خانه » همه » مذهبی » چيستي و هستي جامعه از ديدگاه استاد مطهري (1)

چيستي و هستي جامعه از ديدگاه استاد مطهري (1)

چيستي و هستي جامعه از ديدگاه استاد مطهري (1)

بخش پنجم از كتاب مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، «جامعه و تاريخ» است كه بحث نخستين آن درباره جامعه مي‌باشد. شهيد مطهري در اين بحث به اين پرسش پاسخ داده است كه آيا جامعه وجود اصيل دارد.

motahary 240211 - چيستي و هستي جامعه از ديدگاه استاد مطهري (1)
motahary 24021 - چيستي و هستي جامعه از ديدگاه استاد مطهري (1)
نويسنده: حميد پارسانيا

 

تصوير چيستي جامعه

بخش پنجم از كتاب مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، «جامعه و تاريخ» است كه بحث نخستين آن درباره جامعه مي‌باشد. شهيد مطهري در اين بحث به اين پرسش پاسخ داده است كه آيا جامعه وجود اصيل دارد.
پرسش فوق از ديرباز مورد توجه متفكران مسائل اجتماعي بوده است و اغلب آنان به اين پرسش، به طور ضمني يا مستقل، پاسخ داده‌اند. برخي از آنان براي پاسخ خود استدلال و برهان اقامه كرده‌اند و برخي ديگر به بعضي شواهد و يا حتي به فرض وجود آن اكتفا كرده و براساس همان فرض و يا با اعتماد به همان شواهد بحث خود را سامان بخشيده‌اند.
در اين مقاله به دنبال بيان تأثيرات نحوه‌ي پاسخ به اين پرسش در دانش اجتماعي و علم جامعه‌شناسي نيستيم، ولي اجمالاً بايد بدانيم كه اين پاسخ در نحوه‌ي تبيين بسياري از مسائل اجتماعي مؤثر است.
پاسخ‌هايي كه به پرسش از وجود جامعه داده شده به دو بخش تقسيم مي‌شود: يكم، نظرياتي كه براي جامعه وجودي ممتاز از وجود افراد و يا افعال و آثار آنان قائل نيستند؛ دوم، نظرياتي كه جامعه را داراي وجودي ويژه و خاص مي‌دانند. در هريك از دو بخش، بيان‌هاي مختلفي درباره‌ي وجود جامعه يا نحوه‌ي آن مي‌توان يافت.

چهار نظر

شهيد مطهري درباره‌ي وجود جامعه به چهار نظر اشاره مي‌كند: نظر اول و دوم در نظريات دسته يكم و نظر سوم و چهارم در نظريات دسته دوم قرار مي‌گيرند.
نظر اول: جامعه اعتباري است. در اين نظر، چيزي جز افراد و رفتارها و كنش‌هاي آنان در قياس با يكديگر مطرح نيست.
نظر دوم: جامعه مركب صناعي است. مراد از تزكيب صناعي، پديد آمدن موجود جديدي به نام جامعه نيست، بلكه حضور افراد و تأثير و تأثر آن ها بر يكديگر است، به گونه‌اي كه كار و اثرشان در حالت فعل و انفعال، عين كار آنها در حال انفراد نيست. البته اين، كار و اثر جديدي نيست كه به اثر و كار افراد استناد پيدا نكند، مانند ماشين كه كار آن چيزي جز كار عناصر و اجزاي مربوط به آن نيست ولي در اثر همراهي عناصر، اثر به گونه‌اي يافت مي‌شود كه در حالت جدايي اعضا ممكن نيست.
نظر سوم: جامعه مركب حقيقي است. مراد از مركب حقيقي، تكوين واقعيت و موجودي جديد غير از واقعيت عناصر و اجزاي تشكيل دهنده آن است. تركيب حقيقي به صورت‌هاي گوناگون قابل تصور است، در برخي از تركيبات اجزاي مركب تنها پس از تحليل ذهني، انتزاع و كشف مي‌شوند. اين نوع از مركبات را «بسايط خارجي» مي‌نامند. يعني در خارج اجزاي آن هرگز منفك و جداي از يكديگر و به صورت مستقل يافت نمي‌شوند. مانند سفيدي و سياهي، كه هريك از آن دو از يك معناي مشترك يعني رنگ و از يك معناي مختص كه فصل آن، يعني صورت سفيدي يا سياهي است، حاصل شده‌اند. عناصر معدني نيز از اين قبيل هستند، زيرا در جهان خارج هرگز معناي جسم بودن را- كه بر حضور بعدهاي سه گانه دلالت مي‌كند- به صورت مستقل و بدون همراهي با يكي از فصول مميّزي كه مبدأ تكوين عناصر مختلف است نمي‌توان يافت؛ يعني در خارج نمي‌توان جسمي را يافت كه بر مبناي طبيعيات قديم (آب، خاك، هوا و مانند آن) و يا بر مبناي طبيعيات جديد (انرژي يا يكي از عناصر صد و چهارگانه‌ي جدول مندليف و يا مانند آن) نباشد.
گياهان و حيوانات، مركبات حقيقيي هستند كه تفكيك خارجي اجزاي آن‌ها در برخي شرايط قابل تصور است؛ مثلاً ذره‌اي از خاك جذب گياه مي‌شود و يا نطفه‌اي كه به صورت حيوان زنده و جاندار در مي‌آيد، در مسير حركت با كسب كمالات و صور جوهري جديد، واقعيت نويني را پديد مي‌آورد و يا آن كه به قلمرو حقيقتي جديد وارد مي‌شود.
در اين دسته از مركبات با آن كه انفكاك خارجي اجزا در برخي از حالات و شرايط قابل تصور است وليكن در هنگامي كه شيء جديد، كه مركب از آن اجزاست، پديد مي‌آيد، هيچ يك از اجزا هويت يا وجودي جدا و ممتاز از وجود كل ندارند و به همين دليل برخي از فيلسوفان از اتحادي بودن تركيب اجزاي آنان سخن گفته‌اند. در برخي تركيبات ديگر به رغم وحدت و اتحادي كه بين اجزا حاصل مي‌شود، مي‌توان حوزه‌اي از استقلال را براي اجزا تصور كرد، مانند انسان كه از نفس و بدن تركيب شده و موجود حقيقي واحدي است. بدن او قبل از آن كه صورت نفساني را پيدا كند، مراحلي از كمال را طي مي‌كند و پس از دريافت كمال نفساني، بدن كه جزء مادي وجود انسان است در ذيل سرپرستي و تدبير نفس يعني جزء صوري قرار گرفته و با وحدت آن، وحدت مي يابد و با تحولات و تطورات آنْ دگرگون مي‌گردد.
كساني كه براي جامعه وجودي را غير از وجود اجزاي آن پذيرفته‌اند و به تركيب حقيقي جامعه نظر داده‌اند، وجود جامعه را نمي‌توانند از نوع مركباتي بدانند كه اجزاي آن جز در ظرف ذهن از يكديگر امتياز پيدا نمي‌كنند، بلكه آنان به امتياز و تركيب خارجي نظر مي‌دهند، زيرا وجود خارجي افراد، بلكه حضور آنان قبل از اجتماع امري است كه به كمك حس و تجربه شناخته مي‌شود و مجالي براي انكار آن نيست. وجود خارجي افراد كه عنصر مادي جامعه هستند، چندان واضح و آشكار است كه در آن ترديدي نمي‌توان كرد و اگر شك و ترديدي باشد، در حضور جزء صوري و امري است كه از طريق تركيب آن با افراد، ماهيت و حقيقت نوعي جديدي به نام جامعه تشكيل مي‌شود.
نظريه سومي كه شهيد مطهري از آن درباره‌ي وجود جامعه ياد مي‌كند، قول به تركيب حقيقي و در عين حال خارجي جامعه است، به گونه‌اي كه افراد انسان پس از كنش‌هاي متقابل و فعل و انفعالاتي كه در رفتار و اعمال آنان ايجاد مي‌شود، استعداد پذيرش صورت جديدي را پيدا مي‌كنند و پس از اتحاد با آن صورت، وجود جديدي كه حاصل آن، تركيبي حقيقي به نام جامعه است متولد مي‌شود. آن صورت جديد، گرچه در اجسام و ابعاد جسماني افراد اثر مي‌گذارد، وليكن مانند صور عنصري معدني و يا نباتي در افق جسم و بدن با ماده‌ي قبلي پيوند و اتحاد پيدا نمي‌كند، بلكه در افق جان و روح افراد با آنان متحد مي‌شود.
شهيد مطهري درباره‌ي تركيب افراد با صورت جديدي كه جامعه را مي‌سازد مي‌نويسد:
هم چنان كه عناصر مادي در اثر و تأثير و تأثّر با يكديگر زمينه پيدايش يك پديده‌ي جديد را فراهم مي‌نمايند و به اصطلاح فلاسفه، اجزاي ماده پس از فعل و انفعال و كسر و انكار در يكديگر و از يكديگر، استعداد صورت جديدي مي‌يابند و به اين ترتيب مركب جديدي حادث مي‌شود و اجزا با هويتي تازه به هستي خود ادامه مي‌دهند، افراد انسان كه هركدام با سرمايه‌اي فطري و سرمايه اكتسابي از طبيعت وارد زندگي اجتماعي مي‌شوند، روحاً در يكديگر ادغام مي‌شوند و هويت روحي جديدي- كه از آن به روح جمعي تعبير مي‌شود- مي‌يابند. اين تركيب خود يك نوع تركيب طبيعي مخصوص به خود است كه براي آن شبيه و نظيري نمي‌توان يافت… در تركيب جامعه و فرد، تركيبْ تركيب واقعي است، زيرا تأثير و تأثر و فعل و انفعالي واقعي رخ مي‌دهد و اجزاي مركب كه همان افراد اجتماعند، هويت و صورت جديدي مي يابند، اما به هيچ وجه كثرت تبديل به وحدت نمي‌شود. (1)
نظر چهارم: جامعه وجود حقيقي دارد. البته اين تفاوت را با نظر سوم دارد كه در نظر سوم، افراد مقدم بر جامعه موجود مي‌شوند و جامعه به تناسب كنش‌ها و فعل و انفعالات افراد با يكديگر، صورت نوعيه‌ي خود را پيدا مي‌كند، به گونه‌اي كه هرگاه رفتارهاي اجتماعي افراد دگرگون شود، پيوند و اتحاد آنان با روح جمعي و صورت اجتماعي تغيير مي‌پذيرد، امّا در نظر چهارم، هويت افراد هيچ نوع سبقت و تقدّمي بر هويت اجتماع نمي‌تواند داشته باشد. شهيد مطهري درباره اين نظر مي‌نويسد:
افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعي، هيچ هويت انساني ندارند؛ ظرف خالي مي‌باشند كه فقط استعداد پذيرش روح جمعي را دارند. انسان‌ها قطع نظر از وجود اجتماعي، حيوان محض مي‌باشند كه تنها استعداد انسانيت دارند و انسانيت انسان، يعني احساس متن انساني، تفكر و انديشه‌ي انساني، عواطف انساني و بالاخره آن چه از احساس‌ها، تمايلات، گرايش‌ها، انديشه‌ها، عواطف كه به انسانيت مربوط مي‌شود، در پرتو روح جمعي پيدا مي شود و اين روح جمعي است كه اين ظرف خالي را پر مي‌كند و اين شخص را به صورت شخصيت در مي‌آورد… مطابق اين نظر اگر انسان وجود اجتماعي نمي‌داشت و اگر جامعه‌شناسي نمي‌داشت، روان انساني فردي و روان‌شناسي فردي نداشت. (2)
آن چه بيان شد، چهار نظري است كه شهيد مطهري در پرسش از وجود خارجي جامعه طرح كرده است. دو نظر اول در زمره‌ي نظرياتي قرار مي گيرد كه در حقيقت به انكار وجود جامعه مي‌پردازند. و دو نظر دوم در مجموعه‌ي نظرياتي واقع مي‌شود كه وجود جامعه را قبول دارند. نظريات دسته‌ي نخست را «نظريات جامعه‌گرا» يا كل‌گرا و نظريات دسته دوم را «نظريات فردگرا»‌يا جزء‌گرا نيز مي‌خوانند. چهار نظر فوق را- به ترتيبي كه بيان شد- مي‌توان در يك مسير طيف‌بندي شده قرار داد.
نظر اول در طرفي قرار مي‌گيرد كه همه‌ي اصالت را به فرد مي‌بخشد، و در نتيجه جامعه‌شناسي را به روان‌شناسي اجتماعي و مانند آن فرو مي‌كاهد، و نظر چهارم، نظري است كه همه‌ي اصالت را به جمع مي‌دهد و روان‌شناسي را به جامعه‌شناسي باز مي‌گرداند. البته در اين طيف‌بندي، نظريات ديگري را مي‌توان طرح كرد، هرچند كه آن نظرها به وضوح قابل طرد هستند، مانند اين نظر كه جامعه يك موجود حقيقي است به گونه‌اي كه تركيب آن مانند اعراض تنها در ظرف ذهن است. اين گونه از مركبات را «بسايط خارجي» مي‌نامند.

اثبات هستي جامعه

همان‌گونه كه در آغاز اين نوشتار اشاره شد، به دليل اين كه نحوه‌ي نگرش انسان درباره‌ي هستي جامعه در نظريه‌هاي اجتماعي مؤثر است و هر نظريه از تفسيري كه نظريه‌پرداز درباره‌ي وجود جامعه داشته باشد اثر مي‌پذيرد، از اين رو همه كساني كه در مسائل اجتماعي نظريه‌پردازي كرده‌اند به طور آشكار يا ضمني، درباره وجود جامعه نظري را اتخاذ كرده‌اند.
جامعه‌شناسي كلاسيك در ابتدا بيشتر بر مبناي نظرياتي سازمان مي‌يافت كه براي جامعه وجودي ممتاز قائل بودند؛ اگوست كنت و دوركيم بر وجود حقيقي جامعه به عنوان امري ممتاز از افراد و حاكم بر آنها تأكيد مي‌كنند. دوركيم در كتاب خودكشي، به نظر چهارم ميل مي‌كند، و اگوست كنت در طبقه‌بنديي كه براي علوم مي‌كند، جايي براي روان‌شناسي باقي نمي‌گذارد. (3) ماكس وبر، جامعه‌شناس آلماني، در سال‌هاي پاياني قرن نوزدهم، به انكار وجود جامعه به عنوان يك واقعيت مستقل پرداخت و موضوع جامعه‌شناسي را كنش‌ها و رفتارهاي معنادار آدميان دانست. (4)
در ميان انديشوران مسلمان نيز دو ديدگاه درباره‌ي وجود جامعه به طور آشكار يا ضمني يافت مي‌شود. برخي از عبارت‌هاي خواجه نصيرالدين طوسي و ابن خلدون اشارت به نحوه‌اي وجود براي جامعه مي‌كند. خواجه نصيرالدين طوسي موضوع علم مدني را هيئتي مي‌خواند كه از اجتماع اشخاص حاصل مي‌شود. (5) ابن خلدون نيز از اجتماع، و عمران كه حالتي از آن است، به عنوان موضوع دانشي مستقل ياد مي‌كند. (6) البته در آثار آنان بحث مستقل و مستقيمي كه در مقام تبيين اصل وجود يا نحوه‌ي وجود جامعه باشد يافت نمي‌شود، بلكه از برخي عبارت‌هاي فارابي و خواجه نصيرالدين طوسي، بر مي‌آيد كه توجه و تمركز آنان بيشتر بر افعال و اعمال افراد انساني و نظامي است كه از امتزاج آن افعال پديد مي‌آيد.
در آثار اهل عرفان و نظريه ادوار و اكوار تاريخي آنان زمينه‌هاي روشن‌تري درباره‌ي نظريه‌هايي كه وجود مستقل جامعه به عنوان يك كل را مي‌پذيرند، وجود دارد.
از جمله متفكران مسلمان كه به طور مستقيم و صريح قائل به وجود مستقل جامعه شده‌اند، علامه طباطبايي و شاگرد ايشان استاد شهيد مطهري است. البته اين نظر مورد انتقاد برخي ديگر از انديشمندان قرار گرفته است. در اين تحقيق كوشش مي‌شود با طرح برخي از اين ديدگاه‌ها، به نقل و نقد برخي استدلال‌هايي پرداخته شود كه طرفين در اثبات يا نفي وجود جامعه اقامه كرده‌اند.
ممكن است كساني كه براي جامعه وجودي مستقل و ممتاز از افراد قائل مي‌شوند براي ديدگاه خود دليلي اقامه نكنند و آن را تنها از طريق تشبيه جامعه به انسان، به عنوان يك فرضيه طرح كنند و براساس اين فرضيه به تحليل مسائل اجتماعي بپردازند. در اين صورت فرضيه‌ي ارائه شده در عرض فرضيه‌هاي ديگري مطرح خواهد شد كه وجود مستقلي را براي جامعه قائل نيست و تا هنگامي كه دليل و شاهد كافي بر ابطال يا اثبات، يكي از فرضيات رقيب ارائه نشود، نمي‌توان از صدق و كذب يكي از فرضيات سخن گفت.

راه‌هاي اثبات

حقايق و موجودات يا بديهي و يا نظري هستند و امور بديهي و نظري يا به حس و يا به عقل ادراك مي شوند؛ بسياري از امور نظير رنگ‌ها و طعم‌ها داراي بداهت و وضوح حسي هستند، انسان با حس خود، رنگ سفيد و سياه را ادراك مي‌كند و طعم شيريني و شوري را در مي‌‌يابد. انسان اصل واقعيت و وجود خود را نيز حقيقتي مي‌داند كه غير از رنگ و طعم و مانند آن بوده و داراي حواس مختلف است، كه مستقيماً و بدون وسايط و دلايل نظري تعقل و ادراك مي‌كند. برخي از امور ديگر را انسان به صورت نظري و به كمك استدلال و از طريق لوازم و آثار آن مي‌شناسد و يا اثبات مي كند. در اين استدلال‌ها گاه از لوازم و آثار محسوس و گاهي از لوازم غيرمحسوس و عقلي كمك گرفته مي‌شود؛ ماهيت جوهر از جمله اموري است كه به كمك عقل و از طريق لوازم محسوس آن اثبات مي‌شود.
وجود جامعه اگر داراي بداهت حسي و يا عقلي نباشد، ناگزير بايد از طريق برهان اثبات شود وگرنه ماهيت آن به عنوان امري فرضي و ذهني باقي مي‌ماند. حقيقت جامعه، بدون شك، امري نيست كه از طريق حواس به طور مستقيم ادراك شود تا آن كه از زمره‌ي بديهيات حسي محسوب گردد. هم چنين عقل انسان نيز حقيقت آن را نظير حقيقت نفس انساني بي‌واسطه ادراك نمي‌كند. آن چه به چشم ديده مي‌شود، افراد انساني و افعال و رفتار و كنش‌هاي اجتماعي آنان است، پس به چه دليل علاوه بر افراد انساني و رفتار هريك از آنها، حقيقتي به نام جامعه وجود دارد؟ و اگر حقيقت جامعه به حواس ظاهري ادراك نمي‌شود و شناخت آن بديهي خوانده نمي‌شود، آيا راهي هست كه عقل با استفاده از آن به وجود جامعه اذعان كند و آن را هرچند به اجمال بشناسد و يا معرفي كند؟
عقل پس از نظر به حقايق محسوس، هنگامي به وجود و حضور يك واقعيت ديگر گواهي مي‌دهد كه يا مانند نفس آدمي آن را به بداهت بيابد و يا آن كه آثاري پيدا كند كه آن آثار را نتواند به حقايق و ماهياتي كه در پيش روي دارد استناد دهد. وجود جوهر كه غير از ماهيات عرضي است از جمله اموري است كه عقل به كمك حس و از طريق لوازم محسوس به آن پي مي‌برد، و انواع مختلف جوهري نيز از همين طريق اثبات مي‌شوند. وقتي كه انسان در پيش روي خود آثاري را مي‌بيند كه نمي‌تواند به اجزا و عناصر شناخته شده در پيش روي خود استناد بدهد، به حضور حقيقتي غير از آن‌ها گواهي مي‌دهد.
ساختار و نظام همگون و هماهنگ در بين اجزا و عناصر شناخته شده، هنگامي كه اثر مترتّب بر آن عناصر نباشد، گواه بر حضور حقيقتي واحد در متن آن كثرت است، يك حيوان داراي اعضا و سلول‌هاي متعددي است وليكن در بين اعضا و اجزاي بدن او هماهنگي و همگوني مستمري است كه در نسل‌هاي پياپي ادامه مي‌يابد، بدون آن كه آن نظم و همگوني در بين اجزا و عناصر حيواني ديگر باشد. از اين خصوصيت، ذهن به وجود واقعيتي مختص به آن حيوان پي مي‌برد، و آن حيوان را به لحاظ همان واقعيت، موجودي حقيقي مي‌شمارد. آن موجود حقيقي يك نوع ويژه است كه گرچه نظير رنگ‌ها و يا اصوات و طعم‌هاي مختلف با حواس شناخته نمي‌شود، ولي انسجام و هماهنگي برخي از اين امور به حضور آن گواهي مي دهد و انسان از طريق همان لوازم به شناخت اجمالي آن حقيقت پي مي‌برد. يكي از راه‌هاي اثبات اين كه جامعه نيز واقعيتي فراتر از افراد و اعمال آن‌ها دارد، ارائه و اثبات برخي از خصوصيات و احكامي است كه به اشخاص و افراد جامعه قابل استناد نباشد. راهي را كه شهيد مطهري و استاد ايشان علامه طباطبايي طي مي‌كنند، همين طريق است.

طرح مسئله در آثار علامه طباطبايي و شهيد مطهري

علامه طباطبايي در الميزان استدلال خود را در دو مقطع سازمان مي‌دهد: مقطع نخست، اثبات امكان وجود جامعه، و مقطع دوم، استدلال بر وجود جامعه است. ايشان ابتدا با اشاره به انحاي تركيبات، از تركيبي ياد مي‌كند كه اجزا با حفظ امتيازات و خواص خود، صورت نوعيه‌ي جديدي پيدا كرده و احكام و آثار نويني را نيز مي‌يابند، و انسان را نمونه‌اي از اين تركيب قلمداد مي‌كند. آن گاه بر همين قياس، رابطه‌ي افراد با يكديگر را زمينه‌ي تكوين واقعيتي نوين مي‌خواند. (7)
سپس ايشان با استفاده از قوانين، احكام و خصوصياتي كه مختص جامعه است و به افراد استناد داده نمي‌شود، بر وجود جامعه استدلال مي‌كند. علامه طباطبايي وجود احكام مختص به جامعه را كه از آن‌ها با عنوان «خواص جامعه» ياد مي‌كند، امري ظاهر و مشهود مي‌خواند؛ مشهود بودن خواص و احكام و يا بداهت آن‌ها غير از مشهود بودن يا ظاهر بودن وجود جامعه است.ايشان پس از بيان اين كه جامعه فردي موجود دارد و خواصي ظاهر و مشهود دارد، به برخي شواهد قرآني تمسك مي‌كند و مي‌نويسد:
به همين دليل در قرآن براي امت، وجود، اجل، كتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصيت قائل شده است. (8)
شهيد مطهري نيز دو مرحله‌ي فوق را در استدلال خود طي مي‌كند. ايشان همان‌گونه كه گذشت با اشاره به انحاي تركيب، از احتمال و امكان وجود جامعه به يكي از صورت‌هاي ياد شده خبر مي‌دهد. سپس به اين نكته تصريح مي‌كند كه جامعه اگر وجود حقيقي داشته باشد، قهراً قوانين و سنن مخصوص به خود دارد. (9) ايشان نيز به برخي شواهد قرآني كه احكام و سنني را به جامعه نسبت مي دهد استشهاد مي‌كند و مي‌نويسد:
قرآن كريم تصريح مي‌كند كه امت‌ها و جامعه‌ها از آن جهت كه امت و جامعه‌اند (نه صرفاً افراد جامعه‌ها)، سنت و قانون‌ها و اعتلاها و انحطاط‌ها بر طبق آن سنت‌ها و قانون‌ها دارند. (10)
شهيد مطهري پس از اثبات امكان وجود جامعه و استدلال بر اصل وجود آن، با استناد به اختيار انسان و توان مقاومت فرد در برابر جامعه و هم چنين با استناد به زواياي فطري وجود آدمي، قولي را كه فرد را فرع بر اجتماع مي‌داند و وجود جامعه را اصل و تعيين کننده مي‌خواند نفي مي‌کند. بدين ترتيب پس از اثبات اصل وجود جامعه كه مشترك بين نظر سوم و چهارم است، نظر سوم را كه ضامن حيات مستقل افراد نيز هست اثبات مي‌كند.
ايشان درباره‌ي ويژگي نظر سوم مي‌نويسد:
اگر نظريه‌ي سوم را بپذيريم، اولاً: جامعه به حكم اين كه خود از نوعي حيات مستقل از حيات فردي برخوردار است- هرچند اين حيات جمعي وجود جدايي نداشته و در افراد پراكنده شده و حلول كرده است- قوانين و سنني مستقل از افراد اجزاي خود دارد كه بايد شناخته شود. ثانياً، اجزاي جامعه كه همان افراد انسانند، برخلاف نظريه‌ي ماشيني، استقلال هويت خود را ولو به طور نسبي از دست داده، حالت ارگانيزه پيدا مي‌كنند، ولي در عين حال استقلال نسبي افراد محفوظ است، زيرا حيات فردي و فطرت فردي و مكتسبات فرد از طبيعت به كلي در حيات جمعي حل نمي‌گردد و در حقيقت مطابق اين نظريه، انسان با دو حيات و دو روح و دو «مَن» زندگي مي‌كند: حيات و روح و «مَن» فطري انساني كه مولود حركات جوهري طبيعت است و ديگر حيات و روح و «من»جمعي كه مولود زندگي اجتماعي است و در «مَن» فردي حلول كرده است. و علي هذا بر انسان هم قوانين روان‌شناسي حاكم است و هم سنن جامعه‌شناسي.‌ (11)

شواهد قرآني وجود جامعه

علامه طباطبايي در الميزان به هنگام ارائه شواهد قرآني، براي نمونه از هفت آيه ياد مي‌كند؛ آن آيات عبارتند از:
يكم: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ‌ (12)؛ و براي هر امتي اجلي است. پس هنگامي كه اجل آنان فرا رسد نه ساعتي آن را پس اندازند و نه پيش».
دوم:«کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى کِتَابِهَا (13)؛ هر امتي را به سوي كتاب آن فراخوانند.»
سوم: «زَيَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ (14)؛ براي هر امت كار آنان را زينت داديم.»
چهارم: «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ (15)؛ از ميان آنان امت ميانه رو هستند.»
پنجم: «أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ (16)؛ از اهل كتاب امتي قائم هستند، آيات خداوند را در دل شب مي‌خوانند.»
ششم:‌«وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَيْفَ کَانَ عِقَابِ‌ (17)؛ هر امتي آهنگ پيامبر خود را كرد تا او را بگيرند و به باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند. پس آنان را فروگرفتيم؛ پس عقاب چگونه بود.»
هفتم: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ (18)؛ و هر امتي را پيامبري هست، پس هنگامي كه رسول آنان بيايد، ميانشان به قسط دادرسي شود.»
علامه طباطبايي پس از ذكر آيات فوق، مي‌نويسد:
از همين رو است كه در زماني كه در تواريخ جز ضبط حالات پادشاهان و بزرگان مشهور متداول نبود، قرآن به تاريخ امت‌ها همانند قصه‌ي اشخاص توجه مي‌كند، بلكه بيشتر به تاريخ امت‌ها مي‌پردازد.

پي‌نوشت‌ها:

1. تاريخ و جامعه، ص18-19.
2. همان، ص19-20.
3. جوزوف روسك و رولند دارن، مقدمه‌اي بر جامعه‌شناسي، ترجمه بهروز نبوي و احمد كريمي، ص334.
4. ژولين فروند، جامعه‌شناسي ماكس وبر، ترجمه عبدالحسين نيك گهر، ص121.
5. اخلاق ناصري، ص255.
6. مقدمه ابن خلدون، ج1، ص69.
7. الميزان، ج4، ص96.
8. همان.
9. جامعه و تاريخ، ص26.
10. همان،‌ص29.
11. همان، ص27.
12. اعراف‌(7): آيه‌ي 34.
13. جاثيه‌(45): آيه‌ي 28.
14. انعام (6): آيه‌ي 108.
15. مائده (5): آيه‌ي66.
16. آل عمران (3): آيه‌ي 113.
17. غافر (40): آيه‌ي 5.
18. يونس (10): آيه‌ي 47.

منبع مقاله :
لك‌زايي، نجف، (1387)، انديشه سياسي آية‌الله مطهري، قم: مؤسسه بوستان كتاب، چاپ چهارم.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد