در ارتباط با معرفی خداوند برای کودکان، دانش آموزان و نوجوانان باید چند نکته را در نظر داشت.
1. از آنجا که پاسخ هر سؤال باید متناسب با سطح اطلاعات و آگاهی شخص سؤال کننده باشد؛ از اینرو، نمیتوان به طور یکنواخت پاسخ داد؛ بلکه پاسخها باید متفاوت و متناسب با هر یک از این گروهها باشد.
2. گاهی ممکن است سطح معلومات شخص در حدی نباشد که بتواند از پاسخ دقیق استفاده کرده و بهره ببرد؛ در اینگونه موارد باید از راههای مختلف مطلب را به گونهای بیان کرد که قابل استفاده باشد: برای نمونه برخی از این راهها را بیان میکنیم:
۲-۱. گاهی میتوان از مثالهای ساده استفاده کرد. مثلاً اگر دانش آموز ابتدایی یا اوایل راهنمایی بود و پرسشهایی که در متن سؤال آمده است را مطرح کند میتوان از آنها پرسید، آیا مادر شما نسبت به شما مهربان است یا نه؟ در صورتی که جواب مثبت دهد؛ میتوان پرسید آیا شما مهربانی مادر را دیدید؟ چه رنگی بود؟ قد و قیافه مهربانی چگونه بود؟ چند متر طول داشت؟
2-2. گاهی نیز میتوان با مقداری تغییر جهت دادن در پاسخگویی توجه او را به مطالب مفیدتری سوق داد؛ مثلاً میتوان گفت خداوند آن کسی است که هر کس کار خوب انجام دهد؛ به پدر و مادرش احترام بگذارد و حرفهای آنها را گوش دهد، او را به بهشت که بهترین جای جهان است میبرد، و اگر کار بد انجام دهد، دروغ بگوید، پدر و مادر یا دیگران را اذیت کند به جهنم که بدترین جای جهان است میبرد.
۲-۳. گاهی نیز میتوان از راههای عاطفی وارد شد؛ مثلاً گفت همانگونه که شما در مشکلات به پدر و مادر یا برادر بزرگتر خود پناه میبرید و احساس آرامش میکنید؛ خداوند نیز پناه همه انسانها است که هر کس در مشکلات خود به خدا پناه میبرد و از او کمک میخواهد و از این طریق احساس آرامش میکند.
۲-۴. اگر دانش آموز در حد دبیرستان بود میتوان مسئله را اینگونه طرح کرد: ما برای آنکه بتوانیم تصور درستی از عظمت و چگونگی خداوند داشته باشیم، خوب است ابتدا یک نگاهی به جهان آفرینش بیندازیم، ببینیم آیا ذهن ما به طور دقیق میتواند عظمت و کیفیت عالم خلقت را درک کند؛ برای این منظور باید متذکر شویم خیلی از مسائلی که در اثر تکرار برای ما عادی به حساب میآیند، ولی با مقداری دقت پر از رمز و راز هستند؛ مثلاً: گردش زمین به دور خود و پدید آمدن شب و روز و به وجود آمدن منظره زیبای طلوع و غروب خورشید؛ گردش زمین به دور خورشید و پدید آمدن فصول چهار گانه؛ وجود این همه انسانها، هوا، کوه، دشت، دره، دریا، و … با همه دقت و ظرافتهایی که دارند و شما بخشی از آنها را در کتابهای زیست، فیزیک، شیمی و … خواندهاید. خلاصه اینکه وقتی عقل و هوش ما از درک عظمت مخلوق بازمانده است و انگشت حیرت در برابر آن به دهان میگیرد، چگونه میتواند به طور دقیق عظمت خالق آنرا درک کند؟ چگونه میتواند خدا را به صورت ملموس و در قالب الفاظ و مثال بیان کند. به بیان دیگر، خداوندی که خود خالق رنگها است برتر از آن است که دارای رنگ و محتاج به رنگ باشد؛ خداوندی که خالق حجم و اندازه و خالق کیفیت مادی است بالاتر از آن است که خود، دارای حجم و اندازه و کیفیت مادی باشد.
۲-۵. چنانکه از راه عاطفی نیز میتوان وارد شد؛ مثلاً پرسید آیا تاکنون برای شما حادثهای که زندگی شما یا یکی از وابستگان نزدیک شما را در خطر نابودی قرار دهد اتفاق نیافته؟ آیا تاکنون صحنهای که به گونهای مرگ را مشاهده کرده باشی و دست خود را از تمام اسباب ظاهری کوتاه ببینی رخ نداده است؟ آیا در این حالت یک قدرت بیپایان را مشاهده نمیکنی که از همه به تو آگاهتر، نزدیکتر و مهربانتر است و مطمئن هستی او با قدرت و علم بیپایان خود توانایی نجات تو از مهلکه را دارد و او همان خداوند متعال است.
۲-۶. چنانکه اگر از اصل وجود خداوند سؤال شود. در اینجا باید سعی کرد با مثالهای ساده و ملموس براهین خداشناسی را برای آنها تبیین کرد. به عنوان مثال میتوان از آنها پرسید، اگر یک صبح از خواب بیدار شوی و سراغ دفتر ریاضی خود بروی، ولی منظره غیر منتظرهای را مشاهده کنی و ببینی تمام مسائلی که دیشب با تلاش و زحمت آنها را حل کردی، همه خط خورده و با خودکار چیزهای دیگری روی آن نوشته شده است! در اینجا آیا اولین سؤال شما این نیست که چه کسی این کار را کرده است؟ و هیچ وقت نمیتوانی باور کنی خود به خود بدون دخالت انسانی این عمل صورت گرفته باشد! حال از شما میپرسم جهان هستی با عظمتی که بیان شد، آیا بدون خالقی که دارای علم و قدرت بینهایت است پدید آمدند؟ اگر عقل و هوش ما در آن مثال ساده نمیتوانست باور کند که بدون علت باشد، آیا خلقت جهان با عظمت بدون علت قابل پذیرش است. چنانکه از مثال عاطفی نیز میتوان استفاده کرد.
1. از آنجا که پاسخ هر سؤال باید متناسب با سطح اطلاعات و آگاهی شخص سؤال کننده باشد؛ از اینرو، نمیتوان به طور یکنواخت پاسخ داد؛ بلکه پاسخها باید متفاوت و متناسب با هر یک از این گروهها باشد.
2. گاهی ممکن است سطح معلومات شخص در حدی نباشد که بتواند از پاسخ دقیق استفاده کرده و بهره ببرد؛ در اینگونه موارد باید از راههای مختلف مطلب را به گونهای بیان کرد که قابل استفاده باشد: برای نمونه برخی از این راهها را بیان میکنیم:
۲-۱. گاهی میتوان از مثالهای ساده استفاده کرد. مثلاً اگر دانش آموز ابتدایی یا اوایل راهنمایی بود و پرسشهایی که در متن سؤال آمده است را مطرح کند میتوان از آنها پرسید، آیا مادر شما نسبت به شما مهربان است یا نه؟ در صورتی که جواب مثبت دهد؛ میتوان پرسید آیا شما مهربانی مادر را دیدید؟ چه رنگی بود؟ قد و قیافه مهربانی چگونه بود؟ چند متر طول داشت؟
2-2. گاهی نیز میتوان با مقداری تغییر جهت دادن در پاسخگویی توجه او را به مطالب مفیدتری سوق داد؛ مثلاً میتوان گفت خداوند آن کسی است که هر کس کار خوب انجام دهد؛ به پدر و مادرش احترام بگذارد و حرفهای آنها را گوش دهد، او را به بهشت که بهترین جای جهان است میبرد، و اگر کار بد انجام دهد، دروغ بگوید، پدر و مادر یا دیگران را اذیت کند به جهنم که بدترین جای جهان است میبرد.
۲-۳. گاهی نیز میتوان از راههای عاطفی وارد شد؛ مثلاً گفت همانگونه که شما در مشکلات به پدر و مادر یا برادر بزرگتر خود پناه میبرید و احساس آرامش میکنید؛ خداوند نیز پناه همه انسانها است که هر کس در مشکلات خود به خدا پناه میبرد و از او کمک میخواهد و از این طریق احساس آرامش میکند.
۲-۴. اگر دانش آموز در حد دبیرستان بود میتوان مسئله را اینگونه طرح کرد: ما برای آنکه بتوانیم تصور درستی از عظمت و چگونگی خداوند داشته باشیم، خوب است ابتدا یک نگاهی به جهان آفرینش بیندازیم، ببینیم آیا ذهن ما به طور دقیق میتواند عظمت و کیفیت عالم خلقت را درک کند؛ برای این منظور باید متذکر شویم خیلی از مسائلی که در اثر تکرار برای ما عادی به حساب میآیند، ولی با مقداری دقت پر از رمز و راز هستند؛ مثلاً: گردش زمین به دور خود و پدید آمدن شب و روز و به وجود آمدن منظره زیبای طلوع و غروب خورشید؛ گردش زمین به دور خورشید و پدید آمدن فصول چهار گانه؛ وجود این همه انسانها، هوا، کوه، دشت، دره، دریا، و … با همه دقت و ظرافتهایی که دارند و شما بخشی از آنها را در کتابهای زیست، فیزیک، شیمی و … خواندهاید. خلاصه اینکه وقتی عقل و هوش ما از درک عظمت مخلوق بازمانده است و انگشت حیرت در برابر آن به دهان میگیرد، چگونه میتواند به طور دقیق عظمت خالق آنرا درک کند؟ چگونه میتواند خدا را به صورت ملموس و در قالب الفاظ و مثال بیان کند. به بیان دیگر، خداوندی که خود خالق رنگها است برتر از آن است که دارای رنگ و محتاج به رنگ باشد؛ خداوندی که خالق حجم و اندازه و خالق کیفیت مادی است بالاتر از آن است که خود، دارای حجم و اندازه و کیفیت مادی باشد.
۲-۵. چنانکه از راه عاطفی نیز میتوان وارد شد؛ مثلاً پرسید آیا تاکنون برای شما حادثهای که زندگی شما یا یکی از وابستگان نزدیک شما را در خطر نابودی قرار دهد اتفاق نیافته؟ آیا تاکنون صحنهای که به گونهای مرگ را مشاهده کرده باشی و دست خود را از تمام اسباب ظاهری کوتاه ببینی رخ نداده است؟ آیا در این حالت یک قدرت بیپایان را مشاهده نمیکنی که از همه به تو آگاهتر، نزدیکتر و مهربانتر است و مطمئن هستی او با قدرت و علم بیپایان خود توانایی نجات تو از مهلکه را دارد و او همان خداوند متعال است.
۲-۶. چنانکه اگر از اصل وجود خداوند سؤال شود. در اینجا باید سعی کرد با مثالهای ساده و ملموس براهین خداشناسی را برای آنها تبیین کرد. به عنوان مثال میتوان از آنها پرسید، اگر یک صبح از خواب بیدار شوی و سراغ دفتر ریاضی خود بروی، ولی منظره غیر منتظرهای را مشاهده کنی و ببینی تمام مسائلی که دیشب با تلاش و زحمت آنها را حل کردی، همه خط خورده و با خودکار چیزهای دیگری روی آن نوشته شده است! در اینجا آیا اولین سؤال شما این نیست که چه کسی این کار را کرده است؟ و هیچ وقت نمیتوانی باور کنی خود به خود بدون دخالت انسانی این عمل صورت گرفته باشد! حال از شما میپرسم جهان هستی با عظمتی که بیان شد، آیا بدون خالقی که دارای علم و قدرت بینهایت است پدید آمدند؟ اگر عقل و هوش ما در آن مثال ساده نمیتوانست باور کند که بدون علت باشد، آیا خلقت جهان با عظمت بدون علت قابل پذیرش است. چنانکه از مثال عاطفی نیز میتوان استفاده کرد.