پس از وفات امام صادق ـ عليه السلام ـ طبق اظهار نظر نوبختي در فرق الشيعه، شيعيان به شش فرقه: ناووسيه، اسماعيليه ويژه، مباركيه، سميطيه، فطحيه، و موسويه تقسيم شدند. [1] از ميان اين گروهها مباركيه، گروهي بودند كه ميگفتند: امامت در نسل اسماعيل باقي مانده و بعد از وي امامت به محمد بن اسماعيل[2] و سپس فرزندان او رسيده است.
بعدها اين گروه در مصر و شمال آفريقا، حكومت فاطمي را تأسيس كردند كه خلفايشان ادعاي امامت داشتند. يكي از اين خلفاء الحاكم بامر الله بود كه «حمزة بن علي درزي» را به شام فرستاد تا رياست دعوت اسماعيليه را در آن منطقه به عهده بگيرد. درزي در مدت كوتاهي به ترويج مذهب اسماعيلي در منطقه شام پرداخت، ولي وقتي در سال 411 هـ .ق خبر وفات الحاكم بالله به وي رسيد، وي آن را منكر شد و گفت: الحاكم بالله غايب شده و باز خواهد گشت، و بدين وسيله فرقه دروزيه كه انشعابي از اسماعيليه بود، را بنيان نهاد.[3]بعدها چون اين فرقه كتب و آثار مذهبي و كلامي خود را از ديگران مخفي نگه ميداشتند، اقوال مختلفي در مورد آنها و اعتقاداتشان، مطرح شد و تاكنون توصيف روشني از مذهب و مرام آنها ارائه نشده است، به گونهاي كه استاد آيت الله سبحاني، در كتاب المذاهب الاسلاميه، مينويسد: «چون اعتقادات دروزيه در خفاء و كتمان است… ما از كساني هستيم كه در مورد اين طايفه چيزي نميگوييم تا احوال آنها روشن شود.»[4] با اين همه ميتوان طبق مطالبي كه در كتابهاي مختلف در مورد آنان ذكر شده قضاوت كرد و انتقادات كلي را به صورت ذيل معروض داشت.
1. حلول
ميگويند: «درزي نخستين كسي است كه قايل به «الوهيت» الحاكم بامر الله خليفه فاطمي شد و ميگفت كه: عقل كلي در آدم ابوالبشر حلول كرد و به صورت او تجسّد يافت و از وي به ديگر انبياء انتقال مييابد تا به حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه و خلفاي فاطمي رسيد..»[5] بعد از او دروزيه معتقد شدند كه: الحاكم بالله (375 ـ 411) صورت ناسوتي خداوند است و او خداي واحد و فرد و صمد و منزه از ازواج و عدد است و موحد دروزي كسي است كه اقرار كند در آسمان و زمين جز او خدايي نيست و او را به صفات: مولانا، مولانا سبحانه، لامعبود سواه، ليس له شبه في الجسمانيه و لا ضدفي الجرمانيين و لا كفو في الروحانيين و… توصيف كند.[6]بنابراين دروزيه علاوه بر عقيده حلول خداوند در جسم آدمي كه ا زحيث عقلي و فلسفي مردود و جزء عقايد خرافي به شمار ميرود، به تشبيه، تجسيم و … نيز اعتقاد دارند و نميتوان آيين آنان را جزو آيينهاي توحيدي به شمار آورد. و اين كه خود را گاهي موحد مينامند به اين دليل است كه ميگويند: تنها كسي كه خداست، الحاكم بامر الله است.[7]
2 . تناسخ
دومين مطلبي كه به دروزيه نسبت داده ميشود، عقيده تناسخ است كه حتي شخصي چون بستاني كه سعي در دفاع از فرقه دروزيه دارد در دايرة المعارف خود انتساب اين عقيده به دروزيه را قبول دارد.[8] طبق اين اعتقاد نيكان به صورت زيبا متناسخ ميشوند، اما بدان به صورت سگان درميآيند.[9] و از اين عمل تعبير به «تقمّص» ميكنند. و ميگويند: تعداد ارواح محدود و معدود است و جسد انساني حكم لباس را دارد و اين ارواح به هنگام مرگ از اين لباس خارج شده به لباس ديگر درميآيند. علاوه بر نقدهايي كه در كتابهاي كلامي بر عقيده تناسخ وارد شده، اين نقد هم وارد است كه طبق اعتقاد فوق بايد نفوس انساني ثابت باشند و در جهان افزايش جمعيت نداشته باشيم، و اگر قبول كنيم كه روح انسانهاي بدكار بعد از مرگ در جسد سگان در ميآيد، بايد در طول زمان از تعداد جمعيت انسانها هم كاسته شود، در حالي كه اين برخلاف واقعيت موجود است: زيرا نه تنها از تعداد انسانها كاسته نميشود، بلكه هر روز بر تعداد آنها افزوده ميشود.
3 . اسقاط تكاليف
گفته شده است كه درزي بنيانگذار مذهب دروزيه به نوعي مروج اباحيگري بوده و ميخواري و ازدواج با محارم را جايز شمرده است.[10] ولي در ساير كتب فرق و مذاهب به اين مطلب چندان تأكيد نشده و گفته شده است كه دروزيان به سقوط تكاليف اسلامي از قبيل نماز، روزه، زكات، حج و … اعتقاد دارند و مثلاً ميگويند: روزه باطنش همان سكوت است چنان كه در قرآن كريم ميگويد: «فكُلي و اشربي و قرّي عيناً فامّاترينَّ من البشر احداً فقولي انّي نذرتُ للرحمن صوماً …:[11]بخور، بنوش و چشمت را روشن دار و هر گاه كسي از انسانها را ديدي، بگو: من براي خداوند رحمان روزهاي نذر كردهام، بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نميگويم».
چنين تحريف و تأويلها از قرآن دليل بر باطنيگري و نوعي اباحيگري مؤمنين به آيين دروز است و آنان را از جرگه مسلمين خارج ميكند و ديگر نه از حيث اعتقاد و نه از حيث عمل نميتوان آنان را مسلمان ناميد.
4 . تقسيم جامعه به دو صنف
از ديدگاه دروزيه، كساني كه متدين به آيين دروز هستند به دو صنف تقسيم ميشوند:
الف) «عقال»: اينها به تمام احكام آيين دروز عمل ميكنند و از استعمال دخانيات و مشروبات و لذات دنيوي اجتناب ميكنند و به اندازه كمي از زندگي اكتفاء ميكنند. و تنها اينها حق مطالعه كتابهاي دروزي را دارند.
ب) «جهال»: اين صنف در مقابل «عقال» قرار دارند. و اجازه دارند كه دخانيات استعمال كرده و از مشروبات و لذات مادي و دنيوي استفاده كنند، ولي حق ندارند قرآن را مطالعه كنند يا متون مقدس دروزي را بخوانند، به همين خاطر آنها را جهال مينامند.[12]نكته اساسي اين است كه اگر آيين دروز براي هدايت انسانها آمده، چه دليلي دارد كه تنها عدهاي از آن بهره بگيرند و ديگران از عمل به احكام آن معاف باشند. و اگر كتابهاي آنها دفتر معرفت است، چرا بايد عدهاي از دست يازيدن به اين دفتر معرفت منع شوند، مگر انسانها همه يكسان نيستند و همه آنها حق رسيدن به هدايت و رستگاري را ندارند.
در نهايت بايد گفت كه مطالعه تاريخ تأسيس فرقه دروزيه نشان ميدهد كه بنيانگذاران اين فرقه هدفي جز رسيدن به قدرت و حاكميت نداشتهاند و براي دستيافتن به هدف خود، هر گونه بدعت و قانون خلاف فطرت را جايز شمرده و تكاليف اسلامي كه مانع اهداف آنها بوده را ساقط ساختهاند و ادامهدهندگان راه آنان نيز براي حفظ موقعيت و مقام خود همچون پيشينيان چنان تحريفها و بدعتهايي را به وجود آوردهاند كه امروزه تنها ميتوان ادعا نمود كه دروزيه از فرقههاي اسلامي است والّا هيچ اثري از اسلام در ميان آن وجود ندارد و شايد به همين دليل است كه آنان در نزد مسلمانان ميگويند: ما مسلمانيم و در ميان نصاري خود را مسيحي معرفي ميكنند.[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . دائرة المعارف بستاني، ج 7، ص 675 تا 677.
2 . دائرةالمعارف، قرن بيستم، محمد فريد وجدي، ج 4، ص 26 تا 28.
3 . فرق و مذاهب كلامي، علي ربّاني گلپايگاني.
4 . بحوث في الملل و النحل، استاد سبحاني، ج 8، ص 341 تا 362.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: نوبختي، فرق الشيعه، ترجمه و تعليقات محمد جواد مشكور، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ 1361، ص 99 تا 117.
[2] . همان، ص 102.
[3] . سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، چاپ اول، 1423 ق، ص 342، و 343.
[4] . همان، ص 346.
[5] . مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375، ص 192.
[6] . همان، ص 193.
[7] . همان، ص 194.
[8] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[9] . فرهنگ فرق اسلامي، ص 194.
[10] . همان، ص 192.
[11] . مريم/26.
[12] . ر.ك: سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[13] . ر.ك: فرهنگ اسلامي، ص 194.