چکیده نظریه تأسیسی علم دینی
علمشناسی به دو رویکرد اثباتگرایی و مابعد اثباتگرایی تقسیم میشود. آغاز رویکرد اثباتگرایی بر آن بود که روش علمی صرفا بر اساس مشاهده است و از کانال تجربه عبور میکند.
نظریه تأسیسی علم دینی
چکیده
علمشناسی به دو رویکرد اثباتگرایی و مابعد اثباتگرایی تقسیم میشود. آغاز رویکرد اثباتگرایی بر آن بود که روش علمی صرفا بر اساس مشاهده است و از کانال تجربه عبور میکند. رویکرد مابعد اثباتگرایانه که از حدود نیمه سده بیستم آغاز شد، رویکردی مخالف اثباتگرایانه بود و براین باور بود که متافیزیک در علم تنیده شده، تأثیر بهسزایی در شکلگیری و شکوفایی علم دارد. ویژگی اساسی مابعد اثباتگرایی، درهم تنیدگی علم و متافیزیک، تأثیر آفرینی متافیزیک بر علم، درهم تنیدگی مشاهده و نظریه، عدم تعیین نظریه توسط مشاهده و آزمون، درهم تنیدگی علم و ارزش و تأثیر علم بر متافیزیک است.
علمشناسی به دو رویکرد اثباتگرایی و مابعد اثباتگرایی تقسیم میشود. آغاز رویکرد اثباتگرایی بر آن بود که روش علمی صرفا بر اساس مشاهده است و از کانال تجربه عبور میکند. رویکرد مابعد اثباتگرایانه که از حدود نیمه سده بیستم آغاز شد، رویکردی مخالف اثباتگرایانه بود و براین باور بود که متافیزیک در علم تنیده شده، تأثیر بهسزایی در شکلگیری و شکوفایی علم دارد. ویژگی اساسی مابعد اثباتگرایی، درهم تنیدگی علم و متافیزیک، تأثیر آفرینی متافیزیک بر علم، درهم تنیدگی مشاهده و نظریه، عدم تعیین نظریه توسط مشاهده و آزمون، درهم تنیدگی علم و ارزش و تأثیر علم بر متافیزیک است.
تعداد کلمات 1988/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
چکیده نظریه تأسیسی علم دینی
1. علمشناسی به دو رویکرد اثباتگرایی و مابعد اثباتگرایی تقسیم میشود. آغاز رویکرد اثباتگرایی – که در حلقه وین پدیدار شد – بر آن بود که روش علمی صرفا براساس مشاهده است و از کانال تجربه عبور میکند.
۲. رویکرد مابعد اثباتگرایانه که از حدود نیمه سده بیستم آغاز شد، رویکردی مخالف اثباتگرایانه بود و براین باور بود که متافیزیک در علم تنیده شده، تأثیر بهسزایی در شکلگیری و شکوفایی علم دارد. ویژگی اساسی مابعد اثباتگرایی، درهم تنیدگی علم و متافیزیک، تأثیر آفرینی متافیزیک بر علم، درهم تنیدگی مشاهده و نظریه، عدم تعیین نظریه توسط مشاهده و آزمون، درهم تنیدگی علم و ارزش و تأثیر علم بر متافیزیک است.
٣. آقای باقری از میان دو رویکرد، رویکرد مابعد اثباتگرایی را میپذیرد و امکان و تحقق علم دینی را مشروط به پذیرش رویکرد مابعد اثباتگرایی میداند و مقصود از علم در این سلسله مباحث را علوم تجربی با تأکید بر علوم انسانی میداند.
4. صاحب اندیشه درباره هویت دین به تبیین چهار رویکرد (رویکرد دایرةالمعارفی، رویکرد هرمنوتیکی، رویکرد قبض بسط تئوریک شریعت و دیدگاه گزیدهگویی) پرداخته، آنها را نقد میکند و در نهایت رویکرد گزیدهگویی را انتخاب مینماید.
۵. دیدگاه گزیدهگویی بیانگر آن است که دین نه زبان به بیان تمام حقایق هستی گشوده و نه زبانش چندان صامت است که جز از طریق علوم و معرفتهای بشری یارای سخن گفتن نداشته باشد. در نظریه گزیدهگویی، اصل محوری قرآن برای هدایت است که دراین محور به صورت تفصیلی به بیان مطالب پرداخته، اما از باب تشریح مطلب و تفصیل مطالب، گاهی به بیان مطالبی از حقایق هستی نیز پرداخته است.
6. آقای باقری در بخش معناداری و بیمعنایی علم دینی، معتقد است: بر اساس وحدتگرایی معرفتشناختی – که معتقد است دانش بشری سنخیتی واحد دارد و خصوصیت بارز آن تجربی بودن است – همچنین بر اساس کثرتگرایی تباینی (کثرتگرایی تباینی قلمرو دانش بشری را به حوزههایی کاملا متمایز تقسیمبندی کرده، معرفت بشری را معرفتی واحد نمیداند و براین باور است که میان معرفتهای بشری سنخیت و اتحادی وجود ندارد) علم دینی کاملا بیمعناست و تنها با پذیرش کثرتگرایی تداخلی که معتقد است دانش بشری حوزههای مختلفی دارد – که بر اساس موضوع، روش و شواهد قابل تبیین است واین سه محور باعث تفکیک و جدایی دانشی از دانش دیگر میشود، اما با وجود تغایر در موضوع، یافتهها و عناصر دانشی از حوزهای به حوزه دیگر نفوذ پیدا میکند و دانشهای بشری از علوم دیگر برای بهرهبری و تکامل استفاده میکنند – میتوان از علم دینی سخن گفت.
7. با فرض پذیرش معناداری علم دینی، سخن از انحای مختلف علم دینی به میان خواهد آمد که دراین میان سه رویکرد متفاوت وجود دارد. صاحب اندیشه، دو رویکرد «استنباطی» و رویکرد «تهذیب و تکمیل» را نمیپذیرد و در نهایت به رویکرد تأسیسی گرایش پیدا میکند.
۸. رویکرد تأسیسی مدلی از علم دینی است که از دو بخش تشکیل شده است: مبانی متافیزیکی آن برگرفته از متون دینی است با پذیرش رویکرد تأسیسی، مشخص میگردد که کار اصلی دین هدایت انسانها به سمت خداوند است و ارائه نظریه درباره مسائل علمی به هیچ وجه وظیفه اصلی دین به حساب نمیآید؛ بلکه جنبه ثانوی پیدا میکند و خاصیت جانبی اگر به ظهور نرسد، مبطل خاصیت اولی و اساسی نیست.و بخش تجربی آن از علوم تجربی اتخاذ شده است. رویکرد تأسیسی در علم دینی جنبه تأسیسی دارد و با پیمودن مراحل ذیل شکل میگیرد: ۱. فراوانی پیش فرضها در تأسیس علم دینی: برایناساس، باید دید آیا دین قابلیت لازم برای پیشفرضهای خاص یک علم را دارد یا خیر. ۲. فرضیهسازی: پژوهشگران با فراهم آمدن پیش فرضها به تدوین فرضیههای مناسب میپردازند و با صورت بندی فرضیههای مناسب، زمینه را برای تدوین علم دینی فراهم میکنند. ۳. رقابت در نظریهپردازی: محقق بعد از آنکه توانست از پیشفرضها، فرضیههای مناسب استخراج کند، باید در میدان علمیدر کنار دیگر رقبا بایستد و با شرکت در رقابت، فرضیه جدیدش را به اثبات برساند. ۴. آزمون تجربی فرضیهها: دراینجا نیز فرضیههای محتمل در علم دینی را با آزمایش به محک میگذاریم و در صورت داشتن شواهد کافی فرضیه به اثبات میرسد. ۵. خلق فرضیههای جدید: چنانچه در آزمون، فرضیهها رد شدند و به اثبات نرسیدند، بار دیگر با پیشفرضهایی که در اختیار است، به خلق فرضیههای جدید پرداخته میشود و این کار به صورت پیوسته تکرار میشود تا دانشمند دراین نبرد پیروز شود.
9. با پذیرش رویکرد تأسیسی، مشخص میگردد که کار اصلی دین هدایت انسانها به سمت خداوند است و ارائه نظریه درباره مسائل علمی به هیچ وجه وظیفه اصلی دین به حساب نمیآید؛ بلکه جنبه ثانوی پیدا میکند و خاصیت جانبی اگر به ظهور نرسد، مبطل خاصیت اولی و اساسی نیست.
۱۰. دکتر باقری، تأثیرگذاری فرضیهها را محدود به مقام کشف نمیداند، بلکه در مقام داوری نیز آنها را تأثیرگذار میداند.
۱۱. ابطال پذیری علم دینی لطمهای به دین نمیزند؛ زیرا فرضیهها موجودیتی دوبعدی دارند؛ از جهتی به دین تعلق دارند؛ زیرا منبع الهام آنها آموزههای دینی است و از جهتی به عالم و دانشمند علوم تجربی تعلق دارند؛ برای اینکه عالم با الهام گرفتن از منبع الهی به پردازش آنها مشغول است. ابطال فرضیهها از جهت تعلق به عالم میباشد و پردازشهای خام و نامناسب دانشمندان باعث ابطال فرضیهها شده است؛ ازاین رو پژوهشگر بعد از ابطال، بار دیگر سراغ منبع الهام الهی میرود و با دقت بیشتری به فرضیهسازی میپردازد.
۱۲. فراگیر نشدن علم دینی لطمهای به دین نمیزند؛ زیرا بر اساس رویکرد گزیده گویی، کار اساسی دین هدایت است و در زمینه هدایت انسانها به سوی خداوند متعال دین در کمال میباشد؛ اما دین در قبال تکوین علم دینی وظیفهای ندارد.
۱۳. دکتر باقری بعد از تبیین و تحلیل ساختار علم دینی، با بحث محتوایی و مصداقی آن را تکمیل میکنند. همانگونه که عنوان شد، در علوم انسانی و تجربی، فرضیهها از پیش فرضها تأثیر میپذیرند و دینی بودن پیش فرضها باعث دینی شدن علوم میگردد. براین اساس، برای اسلامینمودن علوم نیازمند «تولید مفروضات متافیزیکی اسلامی» هستیم. به همین منظور ایشان با بررسی «تصویر انسان و عمل او در آموزههای دینی»، به تبیین این بحث میپردازند و نمونهای از مفروضات متافیزیکی اسلامی را استخراج میکنند؛ به گونهای که با به کار بستن این گونه مفروضات، میتوان در علوم به تولید فرضیه پرداخت و زمینه را برای تولید علم دینی فراهم کرد.
۲. رویکرد مابعد اثباتگرایانه که از حدود نیمه سده بیستم آغاز شد، رویکردی مخالف اثباتگرایانه بود و براین باور بود که متافیزیک در علم تنیده شده، تأثیر بهسزایی در شکلگیری و شکوفایی علم دارد. ویژگی اساسی مابعد اثباتگرایی، درهم تنیدگی علم و متافیزیک، تأثیر آفرینی متافیزیک بر علم، درهم تنیدگی مشاهده و نظریه، عدم تعیین نظریه توسط مشاهده و آزمون، درهم تنیدگی علم و ارزش و تأثیر علم بر متافیزیک است.
٣. آقای باقری از میان دو رویکرد، رویکرد مابعد اثباتگرایی را میپذیرد و امکان و تحقق علم دینی را مشروط به پذیرش رویکرد مابعد اثباتگرایی میداند و مقصود از علم در این سلسله مباحث را علوم تجربی با تأکید بر علوم انسانی میداند.
4. صاحب اندیشه درباره هویت دین به تبیین چهار رویکرد (رویکرد دایرةالمعارفی، رویکرد هرمنوتیکی، رویکرد قبض بسط تئوریک شریعت و دیدگاه گزیدهگویی) پرداخته، آنها را نقد میکند و در نهایت رویکرد گزیدهگویی را انتخاب مینماید.
۵. دیدگاه گزیدهگویی بیانگر آن است که دین نه زبان به بیان تمام حقایق هستی گشوده و نه زبانش چندان صامت است که جز از طریق علوم و معرفتهای بشری یارای سخن گفتن نداشته باشد. در نظریه گزیدهگویی، اصل محوری قرآن برای هدایت است که دراین محور به صورت تفصیلی به بیان مطالب پرداخته، اما از باب تشریح مطلب و تفصیل مطالب، گاهی به بیان مطالبی از حقایق هستی نیز پرداخته است.
6. آقای باقری در بخش معناداری و بیمعنایی علم دینی، معتقد است: بر اساس وحدتگرایی معرفتشناختی – که معتقد است دانش بشری سنخیتی واحد دارد و خصوصیت بارز آن تجربی بودن است – همچنین بر اساس کثرتگرایی تباینی (کثرتگرایی تباینی قلمرو دانش بشری را به حوزههایی کاملا متمایز تقسیمبندی کرده، معرفت بشری را معرفتی واحد نمیداند و براین باور است که میان معرفتهای بشری سنخیت و اتحادی وجود ندارد) علم دینی کاملا بیمعناست و تنها با پذیرش کثرتگرایی تداخلی که معتقد است دانش بشری حوزههای مختلفی دارد – که بر اساس موضوع، روش و شواهد قابل تبیین است واین سه محور باعث تفکیک و جدایی دانشی از دانش دیگر میشود، اما با وجود تغایر در موضوع، یافتهها و عناصر دانشی از حوزهای به حوزه دیگر نفوذ پیدا میکند و دانشهای بشری از علوم دیگر برای بهرهبری و تکامل استفاده میکنند – میتوان از علم دینی سخن گفت.
7. با فرض پذیرش معناداری علم دینی، سخن از انحای مختلف علم دینی به میان خواهد آمد که دراین میان سه رویکرد متفاوت وجود دارد. صاحب اندیشه، دو رویکرد «استنباطی» و رویکرد «تهذیب و تکمیل» را نمیپذیرد و در نهایت به رویکرد تأسیسی گرایش پیدا میکند.
۸. رویکرد تأسیسی مدلی از علم دینی است که از دو بخش تشکیل شده است: مبانی متافیزیکی آن برگرفته از متون دینی است با پذیرش رویکرد تأسیسی، مشخص میگردد که کار اصلی دین هدایت انسانها به سمت خداوند است و ارائه نظریه درباره مسائل علمی به هیچ وجه وظیفه اصلی دین به حساب نمیآید؛ بلکه جنبه ثانوی پیدا میکند و خاصیت جانبی اگر به ظهور نرسد، مبطل خاصیت اولی و اساسی نیست.و بخش تجربی آن از علوم تجربی اتخاذ شده است. رویکرد تأسیسی در علم دینی جنبه تأسیسی دارد و با پیمودن مراحل ذیل شکل میگیرد: ۱. فراوانی پیش فرضها در تأسیس علم دینی: برایناساس، باید دید آیا دین قابلیت لازم برای پیشفرضهای خاص یک علم را دارد یا خیر. ۲. فرضیهسازی: پژوهشگران با فراهم آمدن پیش فرضها به تدوین فرضیههای مناسب میپردازند و با صورت بندی فرضیههای مناسب، زمینه را برای تدوین علم دینی فراهم میکنند. ۳. رقابت در نظریهپردازی: محقق بعد از آنکه توانست از پیشفرضها، فرضیههای مناسب استخراج کند، باید در میدان علمیدر کنار دیگر رقبا بایستد و با شرکت در رقابت، فرضیه جدیدش را به اثبات برساند. ۴. آزمون تجربی فرضیهها: دراینجا نیز فرضیههای محتمل در علم دینی را با آزمایش به محک میگذاریم و در صورت داشتن شواهد کافی فرضیه به اثبات میرسد. ۵. خلق فرضیههای جدید: چنانچه در آزمون، فرضیهها رد شدند و به اثبات نرسیدند، بار دیگر با پیشفرضهایی که در اختیار است، به خلق فرضیههای جدید پرداخته میشود و این کار به صورت پیوسته تکرار میشود تا دانشمند دراین نبرد پیروز شود.
9. با پذیرش رویکرد تأسیسی، مشخص میگردد که کار اصلی دین هدایت انسانها به سمت خداوند است و ارائه نظریه درباره مسائل علمی به هیچ وجه وظیفه اصلی دین به حساب نمیآید؛ بلکه جنبه ثانوی پیدا میکند و خاصیت جانبی اگر به ظهور نرسد، مبطل خاصیت اولی و اساسی نیست.
۱۰. دکتر باقری، تأثیرگذاری فرضیهها را محدود به مقام کشف نمیداند، بلکه در مقام داوری نیز آنها را تأثیرگذار میداند.
۱۱. ابطال پذیری علم دینی لطمهای به دین نمیزند؛ زیرا فرضیهها موجودیتی دوبعدی دارند؛ از جهتی به دین تعلق دارند؛ زیرا منبع الهام آنها آموزههای دینی است و از جهتی به عالم و دانشمند علوم تجربی تعلق دارند؛ برای اینکه عالم با الهام گرفتن از منبع الهی به پردازش آنها مشغول است. ابطال فرضیهها از جهت تعلق به عالم میباشد و پردازشهای خام و نامناسب دانشمندان باعث ابطال فرضیهها شده است؛ ازاین رو پژوهشگر بعد از ابطال، بار دیگر سراغ منبع الهام الهی میرود و با دقت بیشتری به فرضیهسازی میپردازد.
۱۲. فراگیر نشدن علم دینی لطمهای به دین نمیزند؛ زیرا بر اساس رویکرد گزیده گویی، کار اساسی دین هدایت است و در زمینه هدایت انسانها به سوی خداوند متعال دین در کمال میباشد؛ اما دین در قبال تکوین علم دینی وظیفهای ندارد.
۱۳. دکتر باقری بعد از تبیین و تحلیل ساختار علم دینی، با بحث محتوایی و مصداقی آن را تکمیل میکنند. همانگونه که عنوان شد، در علوم انسانی و تجربی، فرضیهها از پیش فرضها تأثیر میپذیرند و دینی بودن پیش فرضها باعث دینی شدن علوم میگردد. براین اساس، برای اسلامینمودن علوم نیازمند «تولید مفروضات متافیزیکی اسلامی» هستیم. به همین منظور ایشان با بررسی «تصویر انسان و عمل او در آموزههای دینی»، به تبیین این بحث میپردازند و نمونهای از مفروضات متافیزیکی اسلامی را استخراج میکنند؛ به گونهای که با به کار بستن این گونه مفروضات، میتوان در علوم به تولید فرضیه پرداخت و زمینه را برای تولید علم دینی فراهم کرد.
بیشتر بخوانید: علم دینی، نظریه ها و نقدها
ه) ملاحظاتی بر دیدگاه تأسیسی
دیدگاه تأسیسی علم دینی، گرفتار اشکالات و انتقادهایی است که به اختصار بیان میگردد:
1. واژهها و اصطلاحات متعددی در کلام دکتر باقری مطرح شدهاند که توضیح و تبیین نشدهاند. واژههای معرفتشناختی، مانند تعریف علم، چیستی و تئوری صدق و عینیت بین الاذهانی، باید به خوبی تعریف شوند و مقصود نگارنده از بیان آنها معلوم گردد. دکتر باقری در متن کتابشان فرمودند: نسبیت معرفتشناختی را قبول نداریم، اما نسبیت معرفتی را میپذیریم؛ ولی تفاوت نسبیت معرفتشناختی و نسبیت معرفتی را به طور دقیق مشخص نکردهاند.[1] ٢. دکتر باقری درباره دو رویکرد اثباتگرایی و مابعد اثباتگرایی که از مباحث مشترک فلسفه علوم تجربی و انسانی است، به خوبی سخن گفته است؛ ولی در باره چیستی و پارادایمهای اختصاصی علوم انسانی، همچون تحلیل گفتمانی پسامدرنها، تبیین هرمنوتیکی و ساختارگرایی و… سخنی به میان نیاورده است. مدعی علوم انسانی دینی، در برابر پارادایمهای هستیشناختی، انسانشناختی، ارزششناختی و روششناختی مدرن و پسامدرن، باید پارادایمهای جایگزین معرفی کند.
3. نویسنده کتاب هویت علم دینی، توجه دارند که مهمترین رکن هر علمی، روششناسی آن است و از طرف دیگر، مهمترین دلیل منکران علم دینی، خنثی بودن روششناسی علوم است. تجربی بودن علوم انسانی به نظر منکران علم دینی، دینی و غیردینی یا بومی و غیربومی بردار نیست. طرفدار علم دینی باید نشان دهد آموزههای دینی در روششناسی علوم انسانی تأثیرگذار است تا بتواند اشکال اصلی منکران علم دینی را پاسخ گوید. نظریه تأسیسی علم دینی آقای باقری در این زمینه نقص جدی دارد و به تبیین روششناسی علوم تجربی – دینی انسانی نپرداخته است.[2] ۴. آقای باقری، بخش دوم کتابش را به چیستی هویت دین اختصاص داده، به تبیین چهار نظریه دایرةالمعارفی، هرمنوتیک فهم دین، نظریه قبض و بسط تئوری شریعت و نظریه مختارشان، یعنی گزیدهگویی پرداخته است. این دیدگاه و دسته بندی مطالب، گرفتار ملاحظاتی است: اولا دین شناسی دارای دو بخش قلمرو دین و معرفتشناسی دینی است: قلمرو دین درباره رویکرد حداکثری و حداقلی دین بحث میکند و دو دیدگاه دایرةالمعارفی و گزیدهگویی مطرح میگردد. مباحث معرفتشناسی دینی، به تبیین درجه دوم معرفت دینی میپردازد و نظریه هرمنوتیکی فهم دین و نظریه قبض و بسط تئوری شریعت بهاین قسمت مربوط است.
دکتر باقری بدون تفکیک این دو بخش، هر چهار نظریه را درباره هویت دین مطرح کرده است؛ حال آنکه تنها دو نظریه از چهار نظریه پیش گفته، مربوط به هویت دین است. ایشان دراین بحث، میان هویت دین با هویت معرفت دینی خلط کرده است؛ پس چهار نظریه گفته شده، در عرض هم نیستند. نظریه اول و چهارم به حوزه قلمرو دین و نظریه دوم و سوم به حوزه معرفتشناسی دینی مربوط است؛ علاوه براینکه ایشان در بخش قلمرو دین، رویکرد گزیدهگویی را انتخاب کرده، ولی در بخش معرفتشناسی دینی، دیدگاهی ارائه کرده است.[3] ثانیا، هرمنوتیک فهم دین و نظریه قبض و بسط تئوری شریعت، دو نظریه بدیل در معرفت دینی نیستند؛ بلکه هر دو، یک نظریه به شمار میآیند.
قبض و بسط تئوریک شریعت دکتر سروش، مبتنی بر نظریه هرمنوتیک فلسفی گادامر است که آقای مجتهدشبستری مطرح نموده است.[4] ثالثا، دیدگاه دایرة المعارفی، مختص استاد جوادیآملی نیست، بلکه قبل ازایشان، فیض کاشانی و غزالیاین دیدگاه را مطرح کردهاند.[5] رابعا، ایشان برای تبیین دیدگاه استاد جوادیآملی از منابع متعدد وی بهره نبردهاند و تنها از کتاب شریعت درآینه معرفت استفاده کردهاند. استاد جوادی آملی در کتابها و مقالات گوناگونی مانند فلسفه حقوق بشر، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، اسلام و محیط زیست، دینشناسی، تسنیم، تفسیر موضوعی، سرچشمه اندیشه و … بهاین بحث پرداختهاند و نویسندۀ هویت علم دینی، برای شناخت کامل نظریه استاد، باید به همه منابعاش مراجعه کند.
۵. صاحب اندیشه در بخش معناداری و بیمعنایی علم دینی صرفا به تبیین دو رویکرد استنباطی و تهذیب و تکمیل پرداخته، پس از نقد آنها، رویکرد تأسیسی را برگزیده است. این بخش نیز با اشکالاتی روبرو است. کسی که مدعی ارائه دیدگاه نوینی است، باید تمامیدیدگاههای سابق بر خود را ملاحظه نموده، تفاوت دیدگاه خود با آنها را بیان کند. این در حالی است کهایشان صرفا به تبیین سه دیدگاه پرداختند و به تفاسیر دیگر در علم دینی، همانند دیدگاه دکتر گلشنی، دکتر نصر و دیدگاههای دیگر نپرداختهاند؛ به عبارت دیگر، به نظر ما، دیدگاه ایشان، بیان دیگری از نظریه تأسیسی دکتر گلشنی درباره علم دینی است که پیش از دکتر باقری ارائه گردید؛ بااین تفاوت که دکتر گلشنی، انواع تأثیرگذاری را شرح داده، نمونههایی از علوم طبیعی برای آنها ذکر نموده است؛ هرچند وی تصریح نموده است کهاین تأثیرات در علوم انسانی به صورت جدیتر وجود دارد. مطالعه کتاب از علم سکولار تا علم دینی این پرسش را در ذهن طرح میکند که تفاوت نظریه دکتر باقری و نظریه دکتر گلشنی چیست؟ تنها تفاوت در این است که آقای باقری بیشتر از آقای گلشنی به مباحث فلسفه علم پرداخته، در تبیین نظریه خود به مثالهای تربیتی و آقای گلشنی به مثالهای فیزیکی تکیه کردهاند.
6. دکتر باقری از تاثیرپذیری سخن گفتهاند، اما چگونگی تاثیرگذازی را مشخص نکردهاند. ادعای صرف از تاثیرپذیری پیش فرضها کارساز نیست. باید چگونگی تاثیرگذاری نیز مشخص گردد. آیا تاثیرپذیری و تاثیرگذاری به صورت معللانه است یا مدللانه؟ در صورتی که تاثیر معللانه باشد، نمیتوان آن را به سایر مسائل تعمیم داد.
[2] همان، ص 55.
[3] همان.
[4] همان، ص ۵۶.
[5] ر.ک: عبدالحسین خسروپناه: انتظارات بشر از دین؛ بخش دیدگاه متکلمان اسلامی
1. واژهها و اصطلاحات متعددی در کلام دکتر باقری مطرح شدهاند که توضیح و تبیین نشدهاند. واژههای معرفتشناختی، مانند تعریف علم، چیستی و تئوری صدق و عینیت بین الاذهانی، باید به خوبی تعریف شوند و مقصود نگارنده از بیان آنها معلوم گردد. دکتر باقری در متن کتابشان فرمودند: نسبیت معرفتشناختی را قبول نداریم، اما نسبیت معرفتی را میپذیریم؛ ولی تفاوت نسبیت معرفتشناختی و نسبیت معرفتی را به طور دقیق مشخص نکردهاند.[1] ٢. دکتر باقری درباره دو رویکرد اثباتگرایی و مابعد اثباتگرایی که از مباحث مشترک فلسفه علوم تجربی و انسانی است، به خوبی سخن گفته است؛ ولی در باره چیستی و پارادایمهای اختصاصی علوم انسانی، همچون تحلیل گفتمانی پسامدرنها، تبیین هرمنوتیکی و ساختارگرایی و… سخنی به میان نیاورده است. مدعی علوم انسانی دینی، در برابر پارادایمهای هستیشناختی، انسانشناختی، ارزششناختی و روششناختی مدرن و پسامدرن، باید پارادایمهای جایگزین معرفی کند.
3. نویسنده کتاب هویت علم دینی، توجه دارند که مهمترین رکن هر علمی، روششناسی آن است و از طرف دیگر، مهمترین دلیل منکران علم دینی، خنثی بودن روششناسی علوم است. تجربی بودن علوم انسانی به نظر منکران علم دینی، دینی و غیردینی یا بومی و غیربومی بردار نیست. طرفدار علم دینی باید نشان دهد آموزههای دینی در روششناسی علوم انسانی تأثیرگذار است تا بتواند اشکال اصلی منکران علم دینی را پاسخ گوید. نظریه تأسیسی علم دینی آقای باقری در این زمینه نقص جدی دارد و به تبیین روششناسی علوم تجربی – دینی انسانی نپرداخته است.[2] ۴. آقای باقری، بخش دوم کتابش را به چیستی هویت دین اختصاص داده، به تبیین چهار نظریه دایرةالمعارفی، هرمنوتیک فهم دین، نظریه قبض و بسط تئوری شریعت و نظریه مختارشان، یعنی گزیدهگویی پرداخته است. این دیدگاه و دسته بندی مطالب، گرفتار ملاحظاتی است: اولا دین شناسی دارای دو بخش قلمرو دین و معرفتشناسی دینی است: قلمرو دین درباره رویکرد حداکثری و حداقلی دین بحث میکند و دو دیدگاه دایرةالمعارفی و گزیدهگویی مطرح میگردد. مباحث معرفتشناسی دینی، به تبیین درجه دوم معرفت دینی میپردازد و نظریه هرمنوتیکی فهم دین و نظریه قبض و بسط تئوری شریعت بهاین قسمت مربوط است.
دکتر باقری بدون تفکیک این دو بخش، هر چهار نظریه را درباره هویت دین مطرح کرده است؛ حال آنکه تنها دو نظریه از چهار نظریه پیش گفته، مربوط به هویت دین است. ایشان دراین بحث، میان هویت دین با هویت معرفت دینی خلط کرده است؛ پس چهار نظریه گفته شده، در عرض هم نیستند. نظریه اول و چهارم به حوزه قلمرو دین و نظریه دوم و سوم به حوزه معرفتشناسی دینی مربوط است؛ علاوه براینکه ایشان در بخش قلمرو دین، رویکرد گزیدهگویی را انتخاب کرده، ولی در بخش معرفتشناسی دینی، دیدگاهی ارائه کرده است.[3] ثانیا، هرمنوتیک فهم دین و نظریه قبض و بسط تئوری شریعت، دو نظریه بدیل در معرفت دینی نیستند؛ بلکه هر دو، یک نظریه به شمار میآیند.
قبض و بسط تئوریک شریعت دکتر سروش، مبتنی بر نظریه هرمنوتیک فلسفی گادامر است که آقای مجتهدشبستری مطرح نموده است.[4] ثالثا، دیدگاه دایرة المعارفی، مختص استاد جوادیآملی نیست، بلکه قبل ازایشان، فیض کاشانی و غزالیاین دیدگاه را مطرح کردهاند.[5] رابعا، ایشان برای تبیین دیدگاه استاد جوادیآملی از منابع متعدد وی بهره نبردهاند و تنها از کتاب شریعت درآینه معرفت استفاده کردهاند. استاد جوادی آملی در کتابها و مقالات گوناگونی مانند فلسفه حقوق بشر، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، اسلام و محیط زیست، دینشناسی، تسنیم، تفسیر موضوعی، سرچشمه اندیشه و … بهاین بحث پرداختهاند و نویسندۀ هویت علم دینی، برای شناخت کامل نظریه استاد، باید به همه منابعاش مراجعه کند.
۵. صاحب اندیشه در بخش معناداری و بیمعنایی علم دینی صرفا به تبیین دو رویکرد استنباطی و تهذیب و تکمیل پرداخته، پس از نقد آنها، رویکرد تأسیسی را برگزیده است. این بخش نیز با اشکالاتی روبرو است. کسی که مدعی ارائه دیدگاه نوینی است، باید تمامیدیدگاههای سابق بر خود را ملاحظه نموده، تفاوت دیدگاه خود با آنها را بیان کند. این در حالی است کهایشان صرفا به تبیین سه دیدگاه پرداختند و به تفاسیر دیگر در علم دینی، همانند دیدگاه دکتر گلشنی، دکتر نصر و دیدگاههای دیگر نپرداختهاند؛ به عبارت دیگر، به نظر ما، دیدگاه ایشان، بیان دیگری از نظریه تأسیسی دکتر گلشنی درباره علم دینی است که پیش از دکتر باقری ارائه گردید؛ بااین تفاوت که دکتر گلشنی، انواع تأثیرگذاری را شرح داده، نمونههایی از علوم طبیعی برای آنها ذکر نموده است؛ هرچند وی تصریح نموده است کهاین تأثیرات در علوم انسانی به صورت جدیتر وجود دارد. مطالعه کتاب از علم سکولار تا علم دینی این پرسش را در ذهن طرح میکند که تفاوت نظریه دکتر باقری و نظریه دکتر گلشنی چیست؟ تنها تفاوت در این است که آقای باقری بیشتر از آقای گلشنی به مباحث فلسفه علم پرداخته، در تبیین نظریه خود به مثالهای تربیتی و آقای گلشنی به مثالهای فیزیکی تکیه کردهاند.
6. دکتر باقری از تاثیرپذیری سخن گفتهاند، اما چگونگی تاثیرگذازی را مشخص نکردهاند. ادعای صرف از تاثیرپذیری پیش فرضها کارساز نیست. باید چگونگی تاثیرگذاری نیز مشخص گردد. آیا تاثیرپذیری و تاثیرگذاری به صورت معللانه است یا مدللانه؟ در صورتی که تاثیر معللانه باشد، نمیتوان آن را به سایر مسائل تعمیم داد.
نمایش پی نوشت ها:
[1] عبدالحسین خسروپناه؛ علم دینی به مثابه راه حل تعارض علم و دین؛ ص ۵۴.[2] همان، ص 55.
[3] همان.
[4] همان، ص ۵۶.
[5] ر.ک: عبدالحسین خسروپناه: انتظارات بشر از دین؛ بخش دیدگاه متکلمان اسلامی
منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریههای علم دینی و آزمون الگوی حکمی- اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، 1393 ش.