براي بيان اين مطلب سه مسئله قابل بحث و توجه است:
1 . مسئله اول اين است كه عرفاء و متصوفه در همه فرق كلامي حضور دارند.
2 . مسئله دوم اين است كه تصوف با همه فرقههاي كلامي سازگاري دارد و هيچ مذهبي در تصوف مردود نيست.
3 . مسئله سوم اين است كه فرقههاي كلامي هر كدام نيز با فرقه تصوف و عرفان رايج در تصوف سازگار است و يا لااقل با آن ضديت ندارد.
اما مسئله اول: در اين مسئله ميتوانيم بگوئيم كه در همة فرقههاي كلامي متصوفه و اشخاصي به نام عرفا وجود داشتهاند و تاريخ اين ادعا را ثابت ميكند. شهيد مطهري در اين رابطه ميفرمايد: «عرفاء و متصوفه در همه فرق و مذاهب اسلامي ظهور دارند.»[1] و حالا آيا اين عرفاء واقعاً متعهد به آن مذهب كلامياي كه خود را نسبت ميدهند است يا خير اين چيزي نيست كه قابل اثبات باشد چون تصوف خودش كه يك مكتب و فرقة جدا و مغاير از فرقههاي ديگر است چگونه ممكن است يك صوفي مكتب خودش را رها كند و به مكتب ديگري بگرود و باز هم صوفي ناميده شود و از زمرة متصوفه به شمار آيد. به هر صورت اين مسلم است كه صوفيه بعضيشان تحت عنوان سني و بعضي تحت عنوان شيعه و بعضي هم تحت عناوين مختلف فقهي زندگي كرده و ميكنند. و علت اين كه اين افراد از هيچ فرقة كلامي و پيروان آن تنفر ندارند و با همه ميسازند بايد در مكتب تصوف جستجو شود كه اين مكتب چگونه خصوصيتي دارد كه پيروانشان از چنين خصيصهاي برخوردارند پس جواب اين سؤال از بيان مسئله دوم آشكار ميگردد.
مسئله دوم: و آن اين است كه اصل مكتب و مذهب تصوف با همه فرقههاي كلامي اسلام سازگاري دارد اين مطلب برميگردد به ماهيت و حقيقت تصوف و بايد بررسي شود كه اين چگونه فرقهاي است كه با همة فرقههاي كلامي سازگار است برخلاف فرقههاي ديگر كه چنين سازگاري در آنها يا به وضوح ديده نميشود و يا اصلاً ديده نميشود.
تصوف چنانچه كه پيداست مكتبي است كه داراي اعتقادات و افكار و انديشههاي خاص و همچنان داراي آداب و رسوم خاص در تمام ابعاد زندگيشان ميباشد كه هيچكدام از اين عقايد و آداب ربطي به مكاتب كلامي اسلامي ندارند. بلكه خود صوفيان بعد از ظهورشان در قرن سوم هجري با ممزوج نمودن افكار غريبه و قديم يونان، ايران، هند و مسيحيت نصاري و تراوشات افكار خودشان مذهبي را به نام تصوف تشكيل دادند. البته اين مكتب از روش و رفتار عملي صوفيان كه قبل از وجود تصوف بين آنها رايج بوده است نشأت گرفته است و براي اين منظور كه آداب و رسومشان يك تكيهگاه مذهبي داشته باشد اين مذهب را اختراع كردهاند و نيز با اين كارشان از پراكندگي و تشطط فكري و اعتقادي صوفيان جلوگيري نمودهاند. ولكن صوفيان براي اينكه مذهبشان در بين جوامع اسلامي خصوصاً در بني عوام براي خودش جا باز كند رنگ و روي اسلام را بر آن كشيدند. بعد از بيان اين مطالب سؤال ميشود كه چگونه ممكن است يك عقيده و مكتب خاص با هر عقيدهاي مخالف و مغاير خود ميتواند همساز بشود؟ به عبارت ديگر اين چه نوع رنگي است كه با هر رنگ ديگر خودش را همگون ميكند. اگر رنگ است ممكن نيست كه با هر رنگ مخالف خود همرنگ بشود آنچه كه ميتواند با هر رنگي همرنگ شود فقط بيرنگي است. پس تصوف بايد لامذهب باشد كه با هر مذهب ديگر ميتواند خود را همساز و منطبق كند والاّ ممكن نيست دو تا مذهب مخالف و مغاير با هم منطبق گردد. شهيد مطهري در اين رابطه ميفرمايد: «متجددين عصر حاضر از هر چيزي كه رنگ اباحيّت داشته باشد استقبال ميكنند… و به خاطر همين مسئله از تصوف بر ضد اسلام دفاع ميكنند و شخصيتهاي نامدار آنها را ضد اسلام وسيله قرار ميدهند.»[2]پس اباحهگران متجدد اباحيگري تصوف را تشخيص دادهاند كه مورد توجه آنها قرار گرفته است. و كساني كه از بين مسلمانان اعتقاد به پلوراليزم پيدا كرده نيز نسبت به عرفان و تصوف عنايت خاصي دارند و شايد بعد از شرح و تدريس كتب آنها بوده كه بسوي پلوراليزم و تكثرگرائي سوق داده شدهاند. و نظريه قرائتهاي مختلف و تجربه ديني نيز ميتواند مبتني بر همين فكر باشد.
اينها مانند تصوف ميگويند كه اعتقاد باطل اصلاً وجود ندارد هر عقيدهاي حق است. اگر به اين نظريه خوب دقت شود بطلانش با خودش همراه است چون حق در كنار باطل معني دارد اگر اصلاً باطلي در بين نباشد در اين صورت حقّي هم در بين نخواهد بود و وقتي چنين باشد بر هيچ عقيدهاي نميتواند حق را اطلاق كرد و در نتيجه جامعه انساني مبدل به جامعه حيواني ميگردد چون در جامعه حيواني است كه حق و باطل اصلاً معني ندارد. بنابراين تصوف و پلوراليزم جامعه انساني را به سوي جامعه حيواني دعوت ميكنند و ميخواهند هيچ نوع برخورد و اصطكاك اعتقادي، مذهبي، فكري، و حتي احساسي در ميان افراد جامعه انساني وجود نداشته باشد. اعتقادات باطل آنها و ادعاهاي باطل، بعضي از سران آنها مثل ادعاي خدائي، ادعاي امامت، ادعاي ديدن خدا، خواب و امثال اينها كه برخي از آنها در كتاب خيراتيه[3] اشاره شده است گواه روشن بر اباحيگري تصوف است. و نيز عدم قيد و بند آنها به تكاليف شرعي خصوصاً نماز و روزه و قائل شدن به سقوط تكاليف شرعي نسبت به كسي كه توسط رياضت يقين برايش حاصل ميشود. [4] دليل ديگري است بر لامذهبي تصوف.
نتيجه بحث در اين مسئله اين شد كه تصوف با نيروي لامذهبي و اباحيگري با تمام فرقههاي كلامي سازگاري دارد و هيچ مانعي و رادعي در تصوف در اين جهت وجود ندارد چون در تصوف حدّ و حدودي نيست تا پيروانشان از آن خارج نشود.
مسئله سوم: آيا فرقههاي كلامي هر كدام نيز با تصوف و عرفان سازگاري دارد يا خير؟
در بيان اين مسئله آنچه كه از تاريخ تصوف و از برخوردهاي فرقههاي كلامي و فقهي با تصوف بدست ميآيد ميتوانيم بگوييم كه در ابتدا تصوف از ميان پيروان مذاهب اهل سنت سر درآوردند و قبل از اينكه فرقهاي به نام تصوف بوجود بيايد صوفيان سرشناس همگي سني مذهب بودند و بعد از آن نيز تا زمان حكومت صوفيان در ايران تصوف در بين كساني پيرو داشته است كه منسوب به اهل سنت بودهاند[5] ولو در متون كلامي اهل سنت تصوف مورد تأييد نيست لكن پيروان اين مذاهب به جز برخي از فقها آنان با اين فرقه مبتدعه هيچ نوع مبارزه فرهنگي و غيرفرهنگي انجام ندادهاند و حتي به همين مقدار اظهار نكردهاند كه اينها از اهل سنت نيستند و به دروغ خودشان را به اهل سنت نسبت ميدهند. اما تضاد مذهب تشيع كه با تصوف روشن است و هيچ نوع سازگاري با آن ندارد پيروان آن نيز در طول تاريخ تا زمان صفويان با تصوف مبارزة فرهنگي نمودهاند و آنها را از خودشان طرد نمودهاند. و اين خصوصيت كه خصوصيت مذهب حق است به بركت پيروي شيعيان از ائمه معصومين ميباشد كه هميشه با رهنمودهاي ائمه ـ عليهم السلام ـ و فقهاء و پيشوايان ديني زير بار باطل نرفتهاند و شديداً با هر باطلي مبارزه نمودهاند و كتابهاي متعددي بر ردّ آنها نوشتهاند.
وقتي امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «صوفيه همهشان از هر فرقهاي كه باشد مخالف ما است و راهشان مغاير با راه ماست و آنها نصاري و مجوس اين امتاند».[6] چگونه ممكن است شيعيان با چنين فرقهاي سازگاري پيدا كند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، بخش عرفان تأليف مرتضي مطهري.
2 . خيراتيه در ابطال طريقه صوفيه، تأليف محمدعلي بهبهاني.
3 . پيدايش تصوف در ميان شيعيان، تأليف داود الهامي.
4 . فضايحالصوفيه، تأليف آل آقا.
5 . تصوف در اسلام، جلالالدين همائي، ج 3.
پي نوشت ها:
[1] . شهيد مطهري، مرتضي، آشنائي با علوم اسلامي (عرفان)، ج 2/84، قم، انتشارات صدرا، بيست و دوم، 1378 ه.ش.
[2] . شهيد مطهري، مرتضي، آشنائي با علوم اسلامي، ج2/92، انتشارات صدرا، قم، بيست و دوم 1378 ه.ش.
[3] . بهبهاني، محمد علي، خيراتيه در ابطال طريقه صوفيه، 2/14-31، قم، انتشارات انصاريان، اول 1412 ه.ق.
[4] . بهبهاني، محمدعلي، خيراتيه،2/5، قم، انتشارات انصاريان، اول 1412 ه.ق.
[5] . الهامي، داود، پيدايش تصوف درميان شيعيان، ص 57، قم، انتشارات مكتب اسلامي، اول، 1377 ه.ش.
[6] . الهامي، داود، پيدايش تصوف در ميان شيعيان، ص 65، قم، به نقل از سفينة البحار، ج 2/ 58.