اسماعيليه فرقهاي از شيعه ميباشد كه قائل است امامت به واسطه نص از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ يا امامي كه جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است، تحقق مييابد و برخلاف زيديه كه امامان منصوص را سه نفر ميدانند و همچنين برخلاف شيعه اماميه كه تعداد امامان را دوازده نفر ميدانند، اسماعيليه حدّي براي امامان قائل نيست از ديدگاه آنان امامت از زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تا زمان حاضر ادامه دارد و صرف تولد از امام به منزله نص بر امامت فرزند است و به عبارت ديگر امامت از ديدگاه اسماعيليه وراثتي ميباشد و فرزند امام، امام است و اگر امامي بيش از يك فرزند داشت با قرائن و شواهد خاص، يكي از آنان به عنوان امام شناخته ميشود.[1]در طول تاريخ اسماعيليه نامهاي زيادي از قبيل، باطنيون، تعليميون، حشيشيون، قرمطيون، مباركيه، خطابيه، فاطميون، ملاحده، سبعيه،[2] و … داشته است كه برخي از اين نامها نظر به شاخههاي گوناگون اين مذهب دارد و برخي ديگر ناظر بر عقايد خاص آنان ميباشد. با اين حال همه اين شاخهها و گروهها در اين اصل كه بعد از امام صادق ـ عليه السلام ـ اسماعيل، امام بوده اتفاق نظر دارند و بعد از آن نيز عدهاي محمد بن اسماعيل و فرزندان وي را امام ميدانند و برخي نيز قائل به غيبت محمدبن اسماعيل هستند كه از بين رفتهاند و اثري از آنان باقي نمانده است.[3]اسماعيليه در طول تاريخ قيامهاي متعددي بر عليه خلفاي عباسي انجام داده و هميشه با آنان كه مروج مذهب اهل سنت بودند به مبارزه پرداختهاند، گاهي پيروز شده و حكومتهايي چون خلافت فاطمي در مصر و شمال آفريقا و همچنين حكومت قرامطه در شبه جزيره عربستان و جنوب عراق تشكيل دادهاند و گاهي نيز در قلعههاي خود محصور شده و قلعهنشين شدهاند. به همين خاطر مبارزه تبليغاتي بني عباس و اهل سنت بر عليه آنان گسترده و همراه با افتراء و تهمت بوده و چون آنان فرصت دفاع از خود نداشتهاند حرف و حديث دربارة اعتقادات آنان بسيار است و آراء و افكار منتسب به آنان آشفتگي فراواني دارد با اين حال چون در اين مقال هدف بررسي انتقادهاي كلي وارد بر اين مذهب است به چند مورد كلي كه مورد توافق همگان و مورد قبول خود اسماعيليه باشد اشاره ميشود.
1 . نفي صفات از خداوند.
اشاعره معتقد به صفات زائد بر ذات خداوند هستند و ميگويند: خداوند يك چيز و علمش زايد بر او چيز ديگر است و قدرتش شي ديگر و … ابوالحسن اشعري ميگويد: صفات زائد بر ذات خداوند ميباشند و عين ذات نيستند هر چند مغاير با ذات هم نميباشند.[4] در مقابل، اماميه به تبعيت از ادله عقلي و احاديث ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ معتقدند كه صفات خداوند عين ذات خداوند است و اين صفات زائد بر ذات نيستند، يعني قدرت، علم، حيات و … همه عين ذات خداوند ميباشند و عدهاي از معتزله هم از اين اعتقاد شيعه اماميه پيروي كردهاند، ولي اسماعيليه برخلاف اشاعره و اماميه به نفي هرگونه صفت پرداخته و گفتهاند كه خداوند اصلاً صفت ندارد كه عين ذات يا جدا از ذات باشد.[5] و بدين ترتيب با تمام فرقههاي اسلامي و نصوص ديني كه معتقد به وجود صفات براي خداوند هستند، مخالفت كردهاند. اما چون در قرآن كريم و احاديث صفات متعدد جماليه و كماليه براي خداوند ذكر شده، آنان براي توجيه اين صفات گفتهاند كه همه اين صفات مربوط به عقل اول است كه از خداوند صادر شده است. داعي كرماني يكي از بزرگان اسماعيليه ميگويد: كه صادر اول است كه … ازلي است، علم است عالم اول است قدرت است و قادر اول است، حيات است و حيّ اول است [6]و …».
اين عقيده نه تنها مخالف با عقيده تمام مسلمانان در مورد صفت داشتن خداوند است، بلكه مخالف با آيات فراواني است كه صفات علم، قدرت، اراده و … را بر خداوند ثابت ميكنند و همچنين مخالف است با هزاران حديثي كه از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ به دست ما رسيده است.
2 . انكار معاد جسماني
تمام دينداران و آنان كه داعيه طرفداري از دين را دارند، معتقد به معاد و بازگشت انسان براي حسابرسي و رسيدن به عقاب و ثواب ميباشند و معاد يكي از اصول مهم هر دين ميباشد. با اين همه برخي از اينان قائل به معاد روحاني هستند، برخي ديگر معاد را جسماني ميدانند. اسماعيليه از جمله مذاهب نادري هستند كه قائل به معاد روحاني هستند يعني اعتقاد دارند كه در قيامت فقط روح انسان عودت خواهد كرد.[7]اين عقيده نيز با نص صريح آيات قرآني و احاديث اسلامي منافات دارد و هيچ دليل نقلي و عقلي بر آن وجود ندارد. در قرآن كريم ميفرمايد: «امروز (روز قيامت) بر دهان آنها مهر مينهيم و دستهايشان با ما سخن ميگويند و پاهايشان به كارهايي كه انجام دادهاند شهادت ميدهند.»[8] اين آيه و آيات ديگري چون فصلت 20 و 21؛ حاقه 19 و 25 ميباشد. همچنين در جاي ديگر ميفرمايد: «… و گفت: چه كسي اين استخوان را زنده ميكند در حالي كه پوسيده است، بگو: همان كس آن را زنده ميكند كه نخستين بار آن را آفريده و او به هر مخلوقي آگاه است»[9] خداوند در اين آيه از زنده شدن دوباره استخوانهاي پوسيده خبر ميدهد كه نص بر معاد جسماني است.
3 . آميختگي مذهب اسماعيلي با فلسفه يوناني
اهل سنت به خصوص اهل حديث و اشاعره به صورت افراطي از دخالت دادن فلسفه و مباحث فلسفي در مباحث ديني و عقيدتي اجتناب ميكردند و در جمود بر ظواهر و كنار گذاشتن فلسفه بر همديگر سبقت ميگرفتند. در مقابل اينان، اسماعيليه به افراط در دخالت دادن مباحث فلسفي به خصوص فلسفه يونان در مباحث عقيدتي و كلامي گرفتار آمدند.
اينان فلسفه يوناني را سند مذهب خود قرار داده بودند و مطالبي را داخل مذهب خود كردند كه ربطي به عقايد و اصول دين نداشت به عنوان مثال اعتقاد به عقول عشره و افلاك نه گانه و نفوس آنها و اين كه صادر اول همان عقل اول است، از جمله مسائل فلسفه يونان بود كه داخل مذهب اسماعيليه شد[10] و مبنا و اساس اين مذهب گرديد و نتيجه آن شد كه امروزه بعد از درهم ريختن طبيعيات فلسفه يونان و ابطال افلاك نه گانه يا نفس داشتن افلاك يا … اساس مكتب كلامي اسماعيلي دچار تزلزل و درهم ريختگي شده و بسياري از مباحث و مسائل آن از اساس ويران و منهدم شود.
4 . باطنيگري و تأويل ظواهر:
باطنيگري و تأويل ظواهر يكي از مميّزههاي معروف مذهب اسماعيلي است كه آن را از ساير مذاهب ممتاز ميسازد، محقق طوسي در قواعد العقائد مينويسد: به اسماعيليه «باطنيه» ميگويند چون آنها ميگويند: هر ظاهري باطني دارد كه مصدر آن بوده و ظاهر هم مُظهر آن باطن ميباشد… و به آنها ملاحده ميگويند چون در بعضي از احوال از ظاهر شريعت به باطن شريعت عدول ميكنند.»[11] اسماعيله علاوه بر باطنيگري و تأويل ظواهر در مباحث كلامي و اعتقادي در مباحث فقهي هم به تأويل و باطنيگري ميپردازند. و به عنوان مثال مَثَل ولايت مَثل آدم ـ عليه السلام ـ است چون او اول كسي بود كه خداوند اطاعتش را واجب كرد و مثل طهارت مثل نوح است چون او اول كسي بود كه براي تطهير بندگان از گناه فرستاده شده و مثل صلوة، مثل ابراهيم است، چون او اول كسي بود كه بيتالحرام را بنا كرد و مثل زكات مثل حضرت موسي ـ عليه السلام ـ است چون او اول كسي بود كه مردم را به پرداخت زكات دعوت كرد، و همچنين مثل صوم حضرت عيسي و مثل حج حضرت محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ ميباشد[12] و …
تأويل ظواهر متون مقدس اسلامي و بازي با آيات و احاديث اسلامي و تفسير آنها بر اساس هواي نفساني باعث شده كه مذهب اسماعيلي با گذر زمان تغيير و تبديل فراواني يافته و از اصل خود فاصله بگيرد و خود را همرنگ محيط و زمانه سازد و مبتلا به امور خلافي شود كه ساير مسلمانان آنها را ملحد و كافر بنامند اين گونه تأويلات و باطنيگري وسيلهاي است كه طالبان قدرت و رياست با تمسك به آن ميخواهند آزادي عمل زيادي داشته و مريدان خود را با اين گونه امور مشغول سازند و خود را از گزند تيغ انتقاد مريدان خويش و همچنين ساير مذاهب برهانند به همين دليل گاهي كه به دليل برخي دنياگراييها به انكار ضروريات دين ميپردازند در مقابل انتقادها ميگويند: كه ما به باطن دين عمل كردهايم و شما نميتوانيد آن را بفهميد. اين گونه باطنگرايي و تأويل ظواهر باعث ميشود كه تكاليف ديني از بين رفته و از دين و مذهب جز مشتي خرافات و تأويلات چيزي باقي نماند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني.
2 . فرهنگ فرق اسلامي، محمدجواد مشكور.
3 . بحوث في الملل و النحل، ج 8، آيت الله سبحاني.
4 . قواعد العقائد،محقق طوسي.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1423، ص 24 6.
[2] . ر.ك: مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي. چاپ سوم، 1375 ش، ص 47.
[3] . رجوع شود به نوبختي، فرق الشيعه نوبختي، ترجمه محمد جواد مشكور، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1361 هـ .ش، ص 102 و 106.
[4] . طوسي، نصيرالدين، قواعد العقائد، تحقيق علي رباني، انتشارات حوزه علميه قم، 1416 ق، ص 66.
[5] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، چاپ اول، 1418 هـ .ق، ج 8، ص 196.
[6] . راحه العقل، ص 83، به نقل از سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه، مؤسسه امام صادق، چاپ اول، 1423، ص 268.
[7] . المذاهب الاسلاميه، ص 275.
[8] . يس/65.
[9] . يس/78 و 79.
[10] . ر.ك: المذاهب الاسلاميه، ص 253 و 264.
[11] . قواعد العقائد، ص 113.
[12] . ر.ك: بحوث في الملل و النحل، ج 8، ص 270.