سوره قصص، آيه9: («وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً»).
هنگامي كه نوزادي در ميان صندوق، از طريق امواج رودخانه نيل رهسپار قصر فرعوني شد، در اولين مواجهه -كه حاكي از مشاجره و نزاع در درون كاخ است- همسر فرعون مي گويد: «اين نوزاد نور چشم من و تو است، او را نكشيد، شايد براى ما مفيد باشد، يا او را به عنوان فرزند پسر انتخاب كنيم.»
به نظر مى رسد كه فرعون از چهره نوزاد و نشانه هاى ديگر- از جمله گذاردن او در صندوق و رها كردنش در امواج نيل- دريافته بود كه اين نوزاد از بنى اسرائيل است، ناگهان كابوس قيام يك مرد بنى اسرائيلى و زوال مُلك او به دست آن مرد بر روح او سايه افكنده و خواهان اجراى قانون جنايت كارانه خود در اين مورد شده است! اطرافيان متملق و چاپلوس نيز فرعون را در اين طرز فكر تشويق كرده و گفتند دليل ندارد كه قانون درباره اين كودك اجرا نشود؟!
ظاهر امر اين است كه «آسيه»، نوزاد پسرى نداشت («نتخذه ولدا») در مقابل درباريان ايستاد و در اين كشمكش خانوادگى، شوهر را جذب نظر خود نمود و پيروز شد. اما حقيقت اين است كه همسر فرعون، كلام مزبور را به خاطر اين كه خداوند محبت حضرت موسى (ع) را در قلب وى افكنده بود بر زبان جاري ساخت. خداوند متعال در جاى ديگر اين جريان را يكى از منّت هايى دانسته كه به حضرت موسى (ع) نموده است؛ («وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي»): «و (اى موسى!) من محبّتى از جانب خويش بر تو افكندم (تا تو را دوست بدارند) و تا زير نظر من ساخته شوى (وپرورش يابى)»[1].
در اين زمينه حديثى از امام باقر (ع) نيز نقل شده است كه «هنگامى كه موسى (ع) متولد شد و مادر ديد نوزادش پسر است رنگ از صورتش پريد. قابله پرسيد: چرا اينگونه رنگت زرد شد؟! گفت: از اين مى ترسم كه سر پسرم را ببرند، ولى قابله گفت: هرگز چنين ترسى به خود راه مده «و كان موسى لا يراه احد الا احبه» موسى چنان بود كه هر كس او را مى ديد دوستش مى داشت”[2].
پي نوشت:
[1] سوره طه، آيه39. [2] نورالثقلين، ج3، ص387. به نقل تفسير نمونه، ج13، ص200.ترجمه تفسير الميزان، ج16، ص 13. تفسير نمونه، ج16،ص 29 و ج13،ص 200.