اهمّ مباني تفسير قرآن از منظر مفسران شيعه (1)
اهمّ مباني تفسير قرآن از منظر مفسران شيعه (1)
چكيده
مباني تفسير قرآن يكي از مهم ترين مباحث در حوزه ي علوم قرآني به شمار مي آيد و پيوسته مورد توجه و اهتمام قرآنپژوهان و علاقمندان به قرآن كريم به ويژه مفسران بزرگ شيعه بوده است.مقاله حاضر با هدف بررسي اهمّ مباني و پيش فرض هاي مفسران قرآن در تفسير، تدوين شده است.در اين پژوهش، سعي شده است كامل ترين و اهم مباني از منظر مفسران شيعه برگزيده شود و مورد تحليل قرار گيرد.انواع مباني از منظر مفسران شيعه عبارتند از:
قدسي بودن قرآن، نص و قرائت واحد قرآن، امكان و جواز تفسير، حجيت ظهور قرآن، انسجام و پيوستگي آيات، وجامعيت قرآن كه در اين مقاله به اهم آنها كه قدسي بودن قرآن، امكان و جواز تفسير، ساختار چند معنايي قرآن، زبان قرآن و انسجام و پيوستگي آيات مي باشند، پرداخته مي شود.
كليدواژهها:قرآن، مباني تفسير، مفسران شيعه، قدسي بودن قرآن، امكان و جواز تفسير، ساختار چند معنايي قرآن، زبان قرآن.
مقدمه
قرآن كتاب هدايت بشر، راهنماي سلوك انسانيت، مربي نفوس، شفاي امراض قلبي و نور بخش سيرالي الله است(امام خميني، 1372، ص184). قرآن كتابي جهانشمول و جامع همه قوانين، نيازها، موضوعات و همه مصالح و مراحل حركت انسان به سوي كمال و روشنگر هر چيز و هر امري است: “نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شيءٍ”(نحل:89):ما بر تو قرآن را فروفرستاديم، در حاليكه روشنگر همه چيز است.
بهرهمندي از قرآن و درياي معارف آن، مبتني بر فهم و تفسير آن است كه خود دانشي مستقل در كنار ديگر علوم است.دانش تفسير داراي مباني، قواعد، روش ها و گرايش هاي متعدد و گوناگون است.
آغاز دوره تفسير قرآن را مي توان همزمان با نزول نخستين آيات آن بر حضرت رسول(ص)دانست.از مهم ترين رسالت هاي پيامبر اسلام(ص)، تفسير و تبيين آيات قرآن است.خداوند خود در قرآن مي فرمايد:”انزلنا اليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل اليهم”(نحل: 44):ما قرآن را برتو نازل كرديم تا آنچه به سوي مردم نازل شده، براي آنها روشن سازي.
شناخت صحيح ويژگي هاي قرآن و پديد آورنده آن و نيز شناخت فرايند مهم و تبيين آيات، نقشي كليدي در فهم قرآن دارد و راه يابي به تفسير كامل و دريافت معاني آيات، نيازمند شناخت مقدمات تفسير و متوقف بر اهتمام به تحليل و تثبيت مباني آن است.مفسران قبل از آغاز تفسير يا به هنگام شروع آن، به تحليل مقدمات و مباني خود مي پردازند و مبانياي همچون موارد ياد شده در “چكيده”را در تفسير خود مي پذيرند.
كسي كه پديد آورنده قرآن را حكيم و برخوردار از علم مطلق نداند، برخي از آيات به ظاهر متعارض را خطاي پديد آورنده خواهد دانست و از فرايند فهم به
دور خواهد ماند و كسي كه از هدف نزول قرآن و غايت هدايتي آن بيبهره باشد، ارتباط آيات را در نخواهد يافت و به مرادهاي ظاهري اكتفا خواهد كرد و يا كسي كه به اعجاز فصاحتي و لفظي و معنوي قرآن معتقد نباشد، از درك لطايف آيات به دور مي ماند؛ همچنان كه اگر مفسري در فرايند تفسير، به نسبيت فهم معتقد باشد و وصول به مراد خداوند را سيّال بداند، هيچ فهم ثابتي از قرآن نخواهد داشت و در رسيدن به مراد الهي دچار بحران و دگرگوني خواهد شد؛ همچنان كه آگاهي كامل از ويژگي ها و فضاي نزول آيات و بهرهمندي صحيح از منابع و علوم ابزاري، در تفسير و تحليل صحيح جايگاه و منزلت هر يك، به مفسر كمك شاياني مي كند تا به تفسير مطلوب دست پيدا كند.
انتخاب و گزينش هر مبناي تفسيري، به انتخاب روش و قواعد تفسير خاصي منتهي مي گردد؛ بدين جهت، مفسران در اغلب موارد، بر اساس ديدگاه و مباني خود، روش هاي تفسيري متفاوتي برمي گزينند و در نتيجه، تفاسيري متمايز و در مواردي ناسازگار با يكديگر فراهم مي آورند.انتخاب هر مبناي تفسيري نيز خود برخاسته از اختلاف در نگرش به دين، قرآن و پيامبر(ص)و…مي باشد؛ همان چيزي كه سبب پديدآمدن فرقههاي كلامي و مذهبي شده است. آنچه اهميت دارد، انتخاب صحيح مباني تفسيري است تا زير ساخت ها و مقدمات تفسير كامل تر شكل بگيرد و در نتيجه، هدايت بيشتر براي متدبرانه قرآن حاصل گردد؛ زيرا عدم آگاه از مباني صحيح، مفسر را دچار خطاي در تفسير مي كند.
گفتني است اغلب مفسران بزرگ شيعه، مانند شيخ طوسي در مقدمه التبيان في تفسير القرآن و يا امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي در مقدمه مجمع البيان لعلوم القرآن و يا مفسر بزرگ، علامه طباطبايي در مقدمه تفسير خودالميزان في تفسير القرآن و يا ذيل تفسير برخي از آيات، به بيان مباني و روش ها و مقدمات تفسيري خود پرداختهاند؛ گرچه در مواردي آن مباني از يكديگر تفكيك نشدهاند.
در دانش اصول فقه هم علما و بزرگان شيعه مباحث مهمي در خصوص مباني تفسير ارائه دادهاند؛ مثلاً شيخ طوسي در العده و سيد مرتضي در الذريعة و…در مباحث اصولي، مطالعات مهمي در خصوص مباني تفسير، به ويژه بخش الفاظ و قواعد اسنباط از قرآن و سنت انجام داده اند.
در بين متخصصان علوم قرآن نيز مبحث مباني تفسير، ار قديم تاكنون مطرح بوده و بزرگاني از شيعه، همچون آيات عظام خويي، حكيم، معرفت و…در كتابهاي خود به تحليل و بررسي مباني تفسير پرداختهاند.در دوره معاصر نيز به علت پرسش هاي مفصلتر در خصوص مباني تفسير و چگونگي آنها، جمعي از محققان و قرآن پژوهان به تدوين آثاري مستقل در بررسي اهم مباني تفسير و يا تك نگاري هايي درباره برخي مباني همت نمودهاند.حال، اين مقاله در صدد است مهم ترين مباني تفسير قرآن، يعني قدسي بودن قرآن، امكان و جوازتفسير، ساختار چند معنايي قرآن، زبان قرآن و انسجام و پيوستگي آيات را از منظر مفسران شيعه بيان كرده، مورد تحليل و بررسي قرار دهد.گفتني است مباني ياد شده از نظر عالمان اهل سنت نيز غالباً مورد قبول است، ولي با تحليل ديگري.
1.قدسي بودن قرآن
قدسي بودن قرآن از نظر عالمان شيعه بدين معناست كه تمامي الفاظ و محتواي آن از سوي خداوند بر پيامبر(ص)نازل شده، جبرئيل امين، واسطه نزول آن بوده است.مفسران شيعه با دلايل قطعي قرآني، روايي و عقلي معتقدند: تمامي قرآن، وحي آسماني است.خداوند در قرآن مي فرمايد:”نزل به الرّوح الامين*علي قلبك لتكون من المنذرين”(شعراء:193-194):روح الامين آن را بر قلب تو نازل كرده تا از انذاركنندگان باشي.
در آيه ياد شده، از نزول قرآن به واسطه جبرئيل امين بر قلب پيامبر(ص) سخن به ميان آمده است؛ فرشتهاي كه امين خداست و هيچ تغييري در وحي نداده و آن را بدون هيچگونه زياده و يا نقصاني بر قلب محمد(ص)فرود آورده و قرآن در قلب پيامبر تثبيت شده است (طبرسي،[بي تا]، ج7، ص320).علامه طباطبايي در اين خصوص مي گويد:”قرآن مجيد به لفظ خود، سخن خداست كه به وسيله يكي از مقربين ملائكه كه موجوداتي آسماني هستند، به سوي پيغمبر اكرم فرستاده شد (طباطبايي، 1372، ص72، ذيل عنوان”وحي قرآن”).
همو در استناد به آيه “نزل به الرّوح الامين”معتقد است:قرآن سخن خداست كه از راه تكليم به پيامبر رسيده است(همان، ص102، ذيل عنوان “كيفيت وحي”)و پيامبر(ص)آن را با تمام وجود دريافت كرده، نه از راه شنيدن تنها؛ زيرا خداوند مي فرمايد:”فاوحي الي عبده ما اوحي*ماكذب الفؤاد ما رأي*افتمارونه علي ما يري*(نجم10-12)خداوند انچه را كه وحي كردني بود ،به بنده اش وحي نمود .قلب او در انچه ديده بود ،هرگز دروغ نگفت .ايا با او در انچه ديده است ،مجادله مي كنيد؟
ايات ديگري نيز در اين خصوص دريافت وحي بر پيامبر(ص)وجود دارد؛مانند«تنزيل من ربّ العالمين*ولو تقول علينا بعض الاقاويل*لا خذنا منه باليمين *فما منكم من احد عنه حاجزين»”(حاقه:43-47):[قرآن]فروفرستاده از جانب پروردگار جهانيان است و اگر پيامبر(ص)بر ما برخي سخنان را مي بست، دست راستش را مي گرفتيم، سپس شاهرگش را مي بريديم، آنگاه هيچ يك از شما نمي توانست مرا از اين كار بازدارد.
قرآن براي اثبات قدسي بودن خود، مخاطبان خويش را به تحدّي و همانند آوري دعوت كرده است(ر.ك به آيات تحدي:هود:13/يونس:38/بقره:
23-24 واسراء:88):”ام يقولون تقوّله بل لايومنون*فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين”(طور:33-34):يا مي گويند خود آن را فرابافته است، نه، بلكه ايمان ندارند؛ پس اگر راست مي گويند، گفتاري مانند آن را بياورند.
اثبات قدسي بودن قرآن نزد مفسران شيعه بسيار مهم بوده و هست؛ زيرا آنها در مقام تبيين و تفسير كلام الهي هستند و مي خواهند از متن قرآن، مراد و مقصود متكلم وحي، يعني خداوند را دريابند و آن را منبع معارف و شناخت دين اسلام قرار دهند.بر مبناي همين اعتقاد است كه مفسران شيعه در فهم قرآن تلاش فراوان مي كنند تا مقاصد و اهداف آن را دريابند و بر اساس آن، بايدها و نبايدهاي زندگي اسلامي را تعيين نمايند(مودب، 1386، ص50-51). براي تبيين “قدسي بودن قرآن”بررسي الهي بودن آن نيز ضروري مي نمايد:
1-1- الهي بودن قرآن
قرآن، وحي الهي است كه براي بشر فرستاده شده و خداوند متعال الفاظ و عبارات آن را نازل كرده است.خداوند مي فرمايد:”وانّه لتنزيل ربّ العالمين*نزل به الرّوح الامين*علي قلبك لتكون من المنذري*بلسان عربّي مبين”(شعرا 192-195)؛ و به راستي اين[قرآن]وحي پروردگار جهانيان است كه روح الامين آن را بر قلب تو نازل كرده است تا از[جمله] هشداردهندگان باشي؛ به زبان عربي روشن.
همچنان كه خداوند در خصوص جمع و حفظ كلمات الهي مي فرمايد اين امر بر عهده ي ماست:”لاتحرّك به لسانك بتعجل به*انّ علينا جمعه و قرآنه”(قيامت: 16-17)؛
زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن(قرآن)حركت مده؛ چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست.
همچنين در اين باره از پيامبر(ص)روايت شده است:برتري كلام خدا بر ديگر كلام ها، همچون برتري خود خدا بر مخلوقاتش مي باشد:”فضل القرآن علي سائر الكلام كفضل الله علي خلفه”(مجلسي، 1403، ج89، ص19).
در سخنان ديگر معصومان (ع)نيز بر اين برتري تاكيده شده است.امام سجاد (ع)قرآن را نورالهي مي داند كه بر همه كتاب هاي ديگر همينه و فضيلت دارد:”انزلته نوراً و جعلته مهيمناً علي كلّ كتاب النزلته و فضّلته علي كلّ حديث”(1384، دعاي 42، ص206):قرآن را نازل كردهاي، در حالي كه نور است و آن را بر همه ي كتاب هايي كه نازل كردهاي هيمنه دادهاي، و نسبت به هر سخني آن را برتر ساختهاي.
امام صادق(ع)نيز در پاسخ به سوالي درباره ي جايگاه و منزلت قرآن، قرآن را كلام خدا و وحي الهي مي داند كه هيچ گونه باطل و سستي در آن راه ندارد. ايشان مي فرمايند:”هوكلام الله و قول الله و وحي الله و تنزيله وهو الكتاب العزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه”(مجلسي، 1403ق، ج89، ص117و صدوق، 1380ق، ص326).
در حديثي از حضرت زهرا(س)نيز قرآن مجيد اين گونه توصيف شده است:
“كتاب الله النّاطق و القرآن الصّادق و النّور السّاطع و الضّياء اللّامع، بيّنه بصائره، منكشفة سرائره، متجلّية ظواهره”(اربلي، [بي تا]، ج1، ص483):قرآن كتاب گوياي خدا، قرآني صادق، نوري بلند، شعاعي بخش، دلايلي واضح، لطايف و اسراري آشكار و ظواهري روشن است.
از اين رو، عالمان شيعه در الهي بودن نصّ قرآن ترديد ندارند و الفاظ و عبارات آن را از جانب خداوند متعال مي دانند كه براي هدايت بشر فرستاده شده است و آنها در ذيل آيات آغازين سوره نجم:”وما ينطق عن الهوي*ان هو الا وحي يوحي”(نجم: 3-4: او از سر هوي وهوس سخن نمي گويد، آن قرآن جزو وحياي نيست كه بر او وحي مي شود)، به مطالبي در اين زمينه اشاره كردهاند.
شيخ طوسي از نخستين و بزرگ ترين مفسران شيعه ذيل آيه ي شريفه ياد شده مي فرمايد:”آنچه پيامير(ص)به عنوان قرآن مي فرمايد، وحي الهي است و او از پيش خود سخن نگفته است”(طوسي،[بي تا]، ج9، ص 421،ذيل آيه3نجم).
شيخ الاسلام طبرسي نيز مي فرمايد:”پيامبر(ص)هرچه از قرآن مي گويد، وحي الهي است كه به واسطه ي جبرئيل امين بيان مي فرمايد”(طبري، [بي تا]، ج9، ص261).
علامه طباطبايي هم ذيل آيه ي ياد شده مي فرمايد:”به قرينه مقام در آيه كه خطاب آيه به مشركين است و آنها در صدد تكذيب پيامبر(ص)و قرآن بودند، خداوند در آيه شريفه، بيان مي دارد كه قرآن وحي الهي است كه از سوي خداوند بر پيامبر(ص)نازل شده”(طباطبايي، 1393ق، ج19، ص27).
آيت الله معرفت هم در بحث نزول جبرئيل بر پيامبر اسلام (ص)و چگونگي آن مي فرمايند:”خداوند با واسطه ملك خود، وحي الهي را بر پيامبر(ص) نازل مي كرد و آن حضرت مطالب وحي شده را با قلب خود دريافت مي نمود و گاهي او را مي ديد و به او نزديك مي شد و ميزان اين نزديكي با عبارت قاب قوسين او ادني بيان شده است”(معرفت، 1412ق، ج1، ص61).
بنابراين، وحي الهي از نظر عالمان شيعه به صورت كامل و با الفاظ و عبارات الهي در اختيار پيامبر(ص)قرار مي گرفت و آن حضرت به هنگام دريافت وحي، همچون ديگر اوقات ،از عصمت برخوردار بوده، با سلامت كامل و به دور از هرگونه دخالت شيطان، آن را تلقلي مي نموده است.
**استاد دانشگاه قم/دانشجوي دكتري علوم قرآن وحديث دانشگاه قم
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28
/ن