خانه » همه » مذهبی » چیستی فکر سلفی و چگونگی مناسبات غرب با این گروه‌ها

چیستی فکر سلفی و چگونگی مناسبات غرب با این گروه‌ها

چیستی فکر سلفی و چگونگی مناسبات غرب با این گروه‌ها

گروه‌ها و فرقه‌های مختلف از دیرباز همواره در درون جامعه اسلامی خود را منتسب به اسلام کرده‌اند و قرائت‌های مختلفی از اسلام داشته‌اند. با نگاه پارادایمی اندیشه سیاسی مسلمانان را در سطح کلان می‌توان به سه جریان سنت‌گرایی دینی،

Salafi - چیستی فکر سلفی و چگونگی مناسبات غرب با این گروه‌ها
Salafi - چیستی فکر سلفی و چگونگی مناسبات غرب با این گروه‌ها

 

نویسندگان: محمد ستوده (1)
حسن علی‌یاری (2)

 

چکیده

گروه‌ها و فرقه‌های مختلف از دیرباز همواره در درون جامعه اسلامی خود را منتسب به اسلام کرده‌اند و قرائت‌های مختلفی از اسلام داشته‌اند. با نگاه پارادایمی اندیشه سیاسی مسلمانان را در سطح کلان می‌توان به سه جریان سنت‌گرایی دینی، نوگرایی دینی و تجددگرایی دینی، تقسیم کرد. فکر سلفی تکفیری جزء جریان موسوم به سنت‌گرایی دینی قابل طرح و بررسی است. نگارنده در پی پاسخ به این پرسش است که ماهیت گروه‌های سلفی چیست؟ و کشورهای غربی (به خصوص آمریکا) چه اهدافی را در شکل‌گیری، رشد و تداوم این گروه‌ها دنبال می‌کنند و در این میان چه نقشی دارند. برای پاسخ به این پرسش ابتدا به بررسی اندیشه سلفی می‌پردازیم و مؤلفه‌های فکر سلفی را در چارچوب سنت‌گرایی دینی می‌کاویم؛ سپس با محور قرار دادن نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون به چگونگی نقش غرب در شکل‌گیری، رشد و تداوم این گروه‌ها می‌پردازیم. فرضیه مورد نظر این است که، با توجه به نظریه هانتینگتون، غرب همواره از شکل‌گیری قدرت تمدنی جهان اسلام واهمه داشته است. بدین منظور برای پیشگیری از تبدیل شدن جهان اسلام به یک قدرت جهانی، می‌کوشد با اسلام‌هراسی و معرفی اسلام آمریکایی، کشورهای اسلامی را در دوراهی انتخاب سلفی‌ها یا پایگاه‌های آمریکایی قرار دهد. لذا تا حد امکان می‌کوشد ضمن مخالفت ظاهری با گروه‌های تکفیری، چهره‌ای نامعقول از اسلام به جهانیان معرفی کند. بنابراین، غرب اگرچه ممکن است در اصل شکل‌گیری گروه‌های سلفی نقش کمی ایفا کند اما با پشتیبانی و حمایت همه جانبه از گروه‌های سلفی برای تغییر فرآیند اسلام‌گرایی و تأمین منافع استراتژیک غرب می‌کوشد؛ چراکه این مسئله زمینه حضور بلندمدت خود و سرکوب جریان‌های منتسب به مقاومت را برای جلوگیری از شکل‌گیری تمدن واقعی اسلام فراهم می‌کند.

طرح نظریه رئالیستی-تمدنی هانتینگتون

هانتینگتون در مقاله‌ای با عنوان «برخورد تمدن‌ها» به دنبال تحلیل رابطه تمدنی غرب و سایر تمدن‌ها است. وی در واقع دشمنی مفروض تمدن اسلام و غرب را بهانه‌ای برای ارائه نظریه خود قرار می‌دهد. «بنابراین «برخورد تمدن‌ها» بیشتر یک دستورالعمل استراتژیک است تا یک نظریه محض، هانتینگتون در کالبدشکافی موانع موجود در مسیر «رهبری جهانی آمریکا»، به طور ظریفی، آشتی‌ناپذیری جهان اسلام و غرب را یک اصل مسلم و بدیهی در روابط «اسلام» و «غرب» فرض کرده، می‌کوشد سیاست‌های توسعه‌طلبانه دولت‌های غربی را از فرهنگ غربی متمایز کند، ولی در عین حال رفتار کشورهای مختلف اسلامی را عین تمدن اسلامی قلمداد کند». (3)
بر اساس نظریه هانتینگتون، بازیگران واقعی صحنه بین‌المللی، دیگر دولت‌ها نیستند؛ بلکه تمدن‌هایی هستند که بر اساس امپراتوری‌های مذهبی ادوار گذشته بنا شده‌اند. در دوران جنگ سرد، در تجزیه و تحلیل‌های واقع‌بینانه امور بین‌المللی، این وابستگی‌های مذهبی عمیق و ریشه‌دار به کلی نادیده گرفته شده‌اند. (4) نکته‌ای که هانتینگتون یادآور شده این است که با از هم پاشیدن اتحاد جماهیر شوروی، دیگر ایدئولوژی نمی‌تواند تعیین‌کننده نظام بین‌المللی باشد. هانتینگتون مهم‌ترین مسئله بعد از فروپاشی شوروی را فرهنگ و هویت فرهنگی می‌داند که در سطح گسترده همان هویت‌های تمدنی است. او با همین مبنا خودشناسی را در دشمن‌شناسی می‌داند و علاوه بر تقسیم جهان به یک غرب و چند غیرغرب، هویت فرهنگی را الگوی همبستگی، واگرایی و جنگ در جهان پس از جنگ سرد معرفی می‌کند. (5) از نظر هانتینگتون، علت تمام خشونت‌های دوران جنگ سرد در جهان، ظهور تضادهای مربوط به تمدن‌های دیرینه است. بنابراین، سیاست‌مداران آمریکا نباید از خشونت‌های شدید در چچن و یوگسلاوی تعجب می‌کردند؛ چرا که این جنگ نبرد مرگ و زندگی بین دو تمدن مسیحیت ارتدوکس و اسلام بوده است. وی با تقسیم تمدن‌های زنده جهان به هفت یا هشت تمدن بزرگ معتقد است برخورد تمدن‌ها، آخرین مرحله تکامل درگیری‌ها در عصر جدید خواهد بود. از نظر وی، روابط خصومت بار تمدن اسلام و غرب در حال افزایش است. این مسئله در نهایت موجب می‌شود تمدن‌های اسلام و کنفوسیوس در کنار هم، در مقابل تمدن غرب قرار گیرند.
پیش‌بینی‌های هانتینگتون روی سه نظریه پایه‌گذاری شده است؛ نظریه اول این است که بین اسلام و غرب نوعی کشمکش پنهانی و مخفی همیشگی وجود دارد که ناشی از تفاوت بین ارزش‌هاست. غرب فردگرایی، مساوات و آزادی مطلق را تبلیغ می‌کند که این‌ها با ارزش‌های اسلامی قابل انطباق نیستند. نظریه دوم این است که بین دنیای عرب و دنیای غرب، نوعی موقعیت اصلاح‌ناپذیر وجود دارد؛ یعنی اختلاف منابع باعث می‌شود که دنیای عرب سیاست ضدغربی را در پیش بگیرد. نظریه سوم این است که محور جدیدی به نام محور اسلام و محور کنفوسیوس وجود دارد که همان محوری است که باید اسلام و غرب را در نقطه مقابل یکدیگر قرار دهد. (6) غالب غربی‌ها با فراز و نشیب‌هایی اصل موضوع را قبول دارند. در این باره در میان نخبگان رسانه‌ای می‌توان به مقاله تونی بلنکلی با عنوان «اسلام‌گرایی؛ تهدیدی همانند نازی‌ها» اشاره کرد. وی در آنجا می‌نویسد: «ما نمی‌توانیم شاهد از دست رفتن اروپا باشیم. ما نمی‌توانیم ببینیم اروپا به سکوی پرتاب موشک از سوی اسلامگرایان جهادی تبدیل شده است». (7) در میان نخبگان ابزاری و دبیرکل سابق ناتو، پیش از حادثه یازده سپتامبر، در این خصوص اشاره کرد، که بنیادگرایی اسلامی را تهدیدی همچون کمونیسم برای غرب می‌دانند. (8)
هانتینگتون در واقع تبلیغ ارزش‌های غرب را به عنوان ارزش‌های جهانی، موجب ایجاد واکنش‌هایی از نوع بنیادگرایی اسلامی می‌داند که بسیاری از جوامع اسلامی را فرا گرفته است. از نگاه وی، قدرت غرب آهنگ تمدنی قبل خود را از دست داده و نتوانسته است در درون خود تولید یک دین جهانی کند. وی می‌گوید قدرت غربی‌ها روز به روز در حال افول است. در عوض کشورهای کنفوسیوسی و اسلامی می‌کوشند قدرت اقتصادی و نظامی خود را افزایش دهند. بنابراین، خطر تمدن اسلام از سایر تمدن‌ها بیشتر است؛ چراکه اسلام تنها تمدنی است که توانسته بقای غرب را با تهدید مواجه کند و حداقل دو بار در این کار نیز موفق بوده است. از نظر وی، مشکل اصلی غرب بنیادگرایی اسلامی نیست، بلکه خود اسلام است. بنابراین، پیشنهاد می‌کند برای پیش‌گیری از شکست تمدن غربی، سیاست‌مداران غرب باید از گروه‌هایی که در درون دیگر تمدن‌ها به ارزش‌ها و منافع غرب گرایش دارند، حمایت کنند. همچنین غرب باید دامنه قدرت و نفوذ نظامی کشورهای اسلامی و کنفوسیوسی را محدود کند و از اختلافات و درگیری‌های موجود بین آن‌ها بهره‌برداری کند. با رهیافتی که هانتینگتون طرح کرده مشخص می‌شود که هم نخبگان فکری و سیاسی جهان غرب، و هم او نگران رشد اسلام و اسلام‌گرایی واقعی در جهان هستند و آن را تهدیدی جدی برای خود می‌دانند. لذا به دنبال استفاده از هر شیوه‌ای هستند تا از سقوط تمدن غرب جلوگیری کنند. در این پژوهش نگارنده بر آن است تا با مد نظر قرار دادن این نظریه، بتواند نحوه تعامل غربی‌ها را با این گروه‌ها بررسی کند.

تحلیل جایگاه و چیستی فکر سلفی در قالب «رهیافت پارادایمی»

بر اساس رهیافت پارادایمی، عمدتاً سه واکنش در جهان اسلام در برابر تجدد شکل گرفته است. این سه جریان عبارت است از: تجددگرایی دینی، سنت‌گرایی دینی و نوگرایی دینی. هر کدام از این جریان‌ها در خصوص تاریخ فکر اسلامی، نگاه به دین و نگاه به آینده دولت اسلامی دیدگاه‌های جالب توجهی دارند. در این خصوص به علت پرهیز از اطاله کلام صرفاً به شاخه سنت‌گرایی دینی که جریان سلفی تکفیری در آن زمینه قابل بررسی است پرداخته می‌شود. سنت‌گرایی اسلامی علی رغم اینکه به سنت اصالت می‌دهد و از آن طرفداری می‌کند جزء جریان‌های مدرن اندیشه مسلمانان به شمار می‌رود؛ زیرا این نوع فکر در فضای معاصر با تحولات جدید شکل گرفته است. بنابراین، ظهور گروه‌های سلفی تروریستی را، که خود را منتسب به این رهیافت می‌کنند، می‌توان نتیجه بازخوانی ناقص آن‌ها از متون دینی دانست که در جریان تجدد دچار بحران هویت شده‌اند؛ سلفی‌ها معمولاً به روش نقلی در برداشت از اسلام معتقدند. همچنین در معرفت‌شناسی، حدیث‌گرا و در زمینه هستی‌شناسی، حس‌گرا هستند. این نوع رهیافت، همواره با برداشت‌های نادرست و متحجرانه از سنت اسلامی همراه بوده، باعث برداشت‌های سوء بسیاری شده است. ذیلاً در قالب پارادایم اسلامی رویکردهای کلی این جریان را در ارتباط با سه مؤلفه فوق (نگاه به دین، نگاه به تاریخ فکر اسلامی و آینده دولت اسلامی) بررسی می‌کنیم.

ابتدا، نگاه به دین:

سنت‌گرایان در نگاه به دین رویکرد درون دینی دارند و با سه شاخص از سایر جریان‌های اسلامی متمایز می‌شوند. شاخص اول، جامعیت دین است. این گروه دین را جامع می‌دانند، اما تعریفی که از جامعیت دارند خاص است. از نظر سنت‌گرایان، جامعیت دین هم بیان‌کننده محتوای زندگی است و هم بیان‌کننده ساختار زندگی. لذا از دین باید انتظار داشت که ساختارهای دینی را نیز بیان کند. یک بار گفته می‌شود اسلام به مثابه نظام زندگی است و یک بار می‌گویند اسلام به مثابه منهج و شیوه زندگی است. نوگرایان به نظام زندگی اعتقاد دارند، ولی سنت‌گرایان از واژه «منهج» (شیوه و قالب) هم استفاده می‌کنند که بر اساس آن شکل زندگی را دین مشخص می‌کند. این دیدگاه، دیدگاه حداکثری است و بر اساس آن باید دقیقاً همان ساختاری را که در دوره سلف صالح هست اجرا کرد. پس مفهوم جامعیت دین نزد نوگرایان بسیار متفاوت است. شاخص دوم این است که دین امری است منصوص (نگاه درون متنی). یعنی ما اجازه عبور از ظواهر قرآن و سنت را نداریم. به عبارت دیگر، تفسیر دین جایز نیست. پرسش این است که اگر تفسیر جایز نیست، پس ابهام را از کجا باید پاسخ داد که به نکته سوم می‌رسیم. شاخص سوم هم ضرورت فهم دین از طرف سلف صالح است. این جریان می‌خواهد بین فهم و تفسیر تفکیک کند. لذا می‌گویند فهم دین ممکن است اما تفسیر آن جایز نیست. فهم دین فقط برای سلف صالح است که دارای قرابت زمانی با پیامبر هستند و امکان فهم دین برای آن‌ها وجود داشته است. پس همان‌طور که سلف صالح فهمیده‌اند ما نیز باید بفهمیم. لذا حوادث مستحدثه را نوعی بدعت فرض می‌کنند. بنابراین نتیجه سنت‌گرایی می‌شود سلف‌گرایی.

دوم، نگاه به تاریخ فکر اسلامی :

سلفی‌ها معتقدند با فاصله گرفتن از سرچشمه وحی، بدعت‌ها فزونی گرفته و حقیقت در محاق فرورفته است. از این رو باید به راه و روش پیامبر (صلی الله علیهو اله و سلم)، صحابه، و تابعین پاک کردار بازگشت. عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است و تنها راه نجات مسلمانان بازگشت به قوانین قرآن و سنت طبق فهم سلف صالح است. این گروه با هر گونه پیروی از شاخه‌های گوناگون دین و کیش گرایی مخالف‌اند و معتقدند هر مسلمان به راحتی می‌تواند با مراجعه مستقیم به قرآن و سنت دینش را بیاموزد. (9) از نگاه این جریان، تاریخ فکر اسلامی فاقد اعتبار است. لذا هرآنچه بعد از سلف صالح به عنوان فکر اسلامی مطرح می‌شود اسلام تاریخی است نه اسلام واقعی؛ چراکه از نظر آن‌ها بعد از سلف صالح هیچ کس دسترسی مستقیم به سرچشمه دین نداشته است. لذا فهمی که تابعین از اسلام داشته‌اند حاصل تفسیر آن‌ها از متون دینی است نه حاصل فهم آن‌ها از متون دینی. بنابراین، وقتی تاریخ فکر اسلامی اعتبار خود را از دست بدهد، تمام دانش‌های اسلامی در جهان اسلام از درجه اعتبار ساقط می‌شود؛ چراکه همه این دانش‌ها بعد از سلف صالح تولید شده است و اعتباری ندارد. در واقع این جریان سلفی واکنشی است در برابر دو عامل دوری از عصر پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) و صحابه آن و هجوم اندیشه‌های جدید و عقل‌گرایی نوین.

سوم، نگاه به آینده :

این جریان، دولت مطلوب خود را در احیای خلافت اسلامی می‌بیند. این نوع نگاه سنت‌گرایان به دولت ناشی از نوع نگاه آن‌ها به دین است. این‌ها به دنبال احیای حکومتی مشروع هستند که در دوره سلف صالح شکل گرفته است. از نگاه این‌ها، احیای خلافت اسلامی شرایطی لازم دارد که هنوز مهیا نشده است. لذا ابتدا باید امارت اسلامی را تشکیل داد تا این امارت‌ها دست به دست هم بدهند و خلافت اسلامی را شکل بدهند، که نتیجه آن می‌شود تحقق حاکمیت الاهی، لذا برای رسیدن به حاکمیت الاهی باید از طریق جهاد اقدام کرد، زیرا اولاً بالاترین فریضه جهاد است. و دوم اینکه جهاد امری تهاجمی است نه تدافعی. لذا باید منتظر تهاجم از طرف مقابل باشد. سوم شبکه‌ای شدن امر جهاد است که دیگر سلسله مراتب ندارد. در فقه شیعه و سنی، جهاد سلسله مراتبی است، اما در اینجا شبکه تکفیر است که می‌گوید هر کس کافر شد جواز قتل او وجود دارد و دیگر منتظر دریافت حکم از کسی نمی‌مانند. این شبکه در دو سطح عمل می‌کند؛ یکی در سطح داخلی که در مقابل خودش عدوالقریب را دارد و دوم در سطح خارج که در مقابل خودش عدوالبعید را دارد. از منظر این جریان، تشکیل خلافت اسلامی یک مقدمه نیاز دارد که در قالب مفهوم هجرت نمود پیدا می‌کند. در دوره پیامبر (صلی الله علیهو اله و سلم) هجرت صورت گرفته است و مقدمه جهاد است. لذا ابتدا باید هجرت صورت بگیرد تا جماعت تشکیل شود. بنابراین، تا جماعت شکل نگیرد جهاد شکل نمی‌گیرد. این مفهوم را سید قطب مطرح می‌کند. بعد از وی دو تفسیر از هجرت شده است. برخی معتقدند مراد از هجرت هجرت فیزیکی است و برخی نیز معتقدند مراد از هجرت، هجرت معنوی است. این دو تفسیر باعث شده است سازمان‌هایی مثل الهجره، التکفیر، القاعده، یا سازمان‌هایی که اخیراً در قالب گروه یا جیش و غیره طراحی شده‌اند شکل بگیرد.

جریان‌شناسی تاریخی فکر سلفی

«تکفیری» به جریانی اطلاق می‌شود که غالباً مسلمانان را به صرف آنکه با آن‌ها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می‌کنند. این حرکت باعث پیامدها و واکنش‌های عملی مهمی در جوامع اسلامی شده است. سلفیه در طول تاریخ همواره فرقه‌ای حاشیه‌ای در کنار مذاهب اصلی اهل سنت بوده است. خاستگاه آن‌ها هرچند مذهب حنبلی است، اما خود به نوعی اهل اجتهادند. این جریان ریشه در تفکر ابن تیمیه (661-728 ه.ق.) دارد. «در قرن دوازدهم هجری، محمد بن عبدالوهاب التمیمی (1115-1206 ه.ق.) که پدرش از علمای حنبلی بود، شیفته افکار ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم الجوزیه (691-751 ه.ق.) شد و تحت تأثیر افکار آن‌ها، خرده‌گیری‌های خود را نسبت به عقاید و اعمال مذهبی مسلمانان آغاز کرد». (10) ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة النبویه معتقد است خداوند متعال جهان را برای خدمت و عبادت خود خلق کرده است و اگر دین و قدرت از هم جدا باشند دولت دچار بی نظمی و هرج و مرج می‌شود. با این نوع تفکر ابن تیمیه فکر سلفی را بنیان‌گذاری می‌کند.
بعد از وی «محمد بن عبدالوهاب بر آن بود تا با متقاعد ساختن یکی از حاکمان سرزمین نجد یا حجاز و توسل به قدرت سیاسی و نظامی وی، نظرات خود را بر مردم تحمیل کند. تلاش وی در این راه یک بار به شکست انجامید تا اینکه در 1160 ه. ق. دعوت خود را با حاکم درعیه، محمد‌بن سعود، جد آل سعود از حکام فعلی عربستان، در میان نهاد که با استقبال ابن سعود مواجه شد. آن‌ها پیمان بستند که رشته دعوت، از آن ابن عبدالوهاب و زمام حکومت، در دست محمد بن سعود باشد». (11) شکل‌گیری وهابیت مستقیماً ریشه در اندیشه کلامی سنت اسلامی دارد. (12) بنابراین، می‌توان محمد بن عبدالوهاب را دومین مرحله از فکر سلفی دانست که به تطبیق و اجرای فکر سلفی در حجاز اقدام کرد.
هم پیمانی محمد بن عبدالوهاب با محمد بن سعود و تأسیس حاکمیت آل سعود باعث شد سلفیه به صورت یک ساختار سیاسی درآید. «پس از ابن عبدالوهاب، امیران آل سعود و پیروانش به گسترش طریقت فرقه وهابیت پرداختند. وهابیت را در کنار قدرت و ثروت و خشونت، باید در عوامل سیاسی و نقش‌های تفرقه‌انداز و خشونت‌بار تکثر و تفرق بین مسلمانان جست‌وجو کرد». (13) پس از محمد بن عبدالوهاب، امیران آل سعود و پیروانش به گسترش طریقت فرقه وهابیت پرداختند. علاوه بر عربستان، مصر نیز از این تغییر و تحولات عقب نماند و فعالیت‌های حسن البناء و اخوان المسلمین، در این خصوص اهمیت فراوانی دارد. با مرگ حسن البناء، اخوان المسلمین تحت تأثیر اندیشه‌های مودودی و سید قطب توانست خلاً ایدئولوژیک را پر کند. این دو علی‌رغم پایبندی به متون دینی، توانستند دیدگاه تکفیر را پی‌ریزی کنند. در این مرحله، فکر سلفی تبدیل به یک جریان قوی و تأثیرگذار در سراسر جهان می‌شود که به وسیله آل سعود بعد از جنگ جهانی اول به اجرا در آمد.
وهابیت از زمان شکل‌گیری فرمانروایی ال‌سعود در عربستان، مذهب درباری این کشور بوده است و امروز نیز گروهی تندرو از این میان به نام طالبان، که طلبه‌های وهابی هستند و همچنین گروه القاعده و سلفی‌های تکفیری ظهور کرده‌اند و باعث انشعاب در مکتب وهابیت شده‌اند. بنابراین، امروز عمدتاً دو گونه وهابی وجود دارد: وهابیون معتدل که از راه تبلیغ، اعتقادات خود را پیش می‌برند؛ و وهابیون تکفیری که با ترور و بمب‌گذاری و قتل عام، منویات خود را دنبال می‌کنند. (14) وهابیت در گذر زمان به دنبال انتقادهای گسترده عالمان اسلامی و نیز احساس خطر جدی خود وهابیان افراطی و تکفیر، به مرور در دوره‌های اخیر کوشیده است از مواضع تند و افراطی خود در قبال دیگر مسلمانان بکاهد. (15) وهابیت در طول تاریخ جنایات بسیاری به منظور کمک به استعمارگران خارجی مرتکب شده است. برخی از این جنایات عبارت‌اند از: قتل و غارت در منطقه نجد، کشتار بی‌رحمانه شیعیان کربلا، حمله به نجف اشرف، تخریب آثار بزرگان در مکه، آتش زدن کتابخانه‌های بزرگ، تصرف مدینه منوره، تخریب قبور طائف و مکه، تخریب قبور ائمه بقیع، قتل عام مردم طایف، کشتار عمومی اهل سنت.
تبلیغ نظریه جدایی دین از سیاست، کمک به استعمارگران برای ادامه سلطه بر کشورهای اسلامی، ایجاد تفرقه و نفاق میان مسلمانان با صدور فتوا مبنی بر مشترک و ملحد بودن دیگر مسلمانان به خصوص شیعیان، مبارزه با اسلام ناب و منزوی ساختن نیروهای اصیل اسلام را می‌توان از مهم‌ترین اهداف تبلیغات وهابی‌ها به شمار آورد.
اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه اهل سنت نیست. واقعیت این است که ‌اندیشه سلفی طیف‌های مختلفی دارد و جریان منسجمی نیست و اندیشه‌های مختلف و گاه متضادی هم دارد. در این شرایط رابطه بین سلفیت و وهابیت رابطه عام و خاص مطلق است. به این معنا که سلفی‌گری مفهومی عام است که مهم‌ترین مصداق آن وهابیت است، اما در کنار آن مکتب دیوبندی و اخوان المسلمین (گرایش تند آن) هم وجود دارند. (16) بوطی نیز نسبت میان وهابیت و سلفیه را عام و خاص مطلق می‌داند. (17) برخی اندیشمندان وهابیت را شاخه‌ای از سلفیون افراطی می‌دانند که بعضاً به دلیل تفاوت عقاید و افکارشان همدیگر را برنمی تابند. برخی نیز هیچ گونه تفاوت ماهوی بین آن‌ها نمی‌گذارند.
گرایش‌های تندرو وابسته به سنت‌گرایان سلفی در نیمه دوم قرن بیستم به خصوص دو دهه آخر این قرن را می‌توان مرحله چهارم به شمار آورد؛ که اندیشه سلفی تبدیل به ایدئولوژی‌های انقلابی می‌شود. این حرکت‌ها با هدف اصلاح عمیق قوانین اسلامی به منظور جلوگیری از افول و عقب‌ماندگی جوامع اسلامی از طریق بازگشت به سلف صالح در بسیاری از کشورهای اسلامی شکل گرفتند. این جریان ابتدا در عربستان و سپس در قالب جنگ‌جویان طالبانی در افغانستان تداوم پیدا کرد. علاوه بر افغانستان، لبنان نیز در اواخر دهه 50 میلادی از مراکز رشد سلفی‌گری در امان نماند. سلفی‌گری به کمک تعدادی از طلاب عربستانی به لبنان راه یافت. همچنین شاخه‌هایی از جریان سلفی در دمشق سوریه با کمک ناصرالدین الالبانی ظهور کرد. عراق نیز از دیگر نقاطی است که جریان تکفیری به صورت فعال در آن نقش‌آفرینی می‌کند. تکفیری‌ها در این کشور عرصه را برای اقدامات خود مناسب دیدند.

نحوه تعامل غرب با جریان سلفی- وهابی

شواهد تاریخی بیانگر آن است که گروه‌ها و فرقه‌های دینی رادیکال با هدف بیداری اسلامی و احیای اسلام ظهور کرده‌اند. بیداری اسلامی پدیده‌ای است که در واکنش به استعمار کشورهای اسلامی به دست غرب و شرق و برای اعاده عزت و هویت اسلامی در جهان اسلامی به وجود آمد و در کشورهای اسلامی به صورت جنبش‌های فکری اجتماعی و نظامی متجلی شد. (18) زمینه‌های شکل‌گیری احیای اندیشه و سنت اصیل اسلامی همواره از دیرباز در درون جامعه و اندیشه مسلمانان وجود داشته و در قرن‌های متمادی بخشی از اندیشه‌های جوامع اسلامی به شمار می‌رفته است، اما این نوع تفکر به علل مختلف کمتر در سده‌های گذشته به مرحله عمل رسیده است. بنابراین، از آنجایی که بافت جمعیتی کشورهای اسلامی، به خصوص منطقه خاورمیانه، تکثر قومی-فرقه‌ای فراوانی دارد، وجود این مسئله موجب شده است استعمارگران غربی از دیرباز با آگاهی از آن با استراتژی ایجاد اختلاف مذهبی به حمایت از جریان‌های افراطی وهابیت و سلفی بپردازند و آن‌ها را با برنامه‌های خود همراه کنند تا موجبات حضور همیشگی خود را در این منطقه فراهم سازند. با این رویکرد، غربی‌ها در سه منطقه اسلامی سرمایه‌گذاری کردند: وهابیت در حجاز؛ بهاییت در ایران؛ و قادیانیت در هند. «گرچه فرهنگ علوی مردم ایران و همچنین وقوع انقلاب اسلامی توانست ریشه بهاییت را از ایران برکند و قادیانیت نیز نتوانست به اهداف خود در شبه قاره هند دست یابد، اما وهابیت در حجاز، با کمک پادشاهی بریتانیا و رهبری توماس ادوارد لارنس، رایزن نظامی این کشور در دولت عثمانی، بر این منطقه سلطه پیدا کرد». (19) بنابراین، مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر پیدایش و گسترش فکر سلفی را می‌توان در آشفتگی اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی، فقر دینی، فرهنگی و مالی در میان این جوامع و از همه مهم‌تر حمایت همه‌جانبه غرب، به خصوص آمریکا و صهیونیسم یهودی، برای تداوم سلطه خود و استمرار آن دانست. غربی‌ها در سده‌های اخیر باعث انحراف حرکت‌های اصیل اسلامی و تقویت فرقه‌گرایی، متناسب با منافع خود در جهان اسلام شدند تا بدین وسیله بتوانند یکپارچگی و همبستگی مسلمانان جهان را از بین ببرند، توان دفاعی آن‌ها را سرکوب کنند و نگذارند آن‌ها با استفاده از حقایق و معارف اصیل اسلام، قدرت اتحاد خود را بشناسند و به مقابله با استعمارگران بپردازند.
مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی که خود را با نام «محمد» معرفی می‌کرد، در خاطرات خود می‌نویسد که با شناسایی محمد بن عبدالوهاب و ایجاد تشکیلات منظم و ترغیب وی جهت گسترش اندیشه جدید باعث شد تا آیین جدیدی در راستای منافع غرب در جهان اسلام شکل بگیرد. می‌گوید یک روز نزاع و اختلاف بین دو مذهب اسلامی سنی و شیعه را در وزارت مستعمرات انگلیس مطرح کردم و رؤسای کشورم بسیار خوشحال شدند و مرا مأمور کردند تا هرچه زودتر از این اختلاف استفاده کرده، شکاف بین آن‌ها را دامن بزنم. سپس به نحوه آشنایی خود با محمد بن عبدالوهاب و خصوصیات فکری و تفرقه‌انگیز او می‌پردازد که زمینه مناسبی برای ایجاد مکتبی جدید داشت و او را برای این کار بسیار تشویق کرد. (20) در واقع انگلستان، هزینه‌ها و سرمایه‌های کلانی صرف کرد تا اینکه جاسوس کهنه کار این کشور در خاورمیانه به تکاپو افتاد و پس از سال‌ها نفوذ در بین مسلمانان، در حوزه‌های علمیه کشورهای اسلامی و عربی مشغول درس شد و درصدد یافتن گزینه‌ای مناسب بود که استعداد قداست شکنی و ایجاد شکاف در جهان اسلام و اختراع مذهب جدیدی داشته باشد. (21)
حوادث تفرقه‌افکن و شرایط تکفیری به گونه‌ای پیش رفت که وارد بافت فرهنگی، کلامی و اعتقادی شد و فتنه‌های فرقه‌ای به راه افتاد و حالتی از تفرقه و چنددستگی میان جامعه اسلامی به وجود آمد، که به دشمنان اسلام در شرق و غرب و دستگاه‌های جاسوسی بین‌المللی اجازه داد در امور آن‌ها دخالت کنند و با پرداختن به مشکلات فرقه‌ای، به مشکلات سیاسی و اجتماعی دامن بزنند، این وضعیت تا جایی ادامه پیدا کرد که در برخی مراحل و مکان‌ها، به جنگ داخلی منتهی شد. جنگی که از فتنه‌های فرقه‌ای و اختلافات فکری و فرهنگی نشئت می‌گیرد. این وضعیت به تضعیف امت اسلامی در جهان و سقوط در برابر دولت‌های استکباری و جوامع کافر انجامید. (22)
نخستین مواجهه غرب با اسلام‌گرایان سلفی، به شکل مشخص به مبارزه مجاهدین افغانستان با اشغالگران ارتش سرخ شوروی باز می‌گردد. ایالات متحده قبل از تجاوز شوروی به افغانستان، سیاست خاصی در خصوص این کشور نداشت و این کشور از جایگاهی در سیاست خارجی آمریکا برخوردار نبود. (23) اما پس از شروع حمله شوروی به این کشور، آمریکا با تغییر سیاست خود از طریق پاکستان به حمایت از مجاهدین افغانی پرداخت و خواستار خروج شوروی از افغانستان شد. این استراتژی آمریکا در دوره نظام دوقطبی همواره با شعار جلوگیری از نفوذ کمونیسم توجیه می‌شود. در این جنگ ده‌ها هزار نفر از کشورهای عربی برای کمک به مجاهدین افغانی در برابر کمونیسم شوروی به این کشور اعزام شدند. و در جریان این جنگ پیوندی استراتژیک میان مجاهدین عربی- افغانی و دولت ایالات متحده برقرار شد که در 1982 ابتدا با عنوان دفتر «مکتب خدمت» به دست عبدالله عزام، مبلغ وهابی، تشکیل شد و در سال‌های بعد تحت عنوان القاعده و طالبان ادامه پیدا کرد. در این زمینه، غرب، به خصوص آمریکا، با همکاری کشورهایی مانند عربستان و پاکستان نقش مهمی در شکل‌گیری این گروه ایفا کرد، به طوری که گروه وهابی- سلفی طالبان موفق شد با تکیه بر حمایت‌های متحدان عربی و غربی، در جنگ‌های داخلی میان گروه‌های مختلف قدرت را تصاحب کند؛ و به دلیل اینکه آمریکایی‌ها مخالف عبور خطوط انتقال نفت و گاز آسیای میانه از طریق ایران بودند موفق به انعقاد قراردادهایی با طالبان، برای انتقال نفت و گاز آسیای میانه از طریق افغانستان و پاکستان به بازارهای بین‌المللی شدند.
بعد از فروپاشی شوروی (بلوک شرق) شکاف عمیقی بین آمریکا و متحدان اروپایی او در خصوص چگونگی تعامل آن‌ها در آینده نظام جهانی به وجود آمد؛ اروپایی‌ها در دوره جدید دیگر نیازی به حمایت آمریکا در برابر سایر قدرت‌های جهانی احساس نمی‌کردند. آمریکایی‌ها برای اینکه بتوانند نقش کلیدی و یگانه خود را در سراسر جهان گسترش دهند و همچون دوران جنگ سرد کشورهای اروپایی را با خود همراه کنند و از طرفی نیز با توجه به نظریه هانتینگتون بتوانند با گسترش رو به رشد اسلام واقعی، که غالباً متأثر از انقلاب اسلامی ایران است، مقابله کنند با بحران‌سازی و فرقه‌سازی، به خصوص با تمرکز بر روی اسلام سلفی و وهابی و گسترش و رشد بنیادگرایی اسلامی در کشورهای مختلف اسلامی و ترویج اسلام هراسی در سراسر جهان کوشیدند اروپایی‌ها را مجاب به پذیرش این نقش کنند. بنابراین، دشمن سازی، یکی از مهم‌ترین عوامل وحدت بخش در جهان غرب است که نهایتاً با تحکیم هژمونی آمریکا باعث می‌شود سیطره جهانی آمریکا محفوظ بماند. لذا فعالیت‌های تروریستی گروه‌های سلفی- تکفیری بهانه لازم را برای حضور همه جانبه غرب به رهبری آمریکا در جهان اسلام موجب شده است. بنابراین، جریان سلفی- تکفیری در حال حاضر از عوامل مهم فتنه‌گری در جهان، به خصوص جوامع اسلامی، است که در قالب دفاع از سنت، عملاً در مسیر اهداف غرب حرکت می‌کند.
ائتلاف آمریکایی-طالبانی در دهه 1990 دچار چالش‌هایی شد. بعد از اینکه طالبان بر اساس برداشت‌های سلفی، مبادرت به تشکیل امارت اسلامی در افغانستان کردند، به دنبال عملی کردن این برداشت‌ها در افغانستان برآمدند. از جمله این سیاست‌ها می‌توان به اجرای احکام سخت‌گیرانه‌ای اشاره کرد که در قبال زنان و دختران مرتکب شدند. بعد از این حرکت‌ها بود که گروه‌ها را فراهم کرد. تا آنجا که این جنگجویان سلفی احساس کردند که از سوی آمریکایی‌ها مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند. این مسئله موجب شد سرکرده این گروه‌ها، یعنی بن لادن، حکومت عربستان را به بهانه ایجاد پایگاه‌های آمریکایی در عربستان، در جریان جنگ خلیج فارس، مورد انتقاد شدید قرار دهد. پس از آن بن لادن به نشانه اعتراض به حاکمان سعودی، به سودان رفت و اقدام به سازماندهی و گسترش نیروهای خود کرد. وی در 1994 مجدداً به افغانستان بازگشت و با گروه طالبان متحد شد و حملاتی را علیه آمریکایی‌ها تدارک دید. از جمله این برنامه‌ها حمله به نیروهای آمریکایی حاضر در سومالی، منفجر کردن هم زمان سفارت‌خانه‌های آمریکا در پایتخت کنیا و تانزانیا و حمله به ناو جنگی یو اس اس کول آمریکا در سواحل یمن است. علی رغم این گونه حوادث، رابطه طالبان با آمریکا تا سال 2001 و حادثه 11 سپتامبر همواره با فراز و نشیب‌هایی همراه بوده است.
حادثه یازده سپتامبر یکی از اتفاقاتی بود که آمریکایی‌ها به بهانه خشونت گروه‌های سلفی و تکفیری و خطر وجود این گروه‌ها، برخی اهداف و راهبردها-همچون تسلط و دستیابی بیشتر بر امور اقتصادی، فرهنگی و سیاسی منطقه خاورمیانه، کنترل و نظارت بر رقبایی چون چین، روسیه و ایران، بهبود روند صلح اعراب و اسراییل و مقابله با رشد اسلام‌گرایی در جهان- را به ویژه در غرب دنبال کردند.
حوادث 11 سپتامبر را می‌توان پایان دوره‌گذار سیاست خارجی آمریکا دانست. این حادثه با خلق دشمن جدیدی به نام تروریسم، زمینه را برای بهره‌برداری آمریکا از سیاست‌های خود از نظام بین‌الملل با توجه به مفهوم تروریسم فراهم کرد. چه اینکه دشمن تراشی و ایجاد دشمن فرضی، یکی از لازمه‌های تعقیب استراتژی توسعه‌طلبانه غرب، به ویژه ایالات متحده است. از این رو، خاورمیانه مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر شد؛ چرا که آمریکا ارزش‌های هویتی خود را در تعارض با ارزش و هنجارهای مردم این منطقه یافته است. (24) بنابراین، پس از این حادثه، موج اسلام‌هراسی به شکل هدفمند و در چارچوب‌های رسمی و قانونی تجسم یافت. و چهره خشونت بار اسلام هراسی، به شکل گسترده در محافل علمی دنبال شد. چنان که اشاره شد، از نظر هانتینگتون، مهم‌ترین تعارض‌ها، در مرزهای فرهنگی جداکننده تمدن غرب از تمدن‌های غیر غربی روی خواهد داد. بر اساس این نظریه، تمام حرکت‌های سیاسی و نظامی غرب در کشورهای اسلامی، به بهانه مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی توجیه می‌شود. اما واقعیت این است که این تلاش، که ظاهراً برای ایجاد دموکراسی از طریق حضور نظامی غرب، در جهان اسلام صورت می‌گیرد، چیزی جز افزایش خشونت و تروریسم بر جا نگذاشته است.
در مجموع، شواهد نشان می‌دهد که آمریکا برای اجرای راهبرد نفوذ به مناطق حساس جهانی و به ویژه آن دست مناطقی که در سرزمین‌های اسلامی واقع است، با بزرگ‌نمایی تهدیدات ناشی از افراط‌گرایان سلفی و تروریست‌های وهابی، خطرهای ناشی از خروج نیروهای نظامی خود را در محیط امنیتی این کشورها برجسته کرده، آن را زمینه‌ای مهم برای بازگشت مجدد بنیادگرایی اسلامی و ایجاد بی‌ثباتی و آشوب برای کشورهای عمدتاً ضعیف و آسیب‌پذیر اسلامی تداعی و القا کرده است. (25)
بعد از حوادث یازدهم سپتامبر، نام اسامه بن لادن با دلخراشی‌ترین، سازمان‌یافته‌ترین و وسیع‌ترین حمله تروریستی قرین شد. نقض گسترده حقوق بشر در افغانستان، حمله به مراکز دیپلماتیک، فعالیت‌های تروریستی گسترده در سطح جهان و دلایل دیگری از این دست باعث شد در سیاست‌های آمریکا در قبال طالبان و القاعده تجدید نظر شود. (26) لذا راهبرد کلان غرب به رهبری آمریکایی‌ها، برای حفظ و تداوم موقعیت فعلی و جلوگیری از قدرت و نفوذ تمدن‌های دیگر به خصوص تمدن اسلامی، بحران سازی در مناطق مختلف جهان است. چنان که تجربه 11 سپتامبر و برخی دیگر از وقایع سال‌های گذشته نیز ثابت کرده است یکی از راه‌هایی که با کمترین هزینه می‌توانند بیشترین سود را ببرند، ایجاد التهاب و بحران فکری- عقیدتی و سیاسی-نظامی در حساس‌ترین و ژئوپولتیک‌ترین منطقه جهان، یعنی خاورمیانه و جهان اسلام، است که می‌تواند دست آوردهای عظیم اقتصادی، سیاسی، و نظامی برای آن‌ها داشته باشد.
کاخ سفید تفکر سلفی طالبان را از بدو پیدایش حمایت کرد، اما بعدها با توجه به اصطکاک منافع آن‌ها در منطقه، نزاعی عمیق میان آن‌ها درگرفت و آمریکا به بهانه وجود القاعده و حامیان سلفی آن‌ها به افغانستان حمله نظامی کرد. حمله ظاهری آمریکایی‌ها به این گروه در عمل باعث ارتقای جایگاه راهبردی آن‌ها و محور قرار گرفتن تفکر سلفی شد. در کشور عراق نیز اگرچه آمریکایی‌ها خطر وجود سلاح‌های کشتار جمعی را در این کشور مطرح کردند، اما تا مدت‌ها فعالیت‌های تروریستی و خراب‌کارانه گروه‌های سلفی و وهابیون را که مورد حمایت عربستان بودند، بهانه‌ای برای حضور درازمدت در این کشور برمی‌شمردند. از 2001 تا 2009، غربی‌ها همواره می‌کوشیدند اقدامات و فعالیت‌های گروه‌های سلفی را همسو با استراتژی کلانی به نام اسلام‌هراسی تعریف کنند. اما از آغاز اعتراضات مردمی چند سال اخیر و شروع آنچه «بیداری اسلامی» یا «بهار عربی» خوانده می‌شود، حرکت‌های جهادی سلفی نیز به شکل بی‌سابقه‌ای توسعه یافته است.
بسیاری از کشورهای اسلامی، به خصوص بعد از حرکت‌های اسلامی چند سال اخیر، شاهد حضور نیروهای غربی به بهانه خطر ناشی از تهدید گروه‌های وهابی و سلفی هستند. «علاوه بر خاورمیانه و آسیای مرکزی، خشونت‌های پیروان طریقت وهابی، حضور نیروهای نظامی ایالات متحده در کشورهای قاره آفریقا را نیز رقم زده است. آمریکا در قاره آفریقا هنوز فاقد پایگاه‌هایی با مشخصات پایگاه نظامی دائمی است. اما ترس از القاعده یا بهانه حضور تروریست‌های سلفی، آمریکا را بر آن داشته تا به طور جدی دنبال ایجاد پایگاه‌های دائمی در کشورهای آفریقایی باشد». (27) تحرکات گروه‌های وهابی در سومالی، در جنوب الجزایر، و منطقه ساحل و صحرا و تشکیل سازمان القاعده در المغرب الاسلامی، و اقدامات ایذایی و تروریستی این گروه به ویژه در نیجر، موریتانی و مالی و کشتن گروگان‌های اروپایی، نقش مهمی در مانور امنیتی و نظامی آمریکا در حوزه شاخ آفریقا داشته، زمینه را برای بازگشت استعمار اروپایی و آمریکا به کشورهای اسلامی آفریقا فراهم کرده است. (28) سلفی‌ها در صدد تفسیری تجددخواهانه از اسلام هستند که با منافع غرب و کشورهای غربی هم‌سویی داشته باشد. در این باره دانیل پایپس از مدیران برجسته نومحافظه کار، هم سو با نظریه هانتینگتون به صراحت اظهار می‌دارد: «هدف نهایی از جنگ علیه تروریسم، مدرنیزاسیون خود اسلام یا به عبارتی، مذهب‌سازی است». (29)
دانیل پایپس، رئیس وقت مؤسسه پژوهش‌های سیاست خارجی آمریکا، در 1368 در این زمینه اظهار داشت: «امروزه مسلمانان به ایران نگاه می‌کنند و از آن الگوبرداری می‌کنند. اگر این تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان کشورهای دیگر بیشتر خواهد شد و این برای ما تحمل‌پذیر نیست». (30) غربی‌ها با اطلاع از فرهنگ شیعه که در سه عنصر انتظار، شهادت و ولایت‌پذیری خلاصه می‌شود، به اهمیت قدرت شیعیان پی برده‌اند. از این رو، همواره با حمایت و تحریک پنهان وهابیت، سعی در مهار این قدرتی دارند که انقلاب اسلامی ایران نماد مسلم آن است. هم ایالات متحده و صهیونیسم و غرب و هم سران وهابی کشورهای عربی آگاه‌اند که تنها خطری که ثروت و قدرت نامشروع و اهداف استعماری آن‌ها را در مقابل مستضعفان جهان تهدید می‌کند، موج اسلام خواهی مردم جهان است که الگوی فکری و سیاسی خود را از عقاید و تجارب منطبق بر ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی یگانه مذهب رهایی بخش اسلام، یعنی شیعه، کسب می‌کند». (31)
فرقه‌های منتسب به جریان سلفی را می‌توان مقدمه‌ای بر انحرافات اجتماعی و ایجاد ناامنی در کشورهای اسلامی برشمرد؛ چراکه رفتارهای انحرافی این فرقه‌ها متعصبانه و تجزیه‌طلبانه و مخالف هنجارهای مرسوم این کشورها به شمار می‌رود. همین امر باعث شده است استعمارگران و استکبار جهانی، به خصوص آمریکایی‌ها، بیشترین بهره را در این میان ببرند و با استفاده از ابزار و امکانات مدرن سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و غیره درصدد مقابله با جریان‌ها و اندیشه‌های اصیل اسلامی، به خصوص انقلاب اسلامی ایران، برآیند. بنابراین، غرب هر زمان احساس کند حرکت‌های سیاسی و اجتماعی جهان اسلام موضوع را به سمت اهداف دلخواه آن‌ها پیش نمی‌برد، آن را منحرف کرده، به مسیر دلخواه خود سوق می‌دهد. انقلاب اسلامی ایران از جمله این حرکت‌ها بود که به مذاق غربی‌ها خوش نیامد. لذا در سه دهه گذشته همواره به دنبال این بوده‌اند تا این حرکت را از مسیر خود منحرف کنند؛ چراکه شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران و حرکت‌های مقاومت در جهان اسلام به منظور احیای تمدن اسلامی و بازگرداندن اسلام به عرصه زندگی سیاسی، شکل گرفته و از طرفی نیز این حرکت‌ها با افول سلطه غربیان همراه بوده است. روابط غرب به رهبری آمریکا و سلفی‌ها دارای تعامل دوطرفه است؛ آمریکا عملاً باعث تقویت و گسترش فعالیت تروریست‌های سلفی می‌شود و از سوی دیگر فعالیت‌های تروریستی، بیشتر بهانه‌های آمریکا برای مداخله نظامی را توجیه‌پذیرتر می‌سازد. در کنار این راهبرد می‌توان از طرح‌های غربی‌ها برای مقابله با جریان مقاومت، تحت عنوان مقابله با تروریسم نام برد که هدف نهایی آن‌ها خلع سلاح کامل گروه‌های جهادی است. بنابراین، آن‌ها در صورتی که بتوانند گروه‌های جهادی مخالف خود را خلع سلاح کنند در ادامه به دنبال محدودیت‌های شدیدی نیز برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران هستند و در عوض به دنبال جایگزین اسلامی متناسب با منافع و ارزش‌های خود هستند.
شیعه هراسی به عنوان یکی از ابزارهای توجیهی وهابیون برای شیعه‌زدایی و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود. این امر باعث شد آمریکا با توجه به نظریه هانتینگتون در چارچوب استراتژی کلان خود با حمایت گسترده از این گروه‌ها که همسو با منافع آن‌ها قدم برمی‌دارند به نوعی مانع تأثیرات روزافزون انقلاب اسلامی ایران شوند و از گسترش تمدن نوین اسلامی در برابر تمدن غربی جلوگیری به عمل آورند. بنابراین، برای ناهنجار و ارتجاعی جلوه دادن انقلاب اسلامی ایران و حرکت‌های اصیل اسلامی، از واژگانی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی استفاده کرده، نمونه‌های افراطی دست پرورده خود، مثل گروه‌های سلفی و وهابی، را با سلطه و هجمه رسانه‌ای خود به عنوان نمایندگان اسلام سیاسی مدرن به جهانیان معرفی می‌کنند. بنابراین، علی رغم اینکه ممکن است برخی فعالیت‌های تروریستی سلفی‌ها باعث ایجاد مشکلاتی برای ایالات متحده شود، اما در کل، بهانه خوبی برای برتری جویی‌های آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها فراهم کرده است.
غرب با محوریت آمریکا و انگلیس با همراه کردن حکومت‌های فاسد و دیکتاتور منطقه و گروه‌های تندروی سلفی طرح جدیدی را که اسنودن، افشاگر مسائل امنیتی آمریکا، اعلام کرد تحت عنوان «لانه زنبور» در دستور کار دارد. این طرح را، که با هدایت آمریکا، اسرائیل و سازمان امنیتی انگلستان انجام گرفته، می‌توان در راستای جلوگیری از شکل‌گیری قدرت واقعی تمدنی اسلام تبیین کرد. به همین منظور غرب همواره به دنبال ایجاد جنگ داخلی، تضعیف نیروهای مقاومت و تجزیه کشورهای منطقه است. مهم‌ترین مانع غربی‌ها در اجرای این طرح جریان مقاومت و کشورهای حامی آن‌ها، از قبیل ایران و سوریه، است. لذا غربی‌ها همواره کوشیده‌اند این مانع را در هم شکنند. از آنجایی که امکان برخورد مستقیم نظامی با جریان مقاومت به دلایل مختلف از جمله تجربه جنگ‌های افغانستان و عراق به نفع غرب و حامیان آن‌ها نبوده و در عمل نیز امکان‌پذیر نیست، بنابراین، آن‌ها به دنبال راه‌های مناسب جایگزین هستند. یکی از بهترین راه‌های جایگزین حمله مستقیم نظامی را می‌توان استفاده از حاکمان مستبد منطقه و جریان سلفی- تکفیری و اخوانی دانست. از آنجایی که این گروه‌ها و دولت‌ها بقای خود را مدیون کشورهای سلطه‌گر هستند بهترین گزینه در این خصوص به شمار می‌روند. کشورهای غربی از شکل‌گیری و قدرت یافتن گروه‌های افراطی و سلفی تا زمانی که به منافع آن‌ها ضرری نرسد حمایت می‌کنند. چنان که این مسئله در جنگ‌های چند سال گذشته در کشورهایی همچون افغانستان، سوریه و عراق خود را نشان داده است.
غرب علی رغم مخالفت ظاهری با این گونه حرکت‌ها همواره به تجهیز این جریان‌ها اقدام کرده است؛ چراکه وجود این گونه فرقه‌های جنگ طلب با برداشت سطحی و انحرافی‌ای که از اسلام دارند بیشترین نفع را به غربی‌ها می‌رساند. بنابراین، بعد از حرکت‌های مردمی جهان اسلام در چند سال گذشته، از آنجایی که غالب این حرکت‌ها را به سود خود نمی‌دیدند به سرعت به مصادره این حرکت‌ها اقدام کردند و کشورهای درگیر در این خیزشها نظیر مصر، تونس، لیبی، یمن و بحرین یا به سرعت دچار تغییر نظام شدند یا با گذشت زمان، اعتراضات مردمی در آن‌ها فروکش کرد، و یا مانند بحرین و عربستان به شدت سرکوب شدند. بنابراین، حاکمان عربی هم‌پیمان غرب در منطقه به همراه ترکیه در تلاش اند نقشه جدید سیاسی خاورمیانه آن طور که می‌خواهند رقم بخورد نه آن‌گونه که مردم منطقه دنبال می‌کنند.

نتیجه

در چارچوب نظریه هانتینگتون، غرب برای جلوگیری از گسترش تمدن اسلامی به دنبال ارائه و معرفی تصویری سیاه، ارتجاعی و خشونت‌بار از اسلام و اسلام‌گرایی است. در این زمینه گروه‌های سلفی به بهترین وجه می‌توانند انتظارات آن‌ها را برآورده کنند. بنابراین، غربی‌ها با برجسته کردن این گروه‌ها و نشان دادن آن‌ها در کنار انقلاب اسلامی ایران و تعمیم رفتار غیرعقلانی و غیرانسانی این جریان‌ها با پشتیبانی عظیم رسانه‌ای می‌کوشند چهرهای خشن و غیرمتمدن از اسلام، و انقلاب اسلامی ایران به جهانیان معرفی کنند.
در حال حاضر، استراتژی آمریکا در قبال جریان سلفی مبهم است و سیاست روشنی را به کار نمی‌گیرد. حمایت یا عدم حمایت غرب از این گروه‌ها همواره بستگی به تأمین منافع غربی‌ها داشته و دارد. چنان‌که از یک سو این گروه‌های سلفی مجری حرکت‌های خشونت‌بار در جهان اسلام با هدف تضعیف اتحاد اسلامی و افزایش تعارض میان ملت‌ها و دولت‌های خاورمیانه هم سو با استراتژی غرب قدم برمی دارند و باعث شده‌اند غرب، به خصوص آمریکا، دوباره مانند دهه 1980، با گروه‌های تروریستی القاعده و سلفی‌ها، در موارد بسیاری از جمله تضعیف جبهه مقاومت و ایجاد مانع در برابر گسترش نفوذ ایران اشتراک منافع پیدا کند و به حمایت از آن‌ها بپردازد؛ و از طرفی، از آنجا که از نظر غربی‌ها، به خصوص آمریکا، مشکل دنیای معاصر خشونت، بنیادگرایی و فقدان دموکراسی است، امکان اتحاد با این گروه‌ها تضعیف می‌شود؛ چراکه این گروه‌ها تمام این خصوصیات را دارند و در بلندمدت می‌توانند تهدیدی جدی علیه خود این کشورها به حساب بیایند. تجربه این گروه‌ها در افغانستان نشان می‌دهد که منجر به شکل‌گیری یک تهدید تروریستی جهانی به نام القاعده شده‌اند. با توجه به اینکه در اعتقادات این گروه‌ها، غرب به عنوان عدوالبعید به حساب می‌آید باعث شده است غرب علی رغم حمایت‌های همه جانبه در سال‌های گذشته، که از سلفی‌ها به خصوص در سوریه داشته، از طرفی نیز نگران قدرت‌گیری این گروه‌ها شود. بنابراین، از نظر آن‌ها تضمینی وجود ندارد که این گروه‌های سلفی و تروریستی، متوجه خود این کشورها یا فرزند نامشروع آن‌ها، اسرائیل نشوند.

پی‌نوشت‌ها:

1- دکتری روابط بین الملل، استادیار و عضو هیئت علمی گروه سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام).
2- دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام).
3- مجتبی امیری وحید، نظریه برخورد تمدن‌ها، ‌هانتینگتون و منتقدانش، ص 34-40.
4- ساموئل هانتینگتون، «رویارویی تمدن‌ها»، ترجمه: سیمین موحد، مجله سروش، س 19، ش 83، 1376، ص 6-7.
5- ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی، ص 27-30.
6- لامان، «عوامل ارتباط بین اسلام و غرب؛ دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها»، بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، س 10، ش 103، مهر 1375، ص 38.
7- حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا واقعیت، ص 188-189.
8- جف هینس، دین، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، ص 76-77.
9- کاوه قربانی و سوران رجبی، میزان تاثیرپذیری جوانان کردستان از فعالیت‌های وهابیون در استان کردستان، ص 9.
10- حامل الگار، وهابی‌گری، ص 13.
11- حسین بن غنام، تاریخ نجد.
12- منوچهر دین پرست، «سفر وهابیت به مصر»، مجله زمانه، س 4، ش 33، خرداد 1384.
13- عثمان بن بشر النجدی، عنوان المجد فی تاریخ النجد؛ سید محسن امین العاملی، تاریخچه، و نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابی‌ها.
14- ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دوراهی، ص 9.
15- حسن هرسیج و مجتبی تویسرکانی، چالش‌های وهابیت، ایران، جهان اسلام و غرب، ص 35.
16- سید مهدی علیزاده موسوی، «جریان‌شناسی سلفیان و وهابیت و نقش آنان در جهان اسلام»، در: http://peace-ipsc.org
17- محمد سعید رمضان بوطی، سلفیه بدعت یا مذهب.
18- هراریر دکمجیان، اسلام در انقلاب (جنبش‌های اسلامی در جهان غرب).
19- علی مرتضی زیدی، «فعالیت‌های تبلیغاتی دشمنان اسلام در جهان»، مجله معرفت، ش 13، 1374، ص 76.
20- مستر همفر، خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، ص 20-40.
21- محمود اسدالهی، وهابیت توطئه استعمار
22- سید محمدحسین فضل الله، به نقل از : www.bayynat.ir
23- علیرضا علی آبادی، افغانستان، ص 259.
24- Robert Jervis, “Understanding the Bush doctrine in Political Secience”, Quarter, 2003, p. 187.
25- حسن هرسیج و مجتبی تویسرکانی، چالش‌های وهابیت، ایران، جهان اسلام و غرب، ص 210-211.
26- فرهاد نصرتی نژاد، «نفت، انرژی و طالبان»، مجله کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 54 و 55، 1381، ص 72-75.
27- محمد عجم، «القاعده: زمینه‌ساز استقرار پایگاه‌های نظامی آمریکا و ناتو در آفریقا»، مطالعات آفریقا، س 15، ش 21، بهار و تابستان 1389، ص 48.
28- انوشه صبری، «سلفیه تهدیدی برای آینده اسلام در آفریقا»، وطن امروز، ش 358، 1388، ص 10.
29- حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا واقعیت، ص 191-195.
http://www.islamtimes.org/vdcdff 30-
31- حسن هرسیج و مجتبی تویسرکانی، چالش‌های وهابیت، ایران، جهان و غرب، ص 68-69.

منابع تحقیق :
1. ابن بشر النجدی، عثمان، عنوان المجد فی تاریخ النجد، المطبعه السلفیه، مکه مکرمه، 1349 ه.ق.
2. ابن غنام، حسین، تاریخ نجد، دارالشروق، قاهره، 1415 ه.ق.
3. اسداللهی، محمود، وهابیت توطئه استعمار، نشر الف، تهران، 1383.
4. اسماعیلی، حمیدرضا، القاعده از پندارتا واقعیت، اندیشه‌سازان نور، تهران، 1368.
5. امیری وحید، مجتبی، نظریه برخورد تمدن‌ها، هانتینگتون و منتقدانش، وزارت امور خارجه، تهران، 1375.
6. امین عاملی، سید محسن، تاریخچه، و نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابی‌ها، ترجمه و نگارش: ابراهیم سید علوی، امیرکبیر، تهران، 1376.
7. بوطی، محمد سعید رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه: حسین صابری، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، 1375.
8. دکمجیان، هراریر، اسلام در انقلاب (جنبش‌های اسلامی در جهان غرب)، ترجمه: حمید احمدی، کیهان، تهران، 1366.
9. دین‌پرست، منوچهر، «سفر وهابیت به مصر»، مجله زمانه، س 4، ش 33، خرداد 1384.
10. زیدی، علی مرتضی، «فعالیت‌های تبلیغاتی دشمنان اسلام در جهان»، مجله معرفت، ش 13، 1374.
11. صبری، انوشه، «سلفیه تهدیدی برای آینده اسلام در آفریقا»، وطن امروز، ش 358، 1388.
12. عجم، محمد، «القاعده: زمینه ساز استقرار پایگاه‌های نظامی آمریکا و ناتو در آفریقا»، مطالعات آفریقا، س 15، ش 21، بهار و تابستان 1389.
13. علی آبادی، علیرضا، افغانستان، وزارت امور خارجه، تهران، 1375.
14. قربانی، کاوه و رجبی، سوران، میزان تأثیرپذیری جوانان کردستان از فعالیت‌های وهابیون در استان کردستان، واحد مطالعات و برنامه ریزی سازمان ملی جوانان استان کردستان، 1387.
15. الگار، حامد، وهابی‌گری، ترجمه: احمد نمایی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، 1386.
16. لامان، «عوامل ارتباط بین اسلام و غرب؛ دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها»، بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، س 10، ش 103، مهر 1375.
17. مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دوراهی، انتشارات امام علی ابن ابی طالب (علیه السلام)، قم، 1388.
18. نصرتی نژاد، فرهاد، «نفت، انرژی و طالبان»، مجله کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 54 و 55، 1381.
19. هانتینگتون، ساموئل، برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه: محمدعلی حمید رفیعی، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، تهران، 1378.
20. هانتینگتون، ساموئل، «رویارویی تمدن‌ها»، ترجمه: سیمین موحد، مجله سروش، س 19، ش 83، 1376.
21. هرسیج، حسن و تویسرکانی، مجتبی، چالش‌های وهابیت، ایران، جهان اسلام و غرب، دانشگاه امام صادق و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، تهران، 1392.
22. همفر، مستر، خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، ترجمه: علی کاظمی، اخلاق، قم، 1380.
23. هینس، جف، دین، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1381.
24. bayynat.ir.
25. peace-ipsc.org.
26. islamtimes.org.
27. Jervis, Robert, “Understanding the Bush doctrine in Political Secience”, Quarter, 2003.

منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان؛ (1393) ، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل بیت (علیهم السلام) ، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد