود دانست. و جناب امیر المؤمنین (ع) فرماید: به ابن عبّاس که «این دنیای شما در نظر من [پست تر] است از این کفش پر وصله» (6). و جناب علی بن الحسین (ع) فرماید: «من تأنّف (دوری می کنم، ناپسند دارم) می کنم که دنیا را از خالق خود بخواهم، چه رسد که [از] مخلوق مثل خودم بخواهم(7).
و در سلسله رعیت، نجم الدین کبری می گوید، پس از قسم های غلیظ و شدید، که اگر مال و منال دنیا و بهشت و حور و قصور آخرت را به من بدهند و مجالست با اغنیا را منضم به آن کنند، و اگر شقاوت دنیا و آخرت را به من دهند و مجالست با فقرا را منضم به آن کنند، و مرا مخیّر کنند، اختیار مجالست با فقرا وعار مجالست با اغنیا را به خود نمی خرم. والنّار خیر من العار.
آری، آن ها دانند که توجه به خزائن دنیا و مال و منال آن ومجالست با اهل آن چه کدروت و ظلمتی در قلب ایجاد کند، و اراده را چه طور ضعیف کند و ناچیز نماید، وقلب را نیازمند و فقیر نماید و ازتوجه به نقطه مرکزیه کامل علی الاطلاق غافل نماید. ولی وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرف نکردی و اِعراض از غیر او کردی و خانه را به دست غاصب ندادی، خود صاحب خانه در آن تجلی می کند.
و البته غنی مطلق، غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب مملو از بی نیازی شود: (ولله العزّة و لرسوله و للمؤمنین )(8). و اداره امور خود را صاحب خانه فرماید و انسان را به امر خود واگذار نفرماید و خود، متصرف در جمیع امور عبد شود، بلکه خود او سمع و بصر و دست و پای اوشود، و نتیجه قرب نوافل پیدا شود، چنانچه در حدیث وارد است:
کافی بإسناده عن ابی جعفر (ع) فی حدیث:
و إنّه لیتقرّب الی بالنافلة حتی احبّه، فاذا احببته، کنت سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر به، ولسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها… الحدیث (9)
پس، فقر و فاقه عبد به کلی سدّ شود و از دو عالم بی نیاز گردد(10).
5. هر مرتبه ای از لذات نفسانی، انسان را دلبسته دنیا کند
باید دانست که اگر انسان از خود غفلت کند و درصدد اصلاح نفس و تزکیه آن برنیاید و نفس را سرخود بار آورد، هر روز، بلکه هرساعت بر حجاب های آن افزوده شود، و از پس هر حجابی، بلکه حُجُبی برای او پیدا شود تا آنجا که نور فطرت به کلی خاموش و منطفی شود، و از محبت الهیه در آن اثری و خبری باقی نماند، بلکه از حق تعالی و آنچه به او مربوط است از قرآن شریف و ملائکه الله و انبیاء عظام و اولیاء کرام (ع) و دین حق و جمله فضائل، متنفّر گردد، و ریشه عداوت حق -جلّ و علا – و مقربان درگاه مقدس او در قلبش محکم و مستحکم گردد تا آنجا که به کلی درهای سعادت بر او بسته شود، وراه آشتی با حق تعالی و شفعاء (ع) منسدّ (مسدود) گردد، و مخلد در ارض طبیعت گردد که باطن آن در عالم دیگر جلوه کند و آن خلود در عذاب جهنم است.
واین افزایش حجب، سبب طبیعی دارد، و آن، آن است که این سه قوه، یعنی قوه شیطنت، که فروع آن عجب و کبر و طلب ریاست و خدعه و مکر ونفاق و کذب و امثال آن است، و قوه غضب، که خودسری و تجبّر و افتخار و سرکشی و قتل و فحش و آزار خلق و امثال آن از فروع آن است، و قوه شهوت که شره و حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است،این قوای ثلاثه، محدود به حدی نیستند، به این معنا که اگر افسار شیطنت را انسان رها کند، در هیچ حدی واقف نشود به هیچ مرتبه ای از مراتب قانع نگردد، وبرای بدست آوردن مقصد خود حاضر است با تمام نوامیس الهیه و شرایع حقّه مخالفت و دشمنی کند، وبرای رسیدن به یک ریاست جزئی، حاضر است فوج فوج انبیاء و اولیاء و صلحاء و علماء بالله را قتل وغارت کند، و همین طور آن دو قوه دیگر در صورت سر خود بودن و افسار گسیختگی.
و معلوم است هر مرتبه ای از مراتب لذات نفسانیه – که راجع به این سه قوه است- که از برای انسان حاصل شود به اندازه خود، انسان را دلبسته به دنیا و غافل از روحانیت و حق و حقیقت کند.
مثلاً، درهر لذتی که ذائقه انسانی از این عالم می برد در صورتی که محدود به حدود الهیه نباشد، همان لذت انسان را به دنیا نزدیک کند وعلاقه قلبیه را زیاد کند، وهمان اندازه علاقه به روحانیت و حق کم شود و محبت الهیه از قلب زائل شود. و چون پشت سر هرلذتی، نفس لذت دیگر، بلکه لذات دیگر را طالب شود و نفس اماره قوای مخصوصه این کار را برای تحصیل آن ترغیب کند، پس در پشت سر هر حجابی، حجبی ظلمانی برای انسان پیدا شود و از هریک از این مجاری و قوای حسیّه – که شعاع نفس از آنها به عالم طبیعت و دنیا جلوه کرد – دائما حجابهائی به روی قلب و روح کشیده شود که انسان را از سیر الی الله و طلب حق – جلّ جلاله – باز دارد(11).
6. آرزوهای دراز، از موانع بزرگ یاد آخرت
انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است؛ عزم برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد. و هر یک از این امور دارای بیان و شرحی است که به ذکر آن اگر بپردازیم، به طول انجامد.
و باید دانست که از موانع بزرگ این تیقّظ و بیداری، که اسباب نسیان مقصد و نسیان لزوم سیر شود و اراده و عزم را در انسان می میراند، آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر وسیع است، اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند، فردا می کند، و اگر در این ماه سفر نکند، ماه دیگر سفر می کند. و این حال طول امل و درازی رجا و ظنّ بقا و امید حیات و رجاء سعه (وسعت) وقت، انسان را از اصل مقصد، که آخرت است، و لزوم سیر به سوی او و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق باز می دارد، و انسان به کلی آخرت را فراموش می کند و مقصد از یاد انسان می رود.
و خدا نکند که انسان سفر دور و دراز پرخطری در پیش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عُدّه و عِدّه برای او خیلی لازم باشد، و هیچ نداشته باشد، و با همه وصف از یاد اصل مقصد بیرون رود. ومعلوم است اگراین نسیان حاصل شد، هیچ در فکر زاد و توشه برنیاید و لوازم سفر را تهیه نکند، و ناچار وقتی سفر پیش آید، بیچاره شود و در آن سفر افتاده و در بین راه هلاک گردد و راه به جایی نبرد(12).
پی نوشت ها :
1. – شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 363- 362.
2. – شرح چهل حدیث، ص 176- 175.
3. – بانگ گوچ در میانتان در داده شده است. نهج البلاغه، خطبه 195.
4. – شرح چهل حدیث، ص 177- 176.
5. – سوره فاطر: آیه 25.
6. – قال عبدالله بن عباس: دخلت علی امیرالمؤمنین (ع) بذی قار، و هو یخصف نعله، فقال لی: ما قیمة هذا النعل؟ فقلت لا قیمة لها! فقال: و الله، لهی احب الی من امرتکم إلا اقیم حقا وادفع باطلا. (ابن عباس گفت در «ذی قار» بر امیرمؤمنان (ع) وارد شدم و او مشغول دوختن کفش خود بود. پسر مرا گفت: «بهای این کفش چقدر است؟» گفتم: «بهایی ندارد!» فرمود: «به خدا سوگند، این نزد من از امارت بر شما محبوبتر است مگر آنکه حقی را به پای دارم یا از باطلی باز دارم». نهج البلاغه، «خطبه 33، ص 102.
7. – إنّی آنف أن اشال الدنیا خالقها، فکیف أسألها مخلوقا مثلی! علل الشرائع، ج 1، ص 230، باب 165، حدیث 3.
8. – سوره منافقون: آیه 8.
9. – «کافی با سند خود را از امام باقر (ع) در ضمن حدیثی روایت کرده است: و بدرستی که بنده من با نمازهای نافله به من تقرب جوید تا آنکه او را دوست بدارم. پس چون اورا دوست بدارم، گوش اوشوم که با آن بشنود، و چشم او شوم که با آن ببیند، و زبان او شوم که با آن سخن گوید، و دوست او شوم که با آن بگیرد». حدیث ادامه دارد. اصول کافی، ج 2، ص 352، حدیث 8.
10. – شرح حدیث، ص 445- 444.
11. – شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 84- 83.
12. – شرح چهل حدیث، ص 175- 174.
منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.