خانه » همه » مذهبی » چه کسی مرا به تعجب وا داشت؟

چه کسی مرا به تعجب وا داشت؟

چه کسی مرا به تعجب وا داشت؟

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله، طی احادیث فراوانی ما را به اختبار و آزمایش دیگران پیش از اعتماد کلی و اتکاء به آنان امر نموده‌اند. برای مثال در حدیث 106 کتاب نهج الفصاحة که موضوع این نوشتار نیز قرار گرفته از قول ایشان

00433721 - چه کسی مرا به تعجب وا داشت؟
0043372 - چه کسی مرا به تعجب وا داشت؟

 

نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان

منبع فارسی: راسخون

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شرح حدیث: “إخْتَبِرُوا النَّاسَ بِأَخْدَانِهِمْ فَإِنَّمَا یُخَادِنُ الرَّجُلُ مَنْ یُعْجِبُهُ نَحْوُه”

مقدمه:

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله، طی احادیث فراوانی ما را به اختبار و آزمایش دیگران پیش از اعتماد کلی و اتکاء به آنان امر نموده‌اند. برای مثال در حدیث 106 کتاب نهج الفصاحة که موضوع این نوشتار نیز قرار گرفته از قول ایشان آمده است: إخْتَبِروا الناسَ؛ یعنی خیلی خوب و دقیق مردم را بشناسید!! این یک دستور است و اجراء این دستور و امتثال این امر، ابزار مخصوص خود را می‌طلبد لذا حضرت، بلافاصله در پسِ این امر، ابزار دقیقی را برای این منظور معرفی نموده و آن، مطالعه بر روی دوستان صمیمی و اهل سِرِّ افراد است.

کلید واژه:

اختبار، خدن، بررسی لغوی، شرح‌ نهج الفصاحه، نهج ‌الدرایة، شرح حدیث، شناخت از راه دوستان.

اصل مقاله:

قالَ رسول الله صلی الله علیه و آله: إخْتَبِرُوا النَّاسَ بِأَخْدَانِهِمْ فَإِنَّمَا یُخَادِنُ الرَّجُلُ مَنْ یُعْجِبُهُ نَحْوُه [1]؛ مردم را با دوستان صمیمی‌شان بشناسید زیرا هر فرد فقط با کسی دوست صمیمی می‌شود که راه و رسم زندگیش او را به شگفتی وا دارد.

بررسی جامع و ریشه‌ای لغت خَبَرَ:

إبن فارس برای لغات مشتمل بر سه حرف اصلی [خاء _ باء _ راء] دو معنای ریشه‌ایِ مستقل از یکدیگر در نظر گرفته است[2]:
1. علم و آگاهی؛
2. دلالت بر نرمی و سستی و زیادی.
وی معتقد است نمی‌توان برای لغات مشتق از این سه حرف، معنای واحد و مستقلی در نظر گرفت زیرا این ریشه، دارای مشتقات زیادی است که در معنا با یکدیگر متباین هستند از جمله: خَبَر یا خَبْر و خَبْراء؛ زیرا اوّلی به معنای ابزاری برای کسب اطلاع و آگاهی از چیزیست. امّا خَبْر به معنای ناقه و شتر و سومی یعنی خَبْراء به معنای زمین کشاورزیست. بر همین اساس چون إبن‌فارس نتوانسته است برای این لغات قدر مشترکی پیدا کند لاجرم مجبور شده دو معنای ریشه‌ای و اصیل برای آن قائل شود.
امّا علامه مصطفوی در کتاب گران‌سنگ التحقیق، موفق شده قدر جمع و معنای مشترکی برای این لغات در نظر بگیرد وی معتقد است لغات مشتق از این سه حرف، دلالت دارد بر اطلاع یافتن دقیق و نوعی علم که با تحقیق و احاطه و دقّت برای انسان حاصل می‌گردد[3].
طبق مبنای علامه مصطفوی، عرب به همین جهت به کشاورز، خابر یا مُخَبِّر می‌گوید زیرا کشاورز، دائماً زمین زیر کشت خود را تحت نظر داشته و از آن کسب اطلاع می‌نماید تا بدین وسیله آفات آن را دفع نموده و از آن محافظت نماید[4]. به زمین خاصی که مناسب کشاورزی است نیز از آن جهت که کانون توجه و مراقبت کشاورز قرار می‌گیرد خَبراء گفته می‌شود[5]. همچنین خَبْر به معنای شتر بزرگ و کامل و خِبره‌ای است که صاحب تجربه بوده و بر وظائف خود کاملاً آگاه است[6].

فرق اختبار با امتحان در چیست؟

چنانکه لغویین گفته‌اند: لغت اختبار به معنای امتحان و آزمایش است[7]. نگارنده معتقد است اختبار به معنای مطلق امتحان نبوده بلکه اختبار به معنای امتحان و آزمایش مخصوصی است که باعث بر ملاء شدن کُنه و باطن یک چیز می‌گردد. به عبارت دیگر، اختبار، روشی است که انسان را قادر می‌سازد تا با بهره‌ جستن از آن، لایه‌های ظاهر را کنار زده و تا بن و ریشه‌یِ هر قضیه‌ای را مشاهده نماید.
برای همین، اطلاعی که از ناحیه امتحان برای انسان، حاصل می‌شود محدود به همان موردی است که نسبت به آن، امتحان صورت گرفته است. مثلاً وقتی شخصی را امتحان می‌کنیم که آیا دست‌پاک است یا خیر! بعد از امتحان، چیزی جز همین مطلب، عائد ما نمی‌گردد یعنی در نهایت، متوجه خواهیم شد وی دست‌پاک است یا دست‌پاک نیست؛ اما اختبار دارای دامنه خیلی وسیعی است به گونه‌ای که به وسیله اختبار، روحیه و شاکله و عمق اعتقادی طرف مقابل کشف می‌گردد. به عبارت دیگر به کمک اختبار، انسان صاحب کلیدی می‌گردد که به کمک آن می‌توان تمام قفل‌های بسته‌یِ شخصیتی دیگران را گشود و تا عمق جانشان را رمزگشایی کرد.

واکاوی لغت خِدْن:

همچنین أخدان جمع خِدن به معنای دوست و رفیق سِر است[8]. با توجه به معنای لغوی خِدن، روشن می‌شود خِدن، اخص از رفیق و دوست است و به معنای رفیق ممتاز و خاصیست که انسان، او را به خلوت خود راه داده ‌باشد. زیرا رفقاء و دوستان انسان از سه قسم خارج نیستد:
1. برخی فقط رفیق جلوت انسانند؛
2. برخی علاوه بر جلوت، به خلوت انسان نیز راه یافته‌اند.
3. برخی نیز فقط رفیق خلوت انسان محسوب می‌گردند.
به نظر نگارنده یکی از مؤلفه‌های خدین در این است که از جلوت انسان عبور کرده باشد حال یا منحصراً و فقط در خلوت با انسان، دوستی می‌کند یا اینکه هم در خلوت و هم در جلوت حضور دارد. مسلّماً گذشتن از مرز جلوت و راه یافتن به خلوت انسان، مستلزم گذشت زمان است و لذا یکی دیگر از مشخصه‌های خِدْن، استمرار در دوستی و کهنگی در رفاقت است.

چرا فقط دوستان ویژه؟!

با عنایت به مطالب فوق‌الذکر، از فراز نخست فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و آله اینگونه برداشت می‌شود که: یکی از ابزارهای ظریف برای شناخت کامل و دقیق انسان، مطالعه و تحقیق بر روی دوستان سِرِّ و خاص و ممتاز و کهنه‌یِ هر انسانیست. اینکه حضرت فقط دوستان خاص را وسیله‌ای برای شناخت عمیق انسان‌ها معرفی می‌کنند و توده رفقا را استثناء کرده‌اند بدان سبب است که دوست خاص، به مثابه تابلویی است که سلیقه انسان در آن به نمایش گذاشته می‌شود. و گرنه اغلب دوستان و معاشرین انسان نه از روی انتخاب بلکه به واسطه علل و عوامل دیگری چون هم‌جواری، میانشان علقه و دوستی ایجاد شده است. اما دوستان ممتاز، آینه تمام‌ نمای سلیقه انسانند.
از همین روست که می‌توان با مطالعه بر طیف معاشرین خاص هر انسانی، به شخصیت پیدا و پنهان او راه یافت.

توسعه در حدیث:

اگر این تعلیل را بپذیریم می‌توانیم حدیث فوق را توسعه داده و به تمام مواردی که نمایانگر سلیقه و انتخاب انسان است سرایت داده و آن‌ها را نیز وسیله‌ای برای معرفی دقیق دیگران بدانیم. مثل «نوع لباس پوشیدن افراد»؛ زیرا در آنجا هم سلیقه فرد از میان انبوه لباس‌های مختلفی که هر کدام برای سلیقه خاصی طراحی شده مشخص و متمایز می‌گردد و این می‌تواند زبان گویایی برای بیان ما فی‌الضمیر اشخاص باشد.
خلاصه اینکه هر جا انتخابی از روی اراده که بیانگر سلیقه خاصی است تحقق یابد و تکرار گردد آن انتخاب خصوصاً تکرار آن، مُبَیِّن شخصیت آن شخص خواهد بود اعم از اینکه آن سلیقه در انتخاب دوست صمیمی تجلی پیدا کند یا در نوع سفر باشد یا هر چیز دیگر.
فرض کنید تصمیم داریم به شهری سفر کنیم که دو راه مختلف برای رسیدن به آن وجود دارد انتخاب یک راه و رها کردن راه دیگر، خصوصاً اگر به صورت یکنواخت تکرار شود مطالعه و دقت بر روی آن، روش خوبی برای راه‌یابی به شخصیت پنهان افراد خواهد بود. گویا حضرت در این حدیث در مقام بیان این قاعده هستند که: مطالعه و دقّت بر روی سلیقه و انتخاب افراد، راهی برای راه‌یابی به عمق شخصیّتی آنان است.

اختبار، جائز بلکه گاهی لازم است:

همچنین از فراز اوّل این حدیث می‌توان استفاده کرد اختبار و امتحان مردم، جایز بلکه گاهی لازم است برخی گمان کرده‌اند امتحان و مطالعه و دقت بر روی شخصیت و احوالات دیگران از باب تجسّس و عناوینِ دیگری شبیه به این، دائماً حرام است این حرف کاملاً اشتباه است زیرا اختبار همیشه مستلزم جاسوسی نبوده بلکه آنچه اشکال دارد قضاوت صد در صدی بر روی شخصیت دیگران به کمک ابزار‌های جاسوسی همراه با ورود به حریم خصوصی آنان است. لذا نتیجه می‌گیریم اختبار افراد به شرط آنکه منجر به جاسوسی و ورود به حریم خصوصی آنان نگردد جایز است.

ایراد به ترجمه نهج الفصاحه:

موضوع این حدیث شریف، پیرامون این مطلب است که از آنجا که هر انسانی با گونه خاصی از افراد معاشرت نزدیک برقرار می‌سازد با بررسی رفقا و معاشرین وی می‌توان پی به شخصیت پیدا و پنهان او برد. اما آقای پاینده در کتاب نهج ‌الفصاحه این حدیث را بدین گونه ترجمه کرده است که: “مردم را از معاشرانشان بشناسید زیرا کُند هم جنس با هم جنس پرواز[9]” منظور آقای تنکابنی از این ترجمه این است که مثلاً دانش‌آموز زرنگ و درس‌خوان لزوماً با کسی مثل خودش دوست می‌شود یا آدم پول‌دار با کسی مثل خودش رفاقت می‌کند این ترجمه هم می‌تواند درست باشد هم غلط! بخشی از معنای حدیث گویای این مطلب نیز می‌باشد اما بخش دیگر حدیث که اتفاقاً اهمیت و ارزش حدیث به آن است مطلب دیگری را بیان می‌کند و آن اینکه هر انسانی بر اساس نوع شخصیت پیدا و پنهان خویش با گونه خاصی از افراد معاشرت می‌کند طبق معنای آقای پاینده، کسی که متکبر است لزوماً باید با افراد متکبر معاشرت ‌کند اما مطابق معنای ما چنین نیست بلکه می‌گوییم آدم متکبر به لحاظ تکبری که دارد با گونه خاصی از انسان‌ها معاشرت می‌کند و آن گونه‌یِ خاص به احتمال قوی افرادی هستند که زمینه ابراز آقایی و سروری او را فراهم کنند و بگذارند آقای متکبر در تکبر خود جَوَلان داشته باشد پس قاعدتاً افراد متکبر نباید با انسان‌های متکبر رفاقت کنند زیرا در آن صورت مجالی برای جولان تکبرشان باقی نخواهد ماند.

همچنین…

از آنجا که یُخادِنُ در فراز دوم حدیث بر وزن مفاعله‌یِ در معنای مشارکت به کار رفته؛ استفاده می‌شود دوستی‌های صمیمانه و سِری، قائم به طرفین است.

دغدغه‌های مشترک:

سه حرف «ع ـ ج ـ ب» در لغت به معنای حالت خاصی است که در پی مشاهده صحنه‌ای غیر منتظره بر انسان عارض می‌گردد که عادتاً نفس، انتظار آن را نداشته و آن را خارج از عرف جامعه می‌داند[10].
به عبارت خیلی ساده، انسان‌ها دغدغه‌های متفاوتی دارند که عرف جامعه نمی‌تواند همه آن‌ها را تأمین نماید و پاسخ مناسبی برای آن‌ها داشته باشد مثلاً شخصی را تصور کنید که دغدغه جدی او «صداقت و روراستی» است از آنجا که این دغدغه در جامعه ارضاء نشده او در مسیر زندگی به دنبال شخصی می‌گردد که بر خلاف حرکت مرسوم جامعه از قانون «صداقت و روراستی» تبعیت کند. لذا به محض مواجه با او دغدغه مذکور، قلب آن شخص را در تسخیر او در آورده به هم گره می‌زند.
شگفتی و تعجبی که ایجاد می‌شود به خاطر آن است که در میان انبوه آدم‌ها تنها اوست که بر خلاف انتظارش از جامعه به صفت مذکور متصف گشته است.
همین مثال را می‌توانید به موارد دیگر تعمیم دهید و به جای مفهوم «صداقت و روراستی» رازداری ـ زیبایی ـ ثروت متراکم ـ خوش صحبتی ـ حافظه قوی ـ وفاداری و هزاران مورد دیگر را جایگزین کرد.
حتی ممکن است دو نفر دوست صمیمی به سبب دغدغه‌های متفاوت با یکدیگر صمیمی شده باشند به این صورت که دغدعه اوّلی مثلاً رازداری بود که این صفت را در دوست رازدارش یافت از طرف دیگر ممکن است دغدغه آن دوست رازدار چیز دیگری به غیر از رازداری بلکه مثلاً زیبایی باشد و لذا چون این امتیاز را در دوست خود می‌بیند با وی دوست می‌شود چنانچه ملاحظه شد دو نفر دوست صمیمی دغدغه‌های مختلفی داشتند اما چون دقیقاً همان را در طرف مقابل یافتند وی را به عنوان معاشر خاص پذیرفتند. جالب اینکه حضرت در فراز دوم حدیث از لفظ إنّما بهره جسته‌اند و می‌دانیم که این لفظ از ادات حصر است لذا نتیجه می‌گیریم تنها سبب در ایجاد دوستی‌های خاص و ویژه، رفتار و خُلقیات خاصی است که باعث برانگیخته شدن تعجب و شگفتی در انسان ‌شود.

شگفتی از خلقت، راهی برای تثبیت محبت خدا!

تا اینجای مطلب دانسته شد که شگفتی و تعجب از اسباب ایجاد الفت و محبت و دوستی‌ است و لذا یکی از کارهای بزرگ عرفا و مردان خدا در ایجاد و تثبیت محبت خداوند متعال در دل‌هایشان حفظ روحیه تعجب و شگفتی است لذا هیچگاه به سادگی از کنار یک گل عبور نمی‌کنند برای آن‌ها مورچه فقط مورچه نیست بلکه اقیانوسی از شگفتی و بهت‌زدگی را به همراه دارد آن‌ها به سادگی از کنار آسمان نمی‌گذرند بلکه شگفتی خلقت آسمان‌ها و زمین، آن‌ها را وادار می‌کند شب‌ها سر به آسمان بلند کنند و ندای “رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطلاً[11]” سر دهند. نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله نیز وِردِ “رَبِّ زِدْنی فیکَ تَحَیُّراً[12]” بر زبان داشتند یعنی خدایا کاری کن تا من از تو به تعجب واداشته شوم و متحیّر گردم زیرا در پس تحیّر و تعجب است که دوستی‌های خاص و ویژه شکل می‌گیرد.

خود شناسی از طریق خدن شناسی!

آخرین نکته اینکه از آنجا که هر یک از ما جزئی از مردم محسوب می‌شویم ارشاد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در شناخت دقیق مردم از راه شناخت دوستان خاص و نزدیک آنان شامل خود شخص نیز می‌گردد به این معنا که هر کس می‌تواند با مطالعه دقیق بر روی رفقاء ویژه خویش به کُنه و عمقِ شخصیت خویش پی ببرد. و این نکته مهم در اکثر خطابات اخلاقی و اجتماعی خداوند متعال و حضرات معصومین علیهم‌السلام به عنوان أُمراء دین که با لفظ «الناس» بیان شده است جریان دارد. اتفاقاً این روش یعنی شناخت خود از راه شناخت دیگران، یکی از روش‌هایی است که در بسیاری از مواقع، دقیق‌تر از خودشناسی از راه خودشناسی نتیجه می‌دهد زیرا حجاب خود یا حجاب نفس، یکی از حجبی است که مانع از شناخت کامل انسان از خویشتن می‌شود اما چون نسبت به دیگران این حجاب وجود ندارد این راه یعنی خودشناسی از راه دگر شناسی، بسیار کارگُشاتر خواهد بود.
نظیر این حدیث در جذب شدن انسان به سمت افرادی که سبک و روش زندگی آنان باعث تعجب می‌شود حدیثی است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله در کتاب الاختصاص نقل شده است: اخْتَبِرُوا النَّاسَ فَإِنَّ الرَّجُلَ یُجَاذِبُ مَنْ یُعْجِبُه[11]؛ اختبار کنید مردم را پس به درستی که هر انسانی جذب کسی می‌شود که او را به تعجب وا دارد.

نتیجه‌گیری:

از این حدیث دانستیم جوشش انسان‌ها با یکدیگر از منطقی تبعیّت می‌کند که اگر زبان آن منطق برای کسی کشف شده باشد می‌تواند با بهره‌جستن از آن و دقت بر روی رفقای خاص و اهل سِرِّ اشخاص، تا عمق جان آن‌ها را بیرون کشیده و ارزیابی نسبتاً دقیقی از آن‌ها نزد خود داشته باشد این ارزیابی‌ها بسیار مفید است مثلاً به ما کمک می‌کند تا با شناختی که از دیگران پیدا می‌کنیم از هر کسی در حدّ و اندازه خودش از او توقع داشته باشیم. یا اینکه چه کسی به درد کجا می‌خورد و می‌تواند مفید و سازنده باشد.
پی‌نوشت:
1. نهج الفصاحة، حدیث 106 ـ مجموعة ورام، 2/250.
2. الخاء و الباء و الراء أصلان: فالأول العِلم، و الثانى یدل على لینٍ و رَخاوة و غُزْرٍ. (معجم مقائیس اللغه، 2/239)
3. أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الاطّلاع النافذ و العلم بالتحقیق و الاحاطة و الدقّة. (التحقیق، 3/15)
4. فانّ الزارع یَتَخَبَّرُ دائما محیط أرضه المزروعة و- و یتفحّص عن الآفات الداخلیّة و الخارجیّة العارضة و یجعلها تحت نظره و دقّته. (همان)
5. مفهوم الخبراء و هی الأرض اللینة، یراد منها الأرض الّتى جعلت تحت النظر و التحقیق و التلیین، لا مطلق الأرض اللینة. (همان)
6. أمّا الخَبْرُ بمعنى الناقة: اى الناقة الغریرة الکاملة القویّة، و هی تکون ذات تجربة و فهم و معرفة بوظائفها و کیفیة سلوکها و سیرها متحملّة صابرة. (همان)
7. اخْتِبَار: [خبر]. (س). ابْتِلَاء، امْتِحَان، تَجْرِبَة، فِتْنَة. (المکنز العربی المعاصر، صفحه 5)
8. الخِدْنُ: الصَّدِیقُ فِى السِّرِّ و الْجَمْعُ (أَخْدَانٌ) مِثْلُ حِمْلٍ و أَحْمَال. (مصباح المنیر، صفحه 165)
9. نهج الفصاحة، صفحه 173.
10. هو الحالة الحاصلة من رؤیة شی ء خارجا عن الجریان الطبیعىّ المتوقّع عادتا، فهذه الحالة یطلق علیها التعجّب . (التحقیق، 8/35)
11. آیه 191 سوره آل عمران.
12. طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز
13. الاختصاص، صفحه 336.
کتابنامه:
1. قرآن کریم.
2. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاییس اللغه ، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول .
3. اسماعیل صینى، محمود؛ (1414ق) المکنز العربی المعاصر، بیروت، انتشارات مکتبة لبنان ناشرون ، چاپ اوّل.
4. پاینده، ابو القاسم ؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
5. فیومى، احمد بن محمد؛ (1414ق) المصباح المنیر فى غریب الشرح الکبیر للرافعى ، قُم، انتشارات موسسه دار الهجرة، چاپ دوم.
6. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
7. مفید، محمد بن محمد؛ (1413ق) الإختصاص ، محقق: گروه محققین، قم، انتشارات الموتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، چاپ اوّل.
8. میرزا احمد آشتیانى؛ (1362) طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز، تهران، انتشارات کتابخانه صدوق ، چاپ سوم.
9. ورام بن أبی فراس؛ (1410ق) مجموعة ورّام ،قُم، انتشارات مکتبه فقیه ، چاپ اوّل.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد