زیبا دیدن خواهر و خیر دیدن برادر، مکمل یکدیگرند. جلوه هاى زیبایى و نمادهاى جمال در آینه کربلا بسیار است که به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. تجلى کمال آدم
اینکه انسان تا کجا مى تواند اوج بگیرد، و خدایى گردد و فانى در او، در «میدان عمل» روشن مى شود. کربلا نشان داد که سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعید وجودى و ظرفیت کمال جویى و کمال یابى او تا کجا است. پرونده آن حماسه نشان داد «که تا چه حد است مقام آدمیت». این نکته براى جویندگان ارزش ها بسى زیبا است و معیار!
2. تجلى رضا به قضا
در مقامات و مراحل عرفانى و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» بسى دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زینب، حادثه کربلا را زیبا مى بیند، به دلیل بروز این شاخصه متعالى در عملکرد ولى خدا سیدالشهدا(ع) و یاران و دودمانش است.
به راستى که حسین بن على(ع) در میان آنان – که یکى به درد یا درمان و یکى به وصل یا هجران مى اندیشید و آن را مى پسندید – «آنچه را جانان پسندد» مى پسندید. کربلا تجلى گاه رضاى انسان به قضاى خدا بود. آن حضرت در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، چنین زمزمه مى کرد: «الهى رضى بقضائک». خواهر خویش را نیز به همین نکته توصیه کرده بود: «ارضى بقضاء الله».
این مرحله از عرفان؛ یعنى خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندى نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوى کوفه نیز در خطبه اى فرموده بود: «رضا الله رضانا اهل البیت»؛ موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328. «رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».
این مبناى جانبازى و عشق حسین(ع) است و زینب عزیز، این را زیبا مى بیند و این منطق و مرام را مى ستاید.
آن روز که جان خود فدا مى کردیم با خون به حسین اقتدا مى کردیم
چون منطق ما منطق عاشورا بودبا نفى «خود»، اثبات «خدا» مى کردیم
از نویسنده.
3. رسم الخط حق و باطل
از زیبایى هاى دیگر عاشورا، خط کشى میان حق و باطل و تبیین منطقه حضور و عمل انسان هاى «دد منش» و «فرشته خو» است.
وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آمیزد، تیرگى باطل حق را هم غبار آلود و ناپیدا و مشوّه جلوه مى دهد. در ظلمت آبادى این چنین، گمراهى اندیشه ها و انسان ها طبیعى است و «کفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى افکند! زیبایى کار امام حسین(ع) آن بود که مشعلى روشن کرد، تا راه، روشن و تیرگى ها زدوده شود و، چهره ها در آن هواى گرگ و میش «فتنه و دروغ»، نمایان و باز شناسانده شود، تا دیگر فریب و نقاب، بى اثر گردد؛ آیا این زیبا نیست؟
عاشورا یک رسم الخط بود؛ ترسیم روشن خطى که حق و باطل را جدا کرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماى مدعى باز شناساند و پیروان رحمان و جنود شیطان هر کدام در یک سو به عیان دیده شدند. حق، پى برده و صریح، به نبرد باطل آمد که عیان و بى نقاب به کربلا لشکر کشیده بود و مزورانه بر طبل «یا خیل الله ارکبى» مى کوبید. اگر هم اندک تردیدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبه هاى زینب در کوفه و شام، آن را زدود. این از زیبایى هاى بس قیمتى حادثه خونین عاشورا بود.
4. تبلور فتح ناب
از زیبایى هاى دیگر عاشورا، مفهوم تازه اى از «پیروزى» است. عده اى به غلط، پیروزى را تنها در «غلبه نظامى» مى پندارند وشکست را در مظلومیت و شهادت! عاشورا نشان داد که در اوج مظلومیت هم مى توان «فاتح» بود و با کشته شدن هم مى توان دفتر و کتاب پیروزى را نگاشت و با خون هم ترسیم «تابلوى ظفر» میسر است. پس فاتح معرکه کربلا امام حسین(ع) بود و چه فتح زیبایى!
این همان «پیروزى خون بر شمشیر» است که در سخن امام راحل(قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتى که شهادت براى او سعادت است، پیروز است … ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم»صحیفه نور، ج 13، ص 65. و این همان آموزش قرآنى «احدى الحسنیین» است که فرهنگ مبارزان الهى است.
کسى که به «تکلیف» عمل کرده باشد، در هر حال پیروز است؛ آن هم پیروزى ناب.
گر چه از داغ لاله مى سوزیم ما همان سر بلند دیروزیم
چون به تکلیف خود عمل کردیم روز فتح و شکست پیروزیم
از نویسنده.
این دیدگاه را، هم امام حسین(ع) داشت، هم امام سجاد و هم حضرت زینب. با این دید، همه آن حوادث تلخ، چون پیامدى به سود اسلام و حق داشت، جمیل و شیرین بود. وقتى ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین پرسید: «چه کسى غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه که وقت نماز فرا مى رسد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهمید که چه کسى پیروز شد!»اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب (امالى شیخ طوسى، ص 66).
آیا این، در حادثه کربلا زیبا نیست؟ پیروزى، حتى در صورت کشته شدن و شهادت!
5. حرکت در مسیر مشیت خدا
زیباترین جلوه این است که انسان، یک عمل و حادثه را در بستر «مشیة الله» و همسو با «خواست خدا» ببیند. اگر سالار شهیدان و یارانش به خون نشستند و اگر زینب و دودمان مصطفى به اسارت رفتند، این در لوح مشیت الهى رقم خورده بود و چه جمالى برتر از اینکه کار گروهى، با جدول مشیت خدا هماهنگ گردد؟!
مگر به حسین بن على(ع) از غیب، خطاب نیامده بود که خواسته خدا آن است که تو را کشته ببیند: «ان الله شاء ان یراک قتیلا»؟ و مگر مشیت خدا آن نبود که عترت پیامبر در راه نجات دین و آزادى انسان، به اسارت بروند: «ان الله شاء ان یراهن سبایا»؟ پس چه غم از آن شهادت و این اسارت؟
هر دو، هزینه اى بودند که براى بقاى دین و افشاى طاغوت، مى بایست پرداخته مى شدند؛ آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه!
براى زینب بزرگ – که پرورده دامان وحى و تربیت شده مکتب على(ع) است – این حرکت در بستر مشیت الهى، اوج ارزش ها و زیبایى ها است. وى مجموعه این برنامه را از آغاز تا انجام، زیبا مى بیند؛ چون تک تک صحنه ها را منطبق با آن «خواسته ربوبى» مى بیند. آیا با این تحلیل و نگاه، حادثه عاشورا زیبا نیست؟
6. شب قدر عاشورا
این صحنه، از درخشان ترین جلوه هاى زیبایى است. کسانى که در سر دوراهى رفتن و ماندن، «ماندن» را – که نشان «وفا» و «ایثار» است – بر مى گزینند و «زندگى بدون حسین» را ذلت و مرگ مى شمارند.
آن خطبه امام، ابراز وفادارى یاران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بیدارى اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نیایش از خیمه ها، اعلام وفادارى یاران در حضور زینب کبرى و امام حسین(ع) و…، هر کدام برگى زریّن از این «کتاب جمال» است؛ چرا زینب، عاشورا را زیبا نبیند؟
آنچه در کربلا اتفاق افتاد، به یک «بنیاد»، براى مبارزه با ستم در طول تاریخ و در همه جاى زمین تبدیل شد؛ آیا این زیبا نیست؟
لحظه لحظه هاى عاشورا، به صورت یک «مکتب» در آمد که به انسان «آزادگى»، «وفا»، «فتوت»، «ایمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبى» و «بصیرت» آموخت؛ آیا این زیبا نیست؟
خون هاى مطهرى که در آن دشت بر زمین ریخت، سیلى شد و بنیان ستم را ویران کرد؛ آیا این زیبا نیست؟
هر بساطى را که عمرى شامیان گسترده بودنیم روزى این حسین بن على برچید و رفت
فاجعه آفرینان کوفه و شام، فکر مى کردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مى سازند؛ ولى در نگاه ژرف زینب، آنان گور خویش را کندند و چهره نورانى اهل بیت روشن تر و نام شان جاودان و دین خدا زنده و کربلا یک دانشگاه شد.
زینب قهرمان و عارف، اینها را مى دانست و از وراى قرون مى دید. این بود که در مقابل سخن نیشدار و زخم زبان والى کوفه – که با طعنه خطاب به این بانوى اسیر گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدى – فرمود: «ما رایت الا جمیلا»؛ … جز زیبا چیزى ندیدم!