خانه » همه » مذهبی » چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (7)

چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (7)

چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (7)

چنان که یادآوری شده تقیه در هر دو شرایط مختلف ضعف و قدرت موضوعیت و مطلوبیت دارد. در این جا به طور اجمال به گوشه ای از پیایندها و تمایزشان با یکدیگر می پردازیم.

SA4910 - چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (7)
sa4910 - چگونگی بهره برداری جریان امامت از فرهنگ تقیه (7)

 

 

پیایند و تمایز تقیه در دو فاز

چنان که یادآوری شده تقیه در هر دو شرایط مختلف ضعف و قدرت موضوعیت و مطلوبیت دارد. در این جا به طور اجمال به گوشه ای از پیایندها و تمایزشان با یکدیگر می پردازیم.
ما باید چند متغیر را در شرایط ضعف و قدرت با لحاظ کردن کلیت مصلحت عالیه در نظر بگیریم. این که می گوییم کلیت، بدین لحاظ است که آن غایت و مقصد عالی که حکم به منظور دستیابی به آن وضع شده است، یک هدف کلی بدون تعین و تشخص است که در هر شرایطی تعیین ویژه ای می یابد و با آن همخوان و همگون می شود. کلیت غایی در تقیه مقصدی به عنوان حفظ و نگهداری است.
در آن جا (موقعیت ضعف) مصلحت عالیه ی بار بر تقیه حفظ فرد، جماعت و مکتب از گزند داخلی به وسیله ی اتخاذ شیوه ی تحفظ و حفظ اسرار مکتبی است.
در این جا (موقعیت قدرت و حاکمیت) مصلحت عالیه حفظ کیان مکتب و اقتدار کل یکپارچه ی امت از گزند خارجی به وسیله ی اتخاذ شیوه ی مدارا و تساهل سلوکی است.
در آن جا انسجام و اندماج گروهی با مشی و شیوه ی پنهان کاری در خویش، و همگرایی در جماعت به دست می آید و در این جا وحدت و اتحاد و در نتیجه شوکت و اقتدار امت با جلب محبت و همیاری گروه های داخلی.

دفع یک توهم

چنان که روشن شد رعایت حال سایر فرقه های مسلمان، از طریق مدارا و مشی بر اساس تساهل سلوکی، در جهت جذب و جلب محبت گروه های مذهبی از طرفی و از سوی دیگر پرهیز از دامن زدن به اختلافات واکنش مند، که سبب تحریک احساسات دینی و عقیدتی آنان می گردد، برنامه ی دوم تقیه است که در عصر حاکمیت باید لحاظ شود.
یاد کردن این مطلب شاید موجب پدید آمدن شبهه ای بشود که: با این توصیف باید با رسیدن به قدرت از ارزش های مذهبی خود دفاع نکنیم و به حاکمیت بسنده کنیم و این در حالی خواهد بود که سایر فرقه ها از تبلیغات مذهبی خود دست نشسته، به نشر و گسترش مکتب خود ادامه می دهند و مذاهب دیگر را شکار می کنند که در این میان پیروان مذهب تشیع را نیز به تور خود می اندازند.
روشن است که نتیجه ی اتخاذ چنین سیاستی، استهلاک و اضمحلال تدریجی اعتقادات مذهبی و به بایگانی تاریخ سپردن آنها خواهد بود.
در پاسخ چنین شبهه ای باید یادآوری گردد این بدان معنا نیست که در زمان حاکمیت مذهب از ارزش ها دفاع و حراست نشود و مکتب به حال خود واگذاشته شود، بلکه به عکس، در دولت کریمه ای که به وسیله ی صالحان تشکیل می شود همه ی تلاش بر عزت بخشیدن و کرامت دادن به اسلام و تحکیم مبانی مکتب در جامعه است. بنابراین در چنین موقعیتی نیز شیعه وظایف خطیر تثبیت موضوع اعتقادی خود و نشر و توسعه ی آن را دارد و حتی به دلیل نداشتن عذر بر عجز و ناتوانی، وظیفه اش سنگین تر می شود. تنها نکته ای که امر را بر بسیار کسان مشتبه می سازد این است که در این موقعیت شکل و شیوه به عنوان یک متغیر عوض می شود و بعضی ملتفت این مسأله نیستند، لذا تصور می کنند که به دست آمدن قدرت، گویی دستیابی به یک امکان برای ترکاندن عقده های تاریخی است.
با این حال باید توجه داشت که نوع استفاده ای که از موقعیت قدرت و حاکمیت می شود نباید موجب انزوا از سویی، و ایجاد جبهه های درگیری داخلی از سوی دیگر بشود، زیرا بروز این گونه مسائل سبب تضعیف و تحلیل تدریجی قدرت و بازماندن از هدف اصلی می گردد، لذا باید هوشیارانه به تبیین قائمه های مکتب همت گماشت و از بروز هر گونه تشنج و تنش داخلی جلوگیری نمود.
برای یک انسان هوشمند و آگاه به خوی روشن است که بسی فرق است بین افشای اسرار زمان مکتب و تحکیم پایه های آن، با استفاده از شیوه ی جدال احسن، مباحثه و مناظره ی استدلالی.
منظور از استمرار تکلیف تقیه در زمان قدرت این است که با حفظ مواضع عقیدتی، شیوه ای در برخوردها پیش گرفته شود که تشدید کننده ی حس لجاجت در طرف مقابل نگردد، یعنی به گونه ای نباشد که تأیید کننده ی اتهامات وارده از سوی مخالفان باشد، بلکه به عکس، پاسخ عملی باشد بر رد آن. این در صورتی است که جو و فضای برخورد کلاً علمی، سالم و دوستانه به منظور دستیابی به نظریه و قول بهتر و روش دینی اصیل تر باشد.
موضوع احتجاجات و مناظرات علمی به منظور تبیین اصول و مبانی مکتب یکی از اهداف بزرگ امامان شیعه (علیهم السلام) در زمان تقیه و غیر آن بوده است: احتجاج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان و یهود و نصاری؛ احتجاج امام علی (علیه السلام) با یهود و نصاری در دوره ی راشدین و در عهد خلافت خویش، امام رضا (علیه السلام) در زمان ولایت عهدی خویش و نیز امام جواد (علیه السلام) گویای وضع غیرتقیه است و احتجاج های سایر امامان (علیه السلام) گویای وضع تقیه و این همه نشان می دهند که این شیوه ی دفاع از مکتب و تبیین اصول و مبانی آن در همه ی حالت و موقعیت ها هدف بزرگ مکتب تشیع است (ر.ک. طبرسی، 1413ه، ج2-1).
شیعه به گواهی تاریخ، سودی که از ابزار پیش برنده ی مناظره ی علمی برده، از هیچ ابزاری نبرده است. یک مناظره ی علامه حلی (قدس سره) با عالمان سنی در عهد سلطان محمد خدابنده (الجایتو) سبب رواج مذهب شیعه در ایران گردید (ر.ک. خوانساری، بی تا، 279/2) (1). یک مناظره ی علمی اگر بر اساس تفاهم و جو سالم اخلاقی، آزاد و به گونه ی تضارب اندیشه ها به منظور کسب آگاهی، مستند به مبانی اطلاعات علمی طرف مقابل باشد (چنان که در مناظره های شب های پیشاور واقع شد)، طبعاً کارایی آن از خروارها سلاح آتشین و اتمی بیشتر و نافذتر است، زیرا دل ها را به تسخیر خود درمی آورد و حریف میدان بحث را رام می کند و برکرسی حاکمیت اعتقادی می نشیند.
اشاراتی از این دست برای اثبات این مطلب است که تداوم تقیه در عهد حاکمیت ربطی به کنار نهادن وظیفه ی تبیین مکتب ندارد، به شرط آن که ساز و کار و شیوه ی خاص هر کدام به درستی به کار گرفته شود.

نسبت میان تقیه و مفاهیم اخلاقی

در ارتباط با آراء مخالف برخی (همچون تندروهای اهل سنت)، اگر چه نوشتار مستقلی در این ویژه نامه به نقد و بررسی و پاسخگویی پرداخته، و از کلیت موضوع دفاع گردیده است و لذا جای بسط سخن نیست. با این حال چون در آن نوشتار چندان به جزئیات مسأله پرداخته نشده است، در این جا لازم دانسته شد به مهم ترین اتهام یاد شده نگاهی از روی تأمل افکندن شود.
مفاهیم به کار رفته در این مجموعه، اعم از مستقل و غیر آن، عبارتند از: عافیت خواهی، تساهل و تسامح، مدارا، نفاق و دروغ.

تمایز تقیه با وظیفه گریزی و عافیت خواهی

در آثار برخی از نویسندگان عرب معاصر انتقادهایی در ارتباط با موضوع تقیه متوجه شیعه شده است، همچون مطلبی که محب الدین خطیب در الخطوط العریضه آورده و تقیه را مانع نزدیکی فرق اسلامی دانسته است، و یا اتهام نفاق و نهان کاری که محمد ابوزهو در کتاب الحدیث و المحدثون به شیعه نسبت داده است، و یا سخن دکتر صابر طعیمه در کتاب شیعه معتقداً و مذهباً، که شیعه را به بی مبالاتی نسبت به دروغ و ارتکاب هرگونه حرامی متهم ساخته و گفته است که آنان در ضرورت و غیر ضرورت به آن توسل می جویند (ر.ک.معارف، 1374، 269) (2).
واقعیت این است که این افراد و دیگرانی که نظیر چنین اشکال هایی را بر شیعه وارد می کنند، نه مطالعه ای در تاریخ صدر اسلام و شدت اختناق و فشار سیاسی بر شیعه دارند، که چگونه به صرف سوء ظن دستگیر و اعدام می شده اند (ر.ک. ابن ابی الحدید، 1404ه، 46/11- 44)، و نه از معنای تقیه و تمایز آن با موارد متشابه و غلط انداز آگاهی دارد.
برخی نیز (همچون زیدی مسلکان) ممکن است به علت افراط در عقیده، توسل به تقیه را وظیفه گریزی بنامند و شیعه امامیه را متهم به فرار از مسؤولیت جهاد و مبارزه نمایند.
عنوان وظیفه گریزی، در دو چهره نمودار می شود: نخست در جایی که موقعیت واقعی تقیه است و به حکم شریعت باید موضع تقیه ای داشت، دیگر در جایی در چارچوب الزام نسبت به تقیه نیست و باید قیام به وظیفه نمود. طبیعی است که مورد نخست را نمی توان وظیفه گریزی نامید، زیرا چنان که در روایت کلینی (کلینی، 1365، 221/2) از امام صادق (علیه السلام) دیدیم، توجه نکردن به تقیه در جای خودش برابر با بی ایمانی و بی دینی است. مورد دوم از نظر مکتبی هرگونه توجیه گری نسبت به رخصت و جواز آن مردود است.
در واقع مسأله ی عافیت خواهی شکل کاذبی از تقیه است. مصداق واقعی آن جایی است که شخصی در موقعیت متشابه تقیه قرار بگیرد که وظیفه ای غیر از به کار گرفتن روش تقیه ای دارد، و برای فرار از مسؤولیت قیام و برخورد با فساد یا ظلم و امثال آن بخواهد عافیت خواهی خود را توجیه شرعی نموده، به آن نام تقیه بدهد.
وظیفه گریزی، ناشی از خوی راحت طلبی نشأت گرفته از رفاه زدگی و شخصیت منفعل فرد است و نشان دهنده ی ضعف ایمانی وی نسبت به آن چه ادعا می کند.
با التفات به این توصیف ها در مورد سه عنوان یاد شده روشن می شود که یک مسلمان شیعه ی آگاه و سخت معتقد به اصول مکتب هرگز نه عافیت طلب است و نه وظیفه گریز؛ زیرا او برای حفظ خود و مکتب ناگریز و ناچار است، با رخصتی که از سوی شارع مقدس دارد، به روش ها و شیوه های رهایی متناسب متوسل شود و این منطبق با قانون فطرت است که هر موجود زنده ای آن را در برخورد با عامل تهدید بقا به کار می برد.
شیعه ی آگاه معتقد وظیفه گریز نیست، زیرا به فرموده ی امام باقر (علیه السلام) توجه دارد که «تقیه تا جایی است که خون حفظ شود، اما اگر قتل در هر حال واقع خواهد شد تقیه موضوعیت ندارد» (کلینی، 1365، 220/2) (3)؛ چنان که در رابطه با میثم تمار و سعید بن جبیر و حجر بن عدی و یاران وی (قدس سره) واقع شد. همچنین اگر مسأله در آن حدی نیست که نیازی به چنگ زدن به حیله و شیوه ی فرار از خطر باشد، با این که تشخیص می دهد مقاومت و پایداری او باعث تشجیع دیگران و الحاق شان به وی می شود، این جا وظیفه ی او استقامت ورزیدن بر عقیده و عمل است.

تمایز تقیه با تسامح و مدارا
تقیه چنان که از معنا واژگانی آن نیز پیداست، در موقعیت ترس از دشمن یا کسی است که دارای سلطه و مخالف عقیده ی شخص است، لیکن تسامح و مدارا به دور از چنان موقعیتی و برای ایجاد وفاق و جلب دوستی طرف مقابل است. در واقع، مدارا که با نوعی تسامح همراه است، شگردی در مدیریت و رفتار جمعی است که از موقعیت اشراف و سلطه نیز برخوردار است. با این حال، گاهی نیز چنین تسامحی دارای درون مایه ی تقیه می باشد و آن در جایی است که در عین دارا بودن سلطه و موقعیت برتر به نوعی ترس از دشمن مشترک یا زوال و انحلال مکتب جامع وجود داشته باشد و برای جلب همکاری و همیاری سایر فرقه های اهل خلاف ناگزیر از ایجاد وحدت و همدلی بوده باشیم. با این رویکرد یکی از شکل های تقیه نوع مداراتی آن است که در جای خود از آن بحث شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1) برای اطلاع از چگونگی این روش پسندیده رجوع کنید به: پژوهنده، محمد حسین، 1383، 39-21.
2) اولی به نقل از: لطف الله صافی، «مع الخطیب فی خطوطه العریضه»، تهران، مکتبه الصدر، ص 29؛ دومی به نقل از: محمد ابوزهو، «الحدیث و المحدثون»، بیروت، دارالکتاب العربی، ص 90؛ سومی به نقل از: صابر طعیمه، «الشیعة معتقداً و مذهباً» بیروت، مکتب الثقافی، ص 86.
3) «محمد بن مسلم عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: انما جعلت التقیه لیحقن بها الدم فاذا بلغ الدم فلیس تقیة».

منبع: نشریه امامت شناسی 88-87.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد