ايرانيان قبل از زرتشت پيرو ديني بودند كه از آن تعبير به آيين مجوس ميشد. بعدها شخصي به نام «زرتشت» در ميان مجوس قيام كرده و به اصلاح آيين مجوس پرداخت. مؤلف تاج العروس ميگويد: «مجوس بر وزن صبور مردي بود با گوشهاي كوچك كه براي ملت مجوس ديني وضع كرد و مردم را به آن فرا خواند. به طوري كه بعضيها گمان كردهاند، او «زردشت» فارسي نيست؛ زيرا زردشت بعد از ابراهيم بوده در صورتي كه مجوس دين قديم است و زردشت بعدها آن را تجديد كرده و تغييراتي داده است»[1]طبق بيان فوق زردشت مصلحي بوده كه در ميان مجوس ظهور كرده و آيين زردشت در ادامه و طول آيين مجوس و از شاخههاي آن است كه با گذشت زمان گسترش يافته و جايگزين و تنها قرائت از دين مجوس شده است و امروزه از آن تعبير به دين زردشتي ميشود. اين دين سرنوشتي پر فراز و نشيب دارد و چون زماني به شدت مورد حمايت حكومت ساساني بود، گسترش فراواني يافت، اما بعد از سقوط اين دولت و ورود اسلام به ايران، ناگهان فرو ريخت و آثار كتبي و ماندگار چنداني از خود به جا نگذاشت و آنچه از اين آيين به جا مانده، بسيار پراكنده و مبهم و گاهي نامفهوم است با اين همه ميتوان انتقادهاي كلي بر اين آيين را در موارد زير خلاصه كرد.
1. انحراف از توحيد:
هر چند آيين زرتشت را ميتوان اصالتاً ديني توحيدي ناميد، اما گويا بعد از مرگ زرتشت دو گانهپرستي بر اين آيين غلبه كرد و «انديشة توحيد كه زردشت تعليم ميداد نيز دستخوش تغييراتي گرديد».[2] و دو عنصر اهورامزدا و اهريمن، در اين آيين نمايان شد كه هر كدام به نوعي دعوي خالقيت داشتند. با استقلالي كه اهريمن در مقابل اهورامزدا داشت لفظ دوگانهپرستي، شايسته مؤمنين زرتشت ميشد. زرتشتيان گمان ميكردند با استناد بديها و شرور به اهريمن به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداختهاند، ولي نميدانستند كه اين اعتقاد آنان را به شرك نزديك ميكند. گذشته از انتقادها و ايرادات فلسفي بر وجود دو خالق مستقل، تفكيك بين مخلوقات اين دو خالق نيز چندان ممكن نيست و شروري را كه عدم مطلق يا عدم نسبي هستند، نميتوان مخلوق دانست در واقع آيين زردشت با اين ثنويت كه دچار آن شده در تبيين و توضيح مبدأ عالم دچار مغلطه شده و نميتواند تبييني روشن از آغاز جهان و انسان داشته باشند و به سؤال از كجا آمدهايم، پاسخ روشن و مستدل بدهد.
2. تقديس آتش
يكي از نشانههاي زرتشتيان، تقديس آتش است و در ايران قبل از اسلام آتشكدههاي فراواني وجود داشت كه آثار برخي از آنان تاكنون نيز باقي مانده است، هر چند زرتشتيان وجوهي را براي تقديس آتش ذكر ميكنند ولي دليلي عقلي و فلسفي براي اين تقديس وجود ندارد و اين افراط غيرعقلاني در تقديس آتش، باعث شده كه عدهاي آنان را آتشپرست بنامند.[3]3 ازدواج با محارم
يكي ديگر از خصوصياتي كه در بيشتر كتابها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعني خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به اين امر اشاره شده است كه برخي از پادشاهان و بزرگان زرتشتي با محارم خود ازدواج كردهاند.
«در كتابي كه آن را به «نيك شاپور» از دانشمندان زمان خسرو اول نوشينروان نسبت دادهاند و شرحي از معراج روح است، چنين آمده است كه در آسمان دوم روانهاي كساني را ديده است كه «خويتك دس» (ازدواج با محارم) كرده بودند و تا جاويدان آمرزيده شده بودند و در دورترين جاهاي دوزخ، روان زني را گرفتار عذاب جاوداني ديده، زيرا كه «خويتك دس» را بهم زده است…».[4]هرچند اين عمل يعني ازدواج با محارم در اصل دين مجوس و آيين اصلاحي زرتشت، وجود نداشت، ولي بعدها به اسم دين چنان شهرت يافته كه آن را جزو اركان آيين زرتشت به حساب آوردهاند، چنان كه يعقوبي ميگويد: «ايرانيان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج ميكردند و اين كار را نوعي صله رحم و عبادت ميدانستند».[5] 4. دفن نكردن مردگان
زرتشتيان به جاودانگي روح عقيده دارند آنان ميگويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ ميماند، همچنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.[6] با اين همه مانند مؤمنين به ساير اديان الهي مردگان خود را دفن نميكنند، بلكه اجساد مردگان خويش را در درون دخمه يا برج خاموشان، قرار ميدهند، تا خوراك پرندگان گوشتخوار شوند.[7] اين عمل كه يكي از نشانههاي بارز زرتشتيان است به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش، به وجود آمده است آنان به گمان اين كه دفن مردگان موجب آلودگي خاك ميشود از دفن آنها خودداري ميكنند و بر ناكارآمدي دين خود در ارايه برنامه صحيح زندگاني، صحّه ميگذارند.
5. حمايت از نظام طبقاتي:
يكي ديگر از مشخصات آيين زرتشتي حمايت از نظام طبقاتي ميباشد. در دوره ساسانيان كه دين زرتشتي دين رسمي و مورد حمايت دولت بود، مردم به طبقات مختلفي تقسيم شده بودند كه هيچ يك نميتوانست از طبقه خود به طبقه بالاتر برود. و اصول و نظامات طبقاتي به شديدترين وجهي در آن اجرا ميشد. مسعودي در مروجالذهب مينويسد: «اردشير بن بابك سرسلسلة ساسانيان مردم را هفت طبقه قرار داد».[8] و البته اين قانون اجتماعي از سوي متوليان دين زرتشت يعني موبدان به شدت حمايت ميشد و حتي در مورد آتشكدهها هم مورد اجرا قرار مي گرفت و آتشكدهاي به شاهان و شاهزادگان اختصاص داده ميشد و آتشكده ديگر براي موبدان تعيين ميگشت و آن ديگري به مردم عادي اختصاص مييافت و بدين ترتيب نظام طبقاتي حتي در مسائل مذهبي هم رعايت ميشد. و همه اينها ريشه در نژادپرستي و به تعبيري خونپرستي داشت، زيرا زرتشتيان دوره ساساني اهميت زيادي به پاكي خون خاندانها ميدادند.[9]6. غيرعقلايي بودن احكام عملي آيين زرتشت:
دركتاب اوستا كه كتاب ديني زرتشتيان به شمار ميآيد، احكامي بيان شده كه نه تنها غيرعقلايي است، بلكه گاهي انجام دادن آنها محال است و امكان وقوعي ندارد. به طور مثال درباره زني كه بچه مرده به دنيا بياورد، چنين حكم داده شده كه آن زن بايد به نقطهاي دوردست برده شده و دور از آب و آتش نگهداري شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاكستر، ميتواند شير بنوشد، ولي باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد.[10]همچنين در ونديداد آمده است اگر كسي سگ آبي را بكشد بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازيانه با سرو شوچرن بدو بزنند و بايد اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاواني به روان سگ آبي به آتش اهورامزادا بياورد…» و البته حكم به اين جا ختم نميشود بلكه بايد ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكي، ده هزار مگس و… را بكشد و خانه و زميني را به روان سگ آبي داده هيجده استبل ويران شده را بازسازي و هيجده سگ را از ناپاكيها پاك كرده، هيجده مرد را طعام دهد و …[11] تا گناه او بخشيده شود.
با توجه به مطالبي كه در بخش اعتقادي در مورد دوگانهپرستي دين زرتشت گفته شد و همچنين احكام عملي از قبيل ازدواج با محارم و كفارههاي سنگين غير عقلايي، ميتوان با جزم گفت كه دين زرتشت نميتواند مؤمنين به خود را از حيث اعتقادي و رفتاري سعادتمند سازد و برنامه زندگانيآنها باشد و انسان را به سعادت دنيوي و اخروي برساند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري (مجموعه آثار، ج 14).
2. تاريخ جامع اديان، جان بي ناس.
3. آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.
پي نوشت ها:
[1] . حسيني، سيد محمد مرتضي، تاجالعروس، تحقيق محمد الطناحي، دارالهدايه، 1339ق، ج16، ص 495.
[2] . بيناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 468.
[3] . مطهري، مرتضي، مجموعهآثار، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1419 ق، ج14، ص 219.
[4] . همان، ص 260.
[5] . تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 262.
[6] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 66.
[7] . تاريخ جامع اديان، ص 482.
[8] . مروج الذهب، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 249.
[9] . ر.ك: مجموعه آثار، ج 14، ص 251.
[10] . ر.ك: دستخواه، جليل، اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم ص 46 و 57، انتشارات مرواريد، چاپ اول، 1370.
[11] . اوستا، ج 2، ص 822 ونديداد فرگرد چهارم.