خانه » همه » مذهبی » چگونگی نفخ روح

چگونگی نفخ روح

چنین سخنی کاملا بی معناست و بیشتر به معنای به سخره گرفتن آیات قرآن و اهانت به آفریدگار عالم هستی است. خدایی که عالم و هر آنچه در آن هست را بی هیچ سابقه ای خلق کرد چه نیازی دارد که برای تحقق فرمانش فرشتگان که مخلوقاتش هستند چنگ بنوازند تا روح سر شوق آمده به درون بدن برود. . به هر حال ، ما نمی دانیم واقعا چه چیزی در این مورد گفته شده و چه شنیده شده اما عقل انسانی صریحا چنین سخنی را رد کرده و گوینده اش را انسانی احمق و نادان می خواند.

چیستی روح
روح موجودی مجرد و غیر مادی است اما نه کاملا بلکه او در مقام عمل نیازمند بدن و کالبدی است که به او شکل دهد. روح در هر عالمی ظاهر شود با جسمی متناسب با آن عالم همراه است ، مثلا وقتی که به عالم مادیات پا می گذارد بدنی مادی به خود می گیرد و چون در عالم خواب باشد با جسمی همرنگ آنجا ظاهر می گردد و ….در واقع ، روح مسئولیت تدبیر بدن را به عهد دارد و همچون ناخدای کشتی آن را هدایت می کند.
در دو آیه قرآن به موضوع آفرنش انسان و ایجاد روح در بدن مادی او اشاره شده است : یکی در سوره حجر آیه 29 و دیگری در سوره ص آیه 72 ؛ بدین عبارت که : فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ : پس چون او را [کاملا] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم سجده کنان براى او [به خاک] بیفتید.

معناى سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی و توضیحى در مورد رابطه بین روح و بدن

تسویة به معناى این است که چیزى را به گونه اى معتدل و مستقیم کنى که خود قائم به امر خود باشد، به طورى که هر جزء آن در جایى و به نحوى باشد که باید باشد. و تسویه انسان نیز این است که هر عضو آن در جایى قرار گیرد که باید قرار بگیرد، و در غیر آنجا غلط است، و به حالى و وصفى هم قرار بگیرد که غیر آن سزاوار نیست.
و بعید نیست از جمله إِنِّی خالِقٌ (حجر / 28- ص/71 ) و جمله فَإِذا سَوَّیْتُهُ استفاده شود که خلقت بدن انسان اولى به تدریج و در طول زمانى صورت گرفته، ابتداء، خلق بوده که عبارتست از جمع آورى اجزاء و سپس تسویه بوده که عبارتست از تنظیم اجزاء و نهادن هر جزیى در جاى مناسب ، و به حال و وضع مناسب خود، آن گاه نفخ روح بوده. و اگر در جاى دیگر فرموده خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (خلق کرد او را از خاک سپس به او گفت موجود شو، پس موجود شد. آل عمران، آیه 59) با این استفاده ما منافات ندارد، براى اینکه جمله ثُمَّ قالَ لَهُ … ناظر به ایجاد روح، یعنى نفس انسانیت است نه راجع به بدن ، هم چنان که در جاى دیگر بعد از آنکه خلقت تدریجى را بیان مى کند در باره خلقت روح چنین تعبیر مى نماید: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ (آن گاه او راى خلقى دیگر کردیم. سوره مؤمنون، آیه 14).
و در جمله وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی نفخ به معناى دمیدن هوا در داخل جسمى است بوسیله دهان یا وسیله اى دیگر- این معناى لغوى نفخ است، ولى آن را بطور کنایه در تاثیر گذاشتن در چیزى و یا القاء امر غیر محسوسى در آن چیز استعمال مى کنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در آدمى است. البته اینکه مى گوییم در آدمى، معنایش این نیست که روح مانند باد که در جسم باد کرده داخل است در بدن آدمى داخل باشد، بلکه معنایش ارتباط دادن و بر قرار کردن رابطه میان بدن و روح است، هم چنان که در آیه ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ، خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ (پس او راى نطفه اى در جاى امنى قرار دادیم، پس از آن، نطفه راى علقه کردیم، آن گاه علقه را مضغه و مضغه راى استخوانها نمودیم و سپس آن استخوانها راى با گوشت پوشاندیم، و در آخر او را خلقى دیگر کردیم. سوره مؤمنون، آیه 13 و 14) و آیه قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ (بگو ملک الموتى که موکل شما است جان شما راى مى گیرد. سوره الم سجده، آیه 11) به این معنا اشاره شد.(ترجمه المیزان / ج2 / ص 227)
چون در آیه اول همانطور که ملاحظه مى کنید، مى فرماید: روح انسانى همان بدنى است که خلقت دیگر به خود گرفته، بدون اینکه چیزى بر آن اضافه شده باشد. و در آیه دوم مى فرماید: روح در هنگام مرگ از بدن گرفته مى شود در حالى که بدن به حال خود باقى است، و چیزى از آن کم نمى گردد.
پس روح، امر وجودى است که فى نفسه یک نوع اتحاد با بدن دارد و آن این است که متعلق به بدن است، و در عین حال یک نوع استقلال هم از بدن دارد به طورى که هر وقت تعلقش از بدن قطع شد از او جدا مى شود.

در آیه مورد بحث اگر روح را به خود نسبت داده و اضافه کرده به منظور تشریف و احترام بوده، و از باب اضافه لامى است که اختصاص و ملکیت را مى رساند. و جمله فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ به این معنا است که سجده کنید، و بعید نیست معنایش این باشد که براى سجده او به رو به زمین بیفتید، که اگر این باشد تاکید در خضوع ملائکه را براى این مخلوق تازه مى رساند، و بعضى از مفسرین (تفسیر ابو الفتوح رازى، ج 7، ص 59) همین معنا را گرفته اند.
و معناى آیه این مى شود: وقتى من ترکیب آن را تعدیل نموده و صنع بدنش را تمام کردم، و سپس روح بزرگ منسوب به خود را که من میان آن و بدن او ارتباط برقرار کرده ایجاد نمودم، شما براى سجده بر او به زمین بیفتید. (ترجمه المیزان، ج 12، ص: 228)
به عارت دیگر ، مقصود از آیه ( ( ونفخت فیه من روحی … ) ) این نیست که خداوند جزیی از روح خود را در انسان دمیده باشد. روح خداوند و هستی او بسیط است و دارای اجزایی نیست که قابل دمیدن باشند، بلکه اضافه روح به ( ( یای ) ) متکلم وحده ( نفخت ) اضافه تشریفی است ؛یعنی ، برای احترام و شرف بخشیدن به آدمی ، خداوند روح او را منسوب به خود می کند؛ همان گونه که پدر به فرزند خود می گوید : پسرم وجود من است ، از من است ، هستی من است و …یعنی چه ؟ در واقع معنای آیه چنین است : هنگامی که از روحی که مخلوق من است در او دمیدم ، بر او سجده کنید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد